تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835460225
گلایه های خسرو سینایی از فیلمسازان جوان
واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
گلایه های خسرو سینایی از فیلمسازان جوان
"من متعلق به نسلی هستم كه ساختارگرایی در سینما و حتی ماجرای دو فریم بیشتر یا كمتر برایش مطرح بود."
مجله صبا - معصومه کیانی: این صحبت خسرو سینایی است که با ساختارهای متفاوت فیلمها و بهخصوص مستندهایش او را میشناسیم. سینایی در كارنامهاش مستندهایی داشته كه در عین اشتراک سوژه، از ساختارهایی كاملا متفاوت برخوردار بودهاند.
حتی مستندهای پرتره او نیز هركدام ساختار منحصربهفرد خود را داشته، بهگونهای كه این ساختارها همانندی بینظیری با جهان تفکر شخصیتهایش پیدا کرده است. چنین ساختارهایی حاصل آمیختگی سینما، هنرهای تجسمی و موسیقی است. با او در این باره و دگرگونی تفکرش در این دوران به گفتوگو نشستهایم.
در میان آثار شما فیلمهایی مانند «پرستش» یا «سردی آهن» و بسیاری دیگر به چشم میخورد كه ساختارهای متفاوتشان موجب ماندگاریشان در ذهنها شده است. کارگردانی با این شیوه فیلمسازی اگر قرار باشد حالا فیلم بسازد، چگونه پیش میرود؟
من در نهایت به اینجا میرسم كه آنگونه كه حس میكنی، عمل كن! اگر من به حس و درك خودم اعتماد نكنم، باختهام، چون مد روز را تکرار کردهام. بسیاری میگویند ما در دوره پسامدرن زندگی میكنیم كه انسان در آن، با پرسشهایی بیپاسخ روبهرو است؛ آیا ماندگاری اثر مطرح است یا نه؟
اگر اساس را بر این بگذاریم كه نقش هنر در تاریخ بشر این بوده كه بماند و دنیای زیباتری را بسازد و نه اینكه بهعنوان یك پدیده مصرفی امروز بیاید و فردا نباشد، من به ماندگاری اثر معتقدم و همه فلسفههایی كه بافته میشود، برای من با وجود اینكه آنها را میخوانم و با آنها آشنا هستم، معنایی ندارد!
میتوان فیلمی تكاندهنده راجعبه بسیاری از مسائل ساخت كه اتفاق افتاده است و آن فیلم واقعا شما را سر جای خودتان بنشاند اما اینكه آن فیلم چقدر ماندگار خواهد بود، نمیدانم. اینها اعتقادات من نیست سوالات بیجوابی است كه اگر جوابی برایشان پیدا كنم تازه به اعتقادات من تبدیل میشوند.
ما در دنیایی هستیم كه از یك طرف ابزارهایی مانند كامپیوتر در اختیارمان قرار میگیرد كه در اینكه در پیشرفت از نظر تكنولوژیك و اطلاعرسانی و غیره كمك میكند، نمیتوان تردید داشت اما مساله دیگری هم وجود دارد كه مغز ما یكسری از كارهایی را كه باید انجام دهد بهعهده كامپیوتر میگذارد.
من عیبی در این مساله نمیبینم و بسیاری نیز به من جواب میدهند كه ما كارهایی را كه انجام آنها وقت بسیاری میگیرند، بهعهده كامپیوتر میگذاریم كه این حرف درستی است. اما این برای من غمانگیز است كه ارتباطهای انسانی همه به اطلاعرسانی تبدیل شده است.
شما چقدر خوشحال میشوید وقتی امروز نامه دستخط از نویسنده یا شاعری بزرگ را پیدا كنید، اصلا چقدر برایتان ارزش دارد اما چند ایمیل را نگه میدارید؟!
من این را بارها گفتم كه ما بهصورت مداوم با دوستان و فرزندانمان در حال اطلاعرسانی با ایمیل هستیم اما چند درصد از حسی كه در نامهها داشتیم، در این ایمیلها وجود دارد.
امیدوارم كه این مساله حمل بر ارتجاع و واپسگرایی نشود، چون بشر چارهای جز پیشرفت ندارد و اگر قرار باشد ایستا باشد، به گندیدگی خواهد رسید، در این تردیدی نیست اما آنچه با شما مطرح میكنم سوالهای بیجواب من است.
زمانی که نسل من فیلم سینمایی مستند میساخت، به ریزترین اجزا آن توجه داشت. برای ما مهم بود كه حرفی را حتی به صورت نمادین بگوییم اما آن حرف منتقل شود، مثل همان كلاغ بالای منار مسجد اصفهان که در فیلم «پرستش» دیدهاید.
با وجود همه اینها واقعبینانه نیست كه بگویم این عادتها خوب یا بد هستند، فقط میتوانم بگویم من اینطور نیستم و به خودم اجازه میدهم كه انتخاب کنم.
ماندگاری بسیاری از فیلمهایی كه دیدهایم یا كتابهایی كه خواندهایم، بخش بزرگی از زندگی ما شده است، بنابراین نمیتوان فقط و فقط به لحظه و مصرف در همان لحظه فكر كرد.
اگر مفهوم این حرف این است كه من واپسگرا هستم، خب هستم اما باید بگویم که تصور من این است كه در نهایت انسان در اوج ایستاده است و اگر شرایط بهصورتی باشد كه ارتباطات انسانی از عمق به سطح گرایش پیدا كنند، به جایی خواهیم رسیدکه نه تنها انسانهای خوشبخت نخواهیم داشت، بلكه با انسانهای خودخواه زیادی روبهرو خواهیم شد.
در صورتیکه هر چه خودخواهی كوچكتر باشد، ما خوشبختتر خواهیم بود. پس برای اینكه بتوانیم خوشبخت باشیم باید خودمان را كوچكتر و كوچكتر كنیم آنوقت با كمترین چیزها خوشبخت خواهیم بود.
اما ترس من از این است كه دنیای مصرف زده انسان را نه از نظر خوراكی، نه از نظر لباس، بلكه از نظر قهرمانانش هم مصرف زده كرده باشد. رستم در تاریخ ما ماندگار است، حتی وقتی به اوایل قرن بیستم میرسید.
میبینید كه هنرپیشههای سینما هم ماندگار هستند اما چه تعداد از بازیگرانی كه امروز اسكار میگیرند، فردا هنوز هستند؟! اینجا است كه میگویم قهرمانان ما هم مصرفی شدهاند.
این همان اتفاقی است كه برای سینمای مستند به وجود میآید، وقتی كمیت بالا رفت كیفیت کمتر امكان ارائه پیدا میكند، بهخصوص كه از طریق تبلیغات اثری با كیفیت پایین هم میتواند سطح بالا جلوه كند.
به این ترتیب همه این عوامل دست به دست هم میدهد كه من بگویم بلاتكلیفم و نمیدانم معیارهایی كه برای خودم داشتهام، برای زمان ما تا چه حد معتبرند اما نكتهای است كه به من هشدار میدهد و آن همین سوال است كه آیا ماندگاری اثر یك ارزش است یا نه؟
برطبق بسیاری از فلسفهها این قضیه اصلا مطرح نیست اما من در جستوجوی این نبودهام كه فقط آثاری خلق كنم كه ماندگاریشان مطرح نباشد و چیزی باشد كه امروز خلق و فردا نابود شود، اگر اشتباه میكنم، به طبیعتم برمیگردد.
- جالب است این صحبتهای كسی است كه حتی در ساختن مستندهای پرترهاش هم تا آنجا كه توانسته ساختارهای متفاوتی را بهكار برده و به نوعی شباهت میان جهان تفکر شخصیتها و ساختارهایش رسیده و این یعنی امکان ظهور ساختارهای متفاوت.
من خوشبختانه این امكان را داشتم كه در سالهای اخیر در شهرهای مختلف اروپا و امریكا از موزهها و نمایشگاههای بسیاری دیدن كنم و معتقدم که این بسیار شعارگونه و كودكانه است كه بخواهیم تواناییهای آنها را رد كنیم اما جالب است بدانید با دیدن آثار هیچکدام از این نمایشگاهها این آرزو را نداشتم که خالق آن آثار باشم.
هرچند تحولات فكری آنها در فضایی شكل میگیرد كه با فضای ما متفاوت است. من بارها این را گفتهام كه اگر شما قله كوه دماوند را در نظر بگیرید و پای آن قله دو نفر كنار هم ایستاده باشند.
ظاهر ماجرا این است كه آنها هر دو در یك جا ایستادهاند ولی نباید اشتباه كنیم، چرا كه یكی از آن قله بالا رفته و برگشته و آنجا ایستاده است و دیگری از اول همانجا ایستاده است. پویایی ذهن افراد میتواند به نتایجی برسد كه ماندگار نخواهد بود اما گاهی حاصل این پویایی ممكن است به جایی برسد كه برای جهان زمان خودش معیارساز باشد.
ما بچههایی داریم كه با یك پروژكتور و یك دوربین كوچك فیلم میسازند، فیلمی كه نه نورپردازی دارد و نه تركییببندی تصویر و بعد همین فیلم در فستیوالها جایزه هم میگیرد، شاید آنها فكر میكنند كه وودی آلن هم یكبار فیلمی با دوربینهای دیجیتال بهعنوان تجربه ساخته است.
خود من هم فیلمی مانند «در كوچههای عشق» را بدون فیلمنامه ساختم اما نمیگویم آن تكنیك كار باید معیار ما باشد، درست است كه آن شیوه هم نوعی از فیلم ساختن است و برای خودم نیز تجربهای بود كه آنگونه هم میتوان فیلم ساخت اما آن را به عنوان یك معیار مطرح نمیكنم.
در حال حاضر اما روحیه جوان ما به این شكل است كه عجله دارد اولین فیلمش زودتر تمام شود و خودش هم اقرار دارد كه نه مونتاژ میداند و نه كارگردانی و نه هیچچیز دیگر و فقط ایده خوبی پیدا كرده و عجله دارد كه ساختن فیلم تمام شود تا در فلان فستیوال نمایش داده شود.
در اینجا من تا چه حد میتوانم به تجربه كاری و مطالعات خود تكیه كنم، اصلا آنها تا چه حد ارزش دارند؟! اینها چیزهایی است كه من را هم دچار سردرگمی میكند و من هم این را میگویم كه مثل شما در جستوجو هستم، در جستوجوی یافتن جواب سوالهایی كه پیدا نكردهام و صادقانهترین راه را این دیدهام كه كاری را انجام دهم كه باور دارم و حس میكنم.
یعنی ادای كسی را درنیاورم و بنابر مد روز رفتار نكنم و معتقد نباشم كه همه كسانی كه برگزاری فستیوالها را به عهده دارند، انسانهایی بسیار با فرهنگ و هنرشناس هستند، چرا كه آنها فقط آدمهای زرنگی هستند كه بودجهای برای برگزاری جشنوارهها در اختیار دارند و معنایش هم این نیست كه چون آنها اینگونه عمل میكنند، كار من هم با ارزش است!
- جایگاه فیلم مستند در دنیا در مقایسه با چند دهه پیش چه تفاوتهایی پیدا كرده است؟ با توجه به اینكه امروز با دسترسی آسان به دوربینهای دیجیتال شاهد مستندهای گزارشی بسیاری هستیم که هرکدام بهنوعی مسائل روز را دستمایه قرار دادهاند؟
امروزه خوشبختانه فیلم مستند در سطح جهان هر روز بیشتر و بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، چون ابزار سینما این امكان را به وجود آورده است كه درباره بسیاری از موضوعها فیلم ساخته شود، برای مثال ما میبینیم كه حتی بسیاری تصاویر به راحتی با همین موبایلها فیلمبرداری شده و در سطح گسترده نیز پخش میشود، در حالیكه در گذشته این ابزار در اختیار بسیاری قرار نداشت.
این مساله از یك سو نشان میدهد كه سینمای مستند تا چه اندازه میتواند به عمق مسائل و ماجراها نفوذ كند و افكار جهانیان را آگاهی بخشد اما از سوی دیگر، برای من كه فیلمسازی حرفهام به شمار میرود، این اختلال جایگاهها موجب عدم رضایت از این وضعیت میشود، چرا كه من نمیتوانم از همه كسانی كه دوربین به دست دارند.
از دوربین موبایل تا دوربینهای كوچك و... توقع داشته باشم كه فیلمساز باشند. این توقع نابجایی است اما آنها نیز به كارشان ادامه میدهند و این فیلمها در سطح خوب و بد به دنیا ارائه میشود.
اتفاقی كه اینجا میافتد این است كه تمام معیارهای سینمایی برای فیلمسازی به هم میریزد، یعنی در اینجا هیچكدام از قوانین جا افتاده سینما دیگر معتبر نخواهند بود.
من متعلق به نسلی هستم كه برایش ساختارگرایی در سینما و حتی ماجرای دو فریم بیشتر یا كمتر مطرح بود، حالا میبینم كه دورانی فرارسیده كه ساختارگرایی زیاد مطرح نیست و همهچیز بستگی به استعداد شخصی افراد دارد كه تا چه اندازه بتوانند موضوع را جذاب نشان بدهند.
- یعنی از ساختارگرایی به ایدهگرایی رسیدهایم؟
در حال حاضر همینطور است و این مساله مطرح است که چه كسی ایده بهتری شكار میكند، ایدهای كه مطابق با سلیقه روز باشد. اما در اینجا باید خوب و بد قضیه را نیز گفت.
هیچكس نمیگوید سینما قوانینی غیرقابل لمس دارد كه باید رعایت شود، چرا كه فیلمسازی به خلاقیت ْآدمها نیز بستگی دارد اما وقتی موضوع بحث درباره فیلم مستند است، بیشتر مواقع فقط جذابیت موضوع مطرح است.
وقتی شما كانالهای تلویزیونی را نگاه میكنید، گاه فیلمهای بسیار ضعیفی را میبینید كه بهعنوان مستند نمایش داده میشود، فیلمهایی كه درنهایت یكسری تصاویر مطابق با سلیقه روز هستند كه گزارشی از یك ماجرا را عرضه میكنند.
به این ترتیب، تمام آنچه بهعنوان فیلمساز حرفهای در نظر داریم، زیر سوال میرود و این مساله پیش میآید كه آیا اصلا آن معیارها معتبر هستند یا نه؟!
- بهنظر شما معتبرند؟
من معتقدم دیگر معتبر نیستند اما سوالم این است؛ آیا معیارهای تازهای شكل گرفته است؟ امروز ابزارها و روحیه زمانه شرایطی را بهوجود آورده كه هر كس معیارهای خودش را دارد، یعنی هركسی براساس سلیقه خود اثرش را خلق میكند و ممكن است كه با وجود جذاب بودن آن، حتی نتوان برایش پایه و معیار آكادمیكی درنظر گرفت.
اگر بخواهیم موقعیت فیلم مستند را در جهان در نظر بگیریم، متوجه میشویم كه چنین پدیدهای در حال شكل گرفتن است. اما پرسشی كه مطرح میشود، این است كه این پدیده تازه در آینده به شكلی تثبیت شدهتر میرسد یا به همین شكل باقی خواهد ماند.
زمانی سینما امكانات مشخصی داشت اما امروز به جایی رسیدهایم كه شما میتوانید عجیبترین پدیدهها را بهصورتی كاملا واقعی روی پرده مجسم كنید كه در گذشته قابلتصور هم نبود. به این ترتیب، آن فضا به هم ریخته است.
درباره مستند هم این اتفاق افتاده است، یعنی در واقع معیارهایی كه 30 سال پیش برای سنجیدن مورد استفاده قرار میگرفت، اكنون دیگر كاربردی ندارد.
اما اینجا نكتهای وجود دارد؛ گاهی اوقات دوستان مطبوعاتی یا فیلمسازان جوان از من میپرسند چرا فیلمسازان اواخر دهه چهل و پنجاه در ایران آثارشان تا امروز مورد توجه است؟
این مساله به من امید میبخشد، چرا كه ما در دنیایی زندگی میكنیم كه امكانات رسانهای در اختیار هركسی قرار گرفته است و ما نمیتوانیم افراد را محدود كنیم كه تو حرفهای هستی یا نه و اینكار را انجام بده یا نه، چون فیلمساز كارش را انجام میدهد.
اگر ایده خوبی داشته باشد، كارش از طریق رسانهها در تمام دنیا پخش میشود و اتفاقی که در نهایت میافتد، این است كه تعداد این فیلمها ممكن است آنقدر زیاد شود كه شما مشكل بتوانید به جوهر سینمای مستند نزدیك شوید!
-در این میان تکلیف آموزشهای آکادمیک چه میشود؟
اگر تمامیت این قوانین تازه را بپذیریم، تمام مدارس سینمایی بیمعنا و بیحاصل خواهند بود. بنابراین ما میتوانیم بگوییم به دلیل وجود ابزارهای تازهای كه در اختیار هركسی قرار دارد، دیگر نیازی به مدارس سینمایی نیست، چون هركسی میتواند ایده نو داشته باشد اما چگونه این ایده ساخته میشود؟! اینجا است كه این مساله پیش میآید كه فیلمساز باید تا حدودی با زیربناهای فیلمسازی نیز آشنا باشد.
در شرایط موجود من حتی در فستیوالها هم میبینم فیلمهای داستانی مورد استقبال فیلمسازان خوب هم قرار نمیگیرد، به این دلیل كه مثلا ساختار آنها بیش از اندازه دقیق است یا اینكه فیلم بیش از حد پرداخت شده است!
ما باید این قضیه را بپذیریم كه دوران ما دورانی است كه ما در واقع از ساختارگرایی به ایدهگرایی نزدیك شدهایم و جالب این است که در این برهه زمانی مشكل میتوان تصمیم گرفت كه خوب و بد چیست.
هرچند بر اساس این قاعده خوب چیزی است كه روی انسان تاثیر میگذارد و بد چیزی است كه انسان را بیتفاوت باقی میگذارد. زمانی فكر میكردیم فیلمی تاثیرگذار خواهد بود كه از ساختار خوبی برخوردار باشد اما حالا میبینیم كه اینطور نیست و اثری تاثیرگذار است كه ایده خوبی داشته باشد.
بنابراین جواب سوالهای شما این است كه من شخصا بلاتكلیف هستم و ترجیح میدهم كه كار خودم را انجام دهم و آن راهی را كه فكر میكنم درست است، طی كنم، حالا یا مخاطب خودش را دارد یا نه، یا مخاطب زیاد دارد یا كم، آن بحثی است كه من نمیتوانم درباره آن تصمیم بگیرم.
فكر نمیكنید در شرایطی كه وسایل ارتباط جمعی روزبهروز پرقدرتتر و در دسترستر میشوند، برخی از این فیلمها نیز وظیفهای رسانهای را به دوش میكشند تا اینكه اثری هنری به شمار آیند؟
تفاوت این فیلمها مانند این است که روزنامهای را كه 60، 70 سال پیش درآمده با اثری ماندگار مقایسه کنیم. من بارها و بارها این مساله را مطرح كردهام كه گزارش هم نوعی از سینمای مستند به شمار میرود اما از نظر ساختاری در پایینترین سطح سینمای مستند قرار میگیرد.
گزارش هم در زمان خودش میتواند جذاب باشد و هم برای كسانی كه سالهای بعد میخواهند درباره موضوعی پژوهش كنند، بهكار میآید ولی آیا گزارش میتواند بهعنوان اوج سینمای مستند مطرح و ماندگار باشد، هر چند ایده آن تكاندهنده باشد؟! این مسالهای است كه من درباره آن تردید دارم، البته میتواند ماندگار هم باشد...
من مدتی پیش فیلمی مستند دیدم كه موضوع آن درباره عکسی بود که از زمان بمباران ویتنام بهجای مانده است. این عکس دختربچهای را نشان میدهد كه عریان جلوی چشم دیگران در حال دویدن و فریاد كشیدن است و شاید بهدلیل شكار لحظهای تكاندهنده و تاریخی ماندگار شده است. این فیلم راجع به آن دختربچه ساخته شده است كه حالا زنی 50 ساله است و در كانادا زندگی میكند.
من نمیدانم این تصویر را چگونه میتوان ارزیابی كرد، آیا شكار لحظه ارزش آن را تعیین كرده یا كیفیت عكس یا هر دو با هم، شما میتوانید بگویید كه هر دو ارزشهایی قابل تعمق هستند اما من معتقدم عكاس برای آن عكس نیاز به چشمی تیز و ذهنی آماده دارد، این را هم در نظر بگیرید كه آن زمان هنوز دوربینهای دیجیتال نبود.
اینجا است كه این سوال پیش میآید، پدیدهای به نام سینما تا چه اندازه نیاز به آموزش دارد، اگر چشم تیز و ذهنی آماده كافی است؟! هرچند میبینیم كه بسیاری از سینماگران خوب دنیا تحصیلات سینمایی نداشتهاند.
من فكر میكنم قسمت اعظم ماجرا به فرهنگ عمومی فیلمساز برمیگردد كه در ساختن یك فیلم چگونه عمل میكند و اینجا این مشكل پیش میآید كه اثری از فرهنگ عمومی پیچیدهتر تا چه حد میتواند در رسانههای جهانی برای خود جا باز كند، چون رسانهها معمولا دنبال راحت الحلقومها هستند؟!
اینها سوالاتی است كه بعد از چهل و چند سال برای من فیلمساز مطرح است كه چگونه باید عمل كرد.
نه تنها در سینما که در شعر نیز به دنبال ساختن تصاویر ذهنیتان هستید.
یکی از مشکلترین کارها این است که آدم خودش را کشف کند؛ آن ذهنی که ابزار را به کار میگیرد، چه ذهنی است؟ من کارم اول با شعر شروع شد، اگر هم به طرف سینما رفتم و در آن رشته تحصیل کردم، به این دلیل بود که احساس میکردم میتوان شعر را در سینما هم منتقل کرد.
و بیشترین شعرها را در سینما گفتید.
شاید... الان ویدئوکلیپ مُد شده است! چهل و هفت، هشت سال پیش، یادم میآید دانشجوی سینما که بودم، با استادهایم بحث میکردم که چگونه میتوان اثری را به وجود آورد که داستان نباشد ولی به نوعی تصویر و صدا و موسیقی و... با هم ترکیب شده باشند که جذاب باشند.
اشتباه نکنید، این مخالفت من با داستان نیست، بلکه کشف موجودیت سینما است.
امروز من میبینم که ویدئوکلیپ ساخته میشود و این دقیقا همان چیزی است که ما فکر میکردیم. ویدئوکلیپهایی که میخواهند داستان بگویند، ضعیف از کار درمیآیند و آنها که کاملا آبستره هستند، خیلی زیباترند.
برای اینکه کار ویدئوکلیپ داستانسرایی نیست، بلکه فضایی ذهنی را به وجود میآورد که میتواند خیلی زیبا باشد.
چرا ما میتوانیم با جنبههای استاتیک و زیباییشناسانه یک تابلوی آبستره در نقاشی که داستانی را برایمان نمیگوید، فیلگوراتیو نیست و موضوعی را تعریف نمیکند، رابطه برقرار کنیم.
در سینما هم این موضوع امکانپذیر است و گفتم که بسیاری از ویدئوکلیپها به این نزدیک میشوند و فضایی را میسازند که شما نمیتوانید این فضا را تعریف کنید، گفتنی نیست، دیدنی است.
این نکتهای بود که چهل و چند سال پیش به آن فکر میکردیم اما آن موقع هنوز نمیشد و الان هم باز مشکل میشود. اما عملا میبینیم که فیلمسازها به اینجا رسیدند که میتوان اینگونه کار کرد.
من با اینکه با شعر شروع کردم و فیلم دیپلمام هم یک داستان بود اما از سینمای مستند بسیار آموختم. چه را آموختم، ساختار را. بارها تکرار کردهام، یک فیلم اگر داستان خوبی داشته باشد و بازیگران خوبی در آن بازی کرده باشند، میتواند، بیننده را گول بزند، یعنی فکر کند که فیلم خوبی دیده است، در صورتیکه ممکن است از نظر ساختار بسیار ضعیف باشد.
در صورتیکه سینمای مستند آن عامل را ندارد، یعنی آن داستان و بازیگران خوب را ندارد، پس ناچار است به ساختارش متکی باشد. خیلی ساده.
ما میتوانیم یک فیلم بسازیم راجع به اینکه چگونه زمین را شخم بزنیم، خیلیها جرات نمیکنند چنین سوژهای را بدون تکیه بر بازیگر یا یک راوی که در فیلم دیده شود، بسازند، چون فکر میکنند بدون او چگونه این صحنهها به هم وصل شود، اما درواقع این یک فرار است، برای اینکه راهحل تجسمی ماجرا را پیدا نکرده است.
اگر راهحل تجسمی را پیدا کند، شما میبینید که فیلمی راجعبه سوژهای میسازد که اصلا داستانی ندارد ولی جذاب است. نمونهاش که در ایران زیاد دیده شده است، فیلم «شیشه» است. چه داستانی دارد؟ اما جذاب است.
پس میتوان در سینما انتخاب کرد که کدام راه را میخواهم، هر راهی را که انتخاب کنید، در نهایت ساختار مناسب آن راه را هم باید انتخاب کنید، اگر ساختار مناسب آن راه را پیدا نکنید، در واقع یک جایی روی هوا گیر خواهید کرد.
ترجیح شما کدام است؛ سینمایی که ساختار قصه داشته باشد یا قصهگو باشد؟
هرکدام جای خودش خوب است. چگونگی سینما به این بستگی دارد که چه میخواهیم بگوییم. من «عروس آتش» را که یک قصه است، ساختهام، از یک طرف دیگر «گواهان تاریخ» را که رنگ و بوی دیگری دارد اما اگر از خود من بپرسید، مشکل میتوانم پیدا کنم که کجا اصلا از بافت قصهای به بافت تجسمی گریختهام.
همیشه بهنوعی یک چاشنی قصه دارد، منتها این چاشنی قصه زمانی در شکل مستند است اما از نوعی از مستند که من همیشه میگویم؛ مستندی که پایش روی زمین است و سرش میتواند بالای ابرها باشد. حالا ما در کجای این فاصله حرکت میکنیم، تصمیمی است که شما بستگی به محتوایتان برای فیلمتان میگیرید.
تاریخ انتشار: ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 110]
صفحات پیشنهادی
عکس / رامبد جوان در کنار مرحوم خسرو شکیبایی
عکس رامبد جوان در کنار مرحوم خسرو شکیبایی رامبد جوان تصویری قدیمی از خود در کنار مرحوم خسرو شکیبایی را در صفحه شخصی اش به اشتراک گذاشت 94 10 20 - 09 28 - 2016-1-10 09 28 50رامبد جوان: هر كى از خندوانه بپرسه مى ره جهنم!
رامبد جوان هر كى از خندوانه بپرسه مى ره جهنم رامبد جوان عکسی از عوامل فیلم سینمایی نگار منتشر کرد رامبد جوان که در حال حاضر در حال فیلمبرداری این فیلم است در توضیح این عکس نوشت یك روز خوب در فيلم نگار با دوست قديمى و عزيز و باهوش و پراستعدادم اشكان جان درگلایه فرزند شاعر انقلاب از شایعات/ حال حمید سبزواری خوب است
گلایه فرزند شاعر انقلاب از شایعات حال حمید سبزواری خوب استفرزند حمید سبزواری ضمن تکذیب خبر درگذشت پدرش گفت خبر فوت پدرم شایعه است رسانه ها به این دست اخبار کذب دامن نزنند محسن ممتحنی فرزند حمید سبزواری در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس ضمن ابراز تاسف از شفراخوان معرفی کتب کودک و نوجوان در نمایشگاه بولونیا 2016
فراخوان معرفی کتب کودک و نوجوان در نمایشگاه بولونیا 2016موسسه نمایشگاه های فرهنگی ایران از فراخوان معرفی کتاب های کودک و نوجوان درپنجاه و سومین دوره نمایشگاه بین المللی کتاب بولونیا 2016 خبرداد به گزارش خبرگزاری فارس به منظورحضور شایسته نشرجمهوری اسلامی ایران درعرصه بین المللیبا ساخت سریال قصههای تبیان/ تجربههای سلحشور به کارگردانان جوان منتقل میشود
با ساخت سریال قصههای تبیان تجربههای سلحشور به کارگردانان جوان منتقل میشود فرهنگ > تلویزیون - فاز دوم قصههای تبیان در مرکز گسترش فیلمنامهنویسی رسانه ملی به اتمام رسید به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین فاز دوم قصههای تبیان به سرپرستی منصور براهیمی در مرکز گبه خسرو شکیبایی میگفتم «باباجون»/ در این سینما «زیبایی» حرف اول را میزند
به خسرو شکیبایی میگفتم باباجون در این سینما زیبایی حرف اول را میزند بازیگری از آن دسته شغلهایی است که از دور دل میبرد و از نزدیک زهره میترکاند حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان زهرا اویسی بازیگر جوان سینما و تلویزیون کشورمان است که از سال 1369 پارنگ «مالاریا» تصحیح میشود/ فیلمی برای نسل جوان
فیلم فجر ۳۴ در آینه مهر رنگ مالاریا تصحیح میشود فیلمی برای نسل جوان شناسهٔ خبر 3020447 - دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ - ۰۸ ۱۳ هنر > سینمای ایران تهیه کننده مالاریا به کارگردانی پرویز شهبازی بیان کرد مرحله تصحیح رنگ این فیلم در حال انجام است تا در موعد مقرر تحویل جشنواره فیلم فجر شهمکاری انجمن سینمای جوانان ایران با خانه کتاب برای افزایش تولید آثار اقتباسی
همکاری انجمن سینمای جوانان ایران با خانه کتاب برای افزایش تولید آثار اقتباسیانجمن سینمای جوانان ایران و موسسه خانه کتاب با ادامه و گسترش همکاریهای خود حضور پررنگ آثار اقتباسی را در جشنواره سی و سوم نوید دادند به گزارش خبرگزاری فارس روز گذشته 12 دیماه طی جلسه به میزبانی ختصاویری دیده نشده از نوجوانی زندهیاد حمیدرضا عباسی
تصاویری دیده نشده از نوجوانی زندهیاد حمیدرضا عباسیحمیدرضا عباسی از قاریان خوشخوان مشهد مقدس هفته گذشته براثر سانحه تصادف بدرود حیات گفت به گزارش خبرنگار فعالیتهای قرآنی خبرگزاری فارس حمیدرضا عباسی قاری بینالمللی قرآن کریم هفته گذشته در یک سانحه رانندگی جان بحسین فرح بخش در گفتوگو با فارس تصمیم شهاب حسینی فرهنگی نبود ناجوانمردانه بود/ عوامل «آبنبات چوبی» ب
حسین فرح بخش در گفتوگو با فارستصمیم شهاب حسینی فرهنگی نبود ناجوانمردانه بود عوامل آبنبات چوبی برای سیمرغ خیز برداشتندحسین فرحبخش گفت انتظار نداشتم که شهاب حسینی چنین کاری را انجام دهد که اولین ضربه را وارد کند اما واقعا ضمن احترامی که برای شهاب حسینی قائلم باید بگویم کاری که-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها