واضح آرشیو وب فارسی:فارس: دیدگاه شهید آوینی درباره «هنر برای هنر»
«هنر برای هنر» شجره خبیثهای است که در خاک این توهم پا گرفته است و زنهار، که این عبارت نقابی است فریب کارانه بر چهره این معنا؛ هنر در خدمت خودپرستی هنرمند.
به گزارش خبرنگار گروه موسیقی و تجسمی خبرگزاری فارس، شهید سید مرتضی آوینی را بیشتر با صدای روحانی و عارفانه او در مستندهای دفاع مقدس میشناسیم؛ هنرمند حقیقتطلبی که وارد عرصههای مختلف هنر و ادب میشود و با نگاه ژرفی که به این مقوله دارد، با بیانی زیبا آن را برای مردم بازگو میکند. در ادامه بخشی از کتاب «انفطار صورت» شهید آوینی با موضوع (گرافیک و نقاشی) در اختیار مخاطبان قرار میگیرد. در بخش گرافیک و انقلاب اسلامی شهید آوینی چنین گفته است: هنر امروز حدیث نفس است و این نکته را غالبا به مثابه ارزش والای هنر امروز تلقی میکنند و بنابراین، آثار هنری هنرمندان همان نسبتی را با جامعه و تاریخ و زمان و مکان و طبیعت و واقعیت و حقیقت برقرار خواهند کرد که خود هنرمندان بین خود و جهان بیرون از خود برقرار کردهاند. این نسبت، هرچه باشد ریا، در آیینه هنر ظاهر خواهد شد و باز هم هنر پرده از باطن تاریخ بر خواهد داشت. اما اگر هنرمند نسبت به تاریخ و سرنوشت انسان و هویت فرهنگی خویش متعهد باشد، دیگر در پیله حدیث نفس خفه نخواهد شد، بالهای پروانگیاش خواهد رست و پیله مقتضیات زمان و مکان را خواهد درید، چرا که انسان هم میتواند محاط در مقتضیات زمان و مکان باشد و هم محیط بر آن؛ انسان میتواند محکوم تاریخ باشد و هم سازنده آن. هنر گرافیک نیز هم پای جنگ، مجلایی شد برای انوار عرفانی جهاد در راه خدا و آن مراتب بلندی که رزم آوران بدان دست یافته بودند. بنابراین، سیر تاریخی هنر گرافیک را در ایران بعد از انقلاب باید همراه با مراحل تاریخی انقلاب ارزیابی کرد و نه غیر آن، چرا که هویت گرافیک در ایران پس از انقلاب هرگز در امتداد طبیعی هنر پیش از انقلاب قرار ندارد... و این سخن را در باب نقاشی، شعر، موسیقی، داستان نویسی، سینما و تئاتر نیز باید باز گفت- اگرچه در بعضی از این عرصه ها این تمایز چهرهای عیان دارد و در بعضی دیگر خیر. این شهید هنرمند در بخش جنگ در آیینه مصفای نقاشی متعهد نیز اینگونه بیان میکند: هستند کسانی که هنوز هم انتظار میکشند تا انقلاب، بنا بر رسم تجربه شده تاریخ جدید، امروز و فردا تسلیم قدرتهای استکباری شود و بلغزد در بغل این و آن و دست از مدعیانش بردارد. در منظر توجه آنان، هیچ چیز جز غرب قابل عنایت نیست و از غرب نیز آن چه میشناسند، سرزمین عجایبی است در غایت القصوای خیالی کام جوییها و لذت پرستیها و لجام گسیختگیها. چه غم اگر ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس؛ چه غم اگر هر که هست، فرومایگان اند که بر جهان حاکم اند و فقرا و دردمندان نیز یا مرعوب تازیانهاند و یا شیطان از عادت و تعلقاتشان بندی گران ساخته است و آنان را به بندگی کشیده. عمده نقاشان و گرافیست هایی که حضورشان در جنگ، هم پای رزم آوران احساس می شد، هم آنان اند که از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در حوزه هنری گرد آمدهاند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، متوقع است که در عرصه هنر، حرکت پیوسته و هدفداری آغاز شده باشد برای دستیابی به هویت مستقل و مشخص هنری متناسب با انقلاب و این عهد جدیدی که انسان با خدا بسته است. نقاشانی که برای جنگ کار کردهاند اگرچه بسیار معدودند و انگشت شمار، اما آثار آنان انصافا بهترین آثاری است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خلق شده است... نگرش محتوایی حاکم بر این آثار منشأ گرفته از همان تفکری است که حزب الله را، صادقترین پیروان حضرت امام را، از دیگران متمایز میدارد. از میان مضامین جنگ آن چه در کارهای آنان بیشتر از همه درخشش و تلالو دارد، شهادت است. امتیاز بسیجیان نیز بر دیگران در عشق به شهادت است و این هم سویی تصادفی نیست. ما به هنر بیدرد و مدعیان آن اعتنایی نداریم، یعنی آن هنری که به زور از ایدئولوژی مخالف با اسلام رنگ پذیرفته است. امید ما تماما به هنرمندان مومن متعهد است و معتقدیم که هنر به معنای حقیقی خویش، جز در آینه مصفای روح مومنین تجلی نخواهد یافت و جز متعهد به اسلام، هرچه هست، نه تنها هنر نیست، بلکه عین بی هنری است. انفطار صورت بخشی است که شهید آوینی دربارهاش چنین بیان میکند: انسان عین ربط و تعلق است به حق، و وجودش در قرب و بعد و وصل و هجران است که معنا میگیرد، و وااسفا! که این پرتو نور چو از شمس دور افتد به خاموشی میگراید؛ و مگر این چنین نشده است؟ انسان امروز از اصل خویش دور افتاده است و با او ، همه چیز. اصل او در وصل است و نه عجب اگر این روزگار، روزگار تفرقه و تشتت باشد، که وحدت مولود توحید است. چه رخ داده است و این چه انگاری است که انسان از خود و جهان یافته؟ آیا این نرگس بر لب جوی رسته دل در عکس منعکس خویش باخته است و این غفلت او از حقیقت وجود دور انداخته؟ عالم دگرگون نشده است و هنوز محضر حق است و مظهر او، اما انسان در این سیاره عالمی به مقتضای انگار خویش بنا کرده است؛ عالمی غریب و جنون آمیز، عالمی که در آن همه چیز، به مقتضای آن دور افتادگی، معنایی وارونه یافته است. انسان عین ربط و تعلق به حق است و بیرون از این تعلق، اصلا انسان و انسانیتی بر جای نمیماند که بتوان این عهد تازه را با او استوار داشت. بشر از هر چه بگریزد، از نیازهایی که لازمه حیات اوست چگونه بگریزد؟ وجود انسان در نسبت میان دو منتها معنا میشود؛ بدنی حیوانی و روح الهی. این یک سو به سوی خاک میکشاند و آن یک به سوی افلاک. هنر مدرن ماهیتا هبوطی و نزولی است و با توجه تاریخی بشر به دنیا پدید آمده است. هنر حقیقی لزوما هنری وحدتگراست، وحدتی که عین توحید است. هنر اگر در تعلق به حق شود، معراجی است برای وصول به غایت کمالی وجود، و اگر فارغ از این تعلق و فقط در پیوند با بشر نگریسته شود، فراموش خانهای خواهد شد در خدمت تفنن و تلذذ محض... و از آن بدتر، چه بسا هنر را این چنین که هست، نه چون وسیله، بلکه همچون غایت و هدف لحاظ کنند که در این صورت، به مثابه حقیقتی ثابت و مستقل انگاشته می شود که باید انسان را معنا کند. «هنر برای هنر» شجره خبیثهای است که در خاک این توهم پا گرفته است و زنهار، که این عبارت نقابی است فریب کارانه بر چهره این معنا: هنر در خدمت خودپرستی هنرمند. هنر را اگرچه در لفظ بتوان از تعهد انتزاع کرد، اما در معنا ممکن نیست. آن که عهد از خدا بازگیرد، لاجرم با خود عهد خواهد بست... و این حکمی است بلااستثنا. چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد آن چه در بالستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی انتهای پیام/ج
95/01/21 :: 10:08
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 53]