تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835147891
نقش فلسفه در تمدن اسلامی - بخش دوم و پایانی تأثیر فلسفه در سیاست و تبیین مدینة فاضله
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقش فلسفه در تمدن اسلامی - بخش دوم و پایانی
تأثیر فلسفه در سیاست و تبیین مدینة فاضله
فلسفه با یک شیب یکسان، در جامعة اسلامی رشد نکرد، بلکه گاه با مخالفت های فراوان رو به افول می گذشت و گاه نیز با حمایت دولت ها به اوج می رسید.
تأثیر فلسفه در تمدن اسلامی فلسفه ـ که خود با تغییر و دگرگونی همراه بود و توسط دانشمندان اسلامی رو به تکامل گذاشت ـ نقش های متعددی در تمدن اسلامی ایفا کرده است. در ذیل، به تفصیل، به این تأثیرها اشاره می شود: نیازمندی تمدن به فلسفه در تمیز حقیقت از غیر حقیقت همان گونه که در تعریف فرهنگ و تمدن گذشت، تمدن، فرهنگ فراگیر و جامع است. فرهنگ وقتی از حالت قومیت و اختصاص به گروه خاص خارج شود و جنبة عمومی به خود بگیرد تبدیل به تمدن می شود. فرهنگ و تمدن در پایه ریزی و شکل گیری خود نیازمند بحث از امور واقعی و حقیقی و تبیین آن است. فرهنگ را نمی توان بر اساس امور غیرواقعی پایه ریزی کرد. البته مقصود این نیست که همة مبانی موجود در یک فرهنگ ازجمله امور واقعی و اصیل است؛ زیرا در این صورت، باید نسبیت واقعیت را پذیرفت، بلکه مقصود این است که مؤسسان فرهنگ و طرف دارانش آن را واقعی و اصیل می پندارند. پس فرهنگ ادعا می کند که بر اساس امور اصیل و حقیقی پایه ریزی شده است. حال سؤال این است که چه علمی عهده دار اثبات واقعیت و حقیقت است و حقیقت را از غیرحقیقت متمایز می سازد؟ این علم چیزی غیر از فلسفه نیست. علّامه طباطبائی در تعریف فلسفه می فرماید: فلسفه علمی است که از احوال موجودات از آن نظر که موجود است، بحث می کند. ایشان یکی از اهداف علم فلسفه را نیز تمیز و تشخیص امور واقعی از غیرواقعی و وهمی معرفی می کند (طباطبائی، 1382، ص 7). پس فرهنگ در این زمینه، نیازمند فلسفه است. تمدن نیز به تبع فرهنگ، به فلسفه نیازمند است. فلسفه با اثبات علیت و بحث از آن به اثبات وجود امور حقیقی کمک شایانی می کند. با تبیین اهمیت مبحث علیت در شکل گیری علوم گوناگون می توان به نقش آن در شکل گیری فرهنگ و تمدن پی برد. قانون علیت و رابطة سبب و مسببی اشیاء نسبت به یکدیگر، از قطعی ترین معارف بشری است. پیوند و ارتباط معلول به علت، صوری و ظاهری نیست، عمیق است و در متن واقعیت معلول نفوذ دارد؛ یعنی معلول به تمام واقعیت خود، وابسته و متکی به علت است، به گونه ای که اگر واقعیت علت نبود، محال بود که واقعیت معلول تحقق یابد. علوم بشری بر پایة این قانون بنا شده است. گریز از این قانون مساوی است با نفی هرگونه نظامی در هستی و نفی هرگونه قانون علمی و فلسفی و منطقی و ریاضی. فلاسفة اسلامی در این زمینه مسئله ای طرح کرده اند که از یک نظر مقدّم بر اصل علیت است و آن اینکه ملاک نیازمندی به علت چیست؟ بنابراین، در هر زمینه ای، مثلاً در زمینة علیت الف برای ب، دو سؤال و دو چرا مطرح است: یکی اینکه چرا ب موجود شده است؟ پاسخ این است که وجود الف اقتضاء کرده است که ب موجود گردد، و اگر الف موجود نمی شد قطعاً ب موجود نمی شد. پس وجود الف خود پاسخ این پرسش است. دیگر اینکه چرا ب نیازمند به الف است و بدون الف نمی تواند وجود پیدا کند؟ چرا ب از الف بی نیاز نیست؟ روشن است که پاسخ این پرسش این نیست که وجود الف چنین اقتضا کرده است، پاسخ دیگری برای این پرسش باید یافت. پاسخ سؤال اول را با علم، که محصول تجربیات و آزمایش های بشر است، می توان داد؛ زیرا کار علم کشف روابط علّی و معلولی اشیاست. پس اگر از ما بپرسند علت ب چیست ما با استمداد از علوم می گوییم: علت ب، الف است. اما اینکه چرا ب نیازمند به الف است؟ یا چرا ب مستقل و بی نیاز از الف و هر علت دیگری نیست؟ سؤال هایی است که پاسخ آن از قلمرو علوم خارج است. با آزمایش و تجربه و تجزیه و ترکیب و قرع و انبیق و لابراتوار برای این پرسش نمی توان پاسخی یافت. اینجاست که پای تجزیه و تحلیل های فلسفی و محاسبات دقیق عقلی به میان می آید. به همان دلیل که سؤال دربارة یک پدیدة عینی نیست - زیرا نیازمندی معلول به علت در عین اینکه یک حقیقت غیرقابل انکار است، پدیده ای جدا از علت و معلول نیست؛ یعنی در خارج سه پدیده نداریم: یکی علت و یکی معلول و سوم نیازمندی معلول به علت - عیناً به همان دلیل، علم که کارش پدیده شناسی است، از پاسخ گویی ناتوان است و فلسفه، که قادر به کشف این روابط و نفوذ در عمق حقایق است، تنها مقام صلاحیت دار پاسخ گویی به این گونه پرسش هاست. از نظر فلسفه، مطلب این نیست که چون عملاً دیده نشده ب بدون الف وجود پیدا کند، پس ب نیازمند الف است و همچنین هر معلول دیگر نسبت به علت خودش. از نظر فلسفه، آنچه معلول است، محال است که معلول نباشد و مستقل از علت باشد. وابستگی معلول به علت از واقعیت معلول غیرقابل تفکیک است، بلکه حتی عین واقعیت معلول است. به همین دلیل است که فلسفه بدون آنکه به معلولیت خصوص ب برای الف توجه کند، یک مسئله را به طور کلی مطرح می کند و آن اینکه ریشه وابستگی های علّی و معلولی و نیاز معلول به علت در کجاست؟ آیا اشیاء از آن نظر که شیء یا موجود ند نیازمند علت هستند؟ یعنی شیئیت و موجودیت، ملاک نیازمندی است؟ پس هر شیء و هر موجودی از آن نظر که شیء و موجود است باید وابسته به علتی باشد؛ یا اینکه صرف شیئیت و موجودیت ملاک وابستگی و نیازمندی نیست؟ اگر بنا باشد که صرف شیئیت و موجودیت ملاک چیزی باشد قاعدتاً باید ملاک بی نیازی و عدم وابستگی باشد، نه ملاک نیازمندی و وابستگی. آنچه مناسب است ملاک نیازمندی و وابستگی باشد، نقص در شیئیت و موجودیت است، نه نفس شیئیت و موجودیت و نه کمال در شیئیت و موجودیت. فلاسفة اسلامی و همچنین متکلمان، که آغازکنندة این بحث بودند، هرگز فرض نکردند که صرف شیئیت و موجودیت ملاک نیازمندی و وابستگی باشد که لازمه اش این است که موجود از آن نظر که موجود است باید وابسته باشد، بلکه این مطلب را قطعی دانستند که حیثیت و جهت دیگری که به جنبه های نقص و عدمی اشیا بر می گردد باید ریشة این نیازمندی و وابستگی باشد (مطهری، 1378، ج1، ص 503-505). تأثیر فلسفه در دین یکی از عوامل رشد و شکوفایی هر تمدنی نقش آفرینی دین و مذهب است. دین و آموزه های مذهبی می تواند محرک و اثربخش در اعتلای فرهنگی یک تمدن باشد؛ مثلاً، آموزه های دین اسلام با توصیه های خود، در زمینه های گوناگون، مثل طلب علم، برتر بودن دانشمندان نسبت به سایران و مباحثی از این دست، موجب رشد و شکوفایی تمدن اسلامی شده است. بی تردید، قرآن و تعالیم پیامبر اکرم صل الله علیه و آله مهم ترین عامل توجه مسلمانان به کسب علم و دانش بوده است. نخستین آیه ای که بر پیامبر صل الله علیه و آله نازل شد نیز بر همین امر تأکید داشت: بخوان به نام پروردگارت (علق: 1). اگر قرآن را به دقت بخوانیم برتری انسان نسبت به سایر مخلوقات را در علم و دانش او می داند. قرآن عامل مؤثری در بالا بردن فکر و اندیشه مسلمانان بوده وآنان را به تفکر و تحقیق سوق داده است. قرآن پس از جلب نفوس به فلسفة خلقت و پی ریزی شالودة ایمان و زیربنای اصلاحات، افکار را برای هرچه بهتر و بیشتر اندیشیدن و آموختن بسیج کرد؛ پی در پی مردم را به تفکر و تعقل ترغیب کرد و جهل و بی خبری را نکوهش نمود و مردم نادان و بی فکر را کر و کور و لال و در ردیف چهارپایان به شمار آورد. در سراسر قرآن، کلماتی از مادة علم و حکمت، معرفت، بصیرت، شعور، فکر، فهم، عقل، تدبر، و استنباط، به شیوه ای مؤثر و مؤکد، بسیار آمده است. این بیان ها موجب افزایش ارزش علم و تفکر نزد عموم شده و درنتیجه، جامعه نیز به سوی دانش و اندیشه سوق یافت. در کلام نبوی صل الله علیه و آله و ائمّةاطهار نیز مطالب بسیاری دربارة آموختن علم و دانش وجود دارد. دعوت اسلام به ایمان همراه با آگاهی و شناخت بود. هر مسلمانی مکلف است تحصیل ایمان کند و در این نظام، کسب آگاهی و شناخت بر هر مسلمانی به عنوان مقدمة ایمان شخصی و اجتهادی به اندازة توانایی عقلی او واجب است. اهمیتی که دین اسلام به عالمان و دانشمندان داده بسیار روشن است. اگر آیات الهی و سخنان پیامبر صل الله علیه و آله و ائمة اطهار را در تکریم دانشمندان گرد آوریم چندین جلد کتاب خواهد شد. همین تعالیم والا بوده که جامعة اسلامی را از بزرگ و کوچک به سوی طلب علم و آگاهی سوق داده است. بعضی احادیث رسول اکرم صل الله علیه و آله، که به اسناد گوناگون نقل شده، حاکی از بزرگ داشت علم و علماست (کلینی، 1365، ج1، ص32). از دیدگاه امام باقر علیه السلام دانشمندی که دیگران از علم وی بهره مند شوند، از هفتاد هزار عابد برتر دارد (همان، ص 33). امام صادق علیه السلام عالمان را میراث داران پیامبران معرفی نموده است (همان، ص 32). با توجه به این مطالب، مسلمانان دین، علم و اخلاق را ملاک بزرگی اشخاص می دانسته اند و در این فرایند، رنگ و نژاد و ملیت نقشی نداشته است. حال باید دید فلسفه در دین چه نقشی می تواند ایفا کند. این تأثیر را می توان از سه جهت بررسی کرد: الف. تأثیر فلسفه بر اخلاق؛ ب. تأثیر فلسفه بر کلام؛ ج. اثبات الهیات در فلسفه. در اینجا، تنها به بند سوم اشاره خواهد شد و دو قسم باقی مانده در فروع جداگانه بحث خواهد شد. همان گونه که اشاره شد، فلسفه عهده دار اثبات واقعیت و امور حقیقی است. برای رسیدن به این هدف، از مبحث علیت استفاده می کند و با اثبات علت و معلول، وجود امور واقعی و اثرگذار و اثرپذیر، تبیین و اثبات می شود. از سوی دیگر، یکی از اهداف فلسفه نیز شناخت علة العلل و همچنین شناخت اوصاف و افعال اوست (طباطبائی، 1382، ص7). علتی که هیچ گونه تأثیرپذیری برا یش قابل تصور نیست. بدین سان، بحث از الهیات بالمعنی الاخص وارد فلسفه شد و اکنون ازجمله مباحث مهم و تأثیرگذار این علم به شمار می رود. البته رویکرد فلسفه به این گونه مباحث رویکرد تعلّق خاطرآمیز به دین نیست، بلکه بدین سبب از الهیات بحث می کند که موجود و ازجمله امور واقعی است. پس فلسفه نیز از الهیات - که شالوده و اصل و بنیان دین است ـ بحث می کند. پس از این نظر فلسفه در دین تأثیرگذار است و می تواند برخی مبانی دین را اثبات کند. همچنین بحث از ماهیت نبوت و بحث از معاد و امکان روز رستاخیز نیز ازجمله امور فلسفی است. در فلسفه، در مبحث نفس و ملکات نفسانی و بحث از لذت و الم نفس و چگونگی بقاء و ادامة حیات نفس پس از جدایی از بدن ازجمله مسائل مورد بحث فلسفه است. پس می توان به وضوح تأثر فلسفه را در دین مؤثر دانست و به تبع آن، می توان فلسفه را در اعتلای فرهنگ و تمدن اسلامی نقش آفرین دانست. تأثیر فلسفه در اخلاق ازجمله عوامل مؤثر در رشد و شکوفایی هر تمدنی، اخلاق و توصیه های اخلاقی رایج در آن فرهنگ است. با توجه به اینکه دین اسلام متشکل از سه بخش احکام، اخلاق و اعتقادات است، می توان وجود اخلاق اسلامی را در رشد و شکوفایی تمدن اسلامی مؤثر دانست. طبیعی است که اخلاق مد نظر یک شریعت و مذهب نمی تواند فراگیر و مورد اعتماد همة ادیان و مذاهب باشد؛ زیرا پشتوانة اثبات گر این توصیه های اخلاقی عمومیت ندارد و این مبانی مختص گروه و مذهب و دین خاصی است، ولی فلسفه با تبیین حکمت عملی، سعی دارد اخلاق عمومی و تقریباً گسترده در اختیار جامعة بشری قرار دهد. با تبیین حسن و قبح عقلی، زمینه برای پایه ریزی اخلاق عقلانی غیر متکی به شرع و دین خاص مهیا می شود. فلسفه با طراحی اخلاق عملی، سعی دارد اخلاق را از اختصاص داشتن به مذهبی خاص خارج کند، به گونه ای که منحصر به گروه و قشر خاصی نباشد. تأثیر فلسفه در سیاست و تبیین مدینة فاضله فارابی برای نخستین بار طرح مدینه فاضله را در فلسفة اسلامی مطرح کرد. ایشان در تبیین مدینة فاضله می گوید: انسان فطرتاً در رسیدن به کمالات و رشد و نمو خود، به عوامل متعددی وابسته است که خود به تنهایی نمی تواند بدان ها دست یابد، بلکه باید گروه هایی باشند که هریک از افرادشان بخشی از مایحتاج دیگران را تأمین کند. پس انسان بدون وجود اجتماع به کمال خود نمی رسد. به همین سبب، اجتماع و زندگی اجتماعی شکل گرفته است. از سوی دیگر، رسیدن به خیر و سعادت و همچنین شر و شقاوت با اراده و اختیار صورت می گیرد. جامعه ای را که دست به دست هم می دهند تا به سعادت حقیقی برسند مدینة فاضله و این اجتماع را نیز اجتماع فاضل و مردمی را هم که برای رسیدن به سعادت حقیقی تلاش می کنند باید امة فاضله نامید. ایشان در ادامه، مدینة فاضله را به بدن انسان تشبیه می کند. همة اعضای بدن برای حفظ حیات و رسیدن به بالاترین وضع از سلامتی در تلاش هستند. طبیعی است همة اعضای بدن از یک خلقت مساوی برخوردار نیستند و وظیفة مشترک و همسانی را انجام نمی دهند، بلکه طبیعتاً یک جزء مثل قلب رئیس اعضای دیگر است و برخی از اعضا از حیث نقش آفرینی پس از قلب جزء اساسی به شمار می آید و بعضی دیگر از این اهمیت برخوردار نیستند. با توجه به این تشبیه، ایشان درصدد است ثابت کند در جامعه و مدینة فاضله، یک عضو نقش اساسی و رهبری را ایفا می کند و برخی دیگر نقش های پایین تر را. ایشان در توصیف رئیس معتقد است: همان گونه که عضو اصلی و رئیس بدن کامل ترین جزء بدن است و در رتبة بعد، اعضای دیگر و در رتبة پایین تر، از آنها نیز اجزای دیگر قرار دارند، در مدینة فاضله نیز همین سلسله مراتب موجود است. رئیس جامعه کامل ترین فرد آن و در رتبة بعد، افراد نزدیک تر و مشابه تر قرار دارند. در این جامعه نیز افراد با ارادة خود، برخی کمالات بیشتر و عده ای نیز کمالات کمتری کسب می کنند و به همین دلیل، سلسله مراتب در جامعه، امری طبیعی و غیرقابل پیش گیری است. ایشان معتقد است: رهبر جامعة فاضله، هر شخصی نمی تواند باشد، بلکه باید از دو ویژگی برخور دار باشد: ویژگی فطری و طبعی، و ویژگی ارادی و کسب ملکات نفسانی. رئیس جامعه باید کسی باشد که هیچ کس دیگری بر وی شأنیت ریاست نداشته باشد، چنین شخصی انسان کامل و عقل و معقول بالفعل است. ایشان پس از بیان این کبریات، در تطبیق این ویژگی معتقد است: از آن نظر که باید کسی بر رئیس جامعة فاضله هیچ کس شأنیت ریاست را نداشته باشد. چنین شخصی امام است که هم رئیس مدینة فاضله است و هم رئیس امة فاضله. ازاین رو، برای این فرد چند ویژگی لازم است: 1. تام الاجزاء بودن: امام باید تمام اعضایی را که برای انجام وظایف منصب امامت تأثیرگذار است، به نحو اتم و اکمل داشته باشد. 2. طبیعت و سرشتش به گونه ای باشد که از فهم و تصور بالا برخوردار باشد. 3. فراموشی به وی دست ندهد، بلکه هرچه را می بیند و درک می کند و می شنود، به نحو اتم حفظ کند. 4. زیرک باشد. 5. سخنور باشد و از عبارات نیکو استفاده کند. 6. دوست دار علم و تعلیم و تربیت باشد. 7. سرشتش به گونه ای باشد که از لعب و لهو به دور باشد. در خورد و خوراک و ازدواج خود هم جانب پاکی را رعایت کند. 8. از دروغ و دروغ گویان برحذر باشد، بلکه با راست گویان همنشین و طرفدار راستی و صداقت باشد. 9. نفس خود را به امور شنیع آلوده نکند، بلکه کرامت نفس خود را حفظ نماید. 10. امور دنیوی برای وی ناچیز و کم ارزش باشد. 11. دوست دار عدالت باشد و از ظلم و ستم بپرهیزد. 12. برای انجام دادن هر چه از وی انتظار می رود عزم قوی داشته باشد (فارابی، 1995، ص11ـ120). روشن است فلسفه ای که برای حکومت و سیاست چنین برنامه ای داشته باشد تأثیرش در فرهنگ و تمدن آن اجتماع به مثابة فلسفه ای نخواهد بود که هیچ توصیه ای برای جامعه و سیاست ندارد. چنین فلسفه ای برای اعتلای فرهنگی یک تمدن بسیار تأثیرگذار خواهد بود. تأثیر فلسفه در کلام علم کلام ازجمله علوم چند روشی است. در این علم، هم از روش نقلی استفاده می شود و هم از روش عقلی. برخی از اندیشمندان اسلامی گاه از روش ترکیبی عقلی و نقلی استفاده می کنند، بدون برتری دادن یکی از آنها بر دیگری؛ ولی بعضی دیگر یا جانب عقل را بیشتر می گیرند و یا جانب نقل را. به همین دلیل، در کلام سه رویکرد کلی را می توان ازجمله رویکرد های اندیشمندان مسلمان توصیف کرد: الف. نص گرایی: نص گرایان به سبب جمود بر نصوص دینی، معتقدند: نباید اندیشه های بشری در حوزة تبیین معارف دینی وارد شود. آنها اعتقاد دارند: اندیشة بشری توان توجیه و تبیین بسیاری از معارف والا و عمیق دینی را ندارد. ازاین رو، تنها منبع دست یافتن به معارف دین، نص و ظواهر کتاب و سنت است (صدر، ص35؛ جبرئیلی، 1384). به نظر اینها، عقل فقط نقش و کلیدی را به عهده دارد که پس از گشایش درهای اولیة فهم، دیگر نیازی به آن نیست. به عقل، تنها در اثبات مبدأ و نبوت نیاز است و پس از اثبات این دو، بقیة معارف را می توان از نقل و وحی دریافت کرد. ب. عقل گرایی تأویلی: عقل گرایی عنوان عامی است که به نظام فکری مقابل شهودگرایی، تجربه گرایی، ایمان گرایی و نص گرایی داده می شود. در این نظام فکری، برای عقل نقش عمده و اساسی وجود دارد و عقل در کنار معارف وحیانی، منبع معرفتی به شمار می آید و می تواند ابزار شناخت واقع و معارف دینی باشد (همان). ج. خردگرایی فلسفی: در این روش نیز عقل با رویکرد و صبغة فلسفی، به مباحث کلامی می پردازد. در این روش، از قواعد و اصول فلسفی استفاده می شود (فولکیه، 1362، ص80). در این رویکرد، با استمداد از یک سلسله قضایای بدیهی یا نظری، که مولود همان بدیهیات است، با منطق فطری، در کلیات جهان هستی بحث می شود و به این وسیله، به مبدأ آفرینش جهان و کیفیت پیدایش جهان و آغاز و انجام آن پی برده می شود. این روش نیز به کتاب و سنت پایبند است، ولی نحوة ورود و خروج مباحث و استدلال ها رنگ فلسفی دارد و به قواعد و اصول فلسفی و حتی فلسفة یونان باستان استناد می شود، هر چند از آیات و روایات نیز به عنوان مؤید بهره می برد (جبرئیلی، 1384). روش ترکیبی عقلی ـ نقلی ازجمله روش های اولیه علم کلام است، ولی پس از مدتی، این رویکرد تغییر یافته، کلام اسلامی رویکرد نص گرایی به خود می گیرد و سپس رویکرد غالب تغییر کرده، عقل گرایی در علم کلام برای خود جای باز می کند. در دوران حضور خواجه نصیر الدین طوسی و علّامه حلّی، رویکرد کلام تغییر کرده و رنگ فلسفی به خود گرفته است، به گونه ای که بسیاری از متفکران معتقدند: در این دوران، کلام رنگ باخته و به فلسفه تبدیل شده است و تفاوت چندانی با فلسفه ندارد (همان). همین امر گویای نقش فلسفه در علم کلام است که توانسته، هم رویکرد عقل گرا و هم رویکرد خرد گرای فلسفی را در بعضی از ادوار علم کلام رویکرد غالب آن قرار دهد. در مجموع، باید گفت: نمی توان نقش فلسفه را در تحول و تکامل کلام اسلامی نادیده انگاشت. جمع بندی پس از ترجمة متون فلسفه به زبان عربی، فلسفه مورد اقبال مسلمانان واقع شد و عده ای در آن متبحر شده، حتی تغییرات عمده ای در مباحث آن به وجود آوردند و در نهایت، این علم در عالم اسلام رشد و تکامل یافت. فلسفه از آن نظر که عهده دار اثبات حقیقت و تمیز آن از غیر حقیقت است، توانسته در فرهنگ و تمدن نقش مهمی ایفا کند؛ زیرا فرهنگ و به تبع تمدن نمی تواند بر پایة امور واهی و غیرواقعی بنا نهاده شود. فلسفه از جهات دیگری همچون تأثیر فلسفه بر دین، تأثیر فلسفه بر اخلاق، تأثیر فلسفه بر سیاست و تبیین مدینة فاضله و تأثیر فلسفه در کلام، توانسته است در تمدن، نقش آفرینی کند؛ زیرا دین، اخلاق، سیاست و خلاصه علوم ازجمله نمادها و مظاهر فرهنگ و تمدن هستند و اگر فلسفه بر این نمادها تأثیرگذار باشد درواقع، بر تمدن تأثیر گذاشته است. منابع ابن فارس، احمد،(1391ق) معجم مقاییس اللغة، مصر، مطبعة البابی الحلبی و اولاده. ابن منظور، محمدبن مکرم(1414ق) لسان العرب، تحقیق سیدجمال الدین میر دامادی، چ سوم، بیروت، دار الفکر. امرائی، حسن،(1388) مهندسی سیاست، تهران، شوکا. آشوری، داریوش،(1386) تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چ سوم، تهران، آگه. باتومور، ثی، بی،(1370) جامعهشناسی، ترجمة سیدحسن منصور و سیدحسین حسینیکلجاهی، چ چهارم، تهران، امیرکبیر. برنال، جان،(1354) علم در تاریخ، ترجمة اسدپور و پیرانفر، تهران، امیرکبیر. پترسون، مایکل و دیگران،(1376) عقل و اعتقاد دینی، ترجمة ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، تهران، طرح نو. تفتازانی، سعدالدین،(1409ق) شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، قم، الشریف الرضی. جبرئیلی، محمدصفر، کلام شیعی؛ مراحل و ادوار تاریخی،(زمستان1384)، تهران، قبسات، ش 38، ص82-112. جوادی آملی، عبدالله،(1375) رحیق مختوم، قم، اسراء. ـــــ ، (1372) شریعت در آینة معرفت، قم، مؤسسه فرهنگی رجاء. جوهری، اسماعیل بن حماد(1407ق) الصحاح، أحمد عبد الغفور العطار، چ چهارم، بیروت، دار العلم للملایین. جیمز، ویلیام ،(1367) دین و روان، مهدی قائنی، چ دوم، تهران، دارالفکر. حلی، حسن بن یوسف(1413ق) کشف المراد، تحقیق علامه حسن زاده، چ چهارم، قم، مؤسسة نشر اسلامی. دورانت، ویل، (1369) لذات فلسفه، عباس زریاب، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. ـــــ ، (1367) تاریخ تمدن، ترجمة احمد آرام، چ دوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. دهخدا، علی اکبر،(1373) لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران. رالینتون،(1337) سیر تمدن، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، تابان. رجبزاده، احمد، تحلیلی ساختی از چرخههای توسعه و انقطاع تمدن اسلامی،(بهار 1376)، نامة پژوهش فرهنگی، ش4، ص49-90. زبیدی حسینی، سیدمرتضی(1414ق) تاج العروس، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر. سبحانی، جعفر،(1412ق) الالهیات، چ سوم، قم، المرکز العالمی للدراسات الاسلامیة. سیدمرتضی،(1405ق) رسائل الشریف المرتضی، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، دار القرآن الکریم. شهرستانی، محمد بن عبد الکریم،(1364) الملل و النحل، تحقیق محمد بدران، چ سوم، قم، الشریف الرضی. صدر، سیدحسن،(بی تا) تأسیس الشیعة لعلوم الاسلام، طهران، الاعلمی . طباطبایی، جواد،(1387) زوال اندیشه سیاسی در ایران، تهران، کویر. طباطبائی، سید محمد حسین،(1382) بدایة الحکمة، ترجمة علی شیروانی، چ چهارم، قم، دار الفکر. ـــــ ، (1417ق) المیزان فی تفسیر القرآن، چ پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی. عبدوس، محمد تقی و محمد محمدی اشتهاردی، (1386) آموزه های اخلاقی- رفتاری امامان شیعه، قم، بوستان کتاب. عمید، حسن، (1381) فرهنگ عمید، تهران، امیر کبیر. فارابی، ابونصر، (1995م) آراء اهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، بیروت، مکتبة الهلال. ف راه ی دی ، خ ل ی ل بن اح م د،(1383) ک ت اب ال ع ی ن ، ت ح ق ی ق م ه دی ال م خ زوم ی و دیگران ، قم، اس وه . فروند، ژولین،(1384) سیاست چیست، عبدالوهاب احمدی، تهران، نشر آگه. فولکیه، پل،(1362) فلسفة عمومی ، احمد آرام، تهران، دانشگاه تهران. کاسیمنسکی،(1353) تاریخ قرون وسطی، ترجمه صادق انصاری و محمد باقر مؤمنی، تهران، اندیشه. کلینی، محمدبن یعقوب(1365) الکافی، چ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیة. مصباح، محمدتقی، (1373) دروس فلسفة اخلاق، تهران، اطلاعات. ـــــ ، (1370) آموزش عقاید، چ هفتم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی. مصلح، علی اصغر، مفهوم و اهمیت فلسفه فرهنگ،(تابستان 1386)، فلسفه، ش2، ص 5-16. مطهری، مرتضی،(1378) مجموعه آثار، تهران، صدرا. معین، محمد،(1360) فرهنگ فارسی، چ چهارم، تهران، امیرکبیر. ناس، جان،(1370) تاریخ جامع ادیان، ترجمة علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. ندوشن، محمد علی،(1354) فرهنگ و شبه فرهنگ، تهران، توس. هانتینگتون، ساموئل، رویارویی تمدن ها،(خرداد و تیر1372) اطلاعات سیاسی-اقتصادی، ترجمه مجتبی امیری، ش 69-70، ص4-10. مهدی نصرتیان اهور: دانشجوی دکتری مدرسی معارف دانشگاه قرآن و حدیث قم. تاریخ - سال دهم، شماره اول، پیاپی 34، انتهای متن/
http://fna.ir/3WG4Z5
94/09/25 - 03:46
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]
صفحات پیشنهادی
نقش فلسفه در تمدن اسلامی - بخش اول سیر فلسفه در عالم اسلام
نقش فلسفه در تمدن اسلامی - بخش اولسیر فلسفه در عالم اسلامفلسفه با یک شیب یکسان در جامعة اسلامی رشد نکرد بلکه گاه با مخالفت های فراوان رو به افول می گذشت و گاه نیز با حمایت دولت ها به اوج می رسید چکیده فلسفه با ورود خود به عالم اسلام دستخوش تغییر و تحوّل و تکامل گحوزه علمیه، نظام اسلامی و حضور روحانیت در عرصه سیاست - بخش دوم و پایانی ارزیابی طلاب از حضور روحانیت و حوزه عل
حوزه علمیه نظام اسلامی و حضور روحانیت در عرصه سیاست - بخش دوم و پایانیارزیابی طلاب از حضور روحانیت و حوزه علمیه در عرصه سیاسترابطه حوزه علمیه و نظام اسلامی و نیز ورود روحانیت به سیاست از موضوعات مهمی است که دیدگاه های گوناگونی را برانگیخته است ج ارزیابی طلاب از حضور روحرابطة علوم انسانی اجتماعی با گفتمان و الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت - بخش دوم و پایانی علوم انسانی و بُعد معرفت
رابطة علوم انسانی اجتماعی با گفتمان و الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت - بخش دوم و پایانیعلوم انسانی و بُعد معرفتی تمدن اسلامیتوجه به مسئلة پیشرفت جامعه یکی از علقه های نظری برای متفکران ایرانی به ویژه پس از دورة قاجار بوده و پس از انقلاب اسلامی ایران این مسئله به یکی از مهم ترین ضرچاپ دوم «مبانی اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی» منتشرشد
به گزارش خبرگزاری مهر کتاب مبانی اخلاق در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی نوشته حجت الاسلام و المسلمین حسن معلمی محقق پژوهشکده حکمت و دین پژوهی به چاپ دوم خود رسید این کتاب که در گروه اخلاق پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی سامان یافته است در سال جاری به چاپجایگاه کرامات در عرفان اسلامی/ بخش دوم و پایانی جایگاه کرامت نزد عارف
جایگاه کرامات در عرفان اسلامی بخش دوم و پایانیجایگاه کرامت نزد عارفاز جمله مصالحی که موجب اعطای کرامت به عارف میشود یقین و معرفت به حق است زیرا بر اثر آن توحید را با عینالیقین درک میکند جایگاه کرامت نزد عارف یکی از مسائلی که بسیار مورد توجه محققان عرفان واقع شده جایگاهعصمت امام از دیدگاه خرد - بخش دوم و پایانی پیامدهای معصوم نبودن امام
عصمت امام از دیدگاه خرد - بخش دوم و پایانیپیامدهای معصوم نبودن اماممقتضای قواعد عقلی و شرعی این است که جانشین پیامبر اکرم ص و پیشوای جامعه اسلامی پس از او همانند پیامبر از صفت عصمت برخوردار باشد تا مورد وثوق و اعتماد کامل امت قرار گیرد 1 برهانگزارش مشروح نشست «امکان بهرهگیری از فلسفه مشاء در توضیح حکومت دینی» یوسفیراد: دغدغه فیلسوفان اسلام
گزارش مشروح نشست امکان بهرهگیری از فلسفه مشاء در توضیح حکومت دینییوسفیراد دغدغه فیلسوفان اسلامی جمع عقل و وحی بود نبوی فلسفه مشاء پاسخگوی مسائل امروز نیستمدیر مؤسسه پژوهشی تمدن و توسعه اسلامی گفت پناه آوردن به فلسفه مشاء در دوران کنونی برای ما به لحاظ میراث و آنچه از تمدن فلزبان فلسفه معاصر جهان را بلد نیستیم/ انسداد و انجماد فلسفه اسلامی
در همایش وضعیت فلسفه در ایران مطرح شد زبان فلسفه معاصر جهان را بلد نیستیم انسداد و انجماد فلسفه اسلامی شناسهٔ خبر 2994869 - چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹ ۰۱ دین و اندیشه > همایش ها و میزگردها همایش وضعیت فلسفه در ایران به همت گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی و با حضور نصراللهریشه ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه(علیهم السلام) - بخش دوم و پایانی عوامل اجتماعی رشد غلو
ریشه ها و علل پیدایش غلو در عصر ائمه علیهم السلام - بخش دوم و پایانیعوامل اجتماعی رشد غلوبدون شک آشنایی دقیق با ریشه ها و علل به وجودآورنده غلو در بسیاری از موارد می تواند افراد را از گرفتار شدن در این دام خطرناک رهایی بخشد ج عوامل سیاسی 1 دشمنی با اهل بیت علیهم السوقف نقش مهمی در شکوفایی تمدن اسلامی دارد
مهدی گلشنی وقف نقش مهمی در شکوفایی تمدن اسلامی دارد شناسهٔ خبر 2999527 - دوشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲ ۴۷ دین و اندیشه > آیین ها و تشکل های مذهبی مهدی گلشنی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با بیان اینکه در دوران شکوفایی تمدن اسلامی سنت حسنه وقف جایگاه مناسبی داشت اظهار داشت این م-
گوناگون
پربازدیدترینها