واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: هفته نامه کرگدن - آیدا مرادی آهنی: وقتی از مجری های تلویزیون و شکل و شمایل لباس پوشیدنشان حرف می زنیم، دقیقا از چه چیزی حرف می زنیم؟
تا مدت ها همراه کلمه مجری تلویزیون اولین تصویری که در ذهن ما شکل می گرفت یک دست کت و شلوار قهوه ای، یک پیراهن صورتی و گاهی- محض تنوع- آبی و یک انگشتر عقیق بود. مانتوهای بلند بود با رنگ قهوه ای یا سبز که هر کدام از این دو انتخاب می شد مقنعه حتما آن یکی رنگ بود.
شاید برای آن که به ما ایماژ درخت بدهند. یعنی ما در منازل خودمان احساس کنیم در دل جنگل قدم می زنیم، و البته با توجه به این که مانتو پوششی است برگرفته از زنان لبنان و قد آن هم تا قوزک پا می رسد، این الگو به طور کامل رعایت می شد. کم کم اما صدا و سیما متوجه این نکته شد که طراحی لباس شغلی است حقیقی و فقط نقش دکور در تیتراژ را بازی نمی کند. این جا دقیقا همان نقطه ای است که آن را می توان آغاز خلقت تنوع در تاریخ لباس مجری های تلویزیون نامید.
آدم هایی آمدند که از پارچه های ژرژت ته توپ راسته مولوی و کت و شلوارهایی که سال ها به جرم رنگ های شاد اما غریبشان روی دست فروشندگان باب همایون مانده بود، بهترین استفاده را بردند. برنامه های تلویزیونی خیلی جدی قسم خورده بودند دل هیچ رنگی را نشکنند. بچه ها رنگ های مدادرنگی را راحت تر از بَر می شدند. کودک شما به آشپزخانه می دوید، مدادی را که دستش بود نشان می داد و فریاد می کشید: «مامان! پس زرد قناری این رنگیه!» و شما می گفتید: «آره عزیزم. تو اخبار ساعت نُه، نارنجی هاوایی رو هم کشف می کنی اما تو مدادرنگی هات نیست.»
مقنعه ها رنگ صورتی و بنفش شد. در مورد خانم های مجری کودک بگذارید یک کارشناس در مطلبی جداگانه بنویسد. البته کاش نویسنده مطلب کمی روانشناسی هم بلد باشد. هرچند آن وقت بعید می دانم آن نوشته چاپ شود.
در این میان، مثل قضیه مرغ و تخم مرغ، آخرش هم نفهمیدم همرنگ دیوار پشت سر مجری، کت و شلوار پیدا می کردند یا دیوار را به رنگ کت و شلوار و مانتوی آن ها رنگ می زدند.
به مرور پای خلاقیت هایی به حیطه برنامه ها باز شد که رنگ لباس مجری ها مثل مَک گفین هیچکاک در درجه نازل تر توجه قرار گرفت. یا شاید چشم ما به آن لباس ها، مدل و رنگ هایشان عادت کرد. رنگ چشم مجری ها، اشک ها و بغضشان و گاهی کلماتی که اشتباه به کار می بردند در موبایل ها و شبکه های اجتماعی خوب سرگرممان می کرد. حتی بیشتر از پوشش آن ها. و اگر دقت می کردی تنها آن کلمات یا جمله های اشتباه نبود، ادبیات و دایره لغات پاک به سویی دیگر می رفت. مثلا به این چند جمله از آقای مجری دقت کنید: «از عمق وجودمون به شما سلام می کنیم. خیلی مخلصیم، دَمتون گرم. بسم الله الرحمن الرحیم.»
من هر کاری می کنم نمی توانم بفهمم مجری دقیقا از چه جای به ما سلام می کرد. چه اندازه بخشنده جمله دوم را به کار برد. و چطور بسم الله الرحمن الرحیم به انتهای جمله منتقل شد.
بحث این مطلب نوع پوشش است؛ درست. اما شاید همین ها بود که حواس ما را خودآگاه یا ناخودآگاه از ظواهر دور کرد و در مرتبه ای بالاتر، بعضی هایمان را از تماشای تلویزیونی فراری داد. مجری های درجه چندم که مجبور به عذرخواهی شدند بماند. در مقابل، عده ای مخاطی هم بودند که غرق در براهین غم انگیز یا شادی های بامزه شومَن ها و مهمان هایشان می شدند.
یک چیزهایی غیرقابل تغییر است. بله، بینی، دندان های ارتودنسی نشده و اعضای صورت مجریان انتخاب آن ها نیست و ما باید این را بپذیریم و پذیرفتیم. با گذشت زمان یک سری هیجانات به شوهای تلویزیونی تزریق شد که چون جدید یا بی سابقه بود حواس ما را مشغول خودش کرد. برای ما مهم نبود عادل فردوسی پور موهایش را شانه نمی کند. این مرد خدا داشت مچ عده ای که کمر فوتبال را شکسته بودند، باز می کرد. مگر لباس یک کارآگاه در مقابل کشف راز جنایت مهم است؟
ما گاهی فقط صورت عادل فردوسی پور را می دیدیم چون رنگ سفید کت و صورتی پیراهن، او را دچار وحدت با پس زمینه روشن صحنه می کرد. هرچند شلوار جین پررنگ و سگک کمربند موجب جدایی این اتحاد می شد. اما چه مهم؟ این مجری، مثل یک قهرمان برای ما می گفت دیشب فلان بازیکن فوتبال حین خوردن اسپاگتی در رستورانی معروف وسوسه شد پنیر پارمیجانو هم به غذایش اضافه کند و این باعث درگیری او با دکتر تغذیه اش شده.
مهم نبود رضا رشیدپور چقدر زخمت می کشد و چه اندازه در صندلی داغ فرو می رود تا ما قادر نباشیم اثر ورزش نکردن ایشان را مشاهده کنیم، شوهای او که اول همه شان مزین به صفت جنجالی است، چشم های ما را روی حقایقی تاریخی باز می کند. البته احسان علیخانی و رامبد جوان به مرور ثابت کردند که ای بابا خب شکم عضوی از بدن است، مگر شما خودتان شکم ندارید؟ ورزش کردن چه معنی دارد وقتی ما می توانیم در شب های ماه رمضان شاهد خواستگاری و مراسم عقد «یک هویی» در برنامه تلویزیون باشیم؟! همان طور که گفتیم، این ها مجری های رده بالای تلویزیونند، باقی بماند.
بله؛ فکر می کنید چه بلایی سر پیراهن های صورتی آمده است؟ حالا دیگر این استرس و اضطراب برنامه نیست که ما را پای تلویزیون هلاک می کند. ما گاهی از نگرانی تا مگر می رویم و بر می گردیم و هزار بار دعا می کنی که کاش دکمه های پیراهن آقایان برادری کند و با بزرگواری خودش این یک شب برنامه را هم تاب بیاورد. روزی یک ساعت دویدن و ورزش برای مجری تلویزیون که هر شب میلیون ها نفر تماشایش می کنند چیزی غریبی نیست. یا شاید بهتر است مدیران برنامه ها یک تردمیل هم تهیه کنند.
همه این ها که گفته شد در سیر تحول ظاهر مجری های تلویزیون به ما ثابت می کند که زمانه عوض شده و وقتی درباره مجری تلویزیون حرف می زنیم، علاوه بر رنگ های قهوه ای و صورتی، چه چیزهای بیشتری برای تصور داریم.
۰۸ مهر ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۷
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 89]