واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - امیر قادری یاد آن روزها به خیر که فکر میکردیم «آژانس شیشهای» فیلم پیچیدهای است. به نظرم میرسید که تقابل بین عباس و سلحشور، بین حاج کاظم و آدمهای داخل آژانس، ویژهترین بخش تاریخ این سرزمین است. وقتی اسطوره به خیابان میآید، وقتی جهان ارزشهای پیچیده بشر متمدن با جهان مقدس ارزشهای اساطیری درمیافتد، حاجکاظم برای نجات آرمانش حق آدمهای داخل آژانس را میخورد. آدمهای ظاهراً معمولی که یادگاری از جبهه نداشتند. او آدم بد داستان بود یا آدم خوبش؟! تناقض از این بیشتر؟ این شد که آژانس شیشهای، پر سروصداترین فیلم دوران خودش شد. به شکل غریبی، آدمها با طرز تفکر و خاستگاههای گوناگون، فیلم را از آن خودشان میدانستند. به بهانه فیلم حرفها زده شد و بحثها شکل گرفت. یکی، دو سال پیش در مقالهای نوشتم که هامون و آژانس شیشهای، چه دوست داشته باشیم یا نه، ماندگارترین فیلمهای سینمای ایران در دو دهه اخیر بودهاند. آژانس شیشهای، آینه جامعه ما بود و. . . . . . و آینه جامعه ما ماند. کی فکرش را میکرد؟ کم کم تبدیل شد به پر سروصداترین و احتمالاً محبوبترین فیلم دهه 1370. تماشاگران بعدی و مخاطبهای تازه هم فیلم را زنده نگه داشتند. ارزشهای سینمایی داشته و نداشته به کنار، هر کدام از آدمهای داستان هوادارانی یافتند و مخالفانی و از آن مهمتر، آدمهایی شبیه به خودشان در بافت اجتماعی و سیاسی جامعه. هنوز بود و همچنان فکر میکردیم آژانس شیشهای تناقضی را مطرح میکند و دورانی که پیچیدهترین است و دیگر بعید است چنین پیچیدگیای را تجربه کنیم و چنین جهانی را از ارزشها و حقهای متناقض. در یکی، دو ماه گذشته و همراه با تحولات اخیر، ابراهیم حاتمیکیا، ساکت بزرگ بود. هیچ جور موضعگیری نکرد و حرفی نزد. اما مخلوق جلوتر از خالقش حرکت کرد. پیش رفت و پیش رفت و کم کم جایش را در ذهن آدمها باز کرد. این که حالا سلحشور کجاست و حاج کاظم و عباس و ابوذر و سلمان و اصغر کجایند. ملت، فیلم را مثل شابلون گذاشته بودند روی اتفاقات اخیر. پس وقتی در سایت «سینمای ما»، از آژانس شیشهای و این روزها نوشتیم، بازدید کنندگان سایت شروع کردند به شکل گستردهای از خاطراتشان گفتند و اتفاقهای امروز. ابراهیم حاتمیکیا، وقتی این را دید، سکوت دو ماههاش را شکست. یادداشتی نوشت با این مضمون خطاب به مخاطبان آژانس شیشهای و از کاربران سایت خواست تا همراه و همدوش او، نظرشان را درباره امروز شخصیتها بگویند: «یا لطیف - این ایام بعضی شوخی و جدی ازم آدرس حاج کاظم و سلحشور و اصغر و سلمان و عباس رو میگیرن. عزیزم من هم مثل شما گاهی وقتا اونا رو میبینم. از شما چه پنهون یه وقتایی فهمیدم که شونه به شونه هم وایستادیم، ولی ساکت. بیایید گیوههای مکاشفه رو وربکشیم و بریم تعقیبشون. ببینیم کجا میرن. با کی نشست و برخاست دارن. حرف دلشون چیه. حال و روزشون چطوره. نکنه دارن آژانس 2 رو میسازن و ما بیخبر نشستیم. ممنونتون میشم منو از دلشورگی دربیارین. ابراهیم حاتمیکیا»همه اینها را نوشتم که برایتان بگویم: ما را بگو. ما آدمهای ساده را. فکر میکردیم آن سالهای میانه دهه 1370، پیچیدهترین سالهای عمر کوتاه و پر پیچ و خم ما بوده و حالا. . .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]