محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1832928951
رشیدی: محترمانه درخواستم را برای اجرا نمایش رد میکردند /از «الف» تا «ی» با داود رشیدی در دنیای هنر
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - زندهیاد داود رشیدی در بخشی از یک گفتوگو تاکید کرده بود در سالها اخیر چند باری درخواست اجرای نمایش داده بود، اما به صورت محترمامه هر بار این درخواستها رد میشد.
گروه فرهنگ و هنر: در بخش نخست گفتوگوی زندهیاد داود رشیدی با هوشمند هنرکار دوران کودکی، تحصیلات و فعالیتهای نخست این بازیگر در تآتر مورد بررسی قرار گرفت. اینجا در بخش دوم این گفتوگو که برای نخستین بار نشریه «بازیگر» منتشر شده بود، ورود رشیدی به سینما و همچنین مدیریت او در تلویزیون بررسی میشود. در ادامه رشیدی از کارهایش در سالهای اخیر میگوید و همچنین تجربیاتی که در سینما پشت سر گذاشته است. هنرکار در مورد مراحل انجام این گفتوگو و حاضران در جلسه مصاحبه چنین نوشته بود: «در دیماه 1391 در دو مجلس برای انجام گپ و گفتی وعده شده با همراهی کاظم هژیرآزاد به منزل استاد داود رشیدی رفتیم. در هر دو نوبت بانو احترام برومند نیز حضور داشتند و دوست خوبم ابراهیم حسینی نیز برای عکاسی همراهیمان میکرد.» در ادامه بخش دوم و پایانی گفتوگوی تفصیلی هوشمند هنرکار و زندهياد داود رشیدی، میآيد. ورود شما به سینما اتفاقي بود يا با برنامه قبلی؟ اولين فيلمم «فرار از تله»، با جلال مقدم بود كه از قبل ميشناختم و فرانسوي زبان بود. رابطه نزديكي هم با فرخ غفاري داشت. براي آقاي رهنما هم بازي كرديد؟ نه در يك فيلمش قرار بود بازي كنم. همان كه توي تخت جمشيد كار كرد. سياوش در تخت جمشيد؟ كه همان وقت سر يك كار ديگر بودم و نتوانستم. پيش از انقلاب چندان بازي سينمايي و تصويري نداشتيد؟ اتفاقاً قبل از انقلاب چندين كار كردهام. بعد از «فرار از تله»، «كندو» را بازي كردم. «فدايي» بود مال علامهزاده. خوب اينكه بعد از انقلاب بود. نه قبل از انقلاب بود. «جهنم به اضافه من» كه قبل از انقلاب بود. با فردين هم يک دیگر كار كردم؛ «ميعادگاه خشم». بعد اوايل انقلاب فيلم «آقای هيروگليف» را براي علي عرفان كار كردم، كه توقيف شد. بعد فيلم «جايزه» مال داودنژاد بود. «رهايي» مال صدرعاملي. بعد «گلهاي داودي» باز هم کار صدرعاملي بود. «بیبی چلچله» مال پوراحمد بود. سال 58 تا 60 خيلي فيلم بازي كردم. با سينايي فيلم «هيولاي درون» را کار کردم. در همان سال فيلم «شيلات» را هم با رضا ميرلوحي کار کردم، كه چه فيلم قشنگي بود. اما برگزاركنندگان جشنواره آن سالها همه كساني بودند كه هنوز يادشان نرفته بود كه ما قبل از انقلاب چه كساني بودیم. بالاخره آدمهايي بودند كه از نظر فرهنگي آن موقع خيلي مؤثر بودند. مثلاً جشن هنر؛ فرخ غفاري بود، اينها بودند ديگر! در واقع با آقاي پوراحمد در يكي دو تا كارهاي خوبشان بازی میکنید. بله. «بيبي چلچله» خيلي خوب بود. پوراحمد هم آداپته خوبی کرده بود داستان واسکونسلوس را؛ درخت زیبای من. فيلم خيلي زيباست ولي افتضاحش كردند. آن را سانسور كردند و خرابش كردند... بعد شما وارد كار تلويزيون ميشويد. در واقع دعوت به كار ميشويد در يك بخش مديريتي. بله. توسط آقاي قطبي. چه طور ميشود كه وارد كار مديريتي ميشويد؟ پيشنهاد كرد كه كارهاي نمايشي تلويزيون زير نظر من باشد... آن بخشي راكه شما مديرش بوديد فقط نمايشهاي تآتري داشت؟ تآتر و سريال. خودتان هم به جز مدیریت كار ديگري داشتيد؛ مثلاً نمایش یا سريالي بسازيد؟ نه . كار اداری ميكردم. يك شورا درست كرده بودم كه اتفاقاً براي اولين بار که از بچههاي فرهنگ و هنر، مثل نصيريان جزو شورا بودند. اين دفعه اول بود كه يك تعامل ميشد و اين دو تا به خاطر همين دوستي من و علي.. شورا براي چه بود؟ چه كار ميكردند؟ تمام نمايشها و سريالها و تآترها را تآييد ميكردند. جلال ستاري بود، نصيريان بود از وزارت فرهنگ و هنر، شنگله بود، زهري بود، ايرج پزشكزاد بود. قطبي بهترينها را رصد ميكرد و خيلي هم نگاه داشت روي خانوادههاي خوب... تا شنيد من از فرهنگ و هنر آمدهام بيرون- چون از فرهنگ و هنر استعفا داده بودم- من را دعوت كرد. چرا استعفا داديد؟ به خاطر گرفتاري شخصي بود؟ خب الان بچهها شكايت ميكنند از اينكه آزادي نيست و سالن نميدهند و نمايشهايشان را سانسور ميكنند، ولي من شخصاً فكر ميكنم قابل مقايسه با آن زمان نيست. چون آن وقت خيلي بدتر بود. بدتر بود؟ يكي از اختلافات من كه از فرهنگ و هنر استعفا دادم و آمدم بيرون همين بود كه اصلاً اجازه نميدادند؛ آن اواخر اصلاً نمايشي روي صحنه نميآمد. يك دورهاي توي دهه 40 و اوایل 50 واقعاً خيلي خراب ميشود. وضع تآتر بد شده بود. براي همين ما بهترينهاي تآترمان ميرفتند طرف سينما. توي آن دوره که مدير گروه نمايش ميشويد واقعاً اتفاق خيلي خوبي ميافتد توي بخش نمايش و سريالهاي تلویزیون. سريالهاي «تلخ و شيرين»، «طلاق»، «مراد برقي»، «مرد اول»... همه در همان زمان تولید میشود. همان موقع كه در سال 57 درگيريهاي اواخر رژيم پهلوي بود، «دايي جان ناپلئون» فيلمبرداري شده بود. «هزاردستان» همان زمان قراردادش بسته شده بود. داستانهاي مثنوي، «سلطان صاحب قران»...
يكسري كارهاي ماندگار آن زمان در دوره مديريت شما کار میشود؛ ولي خودتان وسوسه نشديد سريال تلويزيوني كار كنيد. حتي بازي هم نكردم. براي اينكه خودم تصويب ميكردم. براي اينكه نگويند كه خودش، خودش را جا كرد. ظاهراً پیشنهادهایی هم برای بازی داشتید. بله. مثلاً در دایی جان ناپلئون نقش صياد را تقوایی به من پيشنهاد كرد. اسدالله ميرزا. اتفاقاً صياد هم دو سه جا گفت كه شانس من بود كه رشيدي نيامد كار داشت. در آن مقطعي كه شما در تلويزيون بوديد كار تآتر خودتان را ادامه ميداديد؟ چرا كار كردم. آنتيگون آنوي را در تآتر شهر کار کردم. چه كساني بودند در آن كار؟ سوسن فرخنيا بود. مرضيه بود. راضيه بود. جمشيد مشايخي بود. آنتيگونه راخانم فرخنيا بازی کرد؟ بله. سعيد پورصميمي بود. بهرام بود. پرويز بهرام؟ نه. بهرام شاهمحمدلو. مثل اینکه یک گروه تآتري هم توي تلويزيون درست كرديد؟ گروهي بود كه در كانون پرورش و فكري كودكان كارهاي كودك ميكردند؛ سوسن فرخنيا، بهرام شاهمحمدلو، رضا بابك، مرضيه برومند و چندين نفر ديگر بودند... اينها در كانون پرورش يك گروه خيلي موفق بودند كه كارهاي كودك ميكردند در سطح كشور. اينها يك مرتبه با كانون اختلاف پيدا كردند و گروه متلاشي شد. آن زمان من اینها را به تلويزيون دعوت کردم و دوباره منسجم كردم. بعد این گروه تعدادی كارهاي ضبط تلويزيوني كردند. توي خود حياط واحد نمايش برنامه اجرا ميكردند و مردم ميآمدند تماشا. حتي همان اول انقلاب قبل از اينكه گروه را متلاشي بكنند خيلي نمايشهاي خوبي کار کردند. بعد از اينكه من مجبور به استعفا شدم يكي دو سال بعد آنها را بيرون كردند. چند تايي را فرستادند جاهاي اداري، يك عده را هم بيرون كردند. مثلا پورصميمي اخراج شد. رضا بابك اخراج شد. راضيه برومند اخراج شد. سوسن فرخنيا كه اصلا رفت. چند تايي از آنها مثل مرضيه برومند و بهرام شاهمحمدلو را فرستادند گروههاي مختلف. مثلاً مرضيه را فرستادند شبكه دو، بهرام را فرستادند شبكه يك. خيلي هم سعي كردند اينها را بيرون كنند. ولي خب اينها يك مقدار مقاومت كردند. مدیر تلویزیون آقاي هاشمي بود آن زمان. آقاي هاشمي نامه نوشته بود راجع به مرضيه كه اصلاً اين خانم بياستعداد توي تلويزيون كي هست؟ چطور وادار به استعفا شدید؟ گفتند استعفا بدهيد و تقاضاي بازنشستگي كنيد. من هم تقاضا كردم. آقاي انوار گفتند كه با تقاضاي بازنشستگي شما موافقت شد، شما بنشينيد در خانهتان تا بالاخره چارت جديد و حقوقهاي جديد معلوم بشود تا حقوق شما را بدهيم. يعني آدمي كه 45-46 سالش بيشتر نبود بازنشسته شد؟ سال 59 تو روزنامه نوشتند داود رشيدي پاكسازي شد، نه حقوق دادند و نه... پاكسازي؟ لفظ پاكسازي را آوردند؟ بعدا خيلي لطف كردند گفتند پاكسازي را تبديل ميكنيم به اخراج. چون اخراج را ميتوانيد جاي ديگر استخدام شويد. حتي بعداً اعلام كردند بيايید ديوان عدالت اداری اگر اعتراض داريد. خيليها رفتند. روز آخر شنگله گفت داود امروز آخرين روز است بيا. من گفتم نميخواهم. اصلاً نميخواهم. نه پولشان را ميخواهم نه چیز دیگری. كه شنگله اتفاقاً رفت و كارش هم درست شد. من از آن موقع تا حالا نه حقوق بازنشستگي دارم نه رفتم تسويه حساب. در واقع بعد از انقلاب شما را يك جوري وادار به خانهنشيني ميكنند. يك سالي دوره سختي بود. بعد بازی در فیلم و تلويزيون شروع شد؛ ديگر دائم كار كردهام تا حالا. بعد از انقلاب اولین تآتری که کار کردید چه بود؟ آره. «پوست يك ميوه روي درخت خشكيده» نويسندهاش فرانسوي بود؛ ويكتور هایيم. چه سالي بود؟ اوايل 58. 57 انقلاب شد، اوايل 58. كدام سالن؟ تو سالن كوچك تآتر شهر. نادري هم طراحياش را كرده بود. پس امير نادري تآتر هم كار کردهاست. ميآمد سر تمرين. بعد طراحي صحنه و طراحي آفيش و بروشور هم با او بود. آن زمان گروههاي فشار بودند. ما داشتيم اجرا ميكرديم كه ميديديم پاي يك نفر میخورد به چيزی و زيرسيگاريهاي بلند سرنگون میشد. اذيت ميكردند. بعد ميگفتند يك آقايي رد شد و پاش را زد و رفت. بچههاي جواني كه ميخواستند مثلاً ما را رد كنند. ميگفتند دوره شما تمام شده. چه كساني توي كار بودند؟ تك پرسوناژ بود. خودم بازی و کارگردانی کردم. بعد از آن كارتان ميرود تا «پيروزي در شيكاگو» يا قبل از آن هم كار داريد؟ بعد از آن نمايش طبيعتاً، خب آقاي هژيرآزاد بهتر ميدانند، دوران خوبي براي گذاشتن نمايش براي آدمهايي مثل ما نبود. بعد از آن من بيشتر جذب فيلم سينمايي شدم. تا دوباره تحت توجهات آقايان باز چند سالي نتوانستم كار سينمایی کنم. بيشتر تلويزيون و سريال و... اما تآتر؛ بعد از آن نمايش رفت تا پيروزي در شيكاگو، سال 70. علي منتظري بود كه از شما دعوت كرد تا بياييد. ریيس تآتر شهر هم آقاي جعفري بود. نمايش در اوج موفقيتش بود، گفت ديگر بس است. آقاي هژيرآزاد ميدانند؛ نمايش «پيروزي در شيكاگو» 30 شب اجرا رفت. 30 شب، يك صندلي خالي نبود. مهمان هم نداشتند. همه پول ميدادند و ميخريدند و ميآمدند. اين طوري بود و خورد به تعطيلات خرداد كه بعد از تعطيلات بايد دوباره شروع ميشد. يك مرتبه آقاي جعفري مرا صدا زدند و گفتند ديگر نرو. بعد خودش نمايش «تورو» را گذاشت با آقاي پورعرب؛ و آن نمايش خالي ميرفت. يادم است. «آن شب كه تورو زندانی بود». عين نمایش ما بود؛ اركستر بود و ... خواسته بود از همان المانها استفاده كند... ولي ناموفق. و چه كردند، هر روز، هژيرآزاد ميداند. هر روز ميآمدند. يك روز ميگفتند كسي كه ساكسيفون ميزند برود عقبتر. يك روز ميگفتند كسي كه پيانو ميزند برود آنورتر. يك روز ميگفتند اين و اينطور كن. تآتر شهر به كل آنجا افتاده بود. ما خودمان آمديم و دستشويي و توالتش را شستيم كه مردم بيايند. و چه جور ميآمدند. چه طيفهاي عجيب و غريبي! ... بعد از آن باز مدتي تآتر كار نميكنيد تا «ريچارد سوم». نمایش «هنر»... «هنر» بعد از «ريچارد سوم» نبود؟ چرا. «ريچارد سوم» 78 بود. 78 اجرا شد. يعني هشت سال بعد. «ريچارد سوم» را چندين سال بود دلم ميخواست بگذارم، نميشد. ببينيد هميشه دو سه تا نمايشنامه است كه ذهن آدم را ميگيرد. سالها بود تو فكرش بودي. بازيگرهايي كه ميخواستم نبودند و... بازيگرهاي مناسبي را براي چنين كاري پيدا نميكرديد؟ رفتم به سعيد پورصميمي گفتم كه ميخواهم «ريچارد سوم» را بگذارم، ميخواهم تو بازي كني. بعد دو سه روز در خانه ما زنگ زد، گفت جدي ميگويي داود؟ در زمان شاه هم میخواستم این نمایش را کار کنم، اما به متنش اجازه نمیدادند. چرا؟چون نقد شاه توي دوره شاه مسئله بود و محدوديت داشت؟ آره دیگر. شما هيچ وقت كارگرداني برای تلويزيون يا سينما نكرديد؟ سينما نه. تلويزيون چرا، تآتر. برنامه یا سريالهاي تلویزیونی چطور؟ نه، بلد نيستم. ولي بعد از يك دورهاي در سالهاي اخير وارد تهيهكنندگي فيلم و سريال ميشويد. درست است؟ بله. خيلي كم. بعد از «ريچارد سوم»، «هنر» را كار ميكنيد و در سالهاي آخري دو تا كار موفق داشتيد. «منهای دو» نوشته ساموئل بنشتریت و «آقای اشمیت کیه؟» نوشته سباستین تیری. در واقع نويسندههاي جديدي را به تآتر ايران معرفي ميكنيد. در مورد اينها توضيح بدهيد؟ خب اينها نمايشنامهنويسهاي تازه كار هستند. يعني تازه مطرح شدهاند و كارشان تثبيت شده. خب خيلي براي من جالب هست كه ببينم اينها چه كار ميكنند. خودتان از كارهاي آخرتان راضي بوديد؟ من هميشه از كارم راضي هستم. اگر نباشم نميگذارم روي صحنه. به هر حال هميشه هنرمندها كمالگرا هستند. ببينيد من وقتي كه شروع ميكنم يك نمايش را، تاريخ اجرایش را هم ميدانم. غالباً هم عقيده دارم كه بين 30 تا 40 جلسه يك نمايشنامه را بايد تمرين كرد. بيشتر هم نه. ممکن است درباره روش كارتان بیشتر توضیح بدهید. وقتي نمایشنامه را انتخاب كردم، اولين تمرين يك دورهخواني است با تمام بچهها. بعد هم صحبت راجع به كار و نگاه من و نگاه خود بچهها. بيشتر هم خودم حرف ميزنم. سعی میکنم جهت بدهم به اصطلاح. بعد هم تمرينها را شروع ميكنيم. چهار ساعت در روز. يك روز تعطيل در هفته هم لازم است. بعد به همان شيوه كلاسيك كار را پيش ميبريد و همان روش و ميزانسن و سرپا شدن بچهها و لباس و گريم و ... تقریباً. در طول اجرا روي نمايشهايتان كار ميكنيد؟ مثلاً تغييراتي بدهيد؟ نه، خيلي كم. مگر حس كنم يک جايي مثلاً تماشاچي متوجه نميشود يا حواسش پرت میشود، سعي ميكنم برطرف كنم. خيلي كم. وقتي اجرا شروع بشود. زياد دخالت نميكنم. يك چيز كوچك. يك جا یکی ناخودآگاه دارد ماسكه ميكند يك نفر ديگر را، ميگويم يك قدم آن طرفتر بايست. در همين دوره برای تعدادي از كارگردانهاي تقريبا جوان بازي ميكنید؛ مثلاً محمد رحمانيان و ایوب آقاخانی. بله. «اسبها» كار محمد رحمانيان و «زمین مقدس» كار ايوب آقاخاني. با دكتر عزيزي هم كاري انجام ميدهید. بله. «تآتر بيحيوان». از گروه تآتر امروز بعد از انقلاب اثري نماند. كارهاي بعد از انقلاب... حذف شد. كارهاي بعد از انقلابتان به اسم گروه تآتر امروز ديگر نبود. نه؟ نه. یکی دیگر از آن گروههایی كه ميتوانيم بگوييم، شروع شد و كار كرد و خاموش شد. بله چند تا کار هم از لورکا برای اولین بار توسط شما اجرا میشود. بله. «عشقهای دن پرلین با بلیز در باغچهاش». خودم ترجمهاش كردم. بعد هم «کفاشه پرجوش و خروش» که باز ترجمه خود من بود. فرزانه تأييدي بازي ميكرد. البته اینها تله تآتر بود. تآتر «هنر» را هم بعد از انقلاب براي تلويزيون اجرا كرديد؟ بله. تله تآترش رامن متأسفانه نديدم. ولي خود نمايش را ديدم.؟ شايد به خاطر اينكه کلاً ميانه خوبي با تلويزيون ندارم. نه خب صحنه بهتر بود. ريتم نمايش صحنهاي شما خيلي بهتر بود. خب در تلویزیون ميخواهند زمانش را طولاني كنند. شما جريانهاي جديد تآتري را در ايران چه طور ميبينيد؟ اينها را تا چه حد موفق و چه حد قابل انتقاد ميبينيد؟ من چیز جدیدی ندیدهام. تآتر هيچ وقت عوض نشده و نميشود. يك عده روي صحنه هستند. يك عده تماشاچي هستند و ارتباط اين دو تا با هم هست. هر كدام را برداريم ديگر تآتر نيست. البته اين هم خلاف طبيعت است که درجا بزند یا عقب برود. الان جمعيت بيشتر شده، به خصوص جمعيت جوان ما. استقبالي كه الان از تآتر ميكنند آن موقع نميكردند. شما در يك دورهاي جذب فعاليتهاي صنفي شديد. در مورد ضرورت وجود چنين تشكيلاتي بگوييد؟ خيلي ميتواند مؤثر باشد. تشكيلاتي است كه میتواند درخواستكننده باشد. اهميتي پيدا كند و بتواند در پيشبرد تآتر و سياستگذاري آن كمك بكند. هژیرآزاد - بعضيها حضور در يك تشكيلات صنفي را بيهوده ميدانند و ميگويند كه يك تلاش عبثي است. ميگويند آب در هاون كوبيدن است. رشیدی ـ خب بايد چه كار كرد؟ خيلي لازم است اتفاقاً. پس چه کنیم؟ بگذاریم همه چیز و هم کس را خود دولت تعيين كند؟ رئيس اين است و شورا اينها هستند! بايد صنفي باشد. الان خود اعضاي صنف هم بايد دلسوزي داشته باشند براي صنفشان. هژیرآزاد - ميگويند خانه تآتر براي ما چه كار ميتواند بكند. رشیدی ـ خب بايد به آنها بگوييد كه بياييد ببينيد كه ما چه كار ميتوانيم برايتان بكنيم. بيايید توي مجموعه و چيزهايي كه لازم داريد بگوييد. وقتي كه بيرون باشيد كه آدم نميداند كي هستيد، چي ميخواهيد. هژیرآزاد - مثلاً ما الان خانه تآتر داريم؛ خانه تآتر نياز دارد به اينكه پيشكسوتها از آن حمايت بكنند. رشیدی ـ خب پيشكسوتها هم انتظار دارند كه از آنها بخواهند. بعد از انقلاب، چند تا تآتر تلویزیونی هم کار کردید. بله، دو تا كار براي تلويزيون كردم. يكي «آخرين گودو» نوشته ونشتیک و يكي هم «شايعه» نوشته ژان میشل ریب. چهطور نمايشهایتان را برای اجرا انتخاب میكنید؟ هنرمند در خود جامعه است و چيزهايي كه در جامعه مسئله است و مردم با آنها درگير هستند دغدغه او میشود. نميشود گفت كه شير يا خط مياندازد. فكر میكند اين نمايش مال اين دوره است. بعضي وقتها حق دارد و بعضي وقتها اشتباه ميكند. ولي در درجه اول كارگردان با آن متن بايد خودش ارتباط برقرار بكند و يك چيزي در آن ببيند كه سعي بكند مردم هم آن را ببينند و يك ارتباط زماني با آن برقرار بكنند. اين مثلاً در «منهاي دو» و «آقاي اشميت کیه» خيلي خوب وجود داشت. كارهايي كه توي دورههاي اخير داشتيد تفاوت خاصي با كارهاي پيش از انقلاب يا سالهاي گذشته داشته است؟ مسئله محدودیتهای هر زمان است. بايد راههاي در رفتن را پيدا كرد. شروع كرد به توضيح دادن به هيئتي كه ميآيند و ميبينند. آن گروه نظارت که «منهاي دو» را ديدند، گفتند كه آن صحنه را بايد برداريد. حرفشان كه تمام شد گفتم بچهها بلند بشويد برويد بيرون. گفتند: چه شد؟ گفتم بلند بشويد بريد. نميشود كه چنين چيزي را برداریم. اصلاً تمام كار را زير سوال ميبرد و مردم را گيج ميكند. بلند بشويد. گفتند نه نه بمانيد. به لحاظ تكنيكي چطور؟ آیا تفاوتی در کارهایتان میبینید؟ با توجه به تكنيكهاي جديدی که امروزه در تآتر استفاده میشود. نميشود تكنيك جديد را به خاطر تكنيك جديد بودن با نمایش همراه كرد. تكنيك جديد باید همرنگ و همخوان با خود آن نمايش، با آن میزانسنها و با آن برداشتي كه كارگردان دارد باشد. مثلاً نوع بازي سيامك صفري يا حسن معجوني يا علي سرابي يا ليلي با نوع بازي كه در آن سالها پرويز صياد يا پرويز كاردان يا حتي فنيزاده داشتند متفاوت است. برای من خيلي مهم بود كه سيامك صفري بيايد و بازي بكند. يعني انتخابتان را كرده بوديد؟ بله. اگر بازي نميكرد شايد اصلاً آن نمايش را روي صحنه نميگذاشتم. انتخابتان را در واقع با اتكا به جنس بازي سيامك و تواناييهاش كرده بوديد. و با حسن معجوني. به نظر من حسن فوقالعاده بود. يك ريزهكاريهايي داشت كه خيليها نديدند. اين نكتهاي كه ميگوييد خيلي جالب است. در واقع در نقد تآتر ما حس نميكنيد كه يك جايي انگار ميلنگد؟ يا شايد هم راضي بوديد از نقدهايي كه از كارهايتان شده؟ من نقدي كه اثرگذار باشدبرای اجرا و بعد از اجرا نديدم. خيلي كم، خيلي كم. قديم هم همينطور بود؟ قديم هم همينطور بود. يعني در واقع نقد تآتر هميشه ميلنگيده؟ نقد نیست. نقد دوستانه و شخصي مينوشتند مینویسند. وقتي يك نمايش را نقد ميكنند فقط آن نمايش را نقد ميكنند، ولي زماني كه آن نمايش نوشته شده، خود نويسنده، تماشاچي امروز، مسائل امروز و دوره نویسنده چه هست و چه تفاوتهایی دارد، آیا اينها همخواني دارد؟ ندارد؟... اينها را نميبينند. فقط اين نمايش را آقاي فلاني در سال هزار و سيصد و فلان در فرانسه اجرا كرد با بازی ژان لویی بارو و مثلاً اينها. نقدي كه يك چيزي به آدم ياد بدهد. مثلاً خود كارگردان وقتي اين نقد را ميخواند باعث تفكر و فكرش بشود كه، راست ميگويد، درست است اين ايرادي كه گرفته و يا اين تعريفي كه كرده، كم ديدهام. رفيق بازي است. مثلاً آشنايي منتقد با كارگردان و يا با يكي از بازيگرها دخيل است در نقدش. به هر حال اين مشكلي است كه ما ظاهراً داشتيم. هميشه حس ميشود نقد تآتر ما از خود تآتر ما عقبتر بوده است. در صورتي كه بايد يك مقداري جلوتر باشد كه بتواند كمك كند. به نظر من مردم، نقد تآتر را نميخوانند كه بر اين اساس بروند تآتر. يك نفر مثل ژان ژاگو در فرانسه تو فيگارو نقدي كه مينوشت از یک نمايشنامه، نمایش ميخورد زمين اگر بد بود، اگر خوب بود ميرفت. تأثير خودش را ميگذاشت. مثلاً ما يك نمايش را در ژنو گذاشته بوديم، دعوتش كرديم كه بيايد. اگر نقدش خوب بود نمايش ادامه پيدا ميكرد و اگر بد بود نمايش ميخورد زمين. وقتي از پاريس آمد ژنو كارگردان خواست كه برويم پيشوازش. گفت كه هيچ كسي نيايد پيشواز من. گفتند كه به خاطر شما هتل گرفتيم. گفت نه من خودم هتل ميگيرم. بعد دعوتش كردند به تآتر. خودش آمد. گفتند كه بيا شام با بازيگرها داريم. گفت من هيچ تماسي نميگيرم با اينها و گذاشت رفت و بعد نقدش را نوشت. نقدي بود كه مردم ميخواندند و به او اعتقاد داشتند. يك نقد خوب او نمايشنامه را راه ميانداخت و نقد بدش نمايشنامه را ميانداخت. اصلاً نيامد پشت صحنه. آمد تآتر را ديد و رفت و هيچكسي هم نديدش. تو ايران ما نداشتيم چنين كسي را؟ من نديدم. پيش از انقلاب هم نبود؟ مثلاً دكتر كاووسي كه مينوشت؟ نجف دريابندري مينوشت. جلال آل احمد مينوشت. احترام برومند ـ براي آقاي رشيدي براي نمايش «در انتظار گودو» جلال آل احمد نقد نوشته بود. براهني نوشته بود. ولي ما الان نداريم چنين منتقدهايي. اينها منتقد نبودند اينها نویسندههای مطرحی بودند، روشنفكري بودند كه ميآمدند و برای تآتر مينوشتند، منتقد نبودند. مثلاً تآتر و تكنيكهاي آن را بشناسند. حركاتهاي تآتر را بشناسند و معنيهاي آن را بفهمند. اينها آدمهاي روشنفكري بودند و خيلي قابل احترام، چيزهايي كه نوشتند خيلي خوب بودند و خيلي تآثيرگذار. منتقد نبودند نويسنده بودند. يك تماشاچي بودند كه ميآمدند و تآتر و يك اثر را ميديدند. خب چرا الان ما در همان حد هم نداريم و نويسندههاي مطرح ما بها نميدهند به تآتر. آيا جايگاه تآتر پايينتر آمده؟ جايگاه آنها آمده پايينتر.
آقاي رشيدي الان تو فكر برنامه و تآتري هستيد كه رو صحنه بياوريد؟ بله. اما فعلاً نمیگویم، چون ممكن است منصرف بشوم. احترام برومند ـ نه اينكه تو منصرف بشوي. خب تو يك نمايش دادي كه محترمانه قبول نشد. دومي هم كه دادي هنوز جواب ندادند. كدام كار را؟ الان يك نمايشنامه «آري» را دادم كه خودم هم ترجمه كردهام، مال يك نويسنده فرانسوي است كه زياد هم شناخته شده نيست. داستان دو تا زنداني است زمان آلمان. يكيش جهود است و یکی آلمانی. در آن زندان، مثل يك شير و يك گورخر كه ميخواهند همديگر را بخورند. اول خيلي آلمانيه ناراحت است كه جهوده را انداختند با او. ولی جهوده خيلي بامزه است. یک آدم عادي است. آلمانیه اصلاً نمیخواهد با او تماس داشته باشد و يواش يواش به يك دوستي خيلي قشنگي تبديل ميشود. اين را رد كردند؟ احترام برومند ـ نه اين را هنوز جواب ندادهاند. البته كتابش را هم نگذاشتند چاپ بشود. داود ترجمه كرده بود و بهش مجوز نشر ندادند. ولي چيز فوقالعادهاي ميشود. چيزي مثل «گودو». اصلاً يك موقعيت استثنايي و خوب است و انتخاب خوبي است. خب اين به زمان ميخورد. كارگردان بايد در زمانه باشد. نه چيزي كه دوست دارد انجام بدهد. کارگردان چيزي كه مردم تو فكرشان است، يعني مردم کمی با كلاس بالاتر، و چيزي كه ذهنشان را مشغول ميكند و تو نمايشي كه جواب اين مشغوليت را داده را روي صحنه ميآورد. اگر جواب آنها را داده باشد با استقبال روبرو ميشود. آن نمايشي كه محترمانه ردش كردند- خيلي جالب است كه اينها هميشه محترمانه رد ميكنند- چه بود كه آن را اجازه ندادند؟ احترام برومند ـ نمايش آقاي احمدرضا احمدي. براي دومين بار هم آقاي رشيدي دادند. «پرواز 707». اين را يك بار آقاي رشيدي پارسال دادند كه مورد تأييد قرار نگرفت. امسال مجدداً فرستادند. رشیدی - خيلي جالب است كه توي تآتر شهر يك هيأت سانسور دارند كه نمايشنامهها را ميخوانند و هيچكسي هم آنها را نميشناسد. از حوزه هستند؟ از كجا هستند؟ بازم محترمانه رد شد؟ بله. من گفتم كه با اينها يك نشست داشته باشم كه ببينم چرا رد كردند، نظرشان چيست و من هم نظرم را بگويم. شايد به يك تفاهم برسيم. گفتند هيچ كسي نميشناسند اين هيأت را. خب بيايند از پشت پرده صحبت كنند. الان در واقع شما مشغول ترجمه نمايش يا متون تآتري هستيد؟ بله آنها را هم ميخوانم. چون بيشتر كارها ترجمه خودتان بوده تا جايي كه من يادم هست. احترام برومند ـ الان بيشتر ميخوانند. در كارنامه شما هم نقش مثبت و هم نقش منفي زياد میبینیم؛ يعني در هيچ كدام كليشه نشديد شايد اينطوري بشود گفت. بله. كدام نقشتان بيشتر توي خاطرتان مانده يا در واقع خودتان بيشتر رضايت داريد؟ «فرار از تله» كار مقدم. «شيلات» کار میرلوحی. خيلي نقش خوبي بود. از سريالها «هزار دستان». شش انگشتي، خيلي جالب بود. خيلي ماندگار بود. و «يكي از اين روزها» كه نقش يكي از رئيسجمهورها را بازي ميكردم. آن هم خيلي قشنگ بود. جالب است كه اين كار با اينكه كار به نظر سنگيني ميآيد، ببينيد اينطوري سليقه مردم عوض ميشود. سليقه مردم در دهه 60 با سليقه مردم الان! ببينيد چه چيزهايي ميروند ميبينند. من يادم ميآيد توي دهات هم ميرفتيم مردم درباره اين سريال حرف ميزدند. يك سريال سنگين. تقريباً چيزي بين فيلم و تآتر بود. بله دقيقاً. اول به من نقش دیگری پيشنهاد شد. من خواندم و گفتم من فقط نقش رئيسجمهور را آنجا بازي ميكنم. احترام برومند ـ من نكتهاي را ميخواستم بگويم؟ حتماً بگوييد خانم برومند. احترام برومند ـ ما پيشكسوتهايي داريم در عرصه تآتر كه هنوز غيرت دارند و ميخواهند كار تآتر بكنند. ميدانيد كه چقدر سخت است. و میدانید كه اين فقط براي گذران زندگي نيست. واقعاً اگر ميخواهند كار تآتر بكنند بايد خيلي بسترسازي بكنند و آماده بكنند زمينه را. واقعاً بايد زمينه را آماده بكنند براي اينكه اينها كار بكنند چون كارهايشان يك يادگارياست. مهمترينش اين است كه شما گفتيد، برنامه بايد درازمدت باشد. نه فقط مال اين دوره، اين وزير، يا اين ریيس يا معاون باشد. اين كه رفت ديگري بيايد يك برنامه ديگر. بيايد و همه را به هم بزند. اين اخلاق اصلاً من نميدانم مال شرقيهاست. اخلاق ما ايرانيهاست. سلماني كه ميروي از سلماني قبلي كه موهايت را زده ايراد ميگيرد. ميگويد اين چرا اينجوري زده موهايت را. آقای رشیدی شنيدهام كه وقتی شما برميگرديد از خارج، با زبان فارسي و لهجهتان مشكل داشتيد، ولي تمرينهاي زيادي كرديد. آره. يك كمي فارسي را سختتر حرف ميزدم. سالهاي نوجواني و جوانيام را بيرون از ايران بودم. يك كمي لهجه داشتم. احترام برومند ـ همين الان هم شما بگوييد كه فرانسه حرف بزن، خيلي روانتر صحبت ميكند. تعدادي كار با زبان فرانسه كرديد؟ بله با فرخ غفاري. و كارهايي هم كه در فرانسه و ژنو داشتيد؟ بله. همش فرانسه بود. تو ژنو هم فرانسوی کار میکردید؟ بله. آیا بعدها همکاری دیگری با گروههای فرانسوي يا خارجی نداشتهايد؟ مهمانهايي دعوت ميكردند مثلاً يونسكو و دیگران. سرپرستش آقاي غفاري بود و من هم با او همكاري ميكردم. آقاي رشيدي نكته دیگری هست که بخواهید اضافه کنید؟ من ميگويم اين مسئولين فرهنگي بايد اهميت خيلي بيشتری به تآتر بدهند. براي اينكه تآتر زنده است. تماشاچي ارتباط مستقيم با آن دارد. زنده ميبيندش. مثل تلويزيون و اينها نيست كه يك تصويري باشد. بايد به فرهنگ مردم بيشتر بها بدهند. الان واقعاً بودجه تآتر خندهدار است. مثلاً بيشتر قراردادهاشون با پول گيشه است. در واقع چرا بايد كارگردان به اين چيزها فكر بكند؟ چون به عهده كارگردان - تهيه كننده است. در واقع شما مجبوريد حداقل نیمی از انرژيتان را بگذاريد براي چيزهايي كه مربوط به كس ديگر و شغل ديگر است. هژیرآزاد - ظاهراً به اين نيت آمدهاند كه بگويند بايستي هر اثر فروش بكند و كارگردان و عوامل توليد بايد در فروش دخالت داشته باشند و دخيل باشند. ولي تآتر این طوري نيست. رشیدی - اصلاً يك چيز فرهنگي است. خود دولت بايد مواظبش باشد. بايد بودجه بگذارد. الان خيلي از كارگردانها دغدغه اين را دارند كه گيشه چطور شد. چكار كنند؟ براي اينكه بايد از گيشه پول بدهند به بازيگرشان. آن طرف آب چطور بود آقاي رشيدي؟ فرانسه، سوئيس. آنجا هم آیا تآترهاي فرهنگي متكي به گيشه بود؟ نه. تآتر از گيشه هم ميتوانست ببرد، خيلي بيشتر. ولي دولت بودجه ميداد. بودجه تآتر معلوم بود. مثلاً يك كارگردان يا يك نويسنده ميبرد به مراکز فرهنگی پيشنهاد ميكرد بعد بودجه ميگرفت. بسته به كارگردان و نمايش و صحنه و اينها بود. ولي يك كارگردان جوان هم ميرفت و ميتوانست برود آنجا و تقاضا بكند و با او صحبت ميكردند ... بودجه را به كي ميدادند؟ به خود تآتر. خيلي از كارگردانها و گروهها كه بعد هم مشهور شدند، تقاضا ميكردند تو بودجه فرهنگي براي كمك به گروههاي جوان و تازهكار كه يك چيزي دارند عرضه ميكنند كه از نظر فرهنگي خوب است، كمك ميكنند. به جز دولت هم ظاهراً ارگانهاي ديگري هستند كه كمك ميدهند، مثل شهرداري. شهرداري بله خيلي كمك ميكند. توي كشورهاي پيشرفته و يا كشورهاي فرهنگي مردم خيلي حمايت ميكنند. يعني خيلي تآتر ميروند. اصلاً جزو برنامهشان هست، كه مثلاً شب يكشنبه. شب شنبه بروند تآتر. احترام برومند ـ اول فروپاشي، ما رفته بوديم مسكو. مرضيه يك نمايش عروسكي به نام «سارا» برده بود آنجا. باور كنيد در ميدان سرخ 10-15 تآتر بود، همه تآترها شلوغ بود. كفش پايشان پاره بود. جورابهايشان پاره بود. دستشويي و توالتها كه وارد ميشدي پر آب و اصلاً يك گندي بود. اول فروپاشي هم بود. حالا الان ديگر سرمايهداري شده. ولي تآتر بود. اين نمايش «سارا» فكر كنيد يك نمايش ايراني به زبان فارسي، يك ساعت و ربع، تو سالنی به اندازه تآتر شهر. بچه و پير و جوان. صدايشان در نميآمد. خيلي اصلاً براي من عجيب بود. سكوت. فرهنگ تماشاچي هم بالا بود. فرهنگي كه مردم را خيلي سال بود که با آن پرورش داده بودند كمونيستها. واقعاً من مات مانده بودم. لابد حتماً همه كشورهاي كمونيستي هم همينطور بودند ديگر. لهستان، مجارستان و .. رشیدی - اصلاً يك سنت است. فرانسه و كشورهاي اروپايي قرنهاست تآتر دارند، ميدانيد؟ و خيلي از خانوادهها بودجه تآتر دارند. يعني مثلاً ماهي يك دفعه يا مثلاً سه ماه يك دفعه با خانوادهشان بروند تآتر. چه طور ميشود اينجا اين كار را كرد؟ زمان میخواهد. اما دولت هم بايد زمینه ایجاد کند. ما باید تماشاچي را بشناسيم. يعني ما يك تآتري را بگذاريم كه بكت نوشته باشد و خيلي هم خوب باشد، مردم نميآيند ببينند. بايد يك كاري بگذاريم كه با مردم و تماشاچي رابطه برقرار کند. مردم نميآيند. من ممكن است بروم، تو ممكن است بروي و خوشت هم بيايد. ولي ما جوابگوي تآتر نيستيم. خب الان تكليف آن كارهايي كه بالاخره به نوعي كارهاي تجربي و يا كارهاي آوانگارد اسمش را میگذاريم چه ميشود. نبايد در آن رده كار كرد؟ بايد تو سالنهاي كوچك گذاشت. نه تو سالنهاي تآتر شهر كه مردم عادي ميآيند و ميروند و صف ميبندند و بليط ميخرند و اينها. آنها را بايد گذاشت توي سالنهاي كوچك. شما يك مسابقه فوتبال را ميرويد تو زمين والیبال ببينيد؟ ولي اينها هزينه ميبرند و ما ميدانيم كه از طرف تماشاچي برگشت داده نميشود. بنابراين بايد ارگاني باشد كه حمايت بشود اين كارها. من فكر ميكنم الان اتفاقاً مخاطب تآتر بد نيست. الان تو سالنهاي حرفهاي، نه حالا تو سالنهاي تجربی و دانشجويي ما تقريباً ميتوانيم بالاي 40-50 درصد مخاطب را بينيم. الان نه سينما يك چنين نسبت جذب تماشاچي را دارد و نه فوتبال. اي كاش از اين موقعيت استفاده بكنند. عکسها: ابراهیم حسینی 5858
شنبه 6 شهریور 1395 - 16:23:44
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 122]
صفحات پیشنهادی
رشیدی: محترمانه درخواستم را برای اجرا نمایش رد می کردند /از «الف» تا «ی» با داود رشیدی در دنیای هنر
زنده یاد داود رشیدی در بخشی از یک گفت و گو تاکید کرده بود در سال ها اخیر چند باری درخواست اجرای نمایش داده بود اما به صورت محترمامه هر بار این درخواست ها رد می شد گروه فرهنگ و هنر در بخش نخست گفت و گوی زنده یاد داود رشیدی با هوشمند هنرکار دوران کودکی تحصیلات و فعالیت های نخسترشیدی: جادوی تآتر مرا گرفت /از «الف» تا «ی» با داود رشیدی در دنیای هنر - بخش اول
فرهنگ > سینما - زندهیاد داود رشیدی در گفتوگویی از روزهایی سخن گفت که جادوی تآتر او را گرفت زمانی که از پاریس برای دوستی در تهران نامه نوشت من میخواهم تآتر کار بکنم تآتر کار بکنم تآتر کار بکنم گروه فرهنگ و هنر یکی از حسرتهایی که اغلب بعد از درگذشت هنعجیبترین «آنتیگنه»ای که روی صحنه آمده/ گفتوگو با کارگردانی که یک سال و اندی دنبال سالن اجرا بود
فرهنگ > تئاتر - کارگردان نمایش آنتیگنه میگوید برای اجرای این نمایش حدود یک سال و اندی به دنبال سالن بوده است تا این که با پادرمیانی امیر کاوه آهنین جان موفق به اجرا در سالن باران شده است سمانه فراهانی «آنتیگُنه» بخشی از سهگانه افسانه تبایاجراهای روز پنجم به داوود رشيدی تقديم شد/ پرونده جشنواره تئاتر عروسکی بسته میشود
اجراهای روز پنجم به داوود رشيدی تقديم شد پرونده جشنواره تئاتر عروسکی بسته میشود آیین پایانی جشنواره تئاتر عروسکی شامگاه 7 شهریور ماه با یاد و خاطره داود رشیدی هنرمند پیشکسوت تئاتر سینما و تلویزیون که روز پنجم شهریور ماه درگذشت برگزار می شود به گزارش حوزه تئاتر گروه فرهنبا موضوع آسیبهای اجتماعی نمایش محیطی «خانه ما» در سراسر استان بوشهر اجرا میشود
با موضوع آسیبهای اجتماعینمایش محیطی خانه ما در سراسر استان بوشهر اجرا میشود نمایش محیطی خانه ما نوشته و کار محمد مظفری با موضوع آسیبهای اجتماعی در سراسر بوشهر اجرا میشود به گزارش خبرگزاری فارس از بوشهر محمد مظفری نویسنده و کارگردان نمایش محیطی «خانه ما» پیش از ظه«جنگ جهانی زد 2» و مشکل زمان نمایش عمومی
اهل فن بعید می دانند که قسمت دوم جنگ جهانی زد برای نمایش عمومی در نهم ژوئن سال 2017 آماده شود به گزارش جام جم آنلاین این تاریخ از سوی تهیه کنندگان فیلم به عنوان زمان اکران عمومی آن اعلام شده است اما منابع نزدیک به دنیای سینما می گویند سازندگان فیلم نمی توانند تا این تاریخ آدر افتتاحیه نمایشگاه بینالمللی قرآن ترتیل کل قرآن با صدای «حنانه خلفی» رونمایی میشود
در افتتاحیه نمایشگاه بینالمللی قرآنترتیل کل قرآن با صدای حنانه خلفی رونمایی میشود در افتتاحیه بیستوچهارمین نمایشگاه بینالمللی قرآن کریم از ترتیل کل قرآن کریم با صدای حنانه خلفی حافظ 9 ساله کشورمان رونمایی میشود به گزارش خبرنگار فعالیتهای قرآنی خبرگزاری فارس حجتالاسلام محشبکه نمایش خانگی به کجا میرود؟/دام «شهرزاد»
فرهنگ > تلویزیون - شرق نوشت شبکه نمایش خانگی شواهد امر حاکی است که این سه کلمه هنوز تعریف مشخصی پیدا نکرده شاید بیراه نباشد اگر شهرزاد را توفیقی برای شبکه نمایش خانگی محسوب کرد هرچند که پیش از آن عرضه محصولاتی چون «قهوه تلخ» «شاهگوش&rاجرای نمایشی از رئیس یونیمای جهانی/ تور نمایشی «مبارك و قالیچه پرنده»
اجرای نمایشی از رئیس یونیمای جهانی تور نمایشی مبارك و قالیچه پرنده شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر عروسکی تهران مبارک با دبیری مرضیه برومند یکم تا هفتم شهریور ماه در تهران برگزار میشود به گزارش حوزه تئاتر گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان به نقل از ستاد خبری شانقیمت نجومی بلیت نمایش «هری پاتر»
فرهنگ > تئاتر - قیمت بلیتهای نمایش هری پاتر در وبسایتهای فرعی فروش بلیت به حدی بالا رفته که سبب اعتراض تهیهکنندگان این نمایش شده است به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین تهیهکنندگان این نمایش به کسانی که گاهی چند هزار پوند برای خرید بلیت از مکانهای غیرمجا-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها