واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
چرا باید «شهرزاد» ببینیم؟
يكي از بهترين نقش آفرينيهاي چند سال اخير سينما و تلويزيون ايران. مويد اين نكته كه نصيريان چه بازيگر بزرگي است و كارگردانان نتوانستهاند به اندازه استعدادش از او در فيلمها بهره ببرند. او در نقش پدرخوانده داستان (بزرگ آقا) حيرتانگيز است.
وب سایت 7فاز - پويان عسگري: بهترين سريال شبكه نمايش خانگي: در شش سال اخير سريالهاي متفاوتي وارد شبكه نمايش خانگي شدند.
هر كدام به دليلي يا تماشاگر خود را در ادامه داستان از دست دادند يا انقدر بد بودند كه اصلا از همان ابتدا ديده نشدند. در ميان اين عناوين مهم و دهن پركن، «شهرزاد» اما چيز ديگري است. حاصل حرفهاي بودن و تمركز و جدي گرفتن ملزومات ساخت يك اثر پرمخاطب.
با رويكردي متفاوت نسبت به تمام محصولات توليد شده در شبكه نمايش خانگي، مانوس و نزديك به روحيه كارگردان و خالقش. روايت يك داستان عاشقانه در روزگار گذشته. به انضمام استعارههايي كه كاركرد امروزي دارند و داستان را از حالت محدود و شخصي به شكل داستان يك «ملت» ارتقا ميدهند.
عشق و تاريخ: تنها فيلمساز تاريخ سينماي ايران كه ذوق بررسي و پرداختن به تاريخ در دل يك داستان جذاب را داشت، مرحوم علي حاتمي بود.
غير از محدوديتهاي سختافزاري سينماي ايران در بازسازي «روزگار سپري شده» كه دليلي براي طفره رفتن فيلمسازان ايراني بوده، منظر و افق ديد محدود فيلمسازان و تهيهكنندگان عافيت طلب، دليل مهمتري است كه اثري از تاريخ و روايتهاي تاريخي در فرهنگ عامه ايراني نباشد.
در حاليكه با كمي ذوق ميتوان ميني سريال يا فيلمهاي درجه يكي درباره بخشهاي مهم تاريخ معاصر و شخصيتهاي اثرگذار آن ساخت. از آيتالله خميني و محمد مصدق تا ماجراي «سياهكل» و دوران طولاني نخست وزيري اميرعباس هويدا. «شهرزاد» تلاشي است براي جدي گرفتن اين موضوع مغفول مانده.
به سياق كارهاي قبلي حسن فتحي (سريالهاي شب دهم و مدار صفر درجه، و فيلم خوب و دست كم گرفته شده «پستچي سه بار در نميزند») شاهد فراز و فرودهاي يك داستان عاشقانه در دل يك واقعه مهم سياسي/ اجتماعي (كودتاي 28 مرداد 1332) هستيم.
با معاني و استعارههايي كه در نسبت با اجتماع امروز (28 مرداد معادل خرداد 88 ؟) معني ميشوند و جمله تبليغاتي سريال را شامل شدهاند؛ «در تندباد حوادث، عشق اولين قرباني است».
علي نصيريان: يكي از بهترين نقش آفرينيهاي چند سال اخير سينما و تلويزيون ايران. مويد اين نكته كه نصيريان چه بازيگر بزرگي است و كارگردانان نتوانستهاند به اندازه استعدادش از او در فيلمها بهره ببرند.
او در نقش پدرخوانده داستان (بزرگ آقا) حيرتانگيز است. با طمطراق و تبختري كه از بازيگران فيلمهاي كوئنتين تارانتينو سراغ داريم و وقاري كه يادآور برت لنكستر «يوزپلنگ» ويسكونتي است. نصيريان فراتر از نقشي كه برايش نوشته شده، در حال خلق مهمترين پدرخوانده ايراني است.
سنگين و اخمو و سنتي كه به وقتش مهر و عاطفهاش را نثار ديگران ميكند و بيشتر از هر شخص ديگري در داستان متوجه زير و زبر شدن سنت در دنيايي كه دارد در آن زندگي ميكند، است.
كسي كه عشق خاموشش نسبت به دختر زيباروي داستان (شهرزاد)، به شرط برملا شدن در داستان ميتواند او را از ايني كه هست در ذهن تماشاگر ماندگارتر كند.
شهرزاد همان ايران است: ترانه عليدوستي تنها بازيگر زن ايراني است كه قابليت در مركز قرار گرفتن يك داستان، به عنوان كانون يك جهان استعارهاي را دارد.
تنها بازيگر زن ايراني كه شانههايش پذيراي استعارههاي يك داستان تاريخي است. شبيه به فيلمهايي كه بناي خود را بر نمايش توامان مصايب و حوادث رفته بر يك كشور/ زن گذاشتهاند و از دست دادن معشوق/ زن را با از دست دادن ميهن/ مملكت يكي انگاشتهاند («كاباره» باب فاسي، «درخت گلابي» داريوش مهرجويي و «باد ميوزد» هايائو ميازاكي»)، اينجا هم شهرزاد نمادي از مملكتي است كه دارد لگدمال ميشود. دارد ويران ميشود و دارند برايش تصميمات ناجور ميگيرند.
شهرزاد نمادي از ايران است در چنبره عاشق بيمسئوليت، مرد عياشي كه قرار است عاشقش شود و پدرخواندهاي كه عاطفه خاموشش را درز گرفته تا به وقتش سر دختر مثل آوار خراب شود.
تماشاي شهرزاد/ ايران وقتي دارند دست به دستش ميكنند و تيشه به ريشهاش ميزنند، آگاهي بخش است. همانطور كه خواندن تاريخ و فهم گذشته، ميتواند چراغ راه آينده باشد.
آيندهاي كه شهرزاد/ ايران در صدد احياي خود برميآيد؛ پدرخواندهها بايد قرباني شوند تا شهرزادها بتوانند راحت زندگي كنند.
موسيقي و ترانه: بعد از مدتها (به استثناي موسيقي كارن همايونفر براي «جرم» كيميايي) موسيقي متني ساخته شده كه هم احساساتي ميكند و هم اينقدر تاثيرگذار است كه وادارتان ميكند با سوت بزنيدش.
يك موسيقي ملوديك با طعم و لحني عاشقانه كه به موقع لحظات احساساتي داستان را موكد ميكند و گوياي منظر رمانتيك اين قصه تاريخي است.
علاوه بر موسيقي به يادماندني فردين خلعتبري، ترانههايي كه محسن چاوشي براي سريال خوانده هم بعد از مدتها، نمايانگر يك چاوشي سينه سوخته است كه احوالات ملت عاشق را در سالهاي اخير، در بهترين ترانههايش نمايندگي كرده.
اينجا هم ترانه «رفيقم كجايي» كه در انتهاي اپيزود پنجم روي تصوير جدايي و دلتنگي زوج عاشق شنيده ميشود، در مدت زماني كوتاه راه خود را به فرهنگ عامه باز كرد و قلوب ملت را به تسخير درآورد.
با حسي متفاوت و امروزي روي تصاوير مربوط به دوران گذشته. خرق عادتي خلاقانه در حاشيه صوتي يك محصول تاريخي كه برخلاف شيوه معمول استفاده از آواز و ترانه مبتني بر موسيقي اركسترال، از ترانه پاپ بهره برده است.
شبيه به حس متفاوتي كه شنيدن موسيقي «هيپ هاپ» امروزي روي تصاوير بردههاي رنگين پوست قرن نوزدهمي در «جنگوي رها از بند» تارانتينو برميانگيخت؛ اينجا هم موسيقي پاپ، باروت بيداد صحنه و داستان را مشتعل ميكند و قلب تماشاگر را مشحون از عواطفي كه پوسيدند و عاشقانههايي كه در خلوت دل پژمردند، به تپش مياندازد.
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸:۱۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]