تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844866670




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

تبیین مبانى تسبیح موجودات از منظر علّامه طباطبائى در المیزان - بخش دوم و پایانی تبیین وجود نطق و تکلم در تمام موجودات


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: تبیین مبانى تسبیح موجودات از منظر علّامه طباطبائى در المیزان - بخش دوم و پایانی
تبیین وجود نطق و تکلم در تمام موجودات
نطق و کلام در قرآن کریم، به معناى اظهار ما فى الضمیر به طور مطلق است و این اختصاص به انسان ندارد. با توجه به این معنا، پذیرش اطلاق آن به تمام موجودات آسان تر مى گردد.

خبرگزاری فارس: تبیین وجود نطق و تکلم در تمام موجودات



  تبیین وجود نطق و تکلم در تمام موجودات آیات متعددى از قرآن کریم بر وجود نطق در تمامى موجودات یا برخى از موجودات دلالت دارد که این آیات مورد توجه فلاسفه و مفسران قرار گرفته است، به گونه اى این دو قشر به توضیح این آیات پرداخته اند و به طورکلى، این آیات را به دو طریق تفسیر کرده اند: عده اى نطق موجودات را مجازى و تنها معجزه اى از ناحیه پیامبران مى دانند، و گروه دیگر با توجه به قراینى که در آیات قرآن کریم موجود است، نطق موجودات را حقیقى دانسته اند که بر اساس مطالبى که درباره معناى نطق و کلام در قرآن کریم گفته شد، مى توان نتیجه گرفت: نطق همیشه با الفاظ و با صوت نیست و هر موجودى به تناسب حیات و ظرفیتش، نطق خاصى دارد و به صورت هاى معینى با دیگر همنوعان یا غیرهمنوعانش ارتباط برقرار مى کند که پیامبران الهى همچون حضرت سلیمان به اراده الهى این الفاظ را تشخیص داده، مى فهمیدند. ازاین رو، مى توان گفت: نظر دوم صحیح است. علّامه طباطبائى نیز این دیدگاه را قبول دارد که در اینجا، به ذکر برخى از این آیات و تبیین آنها مى پردازیم: الف. وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّه وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. (فصلت: 21) این آیه شریفه از مهم ترین آیاتى است که به طور صریح، به وجود نطق در همه موجودات اشاره کرده است. در این باره این نطق و شهادت اعضا در قیامت به چه صورتى است، میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. برخى معتقدند: خداوند در روز قیامت براى اعضاى بدن انسان ها علم و قدرت بر حرف زدن ایجاد مى کند و در نتیجه، خبر مى دهند که صاحبانشان چه گناهانى کرده اند. برخى دیگر گفته اند: خداى تعالى در کنار اعضاى بدن، صدایى خلق مى کند که معناى آن آواز، شهادت به رفتار صاحب عضو است. بعضى دیگر گفته اند: کلمه شهادت در این آیه، به معناى دلالت حال است؛ یعنى حال و روز هر کس شهادت مى دهد که او فلان گناه را کرده که از نظر علّامه هیچ یک از این نظرات صحیح نیست؛ زیرا این معانى را شهادت نمى گویند. از ظاهر آیه برمى آید که شهادت گوش و چشم عبارت است از: گواهى دادن به آن مشهوداتى است که در دنیا تحمل کرده بودند، هرچند معصیت خود آن اعضا نباشد، و هر عضوى گناهان سایر اعضا را نیز شهادت مى دهد، بجز پوست که به خاطر نداشتن شنوایى و بینایى، تنها مى تواند به گناهى شهادت دهد که خودش آلت و ابزار آن بوده است. شهادت دادن اعضاى بدن و یا قواى بدن آدمى در روز قیامت، به این است که آنچه از اعمال زشت، که از صاحبش دیده است، بشمارد و از آن خبر دهد؛ زیرا اگر تحمل شهادت به معناى دیدن اعمال صاحبش در حین عمل و تشخیص اینکه این عمل گناه است، نباشد شهادت در قیامت معنا ندارد. پس از کلمه شهادت فهمیده مى شود که اعضاى بدن آدمى نوعى درک و شعور و زبان دارند (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 378). علّامه طباطبائى در ادامه مى فرماید: برگرداندن ضمیر عقلا به اعضا و جوارح به این سبب است که مقام، مقامى است که اعضا و جوارح عقلا حساب شده اند؛ زیرا نسبت شهادت و نطق به آنها داده و این دو از شئون عقلاست و بدین سبب، فرموده است: قالوا، وگرنه باید مى فرمود: قالت، و کلمه نطق هر جا به طور حقیقى استعمال شود، معنایش اظهار ما فى الضمیر است، و این معنا محتاج به این است که ناطق علمى داشته باشد و از ظاهر سیاق آیات و الفاظ برمى آید که نطق در معناى حقیقى کلمه استعمال شده است، نه مجازى. پس شهادت اعضاى یک مجرم در حقیقت، نطق و تکلم واقعى است و از علمى است که در دنیا به آن عالم بوده اند؛ علمى پنهان و ذخیره شده که موجب شده است خدا آنها را به زبان آورد. علّامه طباطبائى در ادامه متذکر مى شوند که نطق اختصاص به اعضاى بدن ندارد، بلکه عمومى است و شامل تمام موجودات مى شود و علت آن هم خداى سبحان است (همان، ج 17، ص 379و380). اما در تفسیر جمله أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ (فصلت: 21) مفسران وجوهى را ذکر کرده اند: بعضى معتقدند: این عمومیت به موجودات زنده و داراى نطق تخصیص خورده است؛ زیرا تمامى موجودات زنده و حتى تمامى موجودات، نطق به معناى حقیقى کلمه ندارند. بعضى دیگر گفته اند: مراد از نطق در جمله أَنطَقَنَا اللَّهُ همان معناى حقیقى کلمه است، ولى در جمله أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ به معناى دلالت است و در نتیجه، اطلاق جمله باقى مى ماند و تخصیصى در کار نمى آید. به عقیده علّامه طباطبائى اشکالى که متوجه این دو تفسیر است آن است که تخصیص زدن به آیه و یا حمل آن بر معناى مجازى (دلالت) وقتى درست است که ما این معنا را مسلم بدانیم که انسان و حیوان و فرشته و جن، حیات و نطق دارند، اما دیگر موجودات فاقد علم و نطقند. اما صرف اینکه ما موجودات را این گونه مى بینیم دلیلى نمى شود بر اینکه غیر از آن چهار طبقه، دیگر هیچ موجودى اراده و شعور ندارد، نه در ظاهر و نه در پس پرده و در باطن ذاتش؛ زیرا ما دسترسى به باطن ذات موجودات نداریم تا ببینیم که آنجا چه خبر است. ماییم و آیات قرآنى، که آن هم ظهور در این دارد که علم عمومیت دارد و تمامى موجودات از آن سهمى دارند (همان، ص 380و381). به عقیده علّامه موجودات همگى تسبیح دارند و تسبیح آنها کلام هم هست و به حقیقت، کلام است و نه به مجاز، و کلام موجودات عبارت است از: پاک دانستن و مقدس شمردن خداى عزوجل از احتیاج و نقص، به این طریق که احتیاج و نقصِ ذات و افعال خود را نشان مى دهند تا همه پى ببرند که پروردگار عالم چنین نیست و منزه است و چون این کار را از روى علم انجام مى دهند، عمل ایشان عین کلام خواهد بود (همان، ج 13، ص 123). ب. الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ. (یس: 65) به عقیده علّامه طباطبائى بر اساس این آیه، اعضاى بدن آدمى در دنیا از نوعى درک و علم و بینایى برخوردارند، و اگر نداشته باشند و تنها خدا در روز قیامت چنین شعور و نطقى به اعضا بدهد و در آن روز به اعمال زشتى که صاحبشان انجام داده است عالم شوند و یا در آن روز خداى تعالى زبانى و صوتى براى اعضا قرار دهد تا بتوانند شهادت دهند، هرچند شعور نداشته باشند، چنین چیزى اگرچه ممکن است، اما اطلاق شهادت برآن صحیح نیست و در قیامت با چنین شهادتى، حجت بر بنده خدا تمام نمى شود. پس از کلمه شهادت فهمیده مى شود که اعضاى بدن آدمى نوعى آگاهى و شعور و زبان دارند (طباطبائى، 1417ق، ج 17، ص 378). ج. وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَأُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ. (نمل: 16) این آیه شریفه بیان کننده یکى از نعمت هایى است که خداوند به حضرت سلیمان علیه السلام عطا کرد و آن هم فهمیدن زبان حیوانات است که برخى از مفسران قرآن کریم درک زبان حیوانات توسط حضرت سلیمان را تنها معجزه آن حضرت مى دانند، بدون اینکه براى حیوانات نطق و زبان و درکى قایل باشند (حسینى، 1404ق، ج 12، ص119و120؛ ابن کثیر، 1419ق، ج 6، ص 165). برخى دیگر همچون علّامه طباطبائى مقصود از منطق طیر را حقیقى دانسته اند که لازمه آن وجود نطق و علم و آگاهى در موجودات است (طیب، 1378، ج 10، ص 119؛ صادقى، 1419ق، ص 378؛ خمینى، 1418ق، ج 4، ص 495). به عقیده علّامه طباطبائى منطق طیر عبارت است از: هر طریقى که مرغ ها به آن طریق، مقاصد خود را با هم مبادله مى کنند، و تا آنجا که از تدبر در احوال حیوانات به دست آمده، معلوم شده است هر صنفى از اصناف حیوانات و یا دست کم هر نوعى، صوت هایى ساده و بدون ترکیب دارند که در موارد خاصى که به هم برمى خورند و یا با هم هستند، سر مى دهند؛ مثلاً، هنگامى که غریزه جنسى شان به هیجان بیاید یک جور و هنگامى که مى خواهند بر یکدیگر غلبه کنند جور دیگرى و هنگام ترس طورى و هنگام التماس و استغاثه به دیگران به گونه اى دیگر. البته این صداهاى متفاوت در مواقع گوناگون، مختص مرغان نیست، بلکه سایر حیوانات نیز دارند. اما چیزى که مسلم است این است که مقصود از منطق الطیر در آیه شریفه این معناى ظاهرى نیست، بلکه معنایى است دقیق تر و وسیع تر از آن؛ زیرا: اول. سیاق آیه شهادت مى دهد بر اینکه حضرت سلیمان از نعمتى سخن مى گوید که به خودش اختصاص دارد، و او که بدان دست یافته به عنایتى الهى و مخصوص به خود دست یافته است، و این معناى ظاهرى که بیان شد، چیزى نیست که غیر از حضرت سلیمان کسى بدان دست نیابد، بلکه هر کسى مى تواند در زندگى حیوانات دقت نموده، زبان آنها را بفهمد. دوم. محاوره اى که خداى تعالى در آیات بعدى از حضرت سلیمان و هدهد حکایت فرموده متضمن معارفى عالى است که در وسع صداهاى هدهد نیست؛ زیرا صداهایى که این حیوان در حالات گوناگون از خود سر مى دهد، انگشت شمار است و این چند صدا کجا مى تواند کسى را به این معارف دلالت کند؟ آرى، در کلام این حیوان، ذکر خداى سبحان و وحدانیت او و قدرتش و علمش و ربوبیتش و عرش عظیم او و نیز ذکر شیطان و جلوه گرى هایش در اعمال زشت و همچنین ذکرى از هدایت و ضلالت و مطالبى دیگر آمده است و بر هر دانشمندى که در معانى تعمق دارد، پوشیده نیست وقوفى که به این همه مطلب عمیق و معارف بسیار که هریک داراى اصول ریشه دار علمى است منوط به داشتن هزاران هزار معلومات دیگر است که چند صداى ساده هدهد نمى تواند قالب آنها باشد. علاوه بر آن، هیچ دلیلى نداریم بر اینکه هر صدایى که حیوان در نطق مخصوص خودش یا در صداهاى مخصوصش از خود سر مى دهد، حس ما مى تواند آن را درک کند و تمییزش دهد. به شهادت کشفى که اخیرا علماى طبیعى امروز کرده اند. اصولاً ساختمان گوش انسان طورى است که تنها صداهایى مخصوص و ناشى از ارتعاشات مادى مخصوص را مى شنود و آن ارتعاشى است که در ثانیه، کمتر از شانزده هزار و بیش از سى و دو هزار نباشد. اگر ارتعاش جسمى کمتر از آن و یا بیشتر از آن باشد حس سامعه و دستگاه شنوایى انسان از شنیدن آن عاجز است. ولى معلوم نیست حس شنوایى سایر حیوانات نیز عاجز از شنیدن آن باشد. ممکن است آنچه ما نمى شنویم بعضى از آنها را سایرحیوانات بشنوند. پس، از آنچه گذشت، روشن شد که از ظاهر سیاق برمى آید که براى مرغان منطقى است که خداى سبحان علم آن را تنها به حضرت سلیمان داده بود، و اینکه بعضى از مفسران گفته اند که نطق مرغان معجزه اى براى آن جناب بوده وگرنه خود مرغان هیچ یک زبان و نطق ندارند، حرف صحیحى نیست (طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 350و351). و. یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا. (زلزال: 4و5) در تفسیر این آیه، میان مفسران اختلاف شدیدى وجود دارد مبنى بر اینکه معناى خبر دادن زمین به وسیله وحى از حوادثى که در آن واقع شده، چیست؟ برخى معتقدند: خداوند زمین مرده را زنده مى کند و به آن شعور مى دهد تا از حوادث خبر دهد، و یا صوتى در زمین خلق مى کند تا آن صوت خبر دهد، و یا اینکه زمین به زبان حال دلالت مى کند که بر پشت آن، چه حوادثى رخ داده است (قاسمى، 1418ق، ج 9، ص 526؛ بیضاوى، 1418ق، ج 5، ص 330؛ کاشفى، 1369، ص 1372؛ طریحى، 1375، ج 3، ص 282). از نظر علّامه هیچ یک از این سه نظر صحیح نیست؛ زیرا اگر زمین به یکى از این وجوه شهادت دهد بندگان خدا مى توانند شهادت او را انکار کنند. در وجه اول، خواهند گفت: زمین در دنیا حیات و شعور نداشت، و در وجه دوم، خواهند گفت: ما صاحب صوت را نمى شناسیم، و در وجه سوم، زبان حال هیچ گونه حجیتى ندارد (طباطبائى، 1417ق، ج 20، ص 342و343). علّامه طباطبائى همچنین در تفسیر این آیه، مى فرماید: زمین به اعمالى که بنى آدم انجام داده اند، شهادت مى دهد؛ همان گونه که اعضاى بدن خود انسان ها نویسندگان اعمالش، یعنى ملائکه رقیب و عتید و نیز شاهدان اعمال، که از جنس بشر و یا غیربشرند، همه بر اعمال بنى آدم شهادت مى دهند و در جمله بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَى لَهَا حرف لام به معناى الى (به سوى) است؛ زیرا مصدر ایحاء، که فعل أوحى از آن مشتق شده است با حرف الى متعدى مى شود و معناى جمله این است: زمین به سبب اینکه پروردگارت به آن وحى کرده است تا از حوادثى که در آن رخ داده سخن بگوید، سخن مى گوید: پس زمین هم شعورى دارد و هر عملى را که در آن واقع مى شود، مى فهمد و خیر و شرش را تشخیص مى دهد و آن را براى روز اداى شهادت تحمل مى کند، تا روزى که به او اذن داده شود؛ یعنى روز قیامت شهادت خود را ادا کرده، اخبار و حوادثى را که در آن روى داده است، بگوید (همان). ه . إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَه یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ فَتَبَسَّمَ ضَاحِکا مِن قَوْلِهَا.(نمل: 18و19) در تفسیر تکلّم مورچه، اقوالى ذکر شده است؛ از جمله اینکه فهم زبان مورچه تنها قضیه اى بوده که در یک واقعه رخ داده، نه اینکه آن جناب همیشه زبان این حیوان را مى فهمیده است. برخى دیگر گفته اند: آن مورچه، مورچه بالدار بوده که خود نیز نوعى پرنده است. قول دیگر این است که کلام مورچه یکى از معجزات حضرت سلیمان بوده است. برخى گفته اند: صدایى از مورچه برنخاسته است تا حضرت سلیمان سخن او را بفهمد، بلکه خداوند آنچه را در دل آن حیوان بود به حضرت سلیمان الهام نمود (طباطبائى، 1417ق، ج 15، ص 353). ولى سیاق آیه تمام این احتمالات را رد مى کند. به عقیده علّامه طباطبائى خداوند در قرآن از برخى حیوانات لطایفى از فهم و دقایقى از هوشیارى حکایت کرده است که هیچ دست کمى از فهم و هوش انسان متوسط الحال در فهم و تعقل ندارد، و اگر این مقدار فهم و شعورى را از این حیوانات استفاده مى کند وزن کنیم، تردیدى نیست که تحقق این مقدار از فهم و شعور موقوف به داشتن معارف بسیارى دیگر و ادراکات گوناگونى است از معانى بسیط و مرکب (همان، ج 7، ص 77). در میان مفسران، صاحبان کتب تفسیر شریف لاهیجى (شریف لاهیجى، 1373، ج 3، ص 414)، تفسیر هدایت (مترجمان، 1377، ج 9، ص 157)، و خلاصه المنهج (کاشانى، 1373، ج 4، ص 115) نیز براى مورچه علم و شعور قایلند، اما صاحب کتاب مخزن العرفان در تفسیر قرآن معتقد است: استماع سخن مورچه توسط حضرت سلیمان با گوش سرش نبوده؛ زیرا مورچه نه عالم و نه متکلّم و نه عاقل است، بلکه مورچه به غریزه خدادادى، که در باطنش قرار داده شده، به مورچگان خبر داد که خود را حفط نمایند (امین، 1361، ج 9، ص 319) که با توجه به قراین موجود در آیه و آیات دیگر تسبیح، نظر علّامه به حقیقت نزدیک تر است. نتیجه گیرى با توجه به تأملات تفسیرى عرفانى علّامه طباطبائى، مى توان مطالب ذیل را نتیجه گرفت: براى تبیین مسئله تسبیح در موجودات، باید صفاتى را که براى یک فرد تسبیح گو لازم و ضرورى است، بررسى کرد؛ صفاتى نظیر علم و شعور و نطق که بدون داشتن این صفات، نمى توان خدا را به معناى حقیقى کلمه تسبیح گفت و تنزیه کرد. اولین ویژگى، که در این مقاله بررسى شد، علم و شعور است. این صفت و دیگر صفات نظیر حیات، اراده و نطق را مى توان با استفاده از اصل اساسى تشکیک وجود براى تمامى موجودات به اثبات رساند؛ با این بیان که هستى داراى مراتب متفاوتى است که هر درجه و مرتبه عالى تر، از مرتبه پایین تر به شدت و ضعف، و کثرت و قلّت و مانند آن تفاوت دارد و صفات کمالى نظیر علم و قدرت و اراده و حیات عین ذات وجودند و به سبب بساطت وجود، این صفات نیز در همه مراتب هستى با آن همراه و ملازم است و این صفات همانند وجود، وحدت تشکیکى دارد و مراتب آنها به شدت و ضعف است و هیچ مرتبه اى از هستى نیست که با رتبه اى از این صفات همراه و قرین نباشد، و اینکه این صفات در برخى موجودات ظاهر و آشکار نیست، به سبب ضعف وجود و اختلاط با اعدام و ظلمات است، ولى دلیل بر نبود آنها نیست. پس این صفات در تمامى موجودات بنابر مراتب وجودى شان موجود است. درباره صفت علم نیز باید گفت: بنابر اندیشه علّامه طباطبائى علم نحوه اى از هستى است که در هر مرتبه از هستى، به مقتضاى آن ظهور مى کند، و جهان هستى یک واحد یکپارچه از خودآگاهى و شعور است. براى تبیین وجود این صفت مهم در موجودات، که عدم آن تسبیح را غیرحقیقى و تکوینى مى کند، شواهد نقلى و علمى دیگرى نیز مطرح گردید. اما در خصوص تبیین صفت نطق در تمامى موجودات، ذکر این نکته لازم است که نطق و کلام در قرآن کریم، به معناى اظهار ما فى الضمیر به طور مطلق است و این اختصاص به انسان ندارد. با توجه به این معنا، پذیرش اطلاق آن به تمام موجودات آسان تر مى گردد؛ زیرا در این صورت، نطق تنها به ایجاد صوت و قرع هوا به مخارج صوتى اطلاق نمى گردد تا مختص انسان شود و در واقع، معناى نطق در موجودات این است که آنها با نوعى زبان خاص، که با احوال تشخّصات فردى و تعینات وجودى موجودات سازگارى دارد، خدا را تسبیح مى گویند و در تسبیح خود، زبان خاص خود را دارا هستند، و چون این تسبیح با خودآگاهى صورت مى گیرد نطق و تسبیح حقیقى به آن اطلاق مى گردد. منابع ابن عربى، محیى الدین، بى تا الف، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق مصطفى غالب، بیروت، دارالاندلس. ـــــ ، بى تا ب، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر. ابن کثیر دمشقى، اسماعیل بن، 1419ق، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه. ابن منظور، محمدبن مکرم، 1412ق، لسان العرب، چ سوم، بیروت، دارصادر. امین، سیده نصرت، 1361، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان. بیضاوى، عبداللّه بن عمر، 1418ق، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، بیروت، داراحیاءالتراث. جوادى، آملى، عبداللّه، 1386، رحیق مختوم، چ سوم ،قم، اسراء. ـــــ ، 1376، رحیق مختوم، قم، اسراء. حسینى شیرازى، سیدمحمد، 1423ق، تبیین القرآن، چ دوم، بیروت، دارالعلوم. حسینى طهرانى، سیدمحمدحسین، 1417ق، مهر تابان، چ دوم، مشهد، علّامه طباطبائى. حسینى همدانى، سیدمحمدحسین، 1404ق، انوار درخشان، تحقیق محمدباقر بهبودى، تهران، کتابفروشى لطفى. خمینى، سیدمصطفى، 1418ق، تفسیرالقرآن الکریم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس سره. داورپناه، ابوالفضل، 1375، انوارالعرفان فى تفسیرالقرآن، تهران، صدر. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، 1412ق، المفردات فى غریب القرآن، دمشق، دارالعلم الدارالشامیه. سجادى، سیدجعفر، 1366، فرهنگ معارف اسلامى، تهران، شرکت مترجمان و مؤلفان ایران. سمرقندى، نصربن محمدبن احمد، بى تا، بحرالعلوم، بى جا، بى نا. شریف لاهیجى، محمدبن على، 1373، تفسیر شریف لاهیجى، تحقیق میرجلال الدین حسینى ارموى، تهران، دفتر نشر داد. صادقى تهرانى، محمد، 1419ق، البلاغ فى تفسیرالقرآن بالقرآن، قم، مؤلف. صدرالمتألهین، 1366 الف، تفسیر القرآن الکریم، چ دوم، قم، بیدار. ـــــ ، 1366 ب، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، چ دوم، قم، مکتبه المصطفوى. طباطبائى، سیدمحمدحسین، 1386، بدایه الحکمه، ترجمه على شیروانى، چ دوازدهم، قم، دارالعلم. ـــــ ، 1417ق، المیزان فى تفسیرالقرآن، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین. ـــــ ، 1424ق، نهایه الحکمه، قم، جامعه مدرسین. طریحى، فخرالدین، 1375، مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینى، چ سوم، تهران، کتابفروشى مرتضوى. طوسى، محمدبن حسن، بى تا، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى. طیب، سیدعبدالحسین، 1378، اطیب البیان فى تفسیرالقرآن، چ دوم، تهران، اسلام. عکبرى، عبداللّه بن حسین، بى تا، التبیان فى اعراب القرآن، ریاض، بیت الافکارالدولیه. فراهیدى، خلیل بن احمد، 1410ق، کتاب العین، چ دوم، قم، هجرت. قاسمى، محمدجمال الدین، 1418ق، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیه. قرشى، سیدعلى اکبر، 1377، تفسیر احسن الحدیث، چ سوم، تهران، بنیاد بعثت. کاشانى، ملّافتح اللّه، 1373، خلاصه المنهج، تحقیق ابوالحسن شعرانى، تهران، اسلامیه. کاشفى سبزوارى، حسین بن على، 1369، مواهب علیه، تحقیق سیدمحمدرضا جلالى نایینى، تهران، اقبال. گنابادى، سلطان محمد، 1408ق، بیان السعاده، چ دوم، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات. مترجمان، 1377، تفسیر هدایت، مشهد، بنیاد پژوهش هاى آستان قدس رضوى. مصطفوى، حسن، 1380، التحقیق فى کلمات القرآن الکریم ،تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب. مکارم شیرازى، ناصر، 1421ق، الأمثل فى تفسیر کتاب اللّه المنزل، قم، مدرسه امام على بن ابیطالب. ملاحویش آل غازى، عبدالقادر، 1382ق، بیان المعانى، دمشق، مطبعه الترقى. صدیقه السادات هاشمى پور : کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه قم. معرفت - سال بیست و سوم ـ شماره 204 انتهای متن/



94/09/01 - 04:10





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن