تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن بسيار راستگو و بسيار نيكوكار است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820255266




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

رابطة علوم انسانی اجتماعی با گفتمان و الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت - بخش دوم و پایانی علوم انسانی و بُعد معرفتی تمدن اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رابطة علوم انسانی اجتماعی با گفتمان و الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت - بخش دوم و پایانی
علوم انسانی و بُعد معرفتی تمدن اسلامی
توجه به مسئلة پیشرفت جامعه یکی از علقه های نظری برای متفکران ایرانی به ویژه پس از دورة قاجار بوده و پس از انقلاب اسلامی ایران، این مسئله به یکی از مهم ترین ضروریات برای جامعه تبدیل شده است.

خبرگزاری فارس: علوم انسانی و بُعد معرفتی تمدن اسلامی



  2-2. مسیر تمدن و فرهنگ سازی: کفایت نظری و تجربی گفتمان با عنایت به نظریات شهید مطهری، هر تمدن یا هر انقلاب برای به وجود آمدن، علاوه بر ملزومات سیاسی و اقتصادی، نیازمند محتوای معرفتی است. علومی که در هر تمدن رشد می کنند، ریشه در علقه ها و اقتضائات معرفتی گفتمان حاکم بر آن تمدن دارند (مک کارتی، 1388، ص 219؛ توکل، 1389، ص 131 و132). پس از انقلاب اسلامی ایران، اصحاب علم و سیاست کوشیده اند تا گفتمان انقلاب اسلامی را در مناسبات قدرت های منطقه ای و بین المللی وارد سازند؛ اما لازمة قوت و انسجام چنین گفتمانی، علاوه بر محتوای فرهنگی اجتماعی آن، توانش گفتمان در عملیاتی کردن منسجم نظریات است. گفتمان انقلاب اسلامی ایران، به مثابه گفتمانی مولد و پویا، برای رقابت در میان دیگر گفتمان ها می باید از دو وجه کفایت تجربی و کفایت نظری برخوردار باشد. کفایت نظری به موضوع محتوای نظریه مند، منطقی و مستدل گفتمان اشاره دارد و کفایت تجربی، خود را در الگو متجلی می سازد. گفتمان ها در وجه عینی و تجربی اقدام به الگوسازی از نهادهای جامعه یعنی سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و خانواده می کنند (عرفان منش و صادقی فسایی، 1391). الگوهای مطلوب زمانی که در عمل تحقق یابند، کفایت گفتمان را در هر دو بُعد تجربی و نظری هویدا می سازند. آزمون هر گفتمان، توانش آن در عملیاتی کردن بُعد نظری خود در قالب الگوست و زمانی که الگوها در جامعه جریان یابند، کفایت گفتمان آشکار می شود. یک گفتمان تا وقتی از لحاظ نظری باکفایت نباشد، به گفتماتی مسموع، قدرتمند و پایدار مبدل نخواهد شد و در نتیجه، برای الگوسازی، عقیم به شمار خواهد آمد. مجموع همة الگوها از نهادهای بنیادین جامعه، الگوی پیشرفتِ جامعه و تمدن را تشکیل می دهد. 3ـ2. رویارویی گفتمان ها: گفتمان انقلاب اسلامی در مصاف با گفتمان های رقیب با توجه به نظر شهید مطهری می توان گفت که تمدن مسلط دست کم تا سال های اخیر، تمدن غربی بوده است؛ اما نمی توان حالت سکون برای چنین تمدنی قایل بود؛ زیرا این تمدن پایدار نیست و مؤلفه های لازم را برای حرکت مردمی و نهادی ندارد. همچنین همان گونه که پیش تر گذشت، شهید مطهری از کیفیت ویژة تمدن اسلامی، یعنی داشتن پایه های ثابت در عین برخورداری از قابلیت جذب زمینه های مثبت و مساعد سخن گفته است. با این حال می توان از رویارویی گفتمان ها به منزلة یکی از مسائل پیش روی تمدن اسلامی نام برد. البته باید در نظر داشت که فرهنگ اسلامی خصلتی جهان شمول دارد. تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی ایران، دو گفتمان مهم یعنی لیبرالیسم و سوسیالیسم به مثابه بنیان های نظری و تجربی برای دیگر جوامع عمل می کردند (مطهری، 1363الف، ص 125). انقلاب ایران، ضمن معرفی جریان سوم، مناسبات گفتمانی را در عرصة نظری متحول کرده است. کفایت گفتمان انقلاب اسلامی زمانی تحکیم می شود که بتوان با یاری جستن از مبانی فرهنگی اجتماعی این گفتمان، زایایی عملی آن در تولید الگو را نیز تحقق بخشد. چنین گفتمانی به مثابه مصدر معرفتی، هیچ گاه به ورطة بحران هویت نیفتاده، به انفعال یا استحالة فرهنگی دچار نخواهد شد. به نظر می رسد تنها در این شرایط است که در عرصة رقابت های گفتمانی و در مصاف با گفتمان های رقیب، می توان از تثبیت گفتمان اسلامی ایرانی سخن گفت. برای دستیابی به این هدف، باید رویکرد رفع آسیب شکل بگیرد. هدف اصلی از ایجاد چنین رویکردی، پالایش ابعاد نظری ناسازگارِ عمدتاً برخاسته از غرب است (نقوی، 1377). نمی توان به راحتی و با نقدهای کلیشه ای سراغ مبادی معرفتی غرب رفت. در این زمینه بایسته است تا نخست دانشمندان و متفکران ایران اسلامی، توانایی خود را در بسط گفتمان خویش به کار گیرند. پس از این مرحله می توان به آشکارسازی دیدگاه های نادرست مبادرت ورزید. به عبارت دیگر، نقد، نیازمند چارچوبی است که به لحاظ مبانی فرهنگی اجتماعی از قدرت اقناع بالایی برخوردار باشد و با تقویت دو مؤلفة نظری و تجربی گفتمان اسلامی ایرانی، عملاً چارچوب نقدهای دقیق نسبت به گفتمان های دیگر شکل خواهد گرفت. همچنین اینکه گفتمان و الگوی اسلامی ـ ایرانی، یعنی نوعی بومی سازی گفتمان اسلامی، مانعی برای حضور در ضیافت جهانی اندیشه خواهد بود، برداشت صحیحی نیست. این گفتمان و الگو، نه موجب انزوای ایران در جهان سیال و فعال خواهد شد و نه امکان مشارکت در ساحت بین المللی را از جامعة ایرانی سلب خواهد کرد. تعبیر اسلامی ـ ایرانی، دارای دو توانمندی بالقوه است: اولاً اسلام دارای ارزش های فرامکانی و فرازمانی است و این موضوع از جهان شمول بودن معرفت اسلامی حکایت دارد (این موضوع در اندیشة شهید مطهری به ویژه کتاب اسلام و مقتضیات زمان دارای جایگاهی ویژه است)؛ ثانیاً با توجه به دیدگاه شهید مطهری، فاعل و عامل ایجاد این تمدن می تواند خود دارای فرهنگ قومی و ملی باشد؛ اما این امر به خصلت جهان شمول بودن تمدن اسلامی صدمه ای نمی رساند، بلکه جذب می شود. ·3. علوم انسانی و بُعد معرفتی تمدن اسلامی واژة علم، مشترک لفظی است و می توان آن را در چهار معنا به کار برد: 1. علم در مقابل جهل، 2. علم در برابر شک و ظن، 3. علم به معنای نظامی از گزاره های حصولی که با روش های مختلف کسب معرفت به دست آمده اند؛ مانند علوم تجربی، فلسفی، تاریخی، عرفانی، ادبی و غیره، 4. علم به معنای نظامی از گزاره های حصولی که با روش حسی، تجربی، طبیعی و انسانی به دست می آید و در این معنا فقه، اصول، کلام، فلسفه، عرفان، علوم ادبی و تاریخی، علم به شمار نمی آیند (مصباح، 1379، ص 9-21). علم از جهاتی گوناگون با فرهنگ مرتبط است. برای شکل گیری علم، لازم است تا بدواً فلسفة علم به منزلة بینش اولیة آن تشکیل شود. فلسفة علم نیز ناظر به لایه های هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی و غایت شناسی است (بستان، 1390). از عناصر تشکیل دهندة معرفت شناسی تمدن غرب، تعریف علمِ فارغ از ارزش و ناظر به جهان مادی و طبیعی است. سده های هجدهم و نوزدهم، زمان جولان رویکردهای تجربه گرایی و سپس برآمدن پارادایم اثبات گرایی بود. در این رویکرد، فرهنگ، نه عرصه ای مستقل، بلکه به کلی متأثر از علم است و علم، هویت خود را بدون توجه به فرهنگ حفظ می کند (پارسانیا، 1391؛ کوهن، 1970). با گذشت زمان و برآمدن رویکردهای تفهمی و تأویلی غربی در قرن بیستم، فرهنگ ماهیتی بین الاذهانی می یابد و همچنان در چارچوب روابط و مناسبات کنشگران در دنیای مادی تعریف می شود (بنتون و کرایب، 1386). در مقابل، علم در دیدگاه اسلامی بر فرهنگ جامعه احاطه دارد (پارسانیا، 1390)؛ زیرا معرفت وحیانی و نقلی، خصلتی تجویزی می یابد. وحی در کنار معرفت عقلی و حسی تعریف می شود و به تزریق ارزش ها و هنجارهای تجویزی (بینش هنجاری) در عرصة نظریه و علم می پردازد. فقه اجتماعی، احکام باید و نباید تولید می کند و برخلاف رویکرد تمدن غرب، این بینش هنجاری می تواند در تولید علم، مبنا قرار گیرد و در نظریه پردازی مطمح نظر باشد (وبر، 1390، ص 88-92). مبانی فرهنگی ـ اجتماعی اسلام، برآمده از شریعت و ارزش های دینی است که یکی از مهم ترین منابع آن در فقه اجتماعی متجلی می شود (پارسانیا، 1389). انقلاب اسلامی ایران و نظریة ولایت فقیه نیز نتیجة استنباط امام خمینی ره از فقه اجتماعی است. ·1ـ3. اشاره ای به فلسفة علوم انسانی و اجتماعی دِگره در کتابی با عنوان علم به مثابه یک نهاد اجتماعی از منظومة اجتماعی و تاریخی علوم مدرن پرده برداشته است. به زعم وی، علم تحت تأثیر منظومة بزرگ تر فشارها، نیازها و دستاوردهایی است که مشخصة یک جامعه اند و علوم مدرن در شرایط زمانی و مکانی خاص خود حادث شده اند. دگره ارزش های فرهنگی علوم مدرن را عقل گرایی، تجربه گرایی، روش منطقی آزمونی، حکومت قانون (انسان بنیاد و انسان مدار)، پراگماتیسم، ریاضت این جهانی، شک گرایی و فردگرایی معرفی کرده است. وی مسیر علمی غرب در دوران باستان، قرون وسطا و دورة جدید را ترسیم کرده است (دگره، 1968). این موضوع نشان می دهد که ممکن نبوده علوم غربی به ویژه علوم انسانی، در یک خلأ جغرافیایی و اجتماعی پدید آمده باشند. تمدن غربی متناسب با تغییرات اجتماعی، علوم انسانی و اجتماعی مربوط به خود را تولید کرده است. براین اساس باید دید که علوم انسانی و اجتماعی تمدن اسلامی، چه مؤلفه هایی دارند. همان گونه که در مرور آرای شهید مطهری گفتیم، علم نقش مهمی در توان بخشیدن به حرکت تمدن اسلامی دارد. علوم انسانی به طور مستقیم کفایت نظری گفتمان را تقویت می کنند که این تقویت به بُعد معرفتی تمدن و جامعه مربوط می شود. همان گونه که پیش تر اشاره شد، برای جوشش علوم باید فلسفة علوم متناسب با لایه های پنچ گانه یعنی هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی، روش  شناسی و غایت شناسی شکل بگیرد. شهید مطهری، میان دو علم تجربی و انسانی قایل به تفکیک است. علوم انسانی با انسان سروکار دارند و نگرة اعتقادی عالِم، متأثر از لایه های پنج گانه است. در ادامه، به هر یک از این موارد اشاره می کنیم: الف) هستی شناسی: منظور از هستی شناسی، نوع نگرش به جهان، یعنی چگونگی جهان است. هستی شناسی علوم انسانی غرب بر سکولاریسم یعنی نگرش این دنیایی بنا شده است (پارسانیا، 1387، ص 194). تفسیر ماده گرایانه از هستی را فلاسفة یونان باستان همچون طالس، هراکلیتوس، آناکسیمندر، آناکسیمنس و اتمیست ها (هالینگ دیل، 1385، ص 91-95) و در طلیعة دورة مدرن کسانی همچون کپرنیک، گالیله و نیوتن ارائه کردند. هستی شناسی در جهان اسلام، هستی شناسی توحیدی و صمدی است و بر این اساس انفصال انسان و علم او از مبدأ، مستوجب خدشه در روند زندگی خواهد بود. به علاوه از نظر اسلام، عالم به دنیای فیزیکی محدود نمی شود و می توان از پدیده های متافیزیکی و روحانی سراغ گرفت. شهید مطهری با توجه به ضرورت اتصال علم به دین، معتقد است تصور فلسفه های اروپایی نسبت به خدا آن بود که یا او را در آسمان ها و بالاتر از آن و یا در لحظة آغاز عالم جست و جو کنند (کاشفی، 1376)؛ ب) انسان شناسی: مقصود از انسان شناسی، نوع نگاه نسبت به ماهیت انسان است. انسان شناسی علوم انسانی غرب بر اومانیسم بنیان نهاده شده است (نصر، 1384، ص 291)؛ یعنی ارزش والای شخصیت انسان و ضرورت آزادی در جهت تحقق نفس بشر خاکی. در چنین رویکردی، لازم است تا فضیلت های مادی انسان به مثابه رأس فضایل ممکن در نظر گرفته شوند. لذا نوعی غلبة انسانیت بر هر پدیدة مادی و معنوی دیگر، اهمیتی وافر می یابد. غلبة حقوق بشر بر آموزه ها و ارزش های دینی نیز نتیجة همین رویکرد است. در دورة یونان باستان، پروتاگوراس انسان را معیار همه چیز معرفی کرد (توکل، 1990، ص54؛ هالینگ دیل، 1385، ص105). در دورة مدرن، به منظور حذف روح از تعریف انسان، توضیحی مکانیستی از بدن انسانی نیز ارائه شد. نمونة بارز این رویکرد را می توان در دیدگاه داروین ملاحظه کرد. مارکس نیز تهدید و تحدید شدن عاملیت کارگر را مهم ترین توجیه انقلاب می دانست تا بتواند از کرامت و آزادی انسان حراست کند. در مقابل، انسان شناسی در اسلام را می توان نوعی انسان شناسی دوبعدی معرفی کرد که در نظریات اجتماعی متفکران مسلمانی همچون فارابی، ابن سینا، ابن خلدون، ملّاصدرا و شهید مطهری ظهور و بروز یافته است (مطهری، 1376، ص 18؛ آزاد ارمکی، 1376؛ جمشیدی ها، 1387، ص 66 و67). منظور از دوبعدی بودن انسان، اشاره به دو ساحت جسمانی و روحانی اوست؛ ج) معرفت شناسی: حدود و ثغور، منابع، شرایط و چگونگی امکان شناخت در مرکز مباحث معرفت شناسی قرار دارد. معرفت شناسی غرب عمدتاً برخاسته از عقلانیت روشنگری است. البته در مجموع، می توان دو جریان عمده یعنی ذهنیت گرایی و عینیت گرایی را شناسایی کرد (بلیکی، 1392، ص 36 و 37). در اسلام، مبانی معرفت از حس، عقل و وحی ناشی می شود. حس و عقل نیز توسط وحی کلیت می یابند و مورد استفاده قرار می گیرند؛ چراکه حس، دانش جزئی تولید می کند. حس و عقل هیچ گاه بر معرفت وحیانی و شهودی و نقل سیطره ندارند (بستان، 1387). شهید مطهری نقش دین و آموزه های آن را در تولید علم، نقشی ضروری دانسته است؛ د) روش شناسی: طریق و شیوه ای که شناخت از آن حاصل می شود، روش شناسی نام دارد. روش شناسی مسلط در غرب، فارغ از مناقشات پارادایم ها (هیوز، 1391، ص 27-55)، مستخرج از حس و عقل بوده است. علاوه بر استقرا و استقرای استنتاجی (ابطال گرایی)، روش های منتج از پدیدارشناسی، هرمنوتیک و روش های مردم نگارانه نیز کانون توجه بوده اند. روش شناسی اسلام از منابع معرفتی سه گانه یعنی حس، عقل و وحی استخراج می شود. حس و عقل نمی توانند عقلانیت بسنده را برای شناخت جهان اجتماعی انسان ها (علوم انسانی) فراهم آورند. شکاف میان هست ها و بایدها را بینش هنجاری منتج از وحی و نقل تکمیل خواهد کرد. شهید مطهری به سه منبع تفکر یعنی طبیعت، تاریخ و ضمیر انسان اشاره می کند (مطهری، 1385، ص 72 و73)؛ هـ) غایت شناسی: در علوم انسانی، غایت شناسی اهمیت بسیار دارد و با نوع نگرش نسبت به جهان و انسان (هستی شناسی و انسان شناسی) مرتبط است. هدف و کارکرد علوم غربی مبتنی بر تسلط، التذاذ، تمتع مادی، رهایی یا تفهم است (راین، 1387). برخلاف توجه فلسفة ارسطویی به علت غایی، معرفت شناسی دنیای مدرن، کارکرد و هدف را در علوم انسانی و اجتماعی جای گزین غایت کرده است (دورکیم، 1385، ص 110). غایت شناسی در اسلام، سعادت توأمان دنیوی و اخروی به شمار می آید و ریشة آن، در تقرب به خداوند قادر متعالی است (مطهری، 1385، ص 7-9). عقل ابزاری غرب قادر به بحث دربارة آغاز و انجام انسان و جهان نیست (پارسانیا، 1390، ص 64). ·2ـ3. تقدم علوم انسانی و اجتماعی: نقش اجتماعی دانشمند مسلمان در الگوسازی علوم انسانی تولیدشده مبتنی بر مؤلفه های پنج گانة پیش گفته، بنیان نظری گفتمان جامعة اسلامی ایران را استحکام می بخشد و سپس از طریق آن می توان انتظار داشت که علوم انسانی و اجتماعی بتوانند الگوهای نهادهایی همچون اقتصاد، سیاست، تعلیم و تربیت و خانواده را پی ریزی کنند. تا وقتی نتوان بنیان معرفتی غنی تولید کرد، بحث دربارة الگوهای یادشده، جهش معرفت شناختی نادرست تلقی می شود. بنابراین تحول در علوم و شکل گیری فلسفة علوم انسانی و اجتماعی متناسب با هنجارهای اسلامی، مقدم بر ساختن الگوست. دانشمند و متفکر مسلمان ایرانی زمانی می تواند الگوهایی از نهادهای بنیادین جامعه ارائه دهد، که بینش نظری و فکری او مبانی معرفتی مقتضی را پذیرفته باشد. تحول علوم انسانی در جامعة ایرانی نیز به معنای مزبور قابل فهم خواهد بود. هر متفکری برای پیشرفت نیازمند ایستار و نگرشی نسبت به انسان و جامعه است. چنین دیدگاهی، نوعی وحدت رویه و غایت مشترک میان علوم مختلف انسانی و اجتماعی پدید می آورد. مفصل بندی و شاکلة این علوم از پنج  لایة معرفتی که به آنها اشاره شد، اشراب می گردد. وجود نگرش یک پارچه در مبانی معرفتی علوم انسانی، موجب تولید دانش و نظریاتی خواهد شد که به استحکام علمی و معرفتی جامعة ایران کمک خواهد کرد. گفتمان سازی و الگوسازی، نتیجة تتبعات و تفکرات همین علوم اند. شکل گیری و پیشرفت جامعه و تمدن، متکی به قوت علوم انسانی و اجتماعی خواهد بود. به تعبیر شهید مطهری، علم فریضه ای تهیوئی است که هم انسان و جامعه را آمادة پذیرش مراحل دیگر می کند و هم به گونة مستقل دارای اهمیت است (مطهری،1363الف، ص 143 و144). جمع بندی و نتیجه گیری تمدن مدرن غربی، با ادعایی سترگ مبنی بر منقضی شدن دوران دین آغاز شد. آگوست کنت قویاً بر این باور بود که دورة دین و فلسفه (متافیزیک) پایان گرفته و دورة جهان بینی علمی طلوع کرده است. اثبات گرایان پس از کنت به دنبال مهندسی جامعه بر مبنای آن جهان بینی علمی بودند. در نگاه آنها، همة شقوق معرفت از جمله دین باید کنار گذاشته می شد و تنها علم به منزلة معرفت اصیل و موثق، کانون توجه قرار می گرفت (بنتون و کرایب، 1386). بیشتر متفکران غربی، در نحله های گوناگون فکری و فلسفی، از آغاز دورة مدرن تا دورة معاصر، بر این مدعا صحه گذاشتند. ماکس شلر، یکی از مهم ترین و بانفوذترین فلاسفة پدیدارشناسی و بنیان گذار جامعه شناسی معرفت و انسان شناسی فلسفی، تاریخ بشر را در سه دورة تسلط نهادهای خانواده، سیاست و اقتصاد معرفی کرده که دین تنها در دورة اول حضوری پررنگ داشته است (شلر، 1980). تصویری که به اختصار بررسی شد، عموماً ناشی از باورهای مسیحیت در تاریخ غرب به ویژه دورة قرون وسطاست (در نگرش معرفت مسیحی، آن میوة ممنوعه ای که خداوند حضرت آدم و حوا را از خوردنش منع کرده بود، دارای ماهیتی از جنس آگاهی و علم بوده است)؛ باورهایی که به فصل مشترک رویکرد معرفتی دورة باستان و مدرن، یعنی همانا جدابودگی دین و علم تبدیل شدند. البته عملکرد کلیسا نسبت به علم در غلبة این چشم انداز معرفتی، بی تأثیر نبود؛ اما اکنون این پرسش به ذهن متبادر می شود که آیا می توان دیدگاه مزبور مبنی بر پیشرفت تمدن و جامعه، با جدایی و رهایی از آموزه های دین اسلام را برای ایران نیز مطرح کرد و آن را الگو و نسخه ای برای پیشرفت دانست؟ شهید مطهری، نگاه دین اسلام به علم را کاملاً متفاوت با نگاه دین مسیحیت به علم معرفی کرده است. ایشان همراه بودنِ علم و دین را ضروری دانسته و این اتصال را برای پیشرفت و رسیدن به تمدن اسلامی، رکنی حیاتی قلمداد کرده است. به لحاظ اجتماعی، خاتمیت دین اسلام اقتضا دارد که قواعد بنیادی مرتبط با شئون گوناگون زندگی فردی و جمعی در آن تعبیه شده باشند. یکی از مهم ترین ویژگی های فقه نیز همراهی و مساعدت زندگی اجتماعی با مسائل مستحدثه و جدید است. قرآن کریم دین در نزد خداوند را اسلام معرفی می کند و بشارت گسترش همین دین را داده است. با این وصف، آیا می توان پرسید که اسلام دربارة امور و روند جامعه و تمدن مسکوت مانده است؟ شهید مطهری در آثار خود جهان بینی اسلامی را دارای خصلتی انسانی و معنوی دانسته که متناسب با شرایط زمانی و مکانی، قدرت مدیریت مسائل فردی و اجتماعی را در اختیار جامعه قرار می دهد. ایشان فرهنگ اسلامی را فرهنگی فطری و متعاقباً جهان شمول معرفی، و امکان بازسازی تمدن متعالی اسلامی را مطرح کرده است. وقوع انقلاب اسلامی ایران، به تعبیر امام خمینی ره و مقام معظم رهبری، طلیعة شکوفایی دوبارة تمدن اسلامی و بنای رفیع اسلام نه تنها در ایران، بلکه در سطح منطقه و جهان است. این شکوفایی عظیم، نیازمند گفتمانی گسترده است که هم زمان دارای دو بعد شناختی و عملی باشد. گفتمان انقلاب اسلامی ایران که حول دین و ارزش های اسلامی مفصل بندی می شود، به پشتوانة مبانی نظری برخاسته از تعالیم الهی، می تواند در عرصه های مختلف اجتماعی به ارائة الگو از خرده نظاماتی همچون سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت (آموزش) و خانواده بپردازد. شهید مطهری، خلأ  شناختی و توانش عملی را در دوران حیات خود، مانعی در تحقق چنین گفتمانی می دانست. امروز با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی، ضرورت در پیش گرفتن الگویی از پیشرفت که برآمده از تعالیم دینی و آرای اندیشمندان مسلمان باشد، بیش از پیش آشکار شده است. شهید مطهری تمدن مسلط در دورة کنونی را (دست کم در زمان حیات خود) تمدن غربی می دانست که با برتری علمی و فنی، نوعی جهان بینی علمی فارغ از ارزش های دینی و معنویت را بنا کرده است. وی نوع مواجهة تمدن ها با یکدیگر را صرفاً از نوع تقابل نمی دانست؛ بلکه به نوعی از ارتباط تمدن ها اشاره می کرد که به دستاوردهای مطلوب برای یک تمدن می انجامد. از این نظر، شهید مطهری قایل به گزینش محدود و انتخابی است. در شرایط کنونی، علی رغم وجود برخی دستاوردهای علمی و فنی، نشانه های آشکار ضعف اخلاقی و معنوی تمدن غربی در بخش های مختلف اقتصادی، آموزشی و به ویژه خانواده، حاکی از افول و پایان تسلط تمدن غرب است؛ تا جایی که بسیاری از پژوهشگران و تحلیلگران غربی بر این واقعیت صحه گذاشته  اند. این شرایط، مواجهة گفتمانی انقلاب اسلامی و تمدن غربی را نیز شدت بخشیده است. مآلاً لازم است تا جامعة ایران اسلامی در بُعد معرفتی تمدن، یعنی علم، تلاشی دوچندان داشته باشد. شهید مطهری علوم تجربی و علوم انسانی را برای شکل گیری و نضج یک تمدن ضروری دانسته، اما ویژگی متفاوتی را برای علوم انسانی قایل شده است. علوم انسانی با حیات انسان سروکار دارند و ذهن انسان مؤمن یا کافر بر بینش نظری و علمی او تأثیر می گذارد. از این رو پیشرفت های علمی ایران در علم فیزیک، علوم تجربی و دیگر علوم کاربردی به تنهایی توان کافی برای پیش بردن جامعه به سمت پیشرفت را ندارد و شایسته است تا علوم انسانی اجتماعی متناسب با تمدن اسلامی رویش و پرورش یابند؛ چراکه تسلط هژمونی تمدن غرب، نه صرفاً از نوع سیاسی و نظامی، بلکه دارای جنبة معرفتی و علمی نیز بوده است. برای تجدید نظام معرفتی علوم انسانی اجتماعی باید فلسفة علوم انسانی اجتماعی فعال شود و ابعاد هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی، روش شناختی و غایت شناختی بر پایه ای نو استوار گردند. اگرچه شهید مطهری به نحو پراکنده در آثار خود دربارة هر یک از موارد یادشده مباحثی را عرضه کرده است، کلیت چنین تحولی را می توان از آرای وی استحصال و به طور شاکله مند بازنمایی کرد. از نظر او علم و دین دو بال هستند که بدون هر یک از آنها، پرواز ناممکن است. دال مرکزی و گره گاه علوم انسانی اجتماعی نیز باید مبتنی بر آموزه های الهی باشد. این علوم انسانی، خصلتی تجویزی و هنجاری نیز دارند و ادعای دنیای مدرن مبنی بر رهایی و جدایی علم از ارزش های اسلامی، ناپذیرفتنی، و جدایی آن دو موجب خسران است. همچنین نزد شهید مطهری، اقامة دین نیازمند فرهنگ سازی است؛ فرهنگی که به نقش اجتماعی علم، باور داشته باشد. در آرای شهید مطهری پیشرفت جامعة اسلامی و رسیدن به تمدن اسلامی، نوعی تناسب و معاضدت مؤلفه های دین، علم، فرهنگ و تمدن را نمایان می سازد. در مجموع به نظر می رسد که قوت علوم انسانی اجتماعی از چند جهت برای الگوی پیشرفت جامعه و تمدن اسلامی دارای اهمیت است: 1. نوعی رابطة دیالکتیکی میان کفایت نظری و عملی گفتمان انقلاب اسلامی با علوم انسانی اجتماعی وجود دارد؛ هرچقدر علوم انسانی اجتماعی تقویت شوند، بُعد شناختی گفتمان تقویت می شود و درنتیجه گفتمان اسلامی قادر خواهد بود تا در بُعد عملی، الگوهای خرده نظامات را طراحی و تدوین کند؛ 2. رویکرد آسیب شناسی برای شناسایی نقاط ضعف داخلی و همچنین نقد مبانی معرفتی تمدن غربی، مستلزم آگاهی و بینشی برآمده از علوم انسانی اسلامی است؛ 3. وظیفة علوم انسانی اجتماعی در تمدن اسلامی نه تنها تهیه و تدارک مقدمات و بسترها، بلکه پایش و رصد وضعیت و شرایط است.   منابع آزاد ارمکی، تقی، 1376، اندیشة اجتماعی متفکران مسلمان، تهران، سروش. اصغری، محمود، 1385، مبانی دین و توسعه در اندیشة شهید مطهری، پژوهش های اجتماعی اسلامی، ش 57، ص 143-178. بستان، حسین،  1387، گامی به سوی علم دینی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. ـــــ ، 1390، گامی به سوی علم دینی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. بلیکی، نورمن، 1392، استراتژی های پژوهش اجتماعی، ترجمة هاشم آقابیگ پوری، تهران، جامعه شناسان. بنتون، تد و یان کرایب، 1386، فلسفة علوم اجتماعی، ترجمة شهناز مسمی پرست و محمود متحد، تهران، آگه. بیرو، آلن، 1370، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمة باقر ساروخانی، تهران، کیهان. پارسانیا، حمید، 1387، هستی و هبوط، قم، معارف. ـــــ ، 1389، حدیث پیمانه، تهران، معارف. ـــــ ، 1390، روش شناسی انتقادی حکمت صدرایی، قم، کتاب فردا. ـــــ ، 1391، جهان های اجتماعی، قم، کتاب فردا. توکل، محمد، 1389، جامعه شناسی علم، تهران، جامعه شناسان. جعفری، محمدتقی، 1375، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. جمشیدی ها، غلامرضا، 1387، پیدایش نظریه های جامعه شناسی، تهران، دانشگاه تهران. دورکیم، امیل، 1385، قواعد روش جامعه شناسی، ترجمة علی محمد کاردان، تهران، دانشگاه تهران. راین، آلن، 1387، فلسفة علوم اجتماعی، ترجمة عبدالکریم سروش، تهران، صراط. عرفان منش، ایمان و سهیلا صادقی فسایی، 1391، وضع شناسی و تحلیل گفتمان نظریه پردازی های اجتماعی از الگوی خانوادة مطلوب در ایران، مطالعات راهبردی زنان، ش 58، ص 7-48. کاشفی، محمدرضا، 1376، علم و دین از دیدگاه استاد مطهری، قبسات، ش 3، ص 39-57. مصباح، محمد تقی، 1379، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی. مطهری، مرتضی، 1359، هدف زندگی، تهران، حزب جمهوری اسلامی ایران. ـــــ ، 1362، انسان کامل، قم، دفتر انتشارات اسلامی. ـــــ ، 1363 الف، ده گفتار، قم، دفتر تبلیغات اسلامی. ـــــ ، 1363 ب، نقدی بر مارکسیسم، تهران، صدرا. ـــــ ، 1367 الف، مسئلة شناخت، تهران، صدرا. ـــــ ، 1367 ب، امدادهای غیبی، تهران، صدرا. ـــــ ، 1370 الف، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا. ـــــ ، 1370 ب، ختم نبوت، تهران، صدرا. ـــــ ، 1372 الف، جامعه و تاریخ، تهرانع صدرا. ـــــ ، 1372 ب، آشنایی با علوم اسلامی، تهران، صدرا. ـــــ ، 1373، علل گرایش به مادیگری، تهران، صدرا. ـــــ ، 1376، مقالات فلسفی، تهران، صدرا. ـــــ ، 1377، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا. ـــــ ، 1378، نظری به نظام اقتصادی اسلام، تهران، صدرا. ـــــ ، 1380، پانزده گفتار، تهران، صدرا. ـــــ ، 1381، یادداشت های استاد مطهری، تهران، صدرا. ـــــ ، 1385، انسان و ایمان، تهران، صدرا. معین، محمد، 1378، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر. مک کارتی، ای. دی، 1388، معرفت به مثابة فرهنگ، ترجمة کمال خالق پناه و دیگران، تهران، پژوهشکدة مطالعات فرهنگی و اجتماعی. مهدوی نژاد، محمدحسین، 1381، رابطة علم و دین با تکیه بر دیدگاه شهید مطهری، پژوهش نامة حقوق اسلامی، ش 6و 7، ص 36-47. نصر، سیدحسین، 1384، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمة مرتضی اسعدیان، تهران، طرح نو. نقوی، علی محمد، 1377، جامعه شناسی غرب گرایی، تهران، امیرکبیر. وبر، ماکس، 1390، روش شناسی علوم اجتماعی، ترجمة حسن چاوشیان، تهران، مرکز. هالینگ دیل، رجینالد جانع 1385، تاریخ فلسفة غرب، ترجمة عبدالحسین آذرنگ، تهران، ققنوس. هیوز، هنری استیوارت، 1391، آگاهی و جامعه، ترجمة عزت اله فولادوند، تهران، علمی و فرهنگی. Bailey, K. D, 1994, Methods of Social Research, New York: The Free Press. Daymon, C, & Holloway, I, 2005, Qualitative Research Methods in Public Relations and Marketing Communications, London & U.S.: Routledge. DeGre, G, 1968, Science as a Social Institution: An Introduction to the Sociology of Science, Michigan: The University of Michigan. Gee, J. P, 1999, An Introduction to Discourse Analysis: Theory and Method, London and New York: Routledge. Kuhn, T, 1970, The Structure of Scientific Revolution, Chicago: The University of Chicago. Scheler, M, 1980, Problems of a Sociology of Knowledge, Translated by M. S. Frings, New York: Routledge & Kegan Paul Ltd. Tavakol, M, 1990, Sociology of Knowledge: Theoretical Problems, New Delhi: Sterling   غلامرضا جمشیدیها: دانشیار گروه علوم اجتماعی اسلامی دانشگاه تهران.          ایمان عرفان منش: دانشجوی دکتری تخصصی جامعه شناسی فرهنگی دانشگاه تهران. معرفت فرهنگی - سال پنجم، شماره چهارم، پیاپی 20، انتهای متن/

http://fna.ir/LVHKWI





94/09/25 - 03:02





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن