واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: شبنم قليخاني با آن چهره معصومش سالهاست كه در دنياي هنر ايران نقشآفريني ميكند، او با سريال «مريم مقدس» و بازي در آن نقش حساس در اولين تجربه كارياش توانست نگاهها را به سوي خود معطوف كند. نكته ديگر در مورد او اين است كه از جمله بازيگران باسواد و تحصيلكرده سينماي ايران است كه ضمن بازي در فيلم سينمايي و سريالهاي تلويزيوني، استاد دانشگاه هم ميباشد... اما اين استاد دانشگاه به هيچ عنوان نميتواند دوري مادرش را تحمل كند، او سال 86، زندگي مشترك خود را آغاز كرده، اما آن طور كه خودش ميگويد بايد هر روز به مادرش سري بزند، حتي گفتگوي ما با او هم در منزل مادرش صورت گرفت با تهتغاري خانواده قليخاني به گفتگو نشستيم، اميدواريم كه موردپسند واقع شود، چرا كه از نظر خودمان گفتگوي جالبي از آب درآمد. خجالتي بودم و درسخوان در دوران كودكيام به شدت بچه خجالتي بودم جز اون دسته بچههايي بودم كه دائم پشت مامانم قايم ميشدم اين اخلاق من تا 12 سالگي همراهم بود اما از آن سال به بعد دست از خجالتي بودن برداشتم. درس و مشق چون آدم دلشورهاي و حساسي هستم به همين دليل هميشه سعي ميكردم از درسهايم نمره قابل قبولي بگيرم البته اين دلشوره و استرس گاهي وقتها كار دستم ميداد و باعث ميشد شب امتحانهاي مهم بيمار شوم. تهتغاري خانواده يك برادر و خواهر دارم كه به ترتيب 7 و 10 سال از من بزرگتر هستند، در واقع من بچه آخر خانواده يا همان تهتغاري هستم به همين دليل وابستگي زيادي به مادرم دارم و حتي لحظهاي نميتوانم دور و جدا از او زندگي كنم. و فكر ميكنم، اين تهتغاري بودن به نفعم تمام شد. چون همه اعضاي خانوادهام سعي ميكردند، مشكلات من را خيلي سريع برطرف كنند. اما گاهي اوقات اذيتم هم ميكرد به نظر من خانوادهها توقعشان از بچههاي آخر خيلي زياد است و صبر و حوصلهشان هم كمتر است ولي با اين اوصاف من به خاطر داشتن چنين خانوادهاي هميشه به خودم ميبالم. شريك زندگي سال 86 زندگي مشتركم را آغاز كردم، همسرم مهندس معمار است و اصلا در عالم بازيگري و سينما فعاليت نميكند، او فوقالعاده مهربان و باگذشت است و از درك بسيار بالايي هم برخوردار است و از زندگي مشتركم خوشبختانه رضايت كامل دارم. از او ميپرسيم زندگي با يك غيربازيگر و شخصي كه سررشتهاي از حرفه شما ندارد، سخت نيست؟ كه ميگويد: «براي من نه تنها سخت نيست، بلكه بسيار هم جذاب و شيرين است، او با اينكه در اين حرفه نيست، اما به شدت خواهان پيشرفت من است خيلي جاها كه من كم ميآورم و خسته ميشوم او مرا به اين سمت هول ميدهد و تشويقم ميكند.» علايق مشترك من براي اينكه وجه اشتراك زندگيمان را بيشتر كنم سعي كردم علايق و تفريحات مشتركمان را بيشتر كنم مثلا با هم فيلم ميبينيم به سينما و به جاهايي كه هر دو دوست داريم ميرويم و سعي ميكنيم اكثر كارهاي خانه را با هم انجام بدهيم. به كمك كتاب آشپزي من قبل از ازدواجم سررشته چنداني در آشپزي نداشتم اما خب الان اوضاع فرق كرده اين روزها سعي ميكنم با راهنماييهاي مادرم و كمك كتاب آشپزي غذاهاي متنوعي بپزم سعي ميكنم كارهاي خانه را هم با برنامهريزي انجام دهم. خصوصيات اخلاقي در كل آدم آرومي هستم و در چند وقت اخير نسبت به قبل احساس مسئوليت و آستانه تحملم بالاتر رفته است و راحتتر از ايرادهاي ديگران ميگذرم. نگاه معصوم و آرامش يكي از معيارهايم براي انتخاب نقش حضرت مريم، چهره بكر و نگاه معصوم او بود، آنها پس از گرفتن تست چهره از من تست بازي هم گرفتند كه خوشبختانه پذيرفته شدم، سعي كردم در حين بازي به كارگردان و فيلمنامه اعتماد زيادي كنم و فكر ميكنم از همين اعتماد، پاسخ بسيار خوبي هم گرفتم... هنوز سريال حضرت مريم در اذهان مردم مانده است، در خيابان كه مرا ميبينند، دائم در مورد سريال حضرت مريم از من ميپرسند؛ اينكه چطور به اين نقش رسيدم بازي در اين نقش چه تاثيراتي در زندگي شخصيام گذاشته است، از طرفي خانواده و اقوامم از بين نقشهايي كه بازي كردم، نقش حضرت مريم را از بقيه بيشتر ميپسندند و پس از آن هم نقش آذر در «اولين شب آرامش» را بسيار دوست دارند هر وقت از همسرم ميپرسم كدام نقشم را دوست دارد؛ ميگويد همه را ميپسندم. تدريس در دانشگاه من فوقليسانس كارگرداني تئاتر دارم، پس از اتمام درسم، رئيس دانشگاه به من پيشنهاد كار در همان دانشگاه را داد كه پذيرفتم، از سال 82 هم مشغول تدريس كلاسهاي عملي بازيگري شدم، رابطه من با شاگردانم بسيار خوب و صميمي بود، با اينكه از بعضي از آنها 6، 7 سال هم كوچكتر بودم اما خب اين مسئله تاثيري در نحوه تدريسم نداشت. از او ميپرسيم كه آيا دانشجويانتان شما را به عنوان شبنم قليخاني استاد ميپذيرفتند يا اينكه براي آنها قليخاني بازيگر بوديد؟ كه ميگويد: شايد اوايل، پذيرفتنش براي آنها كمي دشوار بود و جو كلاس را خيلي جدي نميگرفتند اما رفتهرفته اين مسئله برايشان عادي شد و قليخاني استاد برايشان پررنگتر شد. او در پاسخ به اين سوال ما كه چه شد تصميم گرفتي چنين رفتاري را در پيش بگيري؟ ميگويد: «به كلاسهاي يوگا ذهني رفتم با اين ديد زندگي كردن به من آرامش بيشتري ميدهد.» آروم و كمحرف در برخورد اول آروم و كمحرف هستم در حالي كه من آنقدرها هم كه به نظر ميرسد، آدم آرومي نيستم. بازيگر ميشوم! يادمه اولين بار وقتي 13، 12 سالم بود، يك روز به اعضاي خانوادهام گفتم، من تصميم دارم وقتي بزرگ شدم بازيگر شوم آنقدر اين حرف را با اطمينان گفتم كه تقريبا تمام اعضاي خانوادهام آن را باور كردند خودم هم نميدانم اين اطمينان از كجا نشات ميگرفت، ولي آن زمان من تصميمم را گرفته بودم اوايل خانوادهام خيلي هم موافق بازيگري من نبودند، ولي خب من بازيگري را با يكي از بهترين نقشهاي ممكن آغاز كردم و طبيعي بود چنين نقشي رضايت آنها را هم به دنبال داشت. تقليد از من روزي از بچهها خواستم كه يك روز عادي زندگيشان را سوژه قرار داده و بازي كنند دوستي از خانمهاي دانشجو هم در اقدامي جالب، درس را سوژه داستان قرار دارد و يكي از آنها هم نقش من را بازي كرد او آنقدر خوب رفتارهاي من را بازي كرد كه من حيرتزده شدم. يك كار تاريخي ديگر هم اكنون سر پروژه «نردبامي بر آسمان» به كارگرداني محمدحسين لطيفي هستم، اين كار در ژانر تاريخي ساخته شده و بسيار متفاوت و جذاب است. تدريس سخت است هر دوي اين كارها سختي و دشواريهاي خاص خودش را دارد، ولي به نظر من، تدريس به خاطر حساسيتهايي كه دارد سختتر است، چرا كه بايد هر روز مطالعه كني تا از اطلاعات روز دنيا عقب نباشي... رضايت از بازي تا به حال پيش نيامده وقتي بازيام را ميبينم از آن رضايت كامل داشته باشم و دائم در بازيهايم دنبال ايراد و اشكال ميگردم. خاله شدم سال 87 براي من سال بسيار خوبي بود، پس از 13 سال، دوباره طعم خاله شدن را چشيدم كه حسابي هم به من چسبيد به لحاظ كاري هم سال خوبي را پشت سر گذاشتم. نوروز من عيد مرا به دوران كودكيام ميبرد، زماني كه از چند روز مانده به عيد در تب و تاب سال نو بودم، يادم است لباسهاي عيدم را يك ماه زودتر ميخريدم و چون اجازه نداشتم آن را تا سال نو بپوشم، هر روز يواشكي سراغ كمدم ميرفتم و آن را تو اتاقم ميپوشيدم و راه ميرفتم (با خنده). خوشبختانه هنوز هم از بزرگترهاي فاميل عيدي ميگيرم و چند سالي ميشود كه به كوچكترهاي فاميل عيدي ميدهم. سفرهاي خارج از كشور به كشورهاي مختلفي سفر كردم ولي از بين كشورهاي مختلف «استراليا» را بيشتر پسنديدم، استراليا، كشور آرامي است و در آن خبري از برج و آسمانخراش نيست، اكثر خانههاي آن جا ويلايي است و محيط سبز و هواي هميشه بهارش آرامش زيادي به آدم ميدهد، در آنجا كانگوروها را هم از نزديك ديدم، حيوان بامزهاي است. فيلم كوتاه ميسازم اين روزها در كنار بازيگري، مشغول ساختن فيلم كوتاه هستم و تا به حال چهار فيلم كوتاه با مضمونهاي مختلف ساختهام و اين روزها مشغول ساخت پنجمين فيلمم هستم، يكي از فيلمهايم در جشنواره فيلمهاي كوتاه شهر به عنوان فيلم برگزيده انتخاب شد كه انتخابش برايم بسيار جذاب و شيرين بود، البته بد نيست اشاره داشته باشم كه اين روزها بزرگترين دغدغه من، ساختن فيلم كوتاه جديدم است، هر شب هنگام خواب صحنههاي آن جلوي چشمانم ميآيد. بهترين جمله بهترين جملهاي كه شنيدم، اين است «گر صبر كني زغوره حلوا سازي» اين جمله براي اين روزها كه حوصلههايمان كم شده، بسيار خوب است. مادر به نظرم بزرگترين و تاثيرگذارترين تعليمدهنده هر كس، خانوادهاش به ويژه مادرش است، من هم در زندگيام تاثير زيادي از مادرم گرفتم، البته مادرم بعضي موقعها از دستم حرص هم ميخورد، به ويژه آن زمانهايي كه دائما مشغول حرف زدن با تلفن هستم. تصور ميكنم كه پررنگترين نقشي كه در زندگيام ايفا كردم، دختر مادرم بودن است. شايعه عجيب سالها قبل در شرايطي كه هنوز ازدواج نكرده بودم، شايعه كرده بودند كه فيلم عروسيام پخش شده است شنيدن چنين شايعهاي واقعا برايم تعجبآور بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 262]