واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: شبی به نام چهارشنبه آخر سال
کپهای از خار و چوب درست میکردیم با همه بچههای محل، وسط کوچه و با پائین رفتن آفتاب، آتش روشن میشد و یکی یکی و در حالی که بزرگترها نظارگر بودند، از روی آتش میپریدیم و زردی را به آتش حواله میدادیم و سرخی را طلب میکردیم. به امید داشتن سالی خوب، خوش و پر از نشاط، نور و روشنایی و سلامتی...
به گزارش نامه نیوز، آنقدر پریدن ادامه داشت تا آتش به خاکستر تبدیل میشد و نوبت بازی با قاشق زنی میرسید، در تاریکی کوچه، صدای قاشقهایی که به ظرفهای فلزی برخورد میکرد و همسایههایی که به فراخور حال، متاعی به کاسهها میریختند و باز خنده بود و شادی و آرزوهای خوب، سلامتی، سعادت، روشنایی و...
آن روزها انگار اگر نبود رسم چهارشنبه سوری، سال به آخر نمیرسید، اما حالا کمتر شوقی برای رسیدن به این روز داریم، روزی که تغییر کرد، سوختن خار و خاشاک، بدل شد به سوختن آدمها، خنده و شادی جایش را به درد و فریاد داد و سوختگی و مصدومیت جا را برای سلامتی و سعادت تنگ کرد. حالا جای صدای قاشق زنی، ترقه و نارنجک و بمب دست ساز، در فضای کوچه و محلهها، میپیچد و به جای لبخندهای لذت بخش آخرین روزهای سال، جیغ و ناسزا، گوش را پر میکند.
حالا به جای آجیل و شیرینی، عدهای ترقه زیر پا و داخل خانه و خودروها میاندازند، به جای پریدن از روی آتش، زندگیها را به آتش میکشند... حالا کمتر کسی هست که دلش بخواهد به چهارشنبه آخر سال برسد، یا سور این روز را به جا آورد.
به گزارش خبرنگار ایسنا منطقه فارس، ابوالقاسم فقیری پژوهشگر فرهنگ عامه در کتاب آداب و سنن مردم شیراز مینویسد: "چهارشنبه سوری، از دیرباز برای شیرازیها معنای خاصی داشت. یک شب بود با کلی خاطره که میماند توی پستوی ذهن برای سالهای فراموشی.
پیشترها چهارشنبه سوری مردم میرفتند به حوض ماهی (در گوشه غربی آرامگاه سعدی، قنات آب گرم معدنی جاری است که مردم شیراز به آن «حوض ماهی» میگویند.) آنها برای تندرستی و درمان بیمارهای خود، وارد حوض میشدند و با جام برنجی «چهل کلید» سر و تن خود را شستوشو میدادند. این کار نظم و ترتیبی خاص دارد و آن را تبدیل به آیینی ویژه میسازد.
همین طور رسم بود که دختران دم بخت در این شب برای بخت گشایی به زیارت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) میرفتند.
فال گوش ایستادن در چهارشنبه سوری نیز نزد زنان شیرازی مرسوم بوده و زنی که میخواسته فال گوش بایستد چادر سر کرده، نیت میکند و در گوشهای در کوچه میایستد و بر اساس گفته عابران تفأل میزند. اگر گفته را مطابق میلش دید، خود را به مراد رسیده میدانست.
یکی دیگر از رسوم شیرین مردم شیراز این بود که بعضی از زنان برای برآورده شدن حاجت در زیر منبر مسجد جامع شیراز حلوا درست میکردند به این منبر، مرتضی علی میگفتند.
آش ابودردا هم برای خودش رسم و رسوماتی داشت. برخی حتی اعتقاد داشتند باید همه وسایل مورد نیاز این آش با گدایی تامین شود. این هم برای خودش رسمی بود. این آش را هم به خاطر درمان بیماری و هم به خاطر بخت گشایی طبخ میکردند.
گره گشایی بخت فقط به شاهچراغ ختم نمیشد و شب چهارشنبه سوری در شیراز رسم بود که دختران دم بخت ابریشم هفت رنگ به کمر بسته و صبح روز چهارشنبه کودک نابالغی را وا میداشتند که ابریشم را باز کند به این نیت که گره از بختشان باز شود. برخی رسمها در جایگاه خودشان راهی برای فکر کردن باقی نمیگذاشتهاند.
گویا در گذشته یکی از بزرگترین مشکلات مردم گشایش بخت بوده، در حالی که سن ازدواج هم مناسب بوده. باز رسم بوده در شیراز دخترهای بخت بسته به محل معروفی به نام "خانه سید ابوتراب” که در داخل شهر در کوچه "شیشهگرها” واقع شده است میروند و زیر درخت کهنسالی که در آن خانه وجود دارد حلوا میپزند و بین فقرا تقسیم میکنند و از صاحب آن خانه یعنی "سید ابوتراب” که گویا سید بزرگواری بوده و ششصد سال قبل از این میزیسته و صاحب کرامت بوده حاجت میخواهند.
ازجمله خوردنیهایی که شب چهارشنبه سوری شیرازیها میل میکنند آجیل چهارشنبه سوری است که بدان آجیل شیرین هم میگویند. این آجیل مخلوطی است از کشمش، نخودچی، مغز بادام، مغز گردو، انجیر، مویز، توت خشک، کنجد بوداده، شاهدانه، تخمک یا تخمه، گندم برشته، بدنجک، قصب، خارک (نوعی خرمای خشک) و قیسی.
در شیراز به دو شب چهارشنبه سوری گفته میشود یکی چهارشنبه آخر ماه اسفند (آخر سلا) و دیگری چهارشنبه آخر ماه صفر. در هر دو شب مراسمی به عمل میآید که کاملاشبیه به هم است؛ ولی در چهارشنبه آخر سال مفصلتر میباشد.
چهارشنبه سوری قدمتی دیرینه دارد بدون ترقه و نارنجک. یکی از جشنهای آتش که در ایران باستان برای پیش درآمد یا پیشباز نوروز برگزار میشده و آمیزهای از چند آیین گوناگون است، جشن سوری بوده است. سوری به یک معنی سرخی است و اشاره به سرخی آتشی است که در این روز میافروختهاند. در تاریخ بخارا آمده است: «چون امیر سدید منصوربن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند.» این آتش را در شب سوری که همزمان با روزهای «بهیژک» یا «پنچهٔ دزدیده» بود برای گریزاندن سرما و فراخوانی گرما، آن هم بیشتر بر روی بامها میافروختند که هم شگون داشته و هم به باور پیشینیان، تنورهٔ آتش و دود بر بامها، فروهر درگذشتگان را به خانههای خود رهنمون میکرده است.
حالا نه تنها به دلیل جشن گرفتن این روز فکر نمیشود بلکه تمام آیین ها هم از بین رفتهاند و ما ماندهایم و دلهرههای یک شب. "
سال به سال آیینهایمان تغییر کرد تا رسید به این نقطه. رسید به نارنجکهای دست ساز که دست سازنده و دست خیلی نوجوانان بیگناه دیگر را با خود برد. رسیدیم به ترقههای مهیب که بند دل خیلیها را پاره کرد. رسیدیم به آتشهای طولانی و بوی تیوپ لاستیک، بوی سوختگی گوشت و هزار اتفاق ناخوشایند دیگر. رسیدیم به اکیپهای آماده باش اورژانس و آتش نشانی. رسیدیم به همین نقطه که روبه روی ما است. چهارشنبه سوزی.
۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]