تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):مؤمن را از سيمايش مى شناسيم و منافق را از نشانه هايش.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1818888474




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گريه براي فدايي حرم زينب(س) معنا ندارد


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: گريه براي فدايي حرم زينب(س) معنا ندارد
وقتي مي‌خواستم مقدمه‌اي براي مصاحبه با همسر شهيد مدافع حرم مهدي حيدري بنويسم، مردد بودم از غيرت عباس‌وار او شروع كنم يا صبر زينب‌گونه همسرش!
نویسنده : عليرضا محمدي 


با وجودي كه تنها 9 روز از اعلام خبر شهادت مهدي مي‌گذشت، همسر شهيد با چنان آرامش و متانتي حرف مي‌زد كه باورپذير نبود به تازگي عزيزي را از دست داده است. هانيه مالمير همسر شهيد مهدي حيدري از صبري مي‌گفت كه از خود شهيد به يادگار دارد و اينكه «گريه براي فدايي حرم بي‌بي زينب كبري(س) معنا ندارد.» شهيد مهدي حيدري متولد 1362، ‌داراي كمربند مشكي جودو، مربي دفاع شخصي و از همه مهم‌تر جواني كه همسر و يك پسر سه و نيم ساله داشت، از همه تعلقات دنيوي گذشت و بيست و يكم دي ماه 1394 در سوريه به شهادت رسيد. در حالي كه 10 روز بعد خبر شهادتش را به خانواده‌اش اطلاع دادند.     شهيد حيدري را نه به عنوان همسر بلكه به عنوان يك انسان چطور شناختيد؟ عاشق اهل بيت بود. چيزي كه در شهيد بيشتر به چشم مي‌آمد تعلق خاطرش به امام حسين و معصومين(ع) بود. اگر كسي از اقوام فوت مي‌كرد، امكان نداشت مهدي بيشتر از يك هفته لباس سياه بپوشد. مي‌گفت لباس مشكي فقط براي امام حسين(ع) است. در عين حال دو ماه محرم و صفر را تماماً لباس سياه به تن مي‌كرد و حتي زيرپيراهن‌هاي مشكي داشت و طي اين مدت آنها را به تن مي‌كرد. گذشته از مسائل ديني و عقيدتي، مهدي يك انسان آرام و صبور بود. پسرمان محمد خيلي بيمار مي‌شد، دست تنها او را دكتر مي‌برديم و خيلي اوقات كار به جايي مي‌رسيد كه من از صبوري مهدي تعجب مي‌كردم. او يك جوان ورزشكار، آرام و كم سر و صدا بود. چه سالي با هم ازدواج كرديد؟‌در طول زندگي‌تان فكر مي‌كرديد كه شايد روزي به شهادت برسد؟ سال 86 كه با هم ازدواج كرديم، مهدي سه سالي مي‌شد كه پاسدار بود. اما آن زمان در قسمت مخابرات بود و به گفته خودش شغل كارمندي داشت. بنابراين تصور نمي‌كردم كه روزي به شهادت برسد. منتها بعدها در طول زندگي به اين نتيجه رسيدم او آدمي نيست كه راضي به يك زندگي آرام باشد و در مواقع لزوم خطر‌پذير است. كمي بعد از ازدواجمان ايشان ليسانس آي تي‌اش را گرفت و به بخش نظامي رفت. وقتي شمالغرب كشور دچار فتنه ضد انقلاب شد، مهدي داوطلبانه خودش را به آنجا رساند. اينطور بود كه فهميدم او اهل كنار ماندن و دست روي دست گذاشتن نيست. با پيش آمدن قضيه سوريه و تعرض به حرم اهل بيت هم كه قرار ماندن از دست داد و رفت. يك بخش رفتن شهيد مربوط به خودشان و اعتقاداتشان مي‌شود، بخش ديگر مربوط به شما به عنوان همسرشان است، چطور راضي به رفتنش شديد؟ راستش چند ماه پيش كه مرا از تصميمش مطلع كرد، ‌كاملاً مخالفت كردم. مهدي خيلي ناراحت شد. (هم من و هم همسرم ايام محرم خيلي هيئت مي‌رويم) مهدي گفت اگر راضي به رفتنم نيستي پس امسال محرم نه من هيئت مي‌روم و نه مي‌گذارم تو بروي. حتي گفت اگر سلفي‌ها به حرم حضرت زينب(س) صدمه بزنند، من يك لحظه با تو زندگي نمي‌كنم. وقتي ديدم اينقدر رفتن برايش اهميت دارد، موافقت كردم. بعد از يك ماه آموزشي به كرج رفت و طي اين مدت چند روز يك بار به خانه مي‌آمد. لحظه آخر و موقع وداع كه قرآن روي سرش گرفتم، گفت: همه حرف‌ها در مورد اجازه ندادنت را شوخي كردم. اگر واقعاً راضي نيستي، نمي‌روم. من هم گفتم برو خدا پشت و پناهت و او هم رفت. چه زماني رفت و چگونه خبر شهادتش را شنيديد؟ 11 دي ماه رفت و 21 دي ماه، يعني بعد از 10 روز به شهادت رسيد. منتها خبر شهادتش را يكم بهمن به ما اطلاع دادند. شايد سؤالم كمي عجيب باشد اما امروز كه با هم گفت‌وگو مي‌كنيم تنها 9 روز است خبر شهادت همسرتان را شنيده‌ايد. اين صبوري را چطور به دست آورده‌ايد؟ آن روز كه خبر شهادتش را دادند من شوكه شدم و كمي ترسيدم. تا سه روز هم گريه مي‌كردم. منتها بعد از آن ديگر يك قطره اشك هم نريختم. راستش صبوري را از خود مهدي ياد گرفته‌ام. خيلي‌ها به من مي‌گويند آقايان اخلاق‌شان مثل همسرشان مي‌شود، اما تو برعكس اخلاق همسرت را گرفته‌اي. قبلا عرض كردم كه مهدي خيلي آدم صبوري بود. من هم صبرم را از او به يادگار دارم. از طرف ديگر فكر مي‌كنم مهدي به خاطر اهل بيت و خصوصاً حضرت زينب(س) رفت. اين رفتنش ارزش دارد. در ضمن من اينجا در كنار خانواده، اقوام و دوستان هستم. ولي بي‌بي زينب كبري(س) در محشر كربلا آن همه داغ ديدند. نه تنها كسي نبود دلداري‌شان بدهد بلكه به اسارت گرفته شدند و مراقبت از زنان و كودكان قافله اسرا را هم برعهده داشتند، دائم فكر مي‌كنم داغ من كجا و داغ ايشان كجا. بنابراين خجالت مي‌كشم در داغ مهدي گريه كنم. خدا صبري به من داده كه خودم هم فكرش را نمي‌‌كردم. همسرتان قبل از رفتن شما را از لحاظ روحي آماده كرده بود؟ مهدي يك هفته قبل از اعزامش حركت عجيبي كرد. آن روز وقتي به خانه رسيد گفت: دوربين را بياور و از من فيلم بگير. تعجب كردم و گفتم فيلم براي چه؟ حوصله داري! اصرار كرد و دوربين را برداشتم. بعد لباس رزمش را پوشيد. آن روز قرار نبود جايي برود، منتها لباسش را مقابل دوربين پوشيد و حين اين كار شروع به صحبت كرد. گفت ان‌شاءالله شهادت نصيبم مي‌شود. من گفتم اين چه حرفي است و گريه كردم. مهدي در جواب گفت خدا بزرگ است و نگهدار شماست. بعد رو به پسرمان محمد كرد و گفت: «محمد قول بده. دست علي بده كه مراقب مادرت باشي.» تا به حال نشده بود كه با محمد اينطور حرف بزند. شايد پيش مي‌آمد كه از او قولي مي‌گرفت اما اولين بار بود كه گفت «دست علي» بده. من متوجه شده بودم كه حالاتش عجيب شده است. آن روز مهدي مقابل دوربين لباس رزم پوشيد، از شهادت گفت و با پسرمان عكس يادگاري گرفت. رابطه پدر و پسر چطور بود؟ عالي. مهدي عاشق پسرمان بود. اسم كامل پسرمان محمد مهدي است. آشنايان مي‌گفتند تو كه اسم خودت مهدي است چرا ديگر اسم پسرت را محمد مهدي گذاشته‌اي؟ مهدي هم در جواب مي‌گفت نام امام زمان آنقدر زيباست كه حيفم آمد روي پسرم نگذارم. محل كار همسرم از خانه‌مان كه ورامين است خيلي دور بود، ايشان قبل از روشنايي هوا مي‌رفت و حداقل سه ساعت در راه بود. اينطور مي‌شد كه در طول هفته كمتر محمد را مي‌ديد، اما در روز‌هاي تعطيل جبران مي‌كرد و اين پدر و پسر همه جا با هم بودند. روز تعطيل ما اصلاً خانه نمي‌مانديم، مي‌رفتيم بيرون و اغلب اوقات هم به حرم شاه عبدالعظيم حسني(ع) مي‌رفتيم. گويا همسرتان خادم افتخاري حضرت عبدالعظيم(ع) هم بودند؟ بله، مهدي خيلي به آن حضرت علاقه داشت. اربعين امسال پاي پياده از ورامين به شهر ري و زيارت حرم حضرت عبدالعظيم رفت. ارادتش باعث شده بود كه از يك سال پيش خادم افتخاري حرم باشد. چهارشنبه‌ها از ساعت سه بعدازظهر تا 11 شب خادمي حرم را مي‌كرد و در مناسبت‌هاي خاص هم به آنجا مي‌رفت. همسرتان به شهيد خاصي علاقه داشت؟ دوستدار شهيد چمران بود. خيلي از اين شهيد ياد مي‌كرد و عكسشان را هم در خانه داشتيم. مهدي تمام كتاب‌هاي شهيد چمران را خوانده بود. وقتي فيلم «چ» پخش مي‌شد، خانوادگي ما را به ديدن اين فيلم برد. علاقه خاصي به دكتر چمران داشت. بعد از شهادتش پيش آمده كه كسي زخم زبان يا طعنه‌اي بزند؟ بله، اتفاقاً خيلي‌ها به من گفتند كه چرا اجازه دادي برود اما من اصلاً پشيمان نيستم. مهدي براي همان اعتقاداتي رفت كه عمري در مسيرش تلاش كرده بود. به نظر من او عاشق اهل بيت بود و معشوق هميشه در مسير عشق قدم برمي‌دارد. خوشحالم كه مهدي به خواسته و آرزويش رسيد. از نحوه شهادتش چه مي‌دانيد؟ همرزمانش مي‌گويند كه يكي از دوستان مهدي مجروح مي‌شود، او براي آوردن دوستش جلو مي‌رود كه از ناحيه سر تير مي‌خورد.     ابوالفضل غلام‌شاهي دوست شهيد مهدي تمام شده بود! من و شهيد حيدري در خيرآباد ورامين بچه محل بوديم. رفاقتمان طوري بود كه وقتي مهدي تصميم گرفت وارد سپاه شود، از من مشاوره گرفت و خدا خواست كه همكار شويم. او از جوانان حزب‌اللهي و معتقد محله بود. عضو پايگاه بسيج ولي‌عصر(عج) حوزه 12 شهيد مدرس ورامين بود. منتها به پايگاه ما (شهداي مشهدي باقر) هم خيلي رفت و آمد مي‌كرد و به اصطلاح از آن بچه بسيجي‌هاي پاي كار بود. رفاقتمان ادامه داشت تا اينكه مهدي تصميم گرفت به سوريه برود. به گفته خودش اولين كسي كه تصميمش را با او درميان گذاشت من بودم. مي‌خواست نظر يك دوست را در اين خصوص جويا شود. بعد به همسرش گفته بود و نهايتاً عازم شد. مهدي قبل از رفتن مصاحبه‌اي در محل كارش انجام داده و از انگيزه‌هاي حضورش در جمع مدافعان حرم صحبت كرده بود. تصاوير سخنانش موجود است كه مي‌‌گويد: «كشور سوريه مردم مظلومي دارد. هرجا كه صداي مظلومي شنيده مي‌شود، وظيفه مسلمانان است كه به كمكش بشتابند.» يادم است چند روز قبل از اعزام او را در حرم عبدالعظيم حسني(ع) ديدم. پرسيدم اينجا چه كار مي‌كني؟ گفت كه مدتي است خادم آقا هستم. گفتم چرا اينقدر بي‌خبر؟ گفت نمي‌خواستم كسي از موضوع چيزي بفهمد. ابراز تمايل كردم كه من هم خادم شوم و قول داد حمايتم كند. حتي صحبت‌هايي با يكي از دست‌اندركاران حرم كرده بود. منتها چند روز بعد اعزام شد و 21 دي ماه به شهادت رسيد. او تنها 10 روز در مناطق عملياتي بود كه روح بي‌قرارش پر كشيد. از نظر من مهدي در اين دنيا تمام شده بود. او ديگر تعلق به اين جهان نداشت كه همه تعلقاتش را گذاشت و رفت.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن