واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - فیلمهای مخاطب خاص و مشکلات خاص در راه اکران. علی اناری در هنگامه افت فروش فیلمهای روی پرده و محقق نشدن پیشبینیها در خصوص به آتش کشیده شدن گیشهها توسط بعضی فیلمها که از مدتها قبل زمزمه رکوردشکنیشان در محافل سینمایی شنیده میشد، پرداختن به مقوله تولید و اکران فیلمهای فرهنگی یا به تعبیری مخاطب خاص شاید کمی بیربط به نظر برسد. در واقع پرداختن به این موضوع خاص برای مایی که خبرنگار هستیم و طبیعتاً محدودیتی برای سخنپراکنی نداریم اعتماد به نفسی میطلبید که از قضا هفته گذشته با صدور پروانه ساخت فیلم سینمایی «راند هفتم» به تهیهکنندگی علیرضا شجاعنوری و کارگردانی سامان استرکی حاصل شد. در این برهه حساس از تاریخ سینمای ایران که پیشبینیهای قاطع در کمتر از دو ماه کاملاً برعکس از آب در میآیند، حرکت به سمت تولید فیلمهای دارای مخاطب خاص شجاعت ویژهای میخواهد که ظاهراً علیرضا شجاعنوری - فارغ از نام خانوادگیاش - و همچنین سامان استرکی از آن به قدر کفایت بهره بردهاند. البته اینکه ندیده و نشناخته فیلم ساخته نشده «راند هفتم» را در لیست سیاه! فیلمهای مخاطب خاص قرار دادیم قصد قصاص قبل از جنایت نداشتیم، اما سابقهای که از علیرضا شجاعنوری و سامان استرکی در ذهن داریم چیزی جز این به ذهن متبادر نمیکند و این میان چه بهتر اگر میتوانستیم با این دو نفر هم گفتوگویی داشته باشیم اما به دلیل آغاز پیش تولید «راند هفتم» و ورود این دوستان به چرخه تولید این امکان میسر نشد. فیلمهایی که رفاقتی ساخته میشونداز قدیم گفتهاند «آب اگر باشد تیمم باطل است». خوشبختانه و یا متأسفانه به قدری زخمخوردگان فعال در این عرصه زیاد هستند که رجوع به هر کدامشان مثنوی هفتاد من کاغذ در اختیار هر خبرنگار مشتاقی قرار میدهد. سامان سالور یکی از کارگردانانی است که دراین عرصه ید طولایی دارد و در عین جوانی به اندازه پیران دنیا دیده صاحب تجربه است. در نگاهی کوتاه به کارنامه سینمایی سالور با سه فیلم «ترانه تنهایی تهران»، «چند کیلو خرما برای مراسم تدفین» و «ساکنین سرزمین سکوت» رو به رو میشویم که هر سه بنا به دلایلی تاکنون به اکران در نیامدهاند. هنگامی که از او در خصوص دلیل اکران نشدن فیلمهایش میپرسیم، جواب میدهد: «برای اکران نشدن این فیلمها نمیشود فرمول مشخص و واضحی را بیان کرد. دلایل اکران نشدن فیلمهای موسوم به فرهنگی و دارای مخاطب خاص بسیار متنوع است. فیلم دوم من یعنی «چند کیلو خرما. . .» پخشکننده هم داشت و قرار بود به شکل گستردهای اکران شود اما اینکه چرا تاکنون این اتفاق نیفتاده دلایلش برای خود من که کارگردان اثر هستم، نامشخص و در پرده مانده است.» این تنها حرف سامان سالور نیست و بسیاری دیگر از کارگردانان فعال در این عرصه از دلایل اکران نشدن آثارشان اظهار بیاطلاعی میکنند. سالور در گفت و گو با روزنامه خبر از یک موضوع بیش از دیگر موارد مطرح شده اظهار دلخوری کرد و آن دستهبندی فیلمها به دو طیف فرهنگی و احیاناً غیر فرهنگی بود. به گفته سالور وقتی به یک دسته از فیلمها صفت فرهنگی میدهیم تنها نتیجهای که میتوان گرفت این است که بقیه فیلمهایی که در این گروه یا دسته قرار ندارند غیر فرهنگی هستند. «من هنوز با تعبیری که برای این قبیل فیلمها به کار میرود مشکل دارم. این تقسیمبندی فیلمها به فرهنگی و لابد غیرفرهنگی تفکر بسیار عجیبی است. بسیاری از فیلمهایی که فرهنگی نامیده میشوند توانایی برقراری ارتباط با مخاطب عام سینما را دارند. حتی در بعضی از این فیلمها ستارههای سینما که به هر حال تضمینکننده استقبال مخاطبان هستند نیز حضور دارند اما همین فیلمها را با چسباندن صفت یا بهتر است بگوییم انگ فرهنگی از اکران دور کرده یا در بهترین شکلش با یک اکران محدود کاملاً نابود میکنند.» چارهای جز تأیید حرفهای سالور نداشتیم و همه حق را دربست به او دادیم اما سؤالی برایمان پیش آمد که بد ندیدیم آن را مطرح کنیم. با وجود این همه محدودیت و مشکلات گوناگون چگونه است که همچنان برای تولید این نوع فیلمها سرمایهگذار پیدا میشود. سالور برای این سؤال هم جواب داشت: «فرمول ساخت این قبیل فیلمها کاملاً مشخص است. این فیلمها با کمترین هزینهها، کمترین دستمزدها و کمترین توقعات ساخته میشوند. این آثار کاملاً رفاقتی تولید میشوند و خیلی از هزینههای جاری سینمای حرفهای در آنها رعایت نمیشوند. کارگردان در این نوع فیلمها نقش عمدهای از جهت تأمین و پایین آوردن هزینه ایفا میکند و با بر عهده گرفتن مسئولیتهای دیگری از جمله نویسندگی اثر، تدوین، اجرای طرح و حتی در بعضی موارد فیلمبرداری هزینه تولید را تا حد امکان پایین میآورد. اما مسئله اینجاست که اینگونه فیلم ساختن هم بسیار سخت شده است. واقعاً تا چه موقع میتوان با این روش هزینههای تولید را کاهش داد؟ اینکه در فیلم از ستارهها استفاده نکنی، اینکه از دوستانت در سینما انتظار داشته باشی هر کدام یک سر کار را بگیرند و خودت به عنوان کارگردان کارهایی را که به شکل معمول پنج شش نفر نیروی ماهر و تکنیسین احتیاج دارد بر عهده بگیری؛ حداقل من دیگر تصور نمیکنم اینگونه فیلمسازی جواب بدهد.» تهیهکنندهای که پشت دست خود را داغ کرددرد دلهای سامان سالور تمام نشدنی بود اما تصمیم گرفتیم مقداری از ظرفیت این گزارش را در اختیار یکی از تهیهکنندگان عرصه فیلمهای فرهنگی قرار دهیم. پس به سراغ سعید حاجیمیری تهیهکننده فیلم «استشهادی برای خدا» رفتیم. حاجی میری در ابتدا به طعنه سؤال ما را مصداق عمل کسی دانست که وسط اسبابکشی جشن تولد به راه انداخته بود و این پرسش ما را در حالی که اصل سینما در خطر رکود قرار دارد بیمعنا توصیف کرد. اما بالاخره در برابر اصرار ما راضی شد از انگیزههای خودش در خصوص تهیه فیلم علیرضا امینی بگوید: «مطمئن باشید من دیگر به سمت تهیه چنین فیلمهایی نخواهم رفت. انگیزه من برای تهیه فیلمی مانند «استشهادی برای خدا» به هیچ عنوان مالی نبود. من دوست داشتم این فیلم ساخته شود و آن را جزو باقیات صالحات به حساب میآورم.» حاجیمیری بیش از آنکه نگران سینمای موسوم به فرهنگی باشد نگران اصل سینمای ایران است. حق هم دارد. وقتی کل در خطر است چه جای نگرانی برای جزء. «در حال حاضر اصل سینما در مملکت ما دچار مشکل است و باید ببینیم افرادی که در دولت جدید قرار است متولی فرهنگ و هنر این کشور باشند با چه دیدی قرار است به سینما نگاه کنند آن هم در این وضعیت که دیگر بسیاری از رودربایستیها کنار گذاشته شده است. همین امروز اگر «استشهادی برای خدا» را در 20 سینما اکران کنیم گوش شنوا و چشم بینایی نیست که آن را ببیند. شرایط واقعاً تغییر کرده است. ممکن است حتی از این فیلم تعابیر دیگری بشود و یک عده تصور کنند این فیلم قرار است جواب یک عدهای را بدهد. امروز سینما و نه فقط نوع خاصی از آن نیاز به یک بازنگری اساسی دارد. اینکه چه بسازیم تا نسل امروز با آن ارتباط برقرار کند و پس نزند. تأکید میکنم سینما نیاز به یک بازنگری اساسی دارد و کار از توجه به یک نوع سینمای خاص گذشته است.» آسمان ابری «آسمان باز»حرفهای سعید حاجیمیری را هم شنیدیم و شاید کمی هم نگرانمان کرد. در اصل خیلی هم بیراه نمیگفت. برای فراموش کردن تحلیلهای حاجیمیری به سراغ سیدضیا هاشمی رفتیم. هاشمی برای اکثر سینماگران فعال در عرصه فیلمهای فرهنگی نامی آشناست. او متولی اولین حرکت جدی جهت اکران برنامهریزی شده و مداوم این گونه فیلمها بود. متأسفانه حرکت او که در راهاندازی گروه سینمایی موسوم به «آسمان باز» جلوه پیدا کرد دیری نپایید و مانند بسیاری دیگر از این دست حرکات عقیم ماند. از او دلایل برچیده شدن گروه سینمایی «آسمان باز» را جویا شدیم. سیدضیا دل پر دردی از عملکرد دستاندرکاران فرهنگی دولت داشت: «دولت قبلی معتقد به اکران فیلمهای فرهنگی بود اما متأسفانه دولت فعلی دغدغهای از این بابت ندارد. در این دولت بحث اصلاً اکران نیست و دعوا بر سر ساخته نشدن این گونه فیلمهاست. مشکل ما این روزها یک پله از اکران و قرارداد بستن با گروههای سینمایی جلوتر آمده است زیرا امروز اصلاً برای این فیلمها پروانه نمایش صادر نمیشود و اکران در مرحله بعدی قرار دارد. البته این فقط یک طرف قضیه است. سینماها و چرخه پخش ما هم علاقه چندانی به اکران این فیلمها ندارند و این به دلیل بازده مالی ناچیزی است که از نمایش این فیلمها نصیبشان میشود.» سیدضیا هاشمی باز شدن گره کور تولید و اکران این فیلمها را تنها به دست دولت میسر میداند و برای اثبات ادعای خود سینمای دنیا را شاهد میآورد: «در تمام دنیا این گونه فیلمها با حمایتهای بخشهای عمومی مثل شهرداریها و دولت ساخته میشوند. در خود اروپا این فیلمها مستقیماً از سوی شهرداریها حمایت میشوند و اکرانهای مناسب و خوب میگیرند. به نظر من اول و آخر این گره به دست دولت باز میشود و راهی جز این وجود ندارد. البته خود دولت هم باید علاقهمند باشد. به نظر من معاونت سینمایی علاقهای به این نوع از سینما ندارد. البته ناگفته نماند خود من به شخصه هنوز متوجه نشدهام معاونت سینمایی ارشاد به چه نوع سینمایی علاقهمند است. متأسفانه نه از مجموعه فیلمهایی که اکران میشوند میتوان سیاستها را فهمید و نه از روی فیلمهایی که اجازه اکران نمیگیرند.» تصور نمیکنیم کسی بداند آخر و عاقبت این داستان به کجا میانجامد. نمیدانیم فیلمسازانی مثل سامان سالور، علیرضا امینی، عبدالرضا کاهانی، سامان استرکی، مهرشاد کارخانی، پوریا آذربایجانی و بسیاری دیگر تا چه موقع باید برای کنج گنجهها و روی طاقچهها فیلم بسازند. نمیدانیم تهیهکنندهایی چون علیرضا شجاعنوری و سعید حاجیمیری تا چه زمان میتوانند سرمایه خود را در راهی بیبازگشت خرج کنند. نمیدانیم چه زمان شخص دیگری چون سیدضیا هاشمی برای خارج کردن سینمای فرهنگی از بنبست دست به کار خواهد شد. ما ماندهایم و این همه سؤال بیجواب. اما یک چیز را خوب میدانیم. این فیلمها که فرهنگی میخوانیمشان باید حمایت شوند. این فیلمها مطمئناً به اقتصاد سینما کمکی نکرده و نخواهند کرد اما نوعی سرمایهگذاری فکری برای آینده این سینما خواهند بود. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم به این فیلمها و پدیدآورندگانشان نیاز داریم، آن هم در سینمایی که با پشتوانههایی چون شهید ثالث، کیارستمی، بیضایی، تقوایی، کیمیایی و. . . امروزش چنین است و فیلمهای سخیفی میداندار هستند که ما و شما خود بهتر میدانیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 426]