تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
همه چیز درباره ویزای آلمان و مراحل دریافت آن
چرا پاسارگاد به عنوان یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران شناخته میشود؟
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
خرید انواع خودکار و روان نویس شیک و ارزان
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
تعمیرگاه امداد خودرو کرمان موتور
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1818035935
وداع تلخ اهالی محله با آسیدمهدی طباطبایی؛ «مرد اخلاق» /گریه های بی امان دختر و نوه حاجآقا طباطبایی؛پدربزرگم در دنیا تک بود
واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: وداع تلخ اهالی محله با آسیدمهدی طباطبایی؛ «مرد اخلاق» /گریه های بی امان دختر و نوه حاجآقا طباطبایی؛پدربزرگم در دنیا تک بود
لباس های مشکی و بغضهای در گلوی اهالی محله حاج آقا طباطبایی، همه از یک واقعیت تلخ حکایت دارد؛ استاد اخلاق دیگر بین ما نیست.
آفتابنیوز : خبر رفتنش اینبار شایعه نیست اما مگر می شود باور کرد؟! عکس هایش همه جا هست، آگهی های فوت روی در و دیوار چسبانده شده اند؛ انگار در و دیوارها هم تاب و تحمل این غمنامهها را ندارند، لباس های مشکی و بغضهای در گلو، همه از یک واقعیت تلخ حکایت دارد؛ استاد اخلاق و سید روحانی دیگر بین ما نیست.
بهت و بغض اهالی محله آسیدمهدی!
"ببخشید... ببخشید..." بلاخره با این کلمات می توانم از دل جمعیتی که در خیابان آیت الله سعیدی جمع شده اند و منتظر تشییع پیکر این روحانی محبوب هستند عبور کنم و خودم را مقابل مسجد "موسی بن جعفر" برسانم، یک گوشه می ایستم و مات و مبهوت به جمعیت نگاه می کنم؛ چشمم به در مسجد است اما ذهنم آخرین دیدارها با حاج آقا سید مهدی طباطبایی را مرور می کند؛ صحبت هایش، انتقادهایش، لبخندهایش همه جلوی چشمم رژه می روند، یادم می آید چطور ماسک اکسیژن را مقابل بینی می گرفت و نفس می گرفت و بعد صحبتش را ادامه می داد، سوالات را یک به یک جواب می داد؛ درست وسط مصاحبه با لبخند و شوخ طبعی هایش باعث می شد تا یک فضای دلچسب ایجاد شود تا جایی که حساب ساعت از دستم در برود.
صدای هق هق و گریه حالا بلندتر شده است، اهالی محل بی پرواتر اشک می ریزند و گریه می کنند، زنی حدودا 50 ساله همه پهنای صوتش با اشک یکی شده، کمی آرام که می شود سر صحبت را با او باز می کند، آنقدر بی تاب است که یک لحظه گمان کنم حتما با حاجآقا نسبتی دارد اما پاسخ سوالم منفی است. فقط هم محلهای و بس. چادرش را روی سرش حرکت می دهد و با صدای لرزان می گوید «چه می توانم درباره این مرد بگویم؟ مگر می شود از خوبی هایش گفت؟» دوباره اشک در چشمانش حلقه زد و با دستمال گوشه چشمش را پاک کرد. گفت: « پیش نماز همین مسجد بود پای منبرش می نشستیم دائما از اخلاق می گفت؛ نمی توانم فوتش را باور کنم؟!»
دستی که خیر بود
«حیف شد... عجب مرد خوبی بود» به طرف صدا که برگشتم دیدم تعدادی از زنان داخل کوچه ای که منزل حاجآقا طباطبایی قرار داشت ایستاده اند و با هم صحبت می کنند. نزدیکشان می شوم، می پرسم از بستگانشان هستید، بازهم پاسخ منفی است. یکی از جمع پیشدستی می کند و می گوید« این مرد آنقدر خوب بود که همه احساس نزدیک بودن با او می کردیم سالها در این محل زندگی کرده بود و هر کاری از دستش بر می آمد برای همه انجام می داد.»
یکی دیگر از زن ها که جوانتر به نظر می رسید رشته کلام را به دست گرفت و ادامه داد «اعتبار محل بودند، سال هاست که ما به ایشان انس گرفتیم» صحبتش را اینگونه ادامه داد: « حدود 43 سال است که من یادم می آید ایشان در این محل بودند دیگر حکم پدر را برای همه ما داشت و اعتبار این منطقه بود. سال هاست در این مسجد منبر می رفت و شبهای احیا مردم این محل با او قران به سر می گرفتند.» صحبتش به دست خیر او رسید و تعریف می کند خیریه ای با کمک حاجآقا طباطبایی به راه انداختیم و چند عروس این خیریه را جهیزیه داد؛ صدایش می لرزد و می گوید«آقا برای ایتام ارزاق ماهانه داشت.»
گریه شاگرد برای استاد
تا حالا ندیده بودم یک مرد اینچنین گریه کند. مقابل عکس ایستاده است و صدای هق هق اش توجهم را جلب می کند. باز هم فکر کردم شاید از بستگانش است که اینچنین گریه می کند اما تصور اشتباهی بود، شاگرد آسیدمهدی است. می گوید آقا سید مهدی یکی از مردان با خدا بود از سال 49 امام جماعت مسجد موسی بن جعفر بود. در منزلش به روی همه باز بود و به هر کسی که کمک نیاز داشت کمک می کرد. همینکه این جمله از زبانش خارج شد پپیرمردی که تکیه به عصا داده بود میان حرف ما آمد گفت با اینکه مسئولیت داشت اما اصلا از جنس این مسئولین نبود می توانست خانه های خوب بهترین جای شهر داشته باشد اما از این مردم جدا نشد. حاضر نشد در برابر خواسته های مردم برای منفعت خودش کوتاه بیاید.»
نگاهی به عکس حاج آقا می کند و می گوید «دخترم کم کسی پیدا می شود حرف حق بزند و بر سر آن تا آخرین لحظه بماند.» این را می گوید و آرام آرام دور می شود.
بغض دختر و نوه استاد اخلاق
از گریه و فغان نای حرکت دادن ویلچر مادرش را هم انگار ندارد، چند نفر دورش جمع می شوند تا دلداری دهند. نوه حاج آقا سید مهدی بود، این را از لابلای ابراز همدردی ها با او می فهمم، صحبت کردن برایش سخت است اما همه قدرتش را جمع می کند و میگوید «پدربزرگم در دنیا تک بود؛ او آنقدر مهربان بود که در وصف نمی گنجد. می گوید حالش خوب بود به او اصرار کردیم که از این محل به یک شهر دیگر یا یک مکان خوش آب و هوا برود اما قبول نکرد و گفت مردم را چه کنم؟» این جمله امانش را برید و باز گریه اش را از سر گرفت گویا تمام خاطراتش را می بیند.
دختر آسیدمهدی که ناتوان روی ویلچر نشسته است در میان هق هق می گوید« مردم را می بینی چطور آمدند این جمعیت می گوید که پدرم چقدر حامی مردم و از جنس مردم بود.»
خدا به داد برسد
پیر مردی کنار درخت نشسته و سرش را بین دستانش گرفته، آنقدر حالت نشستش و تکان دادن سرش دردناک است که همپای او بغض می کنم، جلوتر می روم و روی پا مقابلش می نشینم، می پرسم، پدرجان حالتان خوب است؟ صورتش از اشک خیس شده و صدایش بالا نمی آید می گویم ایشان را می شناختی؟ می گوید مگر کسی هست که او را نشناسد؟ اشکهایش به او مجال حرف زدن نمی دهد می گوید خدا به دادمان برسد. دعا کنید عاقبتمان به خیر شود. این را می گوید دوباره سرش را به دستش تکیه می دهد و بازهم هق هق گریه...
صدای الله اکبر و هق هق گریه ها بلندتر می شود وقتی تابلوت آسیدمهدی روی دست اهالی محل از مسجد خارج می شود تا به سمت میدان خراسان و از آنجا به سمت حرم حضرت معصومه تشییع شود. حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی روی دستان مردم از مقابل مسجدی که سالها بر منبرش درس اخلاق داده بود دور شد و مردم با او وداع کردند.
منبع: خبرآنلاین
کد خبر: ۵۲۴۱۵۰
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۵
۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۵
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]
صفحات پیشنهادی
پایان تلخ ازدواج دختر ۱۹ ساله با مرد ۵۵ ساله
پایان تلخ ازدواج دختر ۱۹ ساله با مرد ۵۵ ساله دختر 19 ساله ای که با پنهان کاری ها و اشتباهات جبران ناپذیر آینده اش را به تباهی کشانده بود در حالی قانون و نیروی انتظامی را آخرین پناهگاه خود یافت که خانواده اش نیز او را طرد کرده بودند آفتابنیوز او که آثار ندامت بر چهره اش موجقصاب محله مان مرا به پشت یخچال بزرگ مغازه اش می برد و ...! / ناگفته های تلخ دختر 14 ساله + عکس
قصاب محله مان مرا به پشت یخچال بزرگ مغازه اش می برد و ناگفته های تلخ دختر 14 ساله عکس مرد قصاب که سالها دختر 14 ساله ای را مورد آزار جنسی قرار داده بود با افشاگری قربانی ماجرا دستگیر شد آفتابنیوز مرد قصاب که سالها دختر 14 ساله ای را مورد آزار جنسی قرار داده بودشغل عجیب و دشوار اهالی هرمز: پودر کردن ماهیهای مرده (عکس)
شغل عجیب و دشوار اهالی هرمز پودر کردن ماهیهای مرده عکس از جزیره که خارج میشوی بوی تعفن شدید و ازدیاد حشرات کوچک و بزرگ در فاصله ۵ کیلومتری شهر مردم را مجبور به تغییر مسیر از جاده اصلی میکند به گزارش مهر بیکاری یکی از عمدهترین دلایل رو آوردن خانوادههامصاحبه با مردی که دختر خردسال را بعد از تجاوز،کشت/ندا را به بهانه غذا دادن به خانه بردم و...
مصاحبه با مردی که دختر خردسال را بعد از تجاوز کشت ندا را به بهانه غذا دادن به خانه بردم و روزنامه خراسان با مردی که به یک دختر 6ساله در مشهد تجاوز کرد و سپس او را کشت مصاحبه کرده است آفتابنیوز روزنامه خراسان با مردی که به یک دختر 6ساله در مشهد تجاوز کرد و سپس او را کشتحکم اعدام دومین مرد به جرم تجاوز به دختر 15ساله صادر شد
حکم اعدام دومین مرد به جرم تجاوز به دختر 15ساله صادر شد سال ٩٣ دختر ١٥سالهای به نام نرگس با ظاهری آشفته و پریشان به اداره پلیس مراجعه کرد و گفت از دو مرد جوان که آنها را نمیشناسم شکایت دارم آنها بهزور من را به طرف قم بردند و به من تجاوز کردند آفتابنیوز شرق نوشت سال ٩٣مصاحبه با مردی که دختر خردسال را بعد از تجاوز،کشت/ندا را به بهانه غذا دادن به خانه بردم و.../مجرمان دیگر می گو
مصاحبه با مردی که دختر خردسال را بعد از تجاوز کشت ندا را به بهانه غذا دادن به خانه بردم و مجرمان دیگر می گویند حیف است تا فردا زنده بمانی روزنامه خراسان با مردی که به یک دختر 6ساله در مشهد تجاوز کرد و سپس او را کشت مصاحبه کرده است آفتابنیوز بخشی از مصاحبه را می خوانید چیک جامعهشناس: تمایل دختران به زندگی با مردان میانسال بدلیل بیاعتمادی به پسران
یک جامعهشناس تمایل دختران به زندگی با مردان میانسال بدلیل بیاعتمادی به پسران عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی گفت دخترانی که به ازدواج با افراد میانسال تمایل دارند اغلب دختران بالای 30 سال هستند که برای تامین زندگی نمیتوانند به پسران جوان اعتماد کنند همچنین خشونت در پوداع مردم هند با سریدوی بازیگر محبوب بالیوود +عکس
وداع مردم هند با سریدوی بازیگر محبوب بالیوود عکس هزاران نفر از هوادارن وی از دیشب در بمبئی در انتظار رسیدن پیکر این بازیگر بودند آفتابنیوز پیکر بازیگر محبوب بالیوود که به طرزی عجیب در دوبی درگذشت به خانه رسید و خیل مردم که در انتظار مشایعت وی بودند با او وداع کردند دوبیجزییاتی از قتل دختر بچه 5 ساله آق قلایی/ قاتل سابقه شرارت داشت و مردم روستا از دستش عاصی بودند/ عکس
جزییاتی از قتل دختر بچه 5 ساله آق قلایی قاتل سابقه شرارت داشت و مردم روستا از دستش عاصی بودند عکس فرمانده انتظامی شهرستان آق قلا گفت قاتل دختر بچه 5 ساله ساکن یکی از روستاهای این شهرستان در کمتر از 2 ساعت دستگیر شد آفتابنیوز سرهنگ مجید زائری اظهار کرد بعد از ظهر روز پنمواجهه یک زن با واقعیتی تلخ هنگام طلاق/ زن جوان: مشخصات شوهرم نه در ثبتاحوال هست نه در میان مردگان
مواجهه یک زن با واقعیتی تلخ هنگام طلاق زن جوان مشخصات شوهرم نه در ثبتاحوال هست نه در میان مردگان زن جوان پس از پیگیریهای فراوان بالاخره توانست از دادگاه حکم طلاق از همسر فراریاش را بگیرد اما وقتی به دفترخانه رفت تا حکم را ثبت کند در کمال ناباوری شنید مردی با نام و-
گوناگون
پربازدیدترینها