تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833786495
نسبت تصوف و عرفان با تشیع و خاستگاه شیعی عرفان - بخش دوم و پایانی اثرپذیری عمیق تصوف از تعالیم اهل بیت و پیروان ایشان
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نسبت تصوف و عرفان با تشیع و خاستگاه شیعی عرفان - بخش دوم و پایانی
اثرپذیری عمیق تصوف از تعالیم اهل بیت و پیروان ایشان
نهضت تشیع، جنبشى براى نگه دارى و حفظ اسلام بر مبادى و اصول صحیح نخستین آن بود. کسانى که از این عقیده پیروى می کردند، همان مسلمانانى بودند که فقط به مصلحت اسلام و بقای آن بر آنچه خدا و رسولش اراده کرده بودند، نظر داشتند.
اثرپذیری عمیق تصوف از تعالیم اهل بیت و پیروان ایشان عرفان اسلامی از همان آغاز از روایات اهل بیت علیهم السلام و معارف شیعی تأثیر پذیرفت؛ تأثیر متقابل معارف عرفانی بر فرهنگ شیعی، در تعمیق و شرح معارف اهل بیت نمایان است. البته بحث بستر عرفان و سنی یا شیعه بودن این بستر و مشایخ عرفان بحثی مبهم و نیازمند تحقیق است. بسیاری از مشایخ عرفان اهل سنت بودند، ولی باید همواره چند نکته را در نظر داشت: نخست، سلطه بی چون و چرا و اختناق اموی و عباسی و دشمنان اهل بیت که شرایط را برای ابراز عقیده مذهب تشیع یا ارتباط با اهل بیت علیهم السلام برای عموم مسلمانان، از جمله عارفان و صوفیه نامناسب کرده بود؛ دوم، اختلاف و دشمنی فقیهان ظاهربین و متکلمان اشعری که غلبه کامل داشتند، باعث اشتهار نیافتن بزرگان شیعه به تشیع می شد؛ همچنین سهل گیری و نداشتن تعصب مذهبی در صوفیه که از ذاتیات آن بود سبب شد مشایخ عرفان به تسنن شهرت یابند. بی تردید، تصوف از آغاز شکل گیری اش متأثر از تعالیم و معارف اهل بیت علیهم السلام بوده و اثرپذیری سبب شد کم کم تصوف که در بستر اهل تسنن شکل گرفته بود، به فرهنگ شیعه نزدیک شود؛ تا آنجا که این تقارب به آمیختگی و اتحاد این دو انجامید، ما در این نوشتار به بررسی سیر این تحول می پردازیم. تصوف در آغاز به شدت متأثر از تعالیم اهل بیت علیهم السلام بود، به گونه ای که می توان ثابت کرد حیات معنوی و عرفانی اسلام، بخصوص در بُعد عملی و سلوکی آن، فقط در سایه تعلیمات معنوی اهل بیت علیهم السلام که خود وارثان علوم پیامبر اسلام بودند، حفظ شد و رشد و بالندگی آن تنها در سایه تمسک به تعالیم اهل بیت علیهم السلام صورت گرفت. باید دانست که اکتفا به قرآن و تفسیرهای بشری از آن، با شعار حسبنا کتاب الله سبب سقوط معنوی جهان اسلام می شود. مرحوم علّامه معتقد است تصوفِ موجود در جامعه اسلامی که نخست در اکثریت سنی پدید آمد، به شدت از تعالیم نورانی و معنوی اهل بیت علیهم السلام متأثر بود. تعلیمات معنوی اهل بیت علیهم السلام، معنویت توسعه یافته به همت ائمه معصوم علیهم السلام و اقلیت شیعه که در کالبد اکثریت جامعه نفوذ کرده بود و نیز حضور جمعی از تربیت یافتگان معنوی این مکتب در میان مردم، از عوامل مهم توجه به امور معنوی و باطنی در جامعه اسلامی بود. مجموعه این عوامل و عوامل دیگری همچون مساعدتی که گرفتاری های عمومی مانند انحراف مسیر خلافت و دنیازدگی حاکمان و بسیاری از بزرگان جامعه، جریانی معنوی و باطنی را در جامعه بنیان نهاد، به طوری که، در قرن دوم هجری، عده ای از همان اکثریت و غیر شیعی، به مجاهدت های باطنی و تصفیه نفس، تمایل یافتند، این عده به سیر و سلوک پرداختند و جمعی دیگر از عامه مردم، به ارادت آنها برخاستند؛ بدین ترتیب، پس از دو یا سه قرن، در همه سرزمین های اسلامی ریشه دوانیدند و جمعیت های انبوه دهشت آوری را به وجود آوردند (طباطبائی، 1382، ص237). مرحوم علّامه به سرایت تعالیم اهل بیت علیهم السلام در عقاید و احوال صوفیه اشاره می کند و گوید: کسی که آشنایی کامل با کتاب های علمی این طوایف دارد، یک رشته معارف خاصه تشیع را که در غیر کلام ائمه اهل بیت علیهم السلام نشانی از آنها نیست، در این کتاب ها مشاهده خواهد کرد. همچنین، روح تشیع را در مطالب عرفانی این کتاب ها خواهد دید، ولی مانند روحی که در یک پیکر آفت دیده جای گزیده است؛ بر این اساس، گرچه تصوف در بستر اهل تسنن که اکثریت جامعه اسلامی را تشکیل می دادند، شکل گرفت و در همان بستر رشد کرد (ر.ک: صدوقی سها و سمیعی، 1370، ص105) و رواج آن هم با تلاش مشایخ عرفانی که غالباً اهل تسنن بودند صورت گرفت و به گفته سید حیدر آملی در آغاز کتاب جامع الاسرار، تصوف تا قرن هفتم نشانه تسنن بود (آملی، 1374، ص125)، از همان آغاز شخصیت علمی و عرفانی اهل بیت علیهم السلام و سخنان و معارف بلند آنان کانون توجه مشایخ بزرگ عرفان بود و این معارف کم کم به حوزه عرفان وارد شد. تأثیر اهل بیت علیهم السلام در سیر معنوی و عرفانی جامعه اسلامی بسیار مهم و تعیین کننده بود، به گونه ای که آموزه های عرفانی اهل بیت علیهم السلام در تار و پود عرفان اسلامی تنیده شد و جزء ارکان اساسی عرفان اسلامی گردید. علّامه طباطبائی در مقام استدلال بر اثرپذیری تصوف از اهل بیت و امامان شیعه معتقد است، یکی از بهترین شواهدی که بر ظهور این طایفه(تصوف)، از تعلیم و تربیت ائمه شیعه دلالت می کند این است که همه این طوایف که حدود 25 سلسله کلی اند و هریک از آنها منشعب به سلسله های فرعی متعدد دیگری می شود- به استثنای طایفه نقشبندیه که خود را منتسب به خلیفه اول می دانند- سلسله طریقت و ارشاد خود را به پیشوای نخست شیعه، منتسب می سازند. دلیلی ندارد که ما این نسبت را تکذیب کنیم و به واسطه مفاسد و معایبی که در میان این طوایف شایع شد، اصل نسبت و استناد را انکار کنیم یا حمل بر دکّان داری آنان کنیم؛ زیرا اولاً، سرایت فساد و شیوع آن در میان طایفه ای از طوایف مذهبی، دلیل بطلان اصل انتساب آنها نیست و اگر قرار شود شیوع فساد در میان طایفه ای، دلیل بطلان اصول اولیّه آنان باشد، باید خط بطلان بر همه مذاهب و ادیان کشید و همه طبقات گوناگون مذهبی را محکوم به بطلان کرد و حمل به دکّان داری و عوام فریبی دانست؛ ثانیاً، شکل گیری این سلسله ها در میان اکثریت سنی بود و قرن های متوالی در همان محیط به پیشرفت خود ادامه داد. در همه این مدت، اعتقاد بیشتر اهل سنت، در حق سه خلیفه نخست بیشتر از اعتقادی بود که به خلیفه چهارم و پیشوای نخست شیعه داشتند و از نظر اعتقاد، آنان را از خلیفه چهارم افضل می دانستند و عملاً نیز اخلاص و ارادت بیشتری به سه خلیفه نخست داشتند. خلفای اموی و عباسی اعتقاد درستی درباره اهل بیت علیهم السلام نداشتند و هرگونه فشار و شکنجه به دوستداران و منتسبان این خاندان روا می داشتند و دوستی اهل بیت علیهم السلام، گناهی نابخشودنی شمرده می شد. اگر مقصود این طوایف از انتساب به امیرمؤمنان علیه السلام، مجرد ترویج طریقه وی و جلب قلوب اولیای امور و عامه مردم بود، هیچ دلیلی نداشت که خلفای مورد علاقه و اخلاص دولت و ملت و به ویژه خلیفه اول و دوم را رها کرده، به پیشوای اول شیعه یا دیگر ائمه معصوم علیهم السلام تمسک جویند. مرحوم علّامه بر اساس استدلال های یادشده می نویسد: پس بهتر این است که متعرض اصل انتساب نشده، در بررسی دیگری به کنجکاوی پردازیم و آن این است که جمع معدود پیشروان این طوایف، از اکثریت تسنن بودند و در محیط تسنن زندگی می کردند و روش و طریقه ای جز روش و طریقه عمومی جامعه که همان راه تسنن بود، تصور نمی کردند. آنان وقتی برای نخستین بار به مکتب معنوی اهل بیت علیهم السلام اتصال پیدا کردند و از نورانیت امام اول شیعه الهام یافتند، چون هرگز باور نمی کردند و حتی به ذهنشان نیز خطور نمی کرد پیشوای معنویت که خود یکی از خلفای اربعه و جانشین گذشتگان خود می باشد، در معارف اعتقادی و عملی اسلام، نظری ماورای نظر دیگران داشته باشد، همان موجودی اعتقاد و عمل تسنن را زمینه قرار داده، با همان مواد اعتقادی و عملی که در دست داشتند، شروع به کار نمودند و با همان زاد و راحله عمومی، راه سیر و سلوک را در پیش گرفتند. از طرفی انتساب سلاسل صوفیه ما را به تأمل در این مطلب فرامی خواند که چه سنخیتی بین تصوف و تشیع وجود دارد. تأمل در اینکه چه حقیقتی در تصوف نهفته است که آن را به شیعه نزدیک می کند و چه در تشیع می گذرد که صوفیه خود را به امامان شیعه منتسب می کنند، باید نوعی قرابت ماهوی در این میان باشد؛ معنویتی غالب در تشیع و نفوذ و پذیرش عقاید امامیه در تصوف. مرحوم علّامه در پاسخ به این اشکال که به سخنان ایشان در کتاب شیعه در اسلام مطرح شده بود، که چرا ایشان در این کتاب در بحث تاریخچه شکل گیری و نشو و نماى صوفیه گویی عرفان و تصوف را تأیید کرده اند، می گوید: ما در این کتاب تاریخچه حدوث و بقاى عرفان را بدون جانب دارى، اجمالًا بیان کردیم و کرامتى هم براى آنان اثبات نکردیم... کتاب هم، کتاب مُعرفى بود نه کتاب قضاوت و تشخیص حق و باطل مذاهب؛ از این روی، به نظرهاى مخالف نپرداخته، تفکر فقها را نقل نکردیم. اما اینکه فرمودهاید کلام شما به تصحیح و تصویب عرفان و تصوف اشاره مىکند، البته اینجانب عرفان را تصحیح مىکنم، ولى نه عرفانى که در میان سلسلههاى دراویش بعضى از اهل سنت دایر و معمول است و طریقتى در مقابل شریعت دارد که بساز و نواز و غنا و رقص و وجد امر مىکند و نداى سقوط تکلیف مىزند، چنان که در ذیل کلام گفتیم، همین روشها به شیعه هم سرایت کرده است. عرفانى که از کتاب و سنت استفاده مىشود، روشى است که بر اساس اخلاص عبودیت قرار گیرد و سر مویى از مقررات شرع مقدس اسلام جدا نشود، چنان که در تفسیر المیزان نیز بیان کردیم (طباطبائى، 1430ق، ج 2، ص318). انحطاط تصوف البته با وجود این اثرپذیری صوفیه از اهل بیت علیهم السلام، تصوف از جهات مختلفی در سیر و سلوک معنوی دچار نواقص و انحرافاتی شدند که منشأ عمده این انحرافات، عدم پذیرش مرجعیت مطلق اهل بیت در معارف اعتقادی و معنوی بود. علّامه طباطبایى، در تفسیر المیزان، پس از بیان نکاتی مهم درباره ظهور تصوف و صوفیان در اسلام و تأثیر عمیق از تعالیم اهل بیت در سدههاى نخست، و تحولات این طایفه و اظهار انتساب غالب آنها به حضرت على علیه السلام و شیوع آن تا سده هفتم، درباره انحطاط صوفیه به مواردی چون بروز بدعت در این تفکر ادعاهاى نادرست، ایجاد طریقت در برابر شریعت، ترک سُنّت و اعمال بدعت، بىبندوبارىها و نارواگویىها، اعمال و آدابی مخالف شریعت براى ریاضت، گرایش برخى به فساد و سرانجام ظهور فرقه هایی همچون قلندریه در میان آنان، اشاره می کند (ر.ک: طباطبائی، 1371، ج 5، ص304). ایشان دلایل عمده این انحرافات را این گونه برمی شمرند؛ این روش صوفیه، از دو جهت در نتایج سیر و سلوک و محصول مجاهدات معنوی آنان نواقصی به وجود آورد: اولاً، نقطه های تاریکی که در متن معارف اعتقادی و عملی داشتند، حجاب و مانع گردید از اینکه سلسله حقایق پاک برای آنها مکشوف شود و خودنمایی کند؛ در نتیجه، محصول کارشان به صورت مجموعه ای در آمد که خالی از تضاد و تناقض نبود. کسی که آشنایی کامل با کتاب های علمی این طوایف دارد، رشته ای از معارف خاصه تشیع را که جز در کلام ائمه اهل بیت علیهم السلام نشانی از آنها نیست، در این کتاب ها مشاهده خواهد کرد؛ همچنین، به مطالبی برخواهد خورد که هرگز با معارف نام برده، التیام پذیر نیست. وی روح تشیع را در مطالب عرفانی این کتاب ها خواهد دید، ولی مانند روحی که در یک پیکر آفت دیده جای گزیند و نتواند برخی کمالات درونی خود را آن طور که شاید و باید از آن ظهور دهد یا مانند آیینه ای که به واسطه ناهمواری های سطحش، صورت مرئی را نشان می دهد، ولی مطابقت کامل را تأمین نمی کند؛ ثانیاً، نظر به اینکه روش بحث و کنجکاوی آنها در معارف اعتقادی و عملی کتاب و سنت، همان روش عمومی بود و در مکتب علمی ائمه اهل بیت علیهم السلام تربیت نیافته بودند، و مرجعیت مطلق علمی و معنوی اهل بیت را هضم نکرده بودند، نتوانستند طریقه سیر و سلوک باطنی را از بیانات شرع، استفاده کنند و دستور های کافی راه را از کتاب و سنت دریافت دارند؛ ازاین رو، به حسب اقتضای حاجت، در مراحل مختلف سیر و سلوک و منازل مختلفه سالکان، دستورهای گوناگونی از مشایخ طریقت صادر شد و روش هایی اخذ می شد که سابقه ای در میان شرع اسلام نداشت (طباطبائی، 1371، ج 5، ص 281). البته مرحوم علّامه پدید آمدن گروهی سود جو و شیّاد در لباس اهل تصوف را نادیده نگرفته، می گوید: هر شأنى از شئون زندگى که عامه مردم با آن سر و کار دارند، وقتى اقبال نفوس به آن زیاد شد، و مردم عاشقانه به سوى آن گرویدند، قاعده کلى و طبیعى چنین است که عده اى سودجو و حیله باز خود را در لباس اهل آن مکتب و آن مسلک در آورده، آن مسلک را به تباهى می کشند و معلوم است که در چنین وضعى همان مردمى که با شور و عشق روى به آن مکتب آورده بودند، از آن مکتب متنفر مى شوند (همان، ص 457). با وجود این، انحرافات علمی و عملی صوفیه از نظر تیز بین ایشان مغفول نمانده است و نشان می دهد چگونه شکاف این انحرافات به تدریج، به دره هولناک ضلالت و گمراهی تبدیل شد. پیروان این مکتب(تصوف) معتقدند راه به سوى کمال انسانى و دستیابى بر حقایق معارف، منحصر به طریقت است و طریقت (در مقابل شریعت) یعنی نوعى ریاضت کشیدن برای تحمل شریعت، که اگر کسى از این راه سیر کند، به حقیقت دست می یابد؛ در نتیجه، همین عقیده و عمل، روز به روز طریقت از شریعت فاصله گرفت تا آنجا که طریقت و شریعت، درست در دو نقطه متقابل استقرار یافتند و نغمه سقوط تکالیف از بعضی افراد بلند شد (طباطبائی، 1387، ص96). جماعتى از مشایخ صوفیه در گفتار خود این اشتباه را کردند و کم کم این باور مسلم شد که طریقه معرفت نفس، هر چند که طریقه اى است نوظهور و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده ـ مگر اینکه این طریقه مرضى خداى سبحان است و به خودی خود، پسندیده خدا و رسول ـ با این حال، بیان این راه از شرع مقدس اسلام نرسیده است. به طورکلی، اشکال این اشتباه آن بود که بدعت های خود را به خداى تعالى نسبت دادند، و دین جدید ساختن و آن را به خدا نسبت دادن را رسم کردند. همان کارى که رهبانان مسیحیت در قرن ها پیش انجام داده بودند و روش هایى را از خود تراشیده و آن را به خدا نسبت می دادند؛ خداى تعالى از آنان این گونه یاد می کند: وَ رَهْبانِیَّه ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها (حدید: 27). به دنبال این باور، هر یک از مشایخ طریقت، برای تربیت و تکمیل مریدان خود، دستورهایی تهیه و اجرا کردند؛ ازاین رو، انشعاباتی در سلسله ها پیدا شد. اکثریت مشایخ عرفان که نام هایشان در تذکره ها ضبط شده است، در ظاهر مذهب تسنن داشته اند و طریقت را به گونه ای که امروز مشاهده می کنیم، یعنی مشتمل بر آداب و رسومى که در تعالیم کتاب و سنت نامی از آنها نیست، به یادگار گذاشتند. از این روى، هر یک از مشایخ طریقت آنچه را از آداب و رسوم صلاح دید در برنامه سیر و سلوک خود گنجاند و به مریدان خود دستور داد و به تدریج برنامه ای وسیع و مستقل به وجود آورد؛ مانند مراسم سرسپردگى و تلقین ذکر و خرقه و استعمال موسیقى و غنا و وجد هنگام ذکر. گاهى نیز در برخى سلسله ها کار به جایى رسید که شریعت در سویى و طریقت در سوى دیگر قرار گرفت و طرف داران این روش عملاً به باطنیه ملحق شدند؛ ولى با ملاحظه موازین نظرى شیعه، آنچه از مدارک اصلى اسلام (کتاب و سنت) می توان استفاده کرد خلاف این است و هرگز ممکن نیست بیانات دینى به این حقیقت راهنمایى نکند یا در روشن ساختن برخى برنامه هاى آن اهمال ورزد یا در مورد کسى (هر که باشد) از واجبات و محرمات خود صرف نظر کند. بیشتر متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد براى سیروسلوک رسم ها و آدابى قرار دهند که در شریعت نام و نشانى از آنها نیست. این سنت تراشى ها همواره ادامه داشت؛ آداب و رسومى تعطیل می شد و آداب و رسومى جدید باب گشت، نتیجه این وضع آن بود که حرمت محرمات از میان رفت و از اهمیت واجبات کاسته شد، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغى گردید، هر صوفى ای جایز می دانست هر حرامى را مرتکب می شد و هر واجبى را ترک می کرد، خانقاه و زاویه جاى مسجد را گرفت. کم کم طایفه اى مشهور به نام قلندریه پیدا شدند و تصوف معنای بوقى و منتشایى و یک کیسه گدایی یافت. بعدها نیز به اصطلاح خودشان براى اینکه فانى فى الله شوند، افیون و بنگ و چَرس استعمال کردند. به تدریج عبادت های پاک دینی به شاهدبازی و حلقه های نی و دف و ترانه های مهیج و رقص و وجد، تبدیل شد. به طبع، جمعی از سلاطین و اولیای دولت و توانگران و اهل نعمت که فطرتاً به معنویات علاقه مند بودند، اما چشم پوشی از لذایذ مادی برایشان ممکن نبود، سر سپرده این طوایف شدند و هر گونه احترام و مساعدت ممکن را به مشایخ این قوم، بذل می کردند با این کار خود یکی از بذرهای فساد را در میان جماعت صوفی می کاشتند. سرانجام عرفان به معنای حقیقی خود (خداشناسی یا معاد شناسی) از میان این گروه رخت بر بست و گدایی و دریوزگی و افیون و چرس و بنگ و غزل خوانی جایگزین آن شد (ر.ک: طباطبائی، 1371، ج 5، ص304). از طرفی صوفیه ادعاى کرامت می کردند، و در باره امورى سخن می گفتند که ضد ظواهر دین بود و عقل نیز آن را نمى پذیرفت؛ پس، براى توجیه ادعاهاى خود فهم اهل ظاهر، یعنی افراد دین دار و مقید به احکام دین را از درک اعمال خود عاجز می شمردند؛ ازاین رو، سبب انکار فقها و مردم عوام را در برابر گفتار خود، درک پایین و دشوار بودن مطالب می دانستند. چه بسا در برابر صوفیه جبهه گیرى می شد و از آنان بیزارى جسته، تکفیرشان می کردند. گاه نیز آنان را به همین جرم گرفتار حبس، شلاق، یا قتل، چوبه دار یا طرد و تبعید می ساختند. همه اینها به سبب بى پروایى اهل تصوف در اظهار مطالبى بود که آن را اسرار شریعت می نامیدند. اگر دعوى آنان درست باشد، یعنى آنچه آنان مى گویند مغز دین و لُبّ حقیقت باشد و ظواهر دینى به منزله پوسته رویى آن باشد و اگر اظهار و علنى کردن آن مغز و دور ریختن پوسته روى آن، کار صحیح باشد، شایسته بود آورنده شرع، خود این کار را می کرد و همچون صوفیان به همه مردم اعلام می کرد تا مردمان به پوسته اکتفا نکنند و از مغز محروم نشوند، اگر این کار صحیح نیست باید بدانند بعد از حق چیزى جز ضلالت نیست. اهل تصوف در آغاز شکل گیری مکتبشان در مقام استدلال و اثبات طریقه خود برنیامدند، و فقط به ادعاهاى لفظى اکتفا کردند؛ ولى، پس از قرن سوم هجرى به تدریج با تألیف کتاب ها و رساله هایى مرام خود را در دل ها جای دادند و به اندازه ای هوادار براى خود درست کردند که توانستند آراى خود را درباره حقیقت و طریقت به طور علنی مطرح سازند. آنان انشاآتى از نظم و نثر در اقطار زمین منتشر ساختند و همواره عِدّه و عُدّه و مقبولیتشان در دل هاى عامه و اعتبارشان در نظر مردم بیشتر شد، تا آنجاکه در قرن ششم و هفتم هجرى به نهایت مقبولیت رسیدند؛ ولى ازآنجا که در مسیر خود کجروی هایى داشتند، به تدریج کارشان رو به ضعف نهاد و عامه مردم از آنان روی گردان شدند. انحطاط در شیعه اهل تحقیق می توانند انحراف ها و آسیب هایی را که دامن گیر تصوف شد، به روشنی از کتاب های تراجم و تذکره هایی همچون تذکرهالاولیاء عطار و نفحات الانس جامی و نظایر آن که متضمن جهات تاریخی طریقت و رجال طریقت است، دریابند. این آسیب ها که بیشتر در میان اکثریت اهل سنت رواج داشت، دامن گیر اقلیت شیعه نیز شد و اتحاد محیط، با تأثیر قهری و جبری خود، این فساد را به داخل جمعیت اهل طریقت شیعه نیز انعکاس داد؛ همان گونه که روش عمومی اجتماعی اکثریت که از سیرت جاریه زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله منحرف شده بودند، شیعه را تحت الشعاع قرار داد و اجازه نداد سیرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله را پس از استقلال، در میان جمعیت متشکل خود، اجرا و عملی سازد، همچنین سلیقه های علمی که شیعه از اهل بیت علیهم السلام اخذ کرده بود، با آن همه صافی و روانی، در کمترین زمان متأثر از سلیقه های علمی جماعت قرار داده شد و رنگ های نامطبوعی از آنها گرفت. همچنین طریقه عرفان نیز به رنگ طریقت جماعت درآمد و تقریباً به همان سرنوشت که توصیف کردیم دچار شد (طباطبائی، 1382، ص 246). برخی انحرافات و آسیب های تصوف را اینگونه می توان برشمرد: مخالفت با عقل؛ عدم مطابقت با شریعت؛ ناهماهنگی با فطرت انسانی؛ بی توجهی به ابعاد همه جانبه انسان (فردی، سیاسی، اجتماعی)؛ ابهام گویی؛ ابداع ریاضت های غیرشرعی؛ فرقه گرایی؛ عشق مجازی و شاهدبازی؛ قطب محوری و استادپرستی؛ سماع و رقص؛ ایجاد مکان های مقدس اختصاصی؛ ملامتی گری؛ مذمت علم آموزی. نتیجه گیری نهضت تشیع، جنبشى براى نگه دارى و حفظ اسلام بر مبادى و اصول صحیح نخستین آن بود. کسانى که از این عقیده پیروى می کردند، همان مسلمانانى بودند که فقط به مصلحت اسلام و بقای آن بر آنچه خدا و رسولش اراده کرده بودند، نظر داشتند؛ در واقع، کسانى که از تشیع پیروى می کردند، به حقیقت اسلام عقیده و علاقه داشتند؛ در اسلام واقعی معنویت، حریّت و مساوات دیده بودند و سعادت و مصلحت خود را در پیروى از آن می دانستند. این گروه حفظ اسلام و بقای بر اصول صحیح آن را در پیروى از امیرمؤمنان علیه السلام می دانستند (ر.ک: شیبی، 1982م، ج2، ص 85). این معنویت حفظ شده به دست اهل بیت علیهم السلام و اقلیت شیعه، در کالبد جامعه، نفوذ و توسعه یافت و پیام معنویت اسلام را به گوش هوش همگان رساند، و مؤمنان حقیقی را به سیروسلوک معنوی رهنمون گشت. علاوه بر عارفان الهی که تربیت یافتگان این مکتب بودند، کسانی از اکثریت که علایق معنوی و روش زاهدانه و عارفانه داشتند از این ذخایر موجود در میراث اهل بیت علیهم السلام بهره برده، تأثیر بسزائی در نشر معارف و معنویت اسلامی در جامعه داشتند. البته با وجود اثرپذیری صوفیه از اهل بیت علیهم السلام، بی توجهی و پذیرش مرجعیت مطلق اهل بیت علیهم السلام در معارف اعتقادی و معنوی، انحرافاتی عمیق در جنبش معنویِ برخاسته از تعالیم قرآن و ثقلین پدید آمد و این انحرافات در مقیاسی کمتر به شیعه سرایت کرد. منابع آملی، سیدحیدر، جامع الاسرار، انستیتو ایران و فرانسه پژوهش های علمی. بدوی، عبدالرحمن،1917، شخصیات قلقه فی الاسلام، قاهره. جوادی آملی، عبدالله، 1386، شمس الوحی تبریزی، سیره علمی علّامه طباطبائی، قم، اسراء. خضری، سیداحمدرضا، 1384، تاریخ تشیع، تهران، سمت. زرین کوب، عبدالحسین، 1384، جستجو در تصوف ایران، تهران، امیر کبیر. شیبی، کامل مصطفی1982م، الصله بین التصوف والتشیع، بیروت، دار الاندلس. صدوقی سها، منوچهر و کیوان سمیعی،1370، دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، تهران، پاژنگ. طباطبایى، سیدمحمد حسین، 1371، المیزان فى تفسیر القرآن، چ دوم، قم، اسماعیلیان. ـــــ ، 1382، شیعه؛ مذاکرات و مکاتبات، پرفسور هانری کربن و علامه طباطبائی، تهران، بوستان کتاب. ـــــ ، 1387، رسالت تشیع در دنیاى امروز، چ دوم ، قم بوستان کتاب. ـــــ ، 1388، شیعه در اسلام، قم: موسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم. ـــــ ، 1423ق، طریق عرفان، ترجمه و متن رساله الولایه، ترجمه صادق حسن زاده، قم، بخشایش. ـــــ ، 1430ق، بررسى هاى اسلامى، قم، بوستان کتاب. ـــــ ، 1431ق، على و فلسفه الهى، قم، جامعه مدرسین. مجلسی، محمدباقر، بی تا، بحارالانوار، بیروت، دارصادر. مطهری، مرتضی، 1382، مجموعه آثار ج نهم، تهران، صدرا. ولهاوزن، یولیوس، 1375، تاریخ سیاسی صدر اسلام، تشیع و خوارج، ترجمه محمود افتخارزاده، قم، دفتر نشر معارف اسلامی. اصغر نوروزی: دانشجوی دکتری عرفان اسلامی ادیان و مذاهب. حکمت عرفانی – شماره 6 - سال دوم، شماره دوم، انتهای متن/
http://fna.ir/R0Z99L
94/09/15 - 04:53
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]
صفحات پیشنهادی
نسبت تصوف و عرفان با تشیع و خاستگاه شیعی عرفان - بخش اول بعد معنوی و عرفانی شیعه
نسبت تصوف و عرفان با تشیع و خاستگاه شیعی عرفان - بخش اولبعد معنوی و عرفانی شیعهعلّامه طباطبائى با زبانی ساده و با استدلالهای بسیار روشن جنبه معنوی و عرفانی شیعه و وجوهی از ارتباط تاریخی تشیع و تصوف را بیان میکند چکیده امروزه پس از گذشت نزدیک به دو قرن از پژوهشهایعلم پیشین الهی در عرفان اسلامی - بخش دوم و پایانی نحوه علم پیشین خداوند به اشیا
علم پیشین الهی در عرفان اسلامی - بخش دوم و پایانینحوه علم پیشین خداوند به اشیاصدرالمتألهین اولین کسی است که توانسته از علم پیشین خداوند به اشیا تحلیلی ارائه دهد که با وحدت و بساطت ذات متعال سازگار شود تحلیل مبانی و اصول برهان پیش از بررسی اصول مربوط به روش عرفا اشاره&shچرایی عدم انطباق برخی پرسش و پاسخهای قرآن - بخش دوم و پایانی پاسخهای قرآن در پرسش از زمان وقوع قیامت
چرایی عدم انطباق برخی پرسش و پاسخهای قرآن - بخش دوم و پایانیپاسخهای قرآن در پرسش از زمان وقوع قیامتپاسخهای قرآن کریم غالباً منطبق با پرسشهای مخاطبان است اما برخلاف انتظار برخی پاسخها با پرسش مخاطب منطبق به نظر نمیرسد حکمت هلال های ماه در آیه 189 سوره بقره و در خصوص هلاسیروسلوک معنوی در نگاه اهل بیت علیهم السلام - بخش دوم و پایانی درجات سلوک معنوی
سیروسلوک معنوی در نگاه اهل بیت علیهم السلام - بخش دوم و پایانیدرجات سلوک معنویبا بررسی احادیث و ادعیه مأثور از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام در زمینۀ سیر و سلوک به این نتیجه می رسیم که مسافت سیر معنوی به سوی خدا نزدیک است و مسیر آن دارای مراحلی است که انسان سالک باید با گذر امعنا و مبناشناسی کرامت انسانی؛ با نگاهی بر کرامت سیاسی در آموزه های قرآنی - بخش دوم و پایانی کرامت و ضرورت اقد
معنا و مبناشناسی کرامت انسانی با نگاهی بر کرامت سیاسی در آموزه های قرآنی - بخش دوم و پایانیکرامت و ضرورت اقدامات اقتصادیکرامت به عنوان یک قاعده اساسی در پرتو مبنای برخاسته از آن نقش مهمی در تنظیم روابط شهروندان و دولت ایفا می کند و می تواند در تحقق یک الگوی مطلوب سیاسی و ترسیمتفکیک دو مقام در اندیشه سیاسی: «اندیشه سیاسی ثابت» و «الگوی سیاسی» - بخش دوم و پایانی تفاس
تفکیک دو مقام در اندیشه سیاسی اندیشه سیاسی ثابت و الگوی سیاسی - بخش دوم و پایانیتفاسیر نادرست از اندیشه سیاسی فقهای شیعهاندیشه سیاسی ثابت عبارت است از مجموعه گزاره های انتزاعی کلی و دایمی در حوزه سیاست که اصالتاً ناظر به محیط سیاسی و زمان و مکان خاص نیست 4 نکات تکمیلیزهد و سادهزیستی و نقش آن در رشد فردی و اجتماعی - بخش دوم و پایانی تحصیل عزت نفس از آثار ساده زیستی است
زهد و سادهزیستی و نقش آن در رشد فردی و اجتماعی - بخش دوم و پایانیتحصیل عزت نفس از آثار ساده زیستی استزهد و ساده زیستی یکی از ارزشمندترین فضایل اخلاقی است که اهمیت آن در آیات و روایات به روشنی مشهود است 3 شناخت عیوب دنیا انسان های ساده زیست به دلیل اینکه دارای حب و علاقرؤیت حق تعالی از منظر علّامه طباطبائی - بخش دوم و پایانی رؤیت همگانی خداوند پیش از ورود به عالم ماده
رؤیت حق تعالی از منظر علّامه طباطبائی - بخش دوم و پایانیرؤیت همگانی خداوند پیش از ورود به عالم مادهعلّامه طباطبائی مطابقات با روایات رؤیت قلبی خداوند را می پذیرد اما ازآنجاکه خداوند از جسمیّت و لوازم آن منزّه است رؤیت بصری خداوند را مردود می داند علم ضروری علم ضروری دعلم پیشین الهی در عرفان اسلامی - بخش اول علم پیشین خداوند به اشیا به چه معناست؟
علم پیشین الهی در عرفان اسلامی - بخش اولعلم پیشین خداوند به اشیا به چه معناست صدرالمتألهین اولین کسی است که توانسته از علم پیشین خداوند به اشیا تحلیلی ارائه دهد که با وحدت و بساطت ذات متعال سازگار شود چکیده «علم پیشین خداوند به اشیا» از جمله موضوعاتی است که هفوتبال و جادوی شماره ها؛ بخش دوم، شماره 9
در بخش دوم به شماره 9 های معروف تاریخ فوتبال می پردازیم شماره ای که شاید در ذهن اغلب طرفداران فوتبال یک مهاجم کلاسیک را به ذهنمان بیاورد مهاجمان تمام کننده ای که نامشان با گلزنی عجین شده است یکی از این بازیکنان رونالدو ستاره سابق برزیلی است هنگامی که مریخی در پیراهن بارسلو-
گوناگون
پربازدیدترینها