واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
روایت مریم پالیزبان بازیگر «لانتوری» از قربانیان اسیدپاشی/ بخشش یک نیاز روانی است تا عملی اخلاقی فرهنگ > سینما - مریم پالیزبان میگوید طی سالهای گذشته در سینما غایب بوده چون هیچ نقش وسوسهانگیزی به او پیشنهاد نشده با این حال، مریم «لانتوری» او را مجاب کرده که به سینما بازگردد.
الهه خسروییگانه: کارش را با «نفس عمیق» پرویز شهبازی آغاز کرد و خوش درخشید. جوری که همه از ورود یک استعداد جدید به سینمای ایران در زمینه بازیگری صحبت میکردند اما این استعداد جدید سختگیر هم بود. از تکرار کردن خودش متنفر بود و به خاطر همین به تمام نقشهایی که رنگ و بوی «آیدا»ی «نفس عمیق» را داشت نه گفت. به جایش کار تحقیقاتی و پژوهشی کرد و مشغول نوشتن پایاننامه دکترا شد. با این حال «لانتوری» و نقش مریم آنقدر برایش وسوسهبرانگیز بود که نتوانست به آن نه بگوید. نقش دختری که قربانی اسیدپاشی میشود و در دو راهی بخشیدن یا نبخشیدن قرار میگیرد. روایت او از گذراندن این پروسه و قرار گرفتن در آن موقعیت و البته گریم سنگینی که روی صورتش پیاده شده، روایتی خواندنی است: شما یکی از بازیگرانی بودید که این شانس را داشت با یک فیلم خوب وارد سینما شود. آن هم فیلمی مثل «نفس عمیق» که آن زمان توجه خیلیها را به خود جلب کرد. آن زمان خیلیها فکر میکردند که بعد از این شما را در آثار شاخص سینمای ایران خواهند دید ولی این اتفاق نیفتاد، چرا؟ بله در این مدت من یعنی بین «نفس عمیق» تا «لانتوری» من فقط در یک فیلم بازی کردم آن هم «لرزاننده چربی» محمد شیروانی بود که البته و متاسفانه در ایران نمایش نداشت. در واقع خیلی به سینما فکر نمیکردم چون مشغول کارهای تحقیقاتی و نوشتن پایاننامه دکترا بودم. در این میان کار آکادمیک و پژوهشی در حوزه تئاتر یکی دیگر از دغدغههای جدیام بود که دنبال میکردم. پایاننامه دکترا هم پیرامون موضوع تئاتر بود؟ دقیقا. موضوع کارم ابعاد نمایشی قتل در تئاتر بود. چند ورک شاپ هم از اجرای قتل روی صحنه تئاتر برگزار کردم و خلاصه به شدت مشغول کارهای تحقیقاتی تئاتری بودم چون کار من یک کار بینارشتهای است و حوزه کاریام در آلمان و برلین است. البته گاهی در ایران هم مقاله چاپ میکنم. یعنی واقعا سینما هیچ کششی برایتان نداشت؟ لااقل برای این که قانعتان کند یک نقش در آن بازی کنید؟ راستش من اصلا مایل نیستم به هیچ شکلی در هیچ حیطهای خودم را تکرار کنم. این خط قرمز من است. در نتیجه هر چیزی که باعث شود این احساس در من شکل بگیرد را حذف میکنم. و سینما دقیقا همین کار را میکرد؟ کارهایی که در حوزه سینما به من پیشنهاد میشد یا به شدت به آیدای «نفس عمیق» شبیه بود یا اصلا ارزش این را نداشت که من بخواهم کارهای تحقیقاتیام را رها کنم و به سراغ آن بروم. آن زمان من دانشجوی هنرهای زیبا در رشته تئاتر بودم و مشغول نوشتن پایاننامه. در واقع به شدت مجذوب کار آکادمیک خودم شده بودم ولی در سینما هیچ جذابیتی وجود نداشت که به خاطرش بخواهم کار آکادمیک را رها کنم. چون سینما جواب نیازهای مرا نمیداد و آن هیجانی که میتوانست در بازیگری برایم وجود داشته باشد، همزمان در کارهای تحقیقاتی هم وجود داشت. در نتیجه انتخاب اولم کار آکادمیک بود. پس چه چیزی باعث شد که قبول کنید در «لانتوری» بازی کنید؟ یعنی نقش این قدر برایتان وسوسهبرانگیز بود؟ درمیشیان بدون هیچ پیش زمینه و صحبتی فیلمنامه را برای من فرستاد تا آن را بخوانم. ما اصلا همدیگر را درست نمیشناختیم با این حال او اعتماد کرد و فیلمنامه را فرستاد. وقتی آن را خواندم از جسارت کارگردان خیلی خوشم آمد. این که جرات کرده بود به چنین سوژهای نزدیک شود برایم جالب بود. از طرف دیگر یکی از بزرگترین ترسهای هر آدمی قرار گرفتن در موقعیت قربانی بودن است. این اتفاقی است که برای مریم در لانتوری میافتد. او درگیر دردی میشود که تمامی ندارد، از بین رفتن چشم و صورت و همه چیز باهم، آدم را در موقعیت وحشتناکی قرار میدهد. انگار که ناگهان ۷۰ درصد وجودتان پاک شود. نیست و نابود شود. این وضعیت و این نقش، موقعیتی بود که تجربهاش کردنش بسیار وسوسهانگیز به نظر میرسید به همین خاطر نتوانستم نه بگویم. موضوع فیلم همان طور که گفتید موضوع حساسی است. چیزی که هم کل جامعه نسبت به آن حساسیت دارد و هم یکی از مسائل روز است. با این حال پروسهای که مریم بعد از اسیدپاشی به صورتش میگذراند پروسه عجیبی است. او به راحتی میتوانست به قهرمان کلیشهای یک فیلم بدل شود. شما برای این که چنین اتفاقی نیفتد چه کردید؟ همه عوامل فیلم از خود آقای درمیشیان گرفته تا بقیه همه تلاشمان را کردیم که این اتفاق نیفتد و شخصیت به هیچ وجه کلیشه یا سمبل نباشد. مریم باید یک کاراکتر میبود. کاراکتری زنده و قابل باور. به همین خاطر در تعریف شخصیتاش آن المانها وجود دارد. این که تنهاست، دختری مستقل است که روی پای خودش ایستاده و نمونه ایدهآلگرای زن یا دختر جوانی است که در جامعه امروز ما به وفور میتوان به آنها برخورد اما اصلا دیده نمیشوند. انگار که سینما چشمهایش را به روی آنان بسته است. قرار گرفتن در آن موقعیت برای شما چه خصوصیاتی داشت؟ همه ما نسبت به قربانیان اسیدپاشی احساس عذاب وجدان و اندوه میکنیم. بدترین چیز این است که بعد از این اتفاق دیگر نمیشود کاری کرد و چیزی را بازگرداند. اما واقعیت این است که همه ما، همه آدمهایی که از اتفاقات اصفهان آزرده شدند و عذاب کشیدند، بیرون گود ایستادهاند و نمیتوانند شرایط آن قربانیان را واقعا درک کنند. شما اما این موقعیت را تجربه کردید. چطور بود؟ واقعا چه اتفاقی برای آدم میافتد؟ دانش و آگاهی ما نسبت به قربانیان اسیدپاشی محدود است. یعنی ما وقتی از وجود آنها باخبر میشویم که این اتفاق برایشان افتاده است اما در مورد مریم این طور نیست. ما در جریان زندگی پیش و پس از این واقعه قرار داریم و میدانیم که او چطور زندگی کرده و حالا این اتفاق با زندگیاش دارد چه کار میکند. بخش عمدهای از فیلم درباره زندگی او قبل از حادثه اسیدپاشی است. او یک زن مستقل و روشنفکر است که کار مطبوعاتی میکند، فعال اجتماعی است و دقیقا درگیر همان چیزی است که بعدها خودش با آن روبرو میشود، یعنی بخشش و بخشیدن. طی کار گریم خیلی سنگینی روی صورتم گذاشته میشد. چیزی که هنوز هم برای من کابوس است و فکر میکنم تا مدتها با آن درگیر باشم. چون هر روز صبح کار گریم و گذاشتن ماسک سه ساعت طول میکشید و بعد تا آخرین لحظهای که نور وجود داشت کار میکردیم. من زیر ماسک بودم و حتی نمیتوانستم درست نفس بکشم. به این وضعیت باید ندیدن و با نی غذا خوردن هم اضافه کنید، خب، خیلی موقعیت وحشتناکی بود به طوری که وقتی شب این ماسک را برمیداشتند تا چند ساعت بعد احساس نمیکردم دیگر روی صورتم نیست و مدام به خودم میگفتم اگر یک روز این ماسک روی صورتت بچسبد چه کار میکنی؟ با این حال کاملا آگاهانه میخواستم آن را تجربه کنم تا ببینم حداقل طی این ده روز چه اتفاقی از نظر فیزیکی برای این آدمها میافتد. به نظرتان مریم باید میبخشید؟ ببینید فیلم درباره قضاوت کردن است. آدمهای رو به دوربین مینشینند و مشغول قضاوت میشوند. آدمهایی که تا دوربین را میبینند ناخودآگاه شروع میکنند به شعار دادن اما مریم از این قاعده مستثنی است او حتی وقتی جلوی دوربین قرار میگیرد تا حرف بزند انگار دارد با خودش صحبت میکند. برای من مهم این بود که نشان دهم بخشش فقط یک مسئله اخلاقی نیست یک نیاز روانی است. میخواستم به این درک برسم که چرا باید بخشید؟ تنها به این دلیل که بخشیدن کار خوبی است؟ به نظرم این کافی نیست. با بخشیدن شما میتوانید از آن اتفاق تلخ فاصله بگیرید. در واقع وقتی میبخشید آدمی را که به شما ظلم کرده عزیزتان را کشته یا تمام زیبایی تان را گرفته است دارید از زندگیتان حذف میکنید وگرنه تا آخر عمر با آن آدم درگیر خواهید بود. ۵۸۵۸
کلید واژه ها: بازیگران سینما و تلویزیون ایران - سینمای ایران -
شنبه 1 اسفند 1394 - 11:13:22
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]