واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: «محسن [چاوشي] هم رفتهرفته به شناخت رسیده و علم و آگاهیاش بیشتر شده» سينماي ما- حسین صفا را كمتركسی میشناسد. حتی وقتی میگویم او شاعر و ترانهسراست، بازهم اكثر مردم شانهای به نشانی نشناختن او بالا انداخته و سری تكان میدهند كه: «نه، نمیشناسم». اما به محض اینكه اسم چند تا از ترانههایش را میبرم، به سرعت سرها به نشانه تایید و تشخیص بالا و پایین میشوند كه: «بله، بله شنیدهام...». ترانههایی مثل كفتر چاهی، سهشنبهها، كلاف سردرگم، لنگه كفش، عروس قصه، متاسفم و.... از سرودههای او هستند كه با صدا و آهنگسازی محسن چاووشی به گوشمان آشناست. ترانههایی كه هرازگاهی زیر لب زمزمه میشوند و هر كدام خاطراتی را برایمان زنده میكنند. بگذریم..... به بهانه خبر انتشار آلبوم «یه شاخه نیلوفر» به سراغ «حسین صفا» رفتیم و مصاحبهای با او ترتیب دادیم كه میخوانید. ب مارگریت شاهنظریان رای شروع، از شروع ترانه نوشتنات بگو؟ چطور شروع كردی؟ من در ابتدا به ترانه علاقهای نداشتم و فقط غزل میگفتم. در شرایط اون زمان نوشتن ترانهرو برای یه شاعر به نوعی پسرفت میدونستم. چرا؟ مگه شرایط اون زمان چطوری بود؟ ببینین. تا یه دهه قبل، در داخل كشور فضای مناسبی برای نوشتن ترانه وجود نداشت و آثاری هم كه در خارج تولید میشد خالی از هر نوع بار حسی، هنری و فرهنگی بود. عدهای به دلیل داشتن تریبون، اون آثار رو به خورد مردم میدادن. به همین خاطر من فقط گاهی اوقات و اون هم برای طبعآزمایی ترانه مینوشتم. بهتره بگم دلی مینوشتم. كه خوب بعدا جدی شد. چی شد كه جدی شد؟ اولا به این نتیجه رسیدم كه میشه و باید این فضا رو تغییر داد و من میتونم نقشی در این تغییر داشته باشم. البته به اندازه استعداد و توانایی خودم. پس هر چیزی رو كه تا اون لحظه به اسم ترانه شنیده بودم، دور ریختم. یعنی به اعتقاد تو، هیچ اثر مطلوب و خوبی تا اون لحظه ساخته نشده بود؟ چرا، اما خیلی كم. منظور من فضای كلی ترانه اون سالهاست. از طرفی آشنایی من و محسن چاووشی به این جدی شدن صحه گذاشت. با توجه به حرفایی كه زدی، به این نتیجه میرسیم، هیچ الگویی برای ترانه نوشتن انتخاب نكردی. درسته؟ متاسفانه الگوی برجستهای وجود نداشته كه بخوام راهش رو ادامه بدم. خودم بودم و هستم. پس حالا كه ترانه نوشتن رو جدی گرفتی، دیگه دلی نمینویسی؟ چرا، هنوز هم دلی مینویسم. خیلی هم جدی دلی مینویسم (میخندد). اما الان فرقش با اون وقتها اینه كه، فقط برای دل خودم نمینویسم، بلكه برای دل خیلیها مینویسم. چون به این نتیجه رسیدم كه ترانه میتونه بیشتر از شعر تاثیرگذار باشه. اگرچه شعر هنرتره. اما ویژگی بزرگ ترانه اینه كه خیلی زود به دست مردم میرسه. همكاری تو با محسن چاووشی خیلی موفق بوده ؟ دلیلش رو چی میدونی؟ حس مشتركمون. یا بهتره بگم درد مشتركمون. صدای ترانه من شبیه صدائیه كه از حنجره محسن چاووشی بیرون مییاد. درسته. هردوشون تلخن. با واژه «تلخ» كه موافقی؟ موافقم و ازتون تشكر میكنم كه نگفتین خاكستری. چون خاكستری یعنی درب و داغون و مایوسكننده. چرا اینجوریه؟ یعنی چرا تلخه؟ تلخه، چون حقیقت داره. فرض كنین من ترانهای بنویسم و توی اون ترانه بگم همه چی رو به راهه، عجب روزگار خوشی، عجب هوایی، بهبه، چهچه، چه گلی، چه بلبلی، چه سنبلی و..... خوب این خنده داره. چون واقعیت نداره. وقتی من از واقعیت زندگی فاصله بگیرم خود به خود كارم هم تصنعی و بیتاثیر میشه، نه تنها من، بلكه هر هنرمندی اگه بخواد چیزی رو كه هست عنوان كنه، خودبهخود یه نوع تلخی روی كارش سایه میاندازه. حالا فرقی نمیكنه توی چه زمینهای باشه. سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی و..... البته یه جور دیگه هم میشه به این موضوع نگاه كرد كه باعث میشه تلخی و تلخ بودن معنی دیگهای پیدا كنه. چه جوری؟ قطعا برای آدمایی كه معنی واقعی عشق و زندگی را نمیفهمند، از عشق و زندگی واقعی حرف زدن خیلی تلخ به نظر میاد. در هر صورت این تلخی، فلسفه حقیقته. ایرادی هم نمیشه بهش گرفت. حالا با توجه به تعریفی كه از خاكستری داشتی و توضیحی كه در مورد تلخ بودن دادی، جوابت به اون دسته از آدمایی كه اعتقاد دارن كارهاتون خاكستریه چیه؟ خب همونطور كه گفتم و شما هم اشاره كردین خاكستری یعنی درب و داغون و مایوسكننده. روح قراضه و اوراق داشتن و ساختن. اما من و دوستای هنرمندم آدمای مایوسی نیستیم و قطعا توی كارمون هم یاس هیچ جایگاهی نداره. حرف ما چیز دیگه است. مبارزه كردن، ایستادگی كردن، حرف حساب زدن، با احساس بودن، با عاطفه بودن و عاشق بودن حرف ماست كه خوب همه اینها تلخه. ما هم این رو پذیرفتیم و سعی میكنیم به مخاطبمون هم این رو یادآوری كنیم و تو همین مدت كم خیلی موفق بودیم. چه مدتی ؟ سه، چهار سال دیگه. سه، چهار سال كمه ؟ ما مسافرای قرونیم دیگه، نه؟ پس سه، چهار سال چیزی نیست. چرا سعی میكنید خاص باشید؟ (با خنده) یعنی منظورتون اینه كه آسمون دهن وا كرده و ما افتادیم پایین؟! اتفاقا ما اصلا آدمای خاص نیستیم. ما فقط سعی میكنیم زلال و شفاف باشیم. شریف باشیم. به زیبایی فكر كنیم. با فرهنگ باشیم. شاید چون تو زمینه فعالیت ما عرصه تقریبا خالی بوده شما فكر میكنین ما خاص هستیم. ما توی مسیری كه انتخاب كردیم تازه اول راهیم. چرا تا به حال با خواننده دیگهای غیر از محسن چاووشی كار نكردی؟ اصلا با خواننده دیگهای كار خواهی كرد؟ ممكنه. ولی تا به حال كه اتفاق نیفتاده. چرا؟ دوست نداشتی و خودت دنبالش نبودی؟ یا پیشنهادی از دیگرون نداشتی؟ ببینین. آخه كاری كه خیلی از به اصطلاح ترانهسراها میكنن برای من هیچ معنا و مفهومی نداره. چه كاری؟ اینكه برای هر كسی كه از راه میرسه ترانه مینویسن و عواقب این كار براشون هیچ اهمیتی نداره و صرفا به این فكر میكنن كه كارشون رو تحویل بدن و پولشون رو بگیرن. شعر و ترانه كه سیبزمینی و پیاز نیستن. اگه من میخواستم اینجوری باشم كه به اینجا نمیرسیدم. به كجا؟ من مخاطب دارم، درسته كه اسم و رسم دهنپركنی ندارم. انجمن و كانون و برو بیایی ندارم، ولی ترانههام مخاطب میلیونی دارن. مخاطبانی كه هر لحظه منتظرن ترانههای جدیدی از من بشنون. چرا اون آقایون و خانمهای ترانهفروش نتونستن اینقدر مخاطب پیدا كنند؟ پس درآمد آنچنانی از نوشتن ترانه نداشتی! چرا درآمد داشتم. اما منظورتون از آنچنانی رو نمیفهمم. (میخندد) اینو قبلا یه جای دیگه هم گفتم كه اهل قلم باید با قلمشون امرار معاش كنن. البته اهل قلم، نه اهل بخیه. من با كسی كه به عنوان یه ترانه فروش بهم نگاه كنه به هیچ وجه نمیتونم كنار بیام. فكر نمیكنی این مخاطب میلیونی نشأت گرفته از صدا و آهنگسازی محسن چاووشی باشه؟ در تاثیر كار محسن و تواناییهاش كه هیچ شكی نیست. كار ما نتیجه زحمات یه گروهه. این مخاطبها فقط منحصر به یكی از اعضای گروه نیستن. وقتی میگم مخاطبهای من، منظورم مخاطبهای محسن و دوستهای دیگه هم هست. گفتی با كسانی كه به تو به عنوان یه ترانهفروش نگاه میكنن نمیتونی كنار بیای. منظورت چه جور آدمایی بود؟ مگه اونا چه ویژگیای دارن كه تو نمیپسندی؟ متاسفانه سطح سواد ادبی خیلی از خوانندههای ما خیلی پایینه. اگه خوانندهای كار نازل میخونه دلیلش اینه كه ادبیات رو نمیشناسه. شعر و ترانه رو به خوبی درك نمیكنه. اینجور خوانندهها یه كار خوب رو این میدونن كه مثلا از فلان نوازندهها و فلان آهنگساز اسم و رسمدار استفاده كنن یا توی فلان گام بخونن. بدون توجه به این موضوع كه یه خواننده همونطور كه از اسمش بر میاد در درجه اول باید به اون چیزی كه داره میخونه توجه كنه و خب این كاستیهاست كه باعث میشه یه خواننده با همه تواناییهایی كه در خوندن داره هیچوقت نتونه تاثیرگذار باشه. به نظر تو خوانندهای كه داری باهاش كار میكنی، یعنی محسن چاووشی تا به حال كار ضعیف یا بنا به تعریف خودت كار نازل نخونده؟ چرا، اما خیلی خیلی كم. محسن هم رفتهرفته به شناخت رسیده. علم و آگاهیاش بیشتر شده. آدم ادیب و شعرشناس كه به دنیا نمیاد. تغییر و ترقی مهمه؛ این كه روز به روز پیشرفت داشته باشی، درجا نزنی و روبه جلو حركت كنی. خود ما هم همینجوری بودیم. منظورم من و امیره؛ امیر ارجینی. من خودم یه زمانی ترانهای نوشتم كه فكر میكردم خیلی خوبه، ولی بعدها كه تجربهام بیشتر شد متوجه نقاط ضعف كارم شدم و سعی كردم اون نقاط ضعف رو در ترانههای بعدیام برطرف كنم. در آینده هم این روش رو ادامه خواهم داد. این نوع نگاه خیلی خوبه كه خب خیلی از اهالی ترانه و موسیقی بهخصوص موسیقی پاپ به این نوع نگاه توجهی ندارن. اما میخوام بدونم در طول مدت همكاریت با محسن چاووشی تغییری در مخاطب خودتون حس كردین؟ تا حدودی بله. شكل و نوع كار من و محسن طوریه كه مردم با یك یا دوبار شنیدن كمتر با اون ارتباط برقرار میكنن. یعنی در واقع بیشتر برحسب عادت، كنجكاوی و حتی از روی اجبار گوش میكنن. اما برای بار سوم وقتی به سراغ آثار ما میرن كه بهش احساس نیاز كردن. این احساس نیاز همون هدفیه كه ما دنبالش هستیم. گفتی از روی اجبار؟! آره اجبار. حرف عجیبی زدم مگه ؟ نه.... در ترانههای حسین صفا، كلمات خیلی خوب كنار هم چیده میشن. به اصطلاح كلمات چفت و بست خوبی دارن. خیلی خوب با هم جور میشن. مثل «كولهبار آرزوها»، «متاسفم براتای دل ساده» یا «یه لنگ كفش پیر و درب و داغون». میخوام بدونم حسین صفا تا چه اندازه به این چیدمان دقت و توجه داره ؟ ببینین. این نتیجه مطالعات، تجربهها و ممارستهای منه. من تا حدودی یاد گرفتم كه چطور این اتفاق رو ایجاد كنم. دیگه تصمیم نمیگیرم كه چطور بنویسم. در نوشتن من هیچ چیز به شكل عمدی و خودآگاهانه صورت نمیگیره. البته ناگفته نمونه ضعفهایی هم دارم كه سعی میكنم به مرور زمان برطرفشون كنم. من مفاهیم و كلماتی داشتم. مفاهیم و كلماتی كه شخصیت من باهاشون شكل گرفته. حالا در لحظه سرودن این دو تا خودشون جای خودشون رو پیدا میكنن. آدم هرچقدر تلاش كنه به همون اندازه صیقلخوردهتر میشه. بیدارتر میشه و استعداد و تواناییهاش رشد میكنه. اصلا اجازه بدید برای اینكه منظورم رو بهتر برسونم، یه مثال از حضرت مولانا بزنم. فقط تو رو خدا فكر نكنین دارم خودم رو با اعجوبه عالم بشریت مقایسه میكنم. «كی شود این روان من ساكن، اینچنین ساكن روان كه منم.» به نظر شما مولانا گشته و این كلمات رو پیدا كرده و كنار هم چیده؟ قطعا این طور نیست. مولانا اینقدر توانا بوده و به درجهای رسیده بوده كه وقتی میخواسته چیزی بگه با همین انسجام و قدرت میگفته. فكر و محتوای عمیق، وزن مناسب، حس و احساس روان، تكنیك فوقالعاده همه مال اون بودن و در لحظه جوشش به راحتی در كنار هم قرار میگرفتن. باید مولانا شد تا تونست مثل مولانا نوشت. نوع موسیقی و آهنگ چه تاثیری در نوشتن تو داره؟ من لحظهای كه دارم ترانه مینویسم فقط به خود ترانه فكر میكنم و به این فكر نمیكنم كه قراره چه آهنگی روش گذاشته بشه. حالا اگه این ترانه با یه آهنگ خوب آمیخته بشه تاثیرگذاریاش خیلی بیشتر میشه. گفتی مستقل. یعنی به لازم و ملزوم بودن ترانه و موسیقی اعتقاد نداری؟ چرا دارم. اصلا ترانه به موسیقی نیاز داره. من ترانه میگم كه روش آهنگ گذاشته بشه و خونده بشه. اما این نیاز نباید باعث بشه كه من سرسری بنویسم و شئون و موازین ادبی، هنریرو نادیده بگیرم و به این فكر كنم كه آهنگ میتونه ضعفهای ترانهام رو بپوشونه. از طرفی وقتی ترانه ویژگیهایی كه گفتم رو داشته باشه در خلق آهنگ و انتخاب لحن به آهنگساز و خواننده تا اندازه خیلی زیادی كمك میكنه. حالا اگه آهنگی ساخته شده باشه و از تو خواسته بشه براش ترانه بنویسی چی؟ در اینصورت به شرطی حاضر میشم برای آهنگ ترانه بنویسم كه اون آهنگ به دنیای من و فضای ترانههام شبیه باشه. خیلیها تصور میكنن كه ترانه نوشتن برای یه آهنگ از پیشساختهشده كار دشواریه. خب دلیلش اینه كه به موضوعی كه بهش اشاره كردم اصلا توجه نمیكنن. یعنی ضرورت ارتباط فضای آهنگ با حس و حال فضای ترانههاشون رو نادیده میگیرن. گفتی در لحظه نوشتن ترانه به آهنگ و موسیقیاش فكر نمیكنی، آیا به مخاطبت هم فكر نمیكنی؟ در لحظه نوشتن نه. لحظه نوشتن لحظه نوشتنه. لحظهای كه بعدها قراره مخاطب رو شریك خودش كنه. از این جهت مخاطب اهمیت پیدا میكنه. من اول به كیفیت اثرم فكر میكنم تا بعد بتونم علم و سواد ادبی و شعری مخاطب رو كه متاسفانه در این چند دهه خیلی پایین اومده بالا ببرم. همه انگیزه من اینه كه ذوق و ذائقه مردمرو روبهراه كنم. البته این از عهده من به تنهایی خارجه. منبع خبر : كارگزاران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]