واضح آرشیو وب فارسی:فارس: دوندهای که 20هزار کیلومتر برای امام رضا(ع) دوید+عکس
حرف های خواندنی جوانترین دونده ای که 20هزار کیلومتر برای امام رضا دوید را میخوانید.
به گزارش گروه دیگر رسانه های خبرگزاری فارس، محمدرضا آذری خبرنگار نوجوانی که دوندگان جاده ولایت را از شلمچه تا مشهد همراهی کرده است این گفت و گو را برای خبرگزاری فرهنگ رضوی فرستاده است. عنوان مصاحبهاش را هم گذاشته بود، «گفتگو با جوانترین دونده جاده ولایت». وقتی در یک گفتگوی مجازی از محمدرضا میخواهم که سن خودش چقدر است؟ مینویسد متولد 1377 است. به شوخی میگویم پس جوانترین دونده این مسیر خودت هستی! شکلک شرمنده می فرستد! متنی که آقای آذری برای ما ارسال کرده به زبان محاوره است. فضایی خودمانی بین خبرنگاری نوجوان که دو هزار کیلومتر کاروان دوندگان جاده ولایت راهمراهی کرده با جوانترین عضو رسمی این کاروان رضوی و حیفمان آمد که به ترکیب آنچه محمدرضا نوشته دست بزنیم. این گفت و گوی خواندنی را از دست ندهید! * «آخه شما مشهدی هستین و هر روز یا هفته ای یکی دو بار گنبد و پرچم امام رضا (ع) رو میبینین. شاید نتونین درک کنین که توی بعضی شهرها چقدر مردم اشتیاق دارن پرچم امام رضا (ع) رو ببینن. بعضی مردم که نمیتونن سفر برن دیدن پرچم امام رضا (ع) مثل حضور توی حرم آقاست.» این جواب مسعود حسین زاده، جوانترین دونده کاروان جاده ولایت به سؤال من بود که پرسیدم به نظرت چرا مردم شهرهای دیگه اینجوری از پرچم امام رضا (ع) استقبال میکنن؟ با این جوان 19 ساله که سعادت داشته 6 سال پرچم امام رضا (ع) را همراهی کنه، در مسیر دو هزار کیلومتری شلمچه تا مشهد همراه بودم. بخشی از حرفها و خاطرات او را مرور میکنیم. 11 ساله بودم که کاروان جاده ولایت برای اولین بار از استان فارس رد شد و من فهمیدم که چنین کاروانی هست. خیلی دوست داشتم سال دیگه توی مسیر پرچم باشم تا بتونم پرچم امام رضا (ع) رو از نزدیک ببینم. تحقق این آرزو خیلی طول نکشید و سال بعد امام رضا (ع) منو طلبید و من سعادت داشتم کوچکترین کسی باشم که کاروان جاده ولایت رو توی استان فارس همراهی میکنه. خوب شاید برای شما عجیب باشه که وقتی پرچم امام رضا (ع) وارد یک شهری میشه اون شهر به حالت خلصه میرفت و تمام مردم برای استقبال پرچم امام رضا (ع) میومدن. روستاها هم از این قاعده مستثنی نبودند و توی مسیر از هر روستایی گذشتیم مردم اون روستا برای استقبال از ما اومدن. چند سال توی استانتون پرچم امام رضا (ع) رو همراهی کردی؟ 6 سال – 4 سال فقطچند سال توی استانتون پرچم امام رضا (ع) رو همراهی کردی؟ توی استان و 2 سال هم تا مشهد چی شد که برای بار اول اومدی مشهد؟ سال پیش بود، اعلام کردن که 2 نفر میتونن کاروان رو تا مشهد همراهی کنن و از لطف حضرت بود که منم توی اون دو نفر بودم. چه حسی داشتی وقتی بهت گفتن؟ خوب هر سال وقتی به مرز استان فارس میرسیدیم و میخواستیم از کاروان جداشیم باید با اشک از کاروان جدا میشدیم و به کسانی که مسیر را ادامه میداند، التماس دعا میگفتیم، اما حالا دقیقاً همون جا من داشتم برای اولین بار التماس دعای بچههای خودمون رو میشنیدم و احساس کردم رابط بین دوندههای بین استان فارس و امام رضا (ع) هستم و این یک احساس خیلی خوب بود. از سختیهای سفر بگو اسم دویدن 2000 کیلومتر که میاد اصلاً خودش سخته ولی وقتی عشق آقا امام رضا (ع) باشه همه سختیها آسون میشه. اتفاق جالبی که توی سفرت افتاده رو بگو خوب من سال پیش بعد از ششمین همایش جاده ولایت پام توی یک تصادف آسیب دید و شکست و امسال روز اول کمی اذیتم کرد. شب که شد خیلی ناراحت بودم که پام درد میکنه و فکر میکردم دیگه امسال نمیتونم با کاروان باشم اما از صبح فرداش دیگه دردی رو احساس نکردم و درد پام خیلی خفیف شده بود که این رو از الطاف امام رضا (ع) میدونم. امسال وقتی میخواستم برای اعزام بیام گفتن که یک سال تا مشهد رفتی بسته، دیگه نمیتونی بری. بزار بقیه برن که اونا هم توی این کار شریک باشن. خیلی نا امید بودم و کل استان فارس رو با نا امیدی دویدم. شب آخر توی اقلید، صدام زدن و گفتن برو توی اتاق آقای صالح سرپرست تیم. رفتم اونجا و فهمیدم که توی دوندهها هستم. امام (ع) باز هم لطف کردهبودند. یه مسئله جالب دیگهام مربوط به پارسال هست. سال پیش وقتی وارد روستای توران پشت استان یزد شدیم دیدم بچهها انگار دنبال چیزی میگردن، برام عجیب بود انگار یک چیزی کم بود، توی مردم رو میگشتن. از سرپرست تیممون پرسیدم قضیه چیه؟ گفت: هر سال یک پیرزن اینجا منتظر کاروان بوده و در حد توان خودش از کاروان پذیرایی میکرده، البته منظورم پذیرایی در حد چند دانه نخود و کشمش است که چون در راه امام رضا(ع) هست ارزش پیدا میکند. داشتیم دنبال پیرزن میگشتیم که یک آقایی آمد و با سرپرست تیم صحبت کرد. سرپرست بچه ها را جمع کرد و گفت پیرزن صبح امروز فوت کرده است. کاروان از حرکت ایستاد و پیرزن را در روستا کفن و دفن کردند و سپس به راه خود ادامه دادیم. آگه بخوای به هم سن و سالای خودت یک چیزی بگی چی میگی؟ والا من هنوز کوچیک تر از اینم که بخوام حرفی بزنم یا چیزی بگم، اما از نظر من مهمترین چیزی که باید به جوانهای الان گفت آینه که در راه جاده ولایت باشن و از این جاده خارج نشن. مهمترین آرزوت چیه؟ اول ظهور امام زمان عج و بعدشم اینکه سال دیگه هم بتونم با کاروان جاده ولایت همراه باشم. مطلب فوق مربوط به سایر رسانهها میباشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
95/05/27 :: 02:23
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 170]