واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سريال ماه عسل موفقترين سريال نوروزي بازی با الگوهای سردستی تلويزيون- هادی معیری نژاد: اگر بگوييم سريال ماه عسل موفقترين سريال نوروزي بود كلامي به گزاف نگفتهايم. ضمن اينكه اين سخن افتخاري براي سريال ماه عسل نيست چرا كه نه عملكرد تلويزيون در عرصه سريالسازي نوروزي عملكرد موفقي بود و نه سريال ماه عسل سريال درخشان و تاثيرگذاري. اما آن چيزي كه سبب تفاوت سريال ماهعسل و احيانا رضايتنسبي مخاطب از اين سريال نوروزي ميشود، ارائه الگوي ابتدايي اما شسته و رفته از داستانپردازي و ساخت يك «سوپ اپراي» مناسبتي است. سوپ اپرا كه در اصطلاح به سريالهاي عاطفي و خانوادگياي گفته ميشود كه مخاطب آسانگير را به راحتي ارضا كرده، در دنيا طرفداران زيادي دارد و در آن، المانها و فاكتورهاي تكرار شونده و آشنا با ذهن مخاطب در او احساس رضايت و ادامه تماشا را ايجاد ميكند. حال گاه اين فاكتورها در حضور يك هنرپيشه يا يك تيپ و شخصيت، خلاصه ميشود گاه در جمع آن با يك اتفاق يا چند اتفاق آشنا. ماه عسل آخرين ساخته شاهد احمدلو هم از همين الگو تبعيت ميكند. در اين سريال شخصيتهاي آشنايي كه كمابيش نقشهاي همانندي را در سريالهاي همگن مثل «نشاني» در سال گذشته بازي كردهاند حوادث و الگوهاي داستانپردازي آشناتري را به پيش ميبرند و در ذهن مخاطب آسانگير نوروزي كه هم ميخواهد سريال تماشا كند، هم حواسش به ميهماني باشد و هم در ذهنش براي ديدن سريال بعدي آماده شود، كدهاي آشنايي را ميدهد و چون اين حوادث، طرح و توطئه گرهافكني و تعليق چنداني ندارند و همه چيز از پيش الگو شده و قابل پيش بيني است، بنابراين مخاطب به رغم پرت شدن حواسش نيز چيز زيادي از دست نميدهد و ميتواند خيلي زود به فضاي آشناي سريال وارد شود و ادامه داستان را پي بگيرد. فيلمنامه اين سريال از اكثر الگوهاي جذب مخاطب تلويزيوني استفاده ميكند. دختر و پسر جوان در حال ازدواج، توطئه رقيب عشقي، مناظر شمالي، موضوعات خانوادگي مثل اختلاف عروس و خواهر شوهر، بخت و اقبال و شانس و تصادف، داستانكهاي عاطفي، پسر جوان از خارج برگشته، هپياند موسيقي، بعلهبرونه... و حتي توصيههاي ايمني و اخلاقي مثل امدادخودرو و انجام اعمال خيريه و...اين عناصر جزو عناصر اصلي تشكيل دهنده گونهاي از سريالسازي بدون فرازوفرود و آسانپسند است كه در صورت تركيب كردن و تغييرات در اجزاي آن ميتوان با همين عوامل براي سال آينده نيز فيلمنامهاي نوشت و كار را كليد زد. به عنوان مثال ميتوان يك بار رقيب عشقي را پيروز ميدان كرد يا جاي زنبورداري را با مزرعه پرورش شترمرغ عوض كرد يا نقش اول سريال را از خارج آورد يا رقابت عشقي اصلي را به جاي زنانه، مردانه كرد، حتي در اين چنين سريالهايي ميتوان جاي كارگردان را نيز با كارگردان ديگري عوض كرد. به عنوان مثال اگر جاي شاهد احمدلو را در اين سريال با رامبدجوان عوض ميكردند گمان تغيير چنداني نميرفت چرا كه به جرات ميتوان گفت در اين سريال هيچ ردپايي از شاهد احمدلو نميتوان پيدا كرد كه بتوان آن را به عنوان يك شاخصه كارگرداني برجسته كرد و با ديگر آثار وي مقايسه كرد و به نتيجهاي رسيد. اينگونه سريالها معمولا فيلمنامه محور هستند گرچه فيلمنامه آن نيز چندان قوي و جالب توجه نيست اما در هر حال آنقدر داستان دارد كه به جاي هرچيز ديگري محور سريال شود. در اين گونه سريالها يك بازيگر امكان دارد يك نقش را خيلي خوب بازي كند اما نه او و نه نقش او در ذهن مخاطب نميماند چرا كه شاخصههاي آن به دليل تكرار، جذابيت خود را از دست داده است. نمونه متعاليتر اين سبك روايت پردازي را در رمانهاي عامهپسند و احيانا پرفروش ادبيات ايران مثل آثار فهميه رحيمي، م مودبپور و... ميتوان سراغ گرفت، ضمن اينكه مثال روشن اين طرز تلقي و رويكرد به هنرهاي تصويري را در سينماي باليوود ميتوان مشاهده كرد كه بنمايههاي اينچنين، باعث خلق آثار همانند بسياري شده كه اتفاقا پرفروش و پربيننده هم بوده است. به عنوان مثال شايد بيش از هزار فيلم در سينماي هند با بنمايه ازدواج يك دختر و پسر از دو كاست مختلف اجتماعي به رغم مخالفت پدر و مادر و وجود رقيب عشقي ساخته شده است كه بيش از صدتاي آنها را شاهرخخان نقش اول بوده است و همه آنها هم با يك اتفاق با هپياند تمام شده است. در اين مدل سريالسازي ديگر مهم نيست كه فيلمنامه تبيين كند چرا دختري به زرنگي رقيب عشقي فرق بين 25 ميليون و 250 ميليون را نميفهمد يا چرا بازيگر نقش عمو شجاع در يك جا كاملا بيلهجه است اما در جاي ديگر كه نقش خودش را بازي ميكند لهجه گيلكي دارد؟ همچنين مهم نيست كه چرا خسرو در صورت علاقه به شيوا تا آخر سريال خود را به شيرين علاقهمند نشان ميدهد و علاقهاش به شيوا را بروز نميدهد؟ اصلا دلالت رواني اين عمل دروني چيست؟ يا سكانس بيمصرف اشتباه گرفتن كار شيرين در انباري با مصرف موادمخدر چه كاركردي دارد؟ اما نكته مهم در مورد سريالهايي مثل ماه عسل سؤالي است كه در عرصه سريالهاي تلويزيوني ايجاد ميكنند. آيا اين گونه سريالسازي به دليل رضايت مخاطب عام، گونهاي موفق است؟ پاسخ به اين سوال به طور حتم ما را وارد بحث تكراري سطح سليقه مخاطب ميكند. اينكه اين گونه سريالها چه تاثيري روي سطح سليقه مخاطب دارند؟ آيا تاثير اين گونه سريالهاي سهلالوصول روي سطح سليقه مخاطب كه به طور حتم كاهنده است و باعث عدم استقبال مخاطب از سريالهاي ارزشمند توليد سيما ميشود؟ آيا اصلا سريالهاي مناسبتي كه حداكثر در 15 قسمت جمع ميشوند قدرت تاثيرگذاري عميقي روي مخاطب را دارند؟ پاسخ به اين سؤالها نسبت به جايگاه پاسخ دهنده تغيير ميكند، پس بايد ديد پاسخ كدام پاسخ دهنده روي سياستگذاريهاي سيما در توليد سريال موثر است. به طور حتم توليدكنندگان و صدا وسيما تاثير اين گونه سريالها را چندان منفي نميبينند و با تكيه بر رضايت مخاطب اين الگوي برنامهسازي را الگوي بيضرر و خوبي براي توليدات مناسبتي ميدانند اما اگر از جايگاه يك منتقد بخواهيم به اين سوالات پاسخ دهيم، متاسفانه بايد گفت سريالهايي از جنس ماه عسل كه از الگوهاي سردستي براي روايت استفاده ميكند به آساني ميتواند نه تنها سطح سليقه مخاطب كه تمامي سطح سليقه توليدكنندگان را پايين بياورد و مشكل اصلي از جايي آغاز ميشود كه ديگر توليدكنندگان و كارگردانان سيما براي توليد آثاري با گرههاي داستاني بيشتر و امكانات توليدي وزينتر ريسك نكرده و به توليد اين گونه آثار ساده پسند با تكيه بر امتياز رضايت مخاطب عام بسنده كنند؛ اتفاقي كه امروزه در عرصه سينماي سرگرم ساز ما افتاده و باعث همانندي و ابتذال آثاركمدي شده است و نظير اين اتفاق را ميتوان در سريالهاي مناسبتي سيما سراغ گرفت كه آفت همانندي و مبتذل شدن الگوهاي داستاني و شخصيتها باعث كم اثر شدن باكسهاي مناسبتي و از دست رفتن فرصت توليد براي آثار تاثيرگذار و فرهنگساز شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 483]