تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن همواره خانواده خود را از دانش و ادب شايسته بهره مند مى سازد تا همه آنان را وارد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812960599




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

با بهاره رهنما؛ درباره مد و سبک و زندگی


واضح آرشیو وب فارسی:جمهوریت: گفت وگو با بهاره رهنما که هم شاعر است، هم نویسنده، هم بازیگر تئاتر و سینما و هم مادر و هم همسر و هم در کار لباس ها و جواهرات ویژه و خلاصه در همه چیز سررشته ای دارد، کمی سخت است، اما جذاب هم هست. این که با زنی با اشتیاق و استقبال از گفت و گو بنشیند و تمام حرف هایش را با لذت و البته خنده های بسیار بگوید و زمان هم در این میان، ذره ای اهمیت نداشته باشد، سختی که ندارد، هیچ، سرشار از آسانی ولذت هم هست. گفت و گو با بهاره رهنما در سالروز تولدش، در بهار 42 سالگی اش صورت گرفت و با خنده و شوخی بسیار همراه شد. حرف زدن از سبک زندگی، مدپوشی، توجه به لباس و جواهرات، برندبازی،برخی از مشکلات امروز جامعه ما مثل آرایش های نادرست و جراحی های بیمارگونه صورت در زنان، در این گفتگو مطرح شد و او با لبی مدام خندان پاسخ گفت. شیرینی این گفتگو رابه شما تقدیم می کنیم. در همه این سال هایی که تو را می شناسم همیشه ماجرای لباس، ظاهر ، طلا و جواهرات و ... در تو پر رنگ بوده است. ریشه این علاقه و توجه از کجاست؟بچگی از آن بچه های بودی که کفش های پاشنه بلند مامان شان را یواشکی می پوشیدند و ماتیک سالم برای مادر نمی گذاشتند؟ ماتیک شکستن که تجربه همه دخترهاست؛ ماتیک به همه صورت مالیدن. اصلا بوی ماتیک من را به یاد بچگی و شیطنت های آن دوران در اتاق مادرم می اندازد. ا ین عشق انگار ذاتی ست. من همیشه می مانم که بچه به این کوچولویی از کجا می فهمد ماتیک یعنی چه که تازه اینقدر دلش ضعف می رود و عاشق آن هست. واقعا ذاتی ست. همه دخترها اولین عشق شان ماتیک است. ولی من خیلی زود متوجه لباس پوشیدن شدم. علت هم این بود که من خواهر و برادر دو قلویی دارم که ده سال از من بزرگتر هستند. من همیشه بهانه و رهام ، که خیلی خوش قد و بالا و خوش لباس بودند، را می دیدم و دغدغه آنها برای لباس بود که به من هم سرایت کرد. آنها دو قلوی همسان و از بچه هایی که مثل هم لباس می پوشند، نبودند ولی همیشه درگیر این داستان ها بودند که چه را با چه ست کنند. از طرفی نه آنقدر با من فاصله داشتند که حکم پدر و مادری برایم داشته باشند نه هم سن بودیم که جدی نگیرم . برای همین همیشه حالت الگوپذیری از آنها داشتم. خواهر و برادرم باعث شدند این باور از کودکی در ذهن من شکل بگیرد که لباس پوشیدن مهم است. اصلا می خواهم از همین اول صحبت مان روی یک موضوع تاکید کنم؛ گران پوشیدن اصلا نه مزیتی برای خوش تیپی است و نه مهم است.سلیقه ای که هر کسی برای انتخاب لباس و زیورآلات و متعلقات ظاهر خود به کار می برد مهم است و باید حرفی برای گفتن داشته باشد. در هر جمعی که وارد می شویم پیش از شروع صحبت ظاهر ماست که ما را معرفی می کند؛ رنگ بندی، استایل، کوپ ، اکسسوری و ... پیش از خود ما با مخاطب ارتباط برقرار می کند. بیا یک جور دیگر ریشه برخی از حرف ها را در دوران کودکی تو ببینیم. هیچ وقت آدم اهل مد روز نیستی با اینکه خیلی برای لباس و ظاهر و اینها وقت می گذاری و اهمیت می دهی، در عوض کاملا استایل خودت را داری و انگار لباس هایت همیشه امضاء خودت را دارد. این مال خود کردن، بهاره ای شدن از کجا شکل گرفته؟ از کجا آمده است؟ بخشی از این اتفاق به روحیه و خلق و خوی هر آدم بر می گردد اما یک بخش هم مربوط به نگاه شخصی من است. یک بخش هم طرز فکر ، نوع نگاه و جهان بینی هر آدمی است. من همیشه اعتقاد داشتم وقتی یک چیزی مد و فراگیر می شود دلیل این نمی شود که برای همه آدم ها مناسب باشد. از همین زاویه فکر می کنم اگرچیزی مد هم شده باشد، من باید آن را به مد خودم تبدیل کنم و تغییری در آن ایجاد کنم. این متفاوت بودن برایم جالب است. این تفاوت هم به معنی جلب توجه نیست و صرفا یک امضاء شخصی است. یادم می آید در دوره راهنمایی و بعد دبیرستان کفش های پلاستیکی مد شده بود که ممکن است دهه پنجاهی یادشان باشد. این کفش های پلاستیکی که شبیه گالش توری بودند رنگ های شاد متنوع داشتند. من همین را به مد خودم تبدیل می کردم، یعنی یک لنگه را یک رنگ و یک لنگه را رنگ دیگری می پوشیدم، که خب به نظر همه کار عجیب و متفاوتی بود. مامانم می گفت خب این کار یعنی چی؟! مردم فکر می کنند تو از نداری لنگه به لنگه پوشیدی. تازه آن زمان، زمان سختگیری ها هم بود. بله، برای خودم هم همین جالب است که درآن اوضاع و شرایط هم نگاه من همین بود که تغییر و تفاوت ایجاد کنم و از هر چیزی یک چیز تازه ای بسازم. در همه این سال ها هم مد و فشن و طراحی از آن شاخه هایی بود که من دوست داشتم دنبال کنم و لا به لای این همه شلوغی نویسندگی، بازیگری و کارگردانی و دو رشته تحصیلی ادبیات و حقوق، دوره هایی هم دیدم یا خارج از ایران در کارگاه های مرتبطی شرکت کردم. چه جالب. پس ماجرا جدی تر از این حرف هاست. چه دوره هایی دیدی؟ نه این قدر جدی. چند دوره کوتاه و کارگاه بود. بعد هم فقط جسارت کردم و طراحی لباس چند کار نمایشی را هم خودم انجام دادم. شاید شاخص ترین آنها که چند ماه برایش وقت گذاشتم نمایش «دورهمی زنان شکسپیر» بود که تو هم آن کار را خیلی دوست داشتی. دانلود ویدیو آراستگی ربطی به پول ندارد بله. از نمایش های محبوب من بوده و اتفاقا دوست دارم در یک فرصتی درباره طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی این نمایش، مفصل حرف بزنیم. خوب است، اما در ادامه صحبت قبلی به نظرم طراحی لباس وسیله ای برای بیان شخصیت است. باز هم تاکید می کنم خوش استایل بودن و توجه داشتن به پوشش و ظاهر خیلی هم احتیاج به پول خرج کردن عجیب و غریب ندارد. البته که غیرواقع بین هم نیستم و می دانم حداقل های مالی را می خواهد و طبیعتا زندگی که در آن فقر و مشکلات مالی است جایی برای مد و فشن و استایل و این ماجراها ندارد. در این شرایط بعید هم نیست که آدم ها به نوعی هارمونی نداشتن در ظاهر و لباس های شان هم برسند، چون قدرت انتخابی ندارند. اما از آن سو هم آراستگی و تر و تمیز بودن احتیاج به پول و پولدار بودن ندارد. بیشتر افراد جامعه مثل ما طبقه متوسط هستند و توان این انرژی و توجه گذاشتن را دارند. دقیقا. فکر می کنم در دهه شصت و هفتاد، جامعه ما این قدر درگیر برند وبرند پوشیدن نبود. شاید تاثیر شرایط جنگ و بعد از جنگ هم بود. ولی مردم زیاد مارک باز نبودند و خوش تیپی به لباس های مارک دار پوشیدن محدود نمی شد. خیلی افراد خوش لباس و خوش تیپ، لباس های شان را می دادند خیاط می دوخت یا حتی مادر، خاله و زن های اطراف می دوختند. دقیقا. خود ما یک پزی مثلا برای تولدهای مان داشتیم، این بود که لباس های مان را مامانم می دوخت. فکر می کنم اینکه مامان خیاطی می کرده، در آشنایی و علاقه مندی تو به لباس و طراحی و مدل وپارچه بی تاثیر نبوده است. من عمه ای هم داشتم که بسیار باسلیقه بود و همیشه لباس عید بچه های کوچک خانواده را او برای شان می خرید و ست می کرد یا می دوخت. فشن استایلیست خانواده شما بود؟ بله. (می خندد) مامان هم که اهل خیاطی بود؟ بله و تا هجده سالگی هر سال برای تولدم لباسم را خودش می دوخت. یک اخلاق بامزه ای هم داشت. لباسی که برای جشن تولدم آماده می کرد را قایم می کرد و روز تولدم سورپرایزم می کرد. همین الان که داریم حرف می زنیم تصویر یک لباس بنفش در ذهنم آمد. آن موقع شیفون (ژپون) روی لباس مد شده بود. مامان یک لباسی برای من دوخته بود که دامن کوتاه و پف دار که شیفون روی آن دوخته شده بود، داشت. این پیراهن حریر بنفش بود که بالای آن را مامان مهره های سفید کوچولو دوخته بود. الان تو من را به آن خاطرات دور و آن لباس بنفش بردی. سبز و بنفش، دو دوره زندگی با من بوده اند پس بنفش از قدیم رنگ مورد علاقه ات بوده؟ نه، اول سبز بود. زمانی که دانشگاه می رفتم بچه ها کلروفیل صدایم می زدند. همه چیزم سبز بود. علاقه دیوانه واری به رنگ سبز داشتم و چند سالی است که خوب شده ام. سبز را خیلی دوست دارم ولی بنفش رنگ مورد علاقه ام است. از خاطره بازی مان دور نشویم. وقتی با پیمان(قاسم خانی) آشنا شدی و نامزد کردی چقدر در قرار و مدارها و دیدارها ماجرای چی بپوشم و لباس دغدغه ات بود؟ نامزدی چی پوشیدی؟ لباس عروست چه شکلی بود؟ یک نکته متفاوت و جالب درباره لباس نامزدی و عروسی من این است که هر دو در آن دوران خیلی ساختارشکن بودند. در سال هایی که من نامزد کردم لباس نامزدی مد، یک لباس کلاسیک و پف دار به رنگ صورتی ملایم یا رنگ های مشابه بود. من وعمه ام نشستیم خودمان لباسم را طراحی کردیم. لباس نامزدی من یک طرح رومی داشت و بسیار ساده و سبز بود.  پس تو هنوز در دوران حاکمیت سبز بودی. بله، هنوز دوران سبز بود(می خندد). لباسم خیلی شبیه پوشش یونانی های قدیم بود و سربند هم داشت. برای عروسی هم در آن سال ها اولین عروسی بودم که لباسم سفید نبود و تقریبا طلایی بود؛ طلایی و کرم. رنگ خیلی خاصی داشت. کلاه لباس عروسی ام را خودم طراحی کردم و طراحی آن دو هفته طول کشید. جالب تر از از همه اینکه دسته گل من اصلا گل نداشت و فقط برگ سبز خالی بود. ماجرای سبز ظاهرا خیلی در اوج بوده و حرف اول و آخر را می زده. اوج دوران سبزم بود(می خندد). داماد لباس عروس را دیده بود یا روز عروسی دید؟ نه، دیده بود. حالا پیمان همداماد متفاوت و ساختارشکنی بود. چون آن زمان اصلا رسم نبود داماد ته ریش داشته باشد یا کت نپوشد. پیمان به جای کت یک جلیقه مشکی که راه راه های باریک طلایی داشت، پوشیده بود. خواهرم ایران نبود و نتوانست برای عروسی ما بیاید. من ژورنال ها را بالا و پایین کردم و لباس پیمان را پیدا کردم و خواهرم برای مان فرستاد. داماد هم که با ریش دو روزه بود.


چهارشنبه ، ۱۱آذر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جمهوریت]
[مشاهده در: www.jomhouriat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن