تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):غذا خوردن نزد مصيبت‏زدگان و با خرج آنان، از رفتارهاى جاهليت است و سنّت پيامبر صلى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815360869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برگرفته از خاطرات جانباز فداكار محسن گودرزى يك جبهه از حمله


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: برگرفته از خاطرات جانباز فداكار محسن گودرزى يك جبهه از حمله
[تهيه و تنظيم: زينب بردبار]
در عمليات بدر، من و اصغر و محسن گلستان با هم در دسته يك - يعنى دسته اخلاص- بوديم، كمى بعد هم سعيد پوركريم و اكبر مدنى هم به جمع ما اضافه شدند.
درعمليات بدر تا نزديكى رود دجله رفتيم. تا ظهر همان روز هم آنجا بوديم. بعد دستور آمدكه عقب نشينى كنيم والا از پهلو قيچى مى شديم.
عقب نشينى خيلى سخت بود، انگار روى دوش آدم يك كوه گذاشته باشند! قبل از اين كه عقب نشينى كنيم از اصغر پرسيدم، اين گرد و غبار جلو چيه اصغر هم عينك ته استكانى اش را با خونسردى پاك كرد، نگاهى انداخت و گفت: تانك! من وقتى شنيدم تانك ها دارند مى آيند و فرمانده هم دستور عقب نشينى داده، بى معطلى دويدم به سمت عقب، كمى كه دويدم چنان تشنه شدم كه با ديدن پيكر شهيدى در كانال ايستادم، قمقمه آبش را برداشتم و تكان دادم، سنگين و پر بود، انگار يك جرعه هم از آن نخورده بود. آب خنك گلويم را تازه كرد اما تشنگى كم نشد، دهها تانك و خودروى زرهى دنبالمان مى آمدند و از ما تلفات مى گرفتند.
مهمات بچه ها رو به اتمام بود. تقريباً از ظهر تا دم غروب عقب مى آمديم. دسته اخلاص يك تيربارچى داشت كه تانك عراقى ها له اش كرد و از رويش گذشت، تانك ها آنقدر نزديك بودندكه آر.پى جى كارساز نبود. عراقى ها مى خواستند ما را محاصره كنند و از ما اسير بگيرند و ما فقط مى دويديم. عراقى ها در پنجاه مترى ما بودند، از نفس افتاده بودم، در جان پناهى لحظاتى دراز كشيدم، اسارت را به چشم مى ديدم، هر آن ممكن بود به اسارت درآيم يا با تير خلاص كشته شوم. هرچه در جيب داشتم زير خاك پنهان كردم تا چيزى به دست دشمن نيفتد. فرصتى پيش آمد مجدداً شروع به فرار كردم در حال فرار رگبار تير مستقيم به ران هايم اصابت كرد هر طور بود خود را به عقب رساندم و از معركه جان به در بردم و پس از مداوا مجدداً به خط برگشتم و براى عمليات آبى - خاكى به اردوگاه سفينة النجاه رفتم. اردوگاه در غرب رودخانه كرخه بود.
در اردوگاه آموزش و تمرينات با جديت دنبال مى شد، افراد جديدى هم وارد دسته ما شدند. از جمله حسين گلستانى كه برادر محسن بود در چهار دسته سليقه هاى مختلفى در مورد مطالعه وجود داشت و جاى هر طيفى مشخص بود، اصغر اهرى كتب فلسفى و كتاب هاى استاد مطهرى را مى خواند، اسدالله پازوكى نهج البلاغه و كتاب هاى احاديث را ، جلو چادر هم جاى مسئول دسته بود كه بيشتر قرآن تلاوت مى كردند، عده اى هم كه دانش آموز بودند مشغول درس و مشق خودشان بودند، برخى هم گودال هايى شبيه و هم اندازه قبر در اطراف چادرها كنده بودند و در آنها شب زنده دارى و عبادت مى كردند. در قبر، احساس عجيبى به آدم دست مى دهد، آدمى از حصار تن رها مى شود و همه روح مى شود، البته اين راز و نيازها پنهانى بود، كسى نمى دانست كه در دسته چه كسانى اهل عبادت شبانه اند. آنها كه شب ها بيدار بودند، روزها چنان سرحال و با نشاط بودند كه كسى به آنها شك نمى كرد. بعضى روزها هم فوتبال بازى مى كرديم و دسته ما همه طرفدار استقلال بودند.
سرانجام نوبت به تكاپوى تعاون رسيد، تحويل وسايل شخصى و ساك بچه ها، نوشتن وصيتنامه براى گذاشتن داخل ساك و تحويل به تعاون، صحنه هاى تماشايى اى بود، به ويژه وقتى مى ديدى نوجوانى تازه باليده چنان مردانه در استقبال مرگ كاغذ و قلم به دست گرفته كه انگار عالمى فرزانه در پايان عمرى تلاش و تحقيق در حال نگارش پايان نامه خويش است.
بعدازظهر بود كه سوار كاميون هاى سرپوشيده پنهانى اردوگاه را به سوى مقصد نامعلوم ترك كرديم، اين نحوه انتقال براى اين بود كه ستون پنجم دشمن متوجه جا به جايى نيروها نشود و عمليات لو نرود.
هيچ كس خبر نداشت كه به كجا مى رويم.
بعد از ساعتى به جنوب آبادان و كنار رودخانه بهمن شير رسيديم ، به خانه هاى روستايى كه خالى از سكنه بود رفتيم. صبح كه شد خبردار شديم كه حمله بزرگى آغاز شده است. آماده حركت به سوى خط مقدم شديم، در راه گلوله هاى توپ و كاتيوشا زمين را به لرزه درآورده بودند حاج آقا رحيمى آيت الكرسى مى خواند و به بچه ها فوت مى كرد كه سلامت به خط برسيم، شب را در كنار اروند در سوله هاى موقتى بيتوته كرديم. حتى بعضى ها سر پا چرت زدند. صبح روز بعد سوار قايق شديم و به شهر بندرى فاو رفتيم.
از آنجا با كاميون هاى غنيمتى در نزديكى پايگاه موشكى دشمن سنگر گرفتيم و آماده درگيرى شديم، گردان ما در آن شب نيروى احتياط بود. جنگ اصلى در جاده بصره جريان داشت و به خاطر نزديكى ما به منطقه درگيرى زير آتش توپ و خمپاره قرار گرفتيم و چند مجروح هم داديم. ظهر روز بعد از فرماندهى دستور جابه جايى ما رسيد و در سه راهى كارخانه نمك مستقر شديم ‎/ از مقر ما تا پيشانى جنگى و نقطه رهايى حدود يك كيلومتر فاصله بود، يك گروه ويژه و يا ضربت كه بيشتر آنان از بچه هاى دسته ما بود تشكيل شد و وارد جنگ تقريباً تن به تن با دشمن شديم. خط اول دشمن خيلى زود شكست و بقيه افراد به صحنه آمدند. ما چون برق از خاكريزها گذشتيم و به دشمن حمله برديم. صداى عراقى ها به گوش مى رسيد، اصغر اهرى مثل هميشه پشت سرم بود. عمو حسن به طرف سنگر دوشكا رفت و با يك نارنجك آن را خاموش كرد من هم در سمت راست جاده مكان خوبى براى شليك پيدا كردم و با موشك آر.پى.جى اولين تانك را نشانه گرفتم، موشك پهلوى تانك را شكافت. براى شليك دومين موشك قدرى جلوتر رفتم. روى زانو نشستم تا شليك كنم، همين كه نشانه روى كردم سلاح به يك طرف پرتاب شد و خودم هم به طرف ديگر پرتاب شدم و با صورت روى آسفالت افتادم. چيزى مثل چاقو به پهلو و دست راستم اصابت كرد. خواستم از جا بلند شوم نتوانستم ، كوله مهماتم پر بود و هر آن امكان داشت منفجر شود. با دست سالم ام بند كوله را باز كردم و كشان كشان خودم را از زير كوله بيرون آوردم. تيرهاى رسام مانند تگرگ روى جاده مى خوردند و كمانه مى كردند.
از سنگرهاى عراقى، مثل جرقه هايى كه از يك آتش گردان جدا مى شوند، گلوله مى آمد. حدود ۱۰۰ متر جلوتر درگيرى با شدت ادامه داشت و در اين فاصله افراد زيادى از ما و عراقى ها روى زمين مى افتادند. شماره نفس هايم كم و كمتر مى شد، در آن هنگامه و هياهو نمى دانستم چه كنم. تا اين كه امدادگر دست مرا ديد و مرا از مرگ حتمى نجات داد.
 چهارشنبه 30 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 180]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن