تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):براى هر چيزى زكاتى است و زكات بدنها روزه است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820946101




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فلسفه تاریخ از منظر علّامه طباطبائی با محوریت تفسیر المیزان - بخش دوم و پایانی پایان تاریخ و حاکمیت مطلق دین


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فلسفه تاریخ از منظر علّامه طباطبائی با محوریت تفسیر المیزان - بخش دوم و پایانی
پایان تاریخ و حاکمیت مطلق دین
عامل اصلی حرکت تکاملی تاریخ، انبیای الهی علیه السلام هستند که با اقامه دین، درصدد هدایت و سرپرستی تاریخ برآمده اند. بر این اساس، پایان تاریخ صفحه تجلی تام و تمام دین در عالم است.

خبرگزاری فارس: پایان تاریخ و حاکمیت مطلق دین



  2ـ1ـ5. انبیای الهی علیه السلام؛ عامل پیدایش وحدت و رفع اختلاف پیش از این ذکر شد که بشریت از ابتدای حیات خود و به اقتضای اصل استخدام، به تشکیل جامعه روی آورده، اما این تشکیل جامعه بر اساس اقتضای روحیه استخدام انسان بوده است، نه اینکه با شناخت و محاسبه مصالح و مفاسد، آن را انتخاب کرده باشد. پس از وقوع اختلاف و نزاع میان بشریت، الوهیت و ربوبیت خداوند متعال اقتضا می کرد بشر را به سوی کمال و سعادت هدایت کند و این گونه خلقت ناقص او را کامل نماید؛ زیرا واضح است که این اختلاف و نقیصه از جانب فطرت انسان واقع شده و خود فطرت نمی تواند موجب رفع اختلاف گردد (طباطبائی، 1389، ج2، ص196). اولین توجه بشر به منافع و مصالح اجتماع، زمان بعثت اولین پیامبر الهی بود، و این خودآگاهی به زندگی اجتماعی توسط انبیای الهی صورت گرفته است. به عبارت دیگر، انسان ها به وسیله مقام نبوت، متوجه مصالح و منافع زندگى اجتماعى گردیدند. این مطلب را از برخی آیات قرآن می توان استفاده کرد که مى فرماید: وَما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّه واحِدَه فَاخْتَلَفُوا (یونس:19)؛ انسان ها در آغاز، همه یک امت بودند، بعدها اختلاف کردند. کانَ النَّاسُ أُمَّه واحِدَه فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا (بقره:213)؛ مردم همه یک امت بودند.  سپس خداى تعالى انبیا را ـ که کارشان وعده و وعید دادن است ـ مبعوث نمود و کتاب را به حق با آنان نازل ساخت تا بین مردم در آنچه در آن اختلاف مى کنند داورى کند. این دو آیه چنین خبر مى دهد که انسان در قدیم ترین عهدش، امتى واحد، ساده و بى اختلاف بود، سپس به خاطر غریزه استخدام، در بین افرادش اختلاف پیدا شد و اختلاف هم به مشاجره و نزاع انجامید. ازاین رو، خداى تعالى انبیا علیه السلام را برانگیخت و با آنان کتاب فرستاد تا به وسیله آن کتاب، اختلاف ها را برطرف کنند و دوباره به وحدت اجتماعی برگردانند و این وحدت را به وسیله قوانینى که تشریع نموده است، حفظ کنند (همان، ج4، ص147). علّامه طباطبائی به طور خاص، نبی اکرم علیه السلام را اولین منادی انسان ها به اجتماع و خودآگاهی نسبت به آن می داند: اولین ندایى که از بشر برخاست و براى اولین بار بشر را دعوت نمود که به امر اجتماع اعتنا و اهتمام بورزد و آن را از کنج اهمال و تبعیت دیگر حکومت ها خارج کند، ندایى بود که شارع اسلام و خاتم انبیا علیه السلام سر داد و مردم را دعوت کرد به اینکه آیاتى را که از ناحیه پروردگارش به منظور سعادت زندگى اجتماعى و پاکى آنان نازل شده، پی روى کند (همان، ص150). هرچند پیش از پیامبر خاتم علیه السلام دیگر پیامبران نیز هریک منادی اجتماع بوده اند و جامعه بشری را به هماهنگی حول توحید دعوت می کرده اند، اما رسالت نبی اکرم علیه السلام در پیدایش امت واحد در مقیاسی برتر و فراگیرتر بوده که ازاین روی، می توان بعثت ایشان را اصلی ترین مرحله تکامل تاریخ به حساب آورد. 2ـ2. دین؛ عامل تکامل تاریخ پیش از این، سیر حرکت تاریخ از بدو اجتماع تا ظهور انبیای الهی به عنوان مصلحان اجتماعی را تبیین نمودیم. اما مبتنی بر این سیر حرکت و پیشرفت تاریخ، می بایست موتور حرکت تاریخ را به عنوان محرک تاریخ شناسایی کرد. 2ـ2ـ1. تکاملی بودن حرکت تاریخ آیا تاریخ دارای حرکتی مستمر و ممتد است، یا مجموعه ای از وقایع و رخدادهای مستقل و بی ارتباط با یکدیگر است؟ آیا اگر تاریخ دارای یک حرکت مستمر است، حرکت آن تکاملی است یا خیر؟ اینها از سؤالات اصلی و بنیادین فلسفه تاریخ به شمار می آید. مرحوم علّامه حرکت تاریخ را از بدو پیدایش اجتماع - که با وجود انسان روی این کره خاکی همراه است- حرکتی تکاملی و اشتدادی می داند: اجتماع انسانى مانند سایر خصوصیات روحى اش از روز نخست، آن طور کامل نبوده که دیگر صلاحیت براى تکامل و ترقى را نداشته باشد، بلکه اجتماعات انسانى نیز مانند سایر خصوصیات روحى و ادارکى او، همیشه همدوش تکاملات مادى و معنوى انسان رو به جلو رفته و متکامل شده است، و دلیل ندارد که ما خاصه اجتماعى بودن انسان را از میان جمیع حالات و خصوصیات دیگرش مستثنا نموده و آن را از همان نخستین روز پیدایش کامل و تام بدانیم، بلکه این خاصیت نیز مانند تمام امورى که از دو حالت علم و اراده انسانى منشأ مى گیرند، داراى تکاملى تدریجى است (همان، ج4، ص145). 2ـ2ـ2. دین و انبیای الهی علیه السلام؛ عوامل تکامل تاریخ به سوی صلاح و سعادت پس از اثبات حرکت تکاملی تاریخ، باید به این سؤال پاسخ داد که عامل تکامل تاریخ چیست؟ طبق مبنای علّامه طباطبائی، آنچه عامل اصلی تکامل جوامع است و جامعه انسانی را به سوی کمال و سعادت سوق می دهد دین است. پس از پیدایش اختلاف میان انسان ها، بر اثر خصلت استخدام، تنها عاملی که می تواند این اختلاف را رفع کند و آن را به انسجام و هماهنگی در مسیر شکل گیری جامعه توحیدی تبدیل کند، دین و انبیای الهی است. براین اساس، دین خداوند و انبیای الهی محور اتحاد جامعه و تنها عامل تأمین مصلحت و سعادت اجتماع انسانی هستند. خداوند می فرماید:  شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَمُوسى  وَعِیسى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ (شورا: 13)؛ براى شما مسلمانان از مسائل اصولى دین همان را تشریع کرده که به نوح توصیه اش کرده بود و آنچه به تو وحى کردیم و ابراهیم و موسى و عیسى را به رعایت آن سفارش نمودیم این بود که دین را اقامه کنید، و در دین متفرق نشوید. این آیه خبر مى دهد که رفع اختلاف از بین مردم و ایجاد اتحاد کلمه تنها از راه دعوت به اقامه دین و اتحاد در دین واحد تحقق مى یابد. پس تنها دین است که ضامن اجتماع و مصالح آنان است (همان، ص147-148). علّامه طباطبائی این ادعا را از دو طریق استدلال و تجربه قابل اثبات می داند: اول اینکه دین همواره بشر را به سوى معارف حقیقى و اخلاق پسندیده و اعمال نیک دعوت مى کند، و معلوم است که صلاح عالم انسانى هم در همین سه چیز است. دوم اینکه اسلام در مدتى کوتاه، که در آن مدت در اجتماع مسلمانان حکومت کرد، از منحط ترین مردم صالح ترین اجتماع را ساخت، و از راه تعلیم و تربیت، نفوس آن مردم را اصلاح نمود و آن مردم دیگران را اصلاح کردند (همان، ج2، ص199). مرحوم علّامه تصریح می کند که هیچ عامل دیگرى و هیچ داعى دیگرى همچون دین بشر را به داشتن ایمان و اخلاق پسندیده و عدالت و صلاح دعوت نکرده است (همان، ص226). 2ـ2ـ3. تکامل تاریخ و هدایت عامه عالم سؤالی که فراروی مباحث مرحوم علّامه قرار می گیرد و خود ایشان نیز متعرض آن شده این است که چه نسبتی میان تکامل تاریخ و بحث هدایت عامه عالم آفرینش وجود دارد؟ آیا تکامل حرکت تاریخ همان هدایت تکوینی عالم به سوی هدف غایی است؟ پیش از پاسخ به این سؤال، مناسب است مختصری به تبیین هدایت تکوینی عالم بپردازیم: یکى از شئون خداوندی این است که هر چیزى را به آن نقطه اى که خلقتش را تمام مى کند هدایت نماید (همان، ج2، ص196). بنابراین، برای هر نوع از انواع موجودات، مسیر خاصى در طریق استکمال وجود دارد و آن مسیر هم داراى مراتب خاصى است که هریک مترتب بر دیگرى است تا منتهى شود به عالى ترین مرتبه که همان غایت و هدف نهایى نوع است. آن نوع نیز با طلب تکوینى- نه ارادى- و با حرکت تکوینى- نه ارادى- در پی رسیدن به آن است، و از همان ابتدای پیدایش و تکون، مجهز به وسایل رسیدن به آن غایت بوده است. این توجه تکوینى ازآنجاکه مستند به خداوند متعال است، هدایت عام الهى نام دارد. این هدایت تکوینى هیچ گاه از مسیر تکوینى خود به خطا نمى رود، بلکه با استکمال تدریجى و به کار بستن قوا و ادواتى که مجهز به آنهاست، آن را به غایت نهایى سوق مى دهد؛ همچنان که فرموده است: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى  کُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى  (طه:50)؛ پروردگار ما آن کسى است که همه موجودات عالم را نعمت وجود بخشیده و سپس به راه کمالش هدایت کرده است. نیز فرموده است: الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدى  وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى  فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى (اعلى:5)؛ آن خدایى که خلق کرد و تمام عیار خلق کرد، و آن کسى که اندازه گیرى کرد و سپس هدایت نمود، و آن کسى که گیاهان را رویانید و آن را خزان و افتاده کرد (همان، ج16، ص284-285). م بتنی بر هدایت عامه، هر نوع از انواع موجودات عالم از آغاز تکون و وجود، به سوى کمال خود حرکت مى کند و رو به سوى آن هدفى می رود که منظور از خلقتش بوده؛ هدفى که خیر و سعادت آن موجود در آن است. نوع انسانى نیز یکى از این انواع است و از این ناموس کلى مستثنا نیست. او نیز کمال و سعادتى دارد که به سوى رسیدن به آن در حرکت است و افرادش به صورت انفرادى و اجتماعى متوجه آن هدفند (همان، ج10، ص387؛ ج2، ص234). 2ـ2ـ4. کمال روح و کمال جسم آیا تکامل تاریخ شامل همه عالم می شود؟ اگر کمال را رشد فضایل و تقرب الهی و ارتقای منزلت عبودیت در مسیر توحید و پرستش خداوند بدانیم، آیا چنین رشد و تکاملی شامل همه انسان ها و جوامع تاریخی خواهد بود؟ آیا ـ برای مثال ـ تمدن غرب نیز از گذشته تاکنون تکاملی در مسیر عبودیت خداوند متعال را تجربه کرده است و اکنون نسبت به گذشته، در اوج خداپرستی به سر می برد؟ پاسخ به این سؤال با تفکیک میان دو سنخ تکامل و توسعه روشن خواهد شد. کمال انسانی به دو نوع کمال روح و کمال جسم قابل تقسیم است. این تفکیک ریشه در مبنای انسان شناسی مرحوم علّامه دارد و اینکه اساساً انسان دارای دو بعد انسانی و حیوانی است. از جمله ویژگی های تحلیل علّامه طباطبائی این است که زندگی اجتماعی را بر ساختمان وجودی انسان مبتنی ساخته است؛ یعنی اندیشه اجتماعی- سیاسی او از درون تحلیل انسان شناسی او درمی آید و بر آن مبتنی است (اولیایی، 1389، ص190). ایشان در این باره می نویسد: سعادت و شقاوت روح امرى است، و سعادت و شقاوت جسم امرى دیگر، و همچنین سعادت و شقاوت انسان امرى است، و سعادت و شقاوت حیوان امرى دیگر، و به همین مقیاس. و انسان دنیاپرست و مادى که هنوز متخلق به اخلاق خدایى نشده و با ادب الهى بار نیامده تنها و تنها کامیابى هاى مادى را سعادت مى داند و کمترین اعتنایى به سعادت روح و کامیابى هاى معنوى ندارد (طباطبائی، 1389، ج3، ص14). بنابراین، آنچه در دنیای غرب واقع شده حرکت به سوی رذایل اخلاقی است و نه فضایل، و رشد آنها در مسیر رفاه و تلذذ مادی بوده که با زورگویی و ظلم و جنایت بر دیگران همراه است. در این صورت، آنچه در این جوامع اتفاق می افتد فساد است، نه صلاح و تقوا (همان، ج4، ص175). اگر نقطه مثبتی هم در این تمدن مادی دیده می شود برگرفته از مسلمانان است (همان، ج2، ص199؛ ج4، ص158). البته این دو سنخ از کمال، دو سنخ کاملاً منفک و مستقل نبوده و در یکدیگر تأثیرگذارند. ازاین رو، درنهایت، می توان گفت: کمال مادی و جسمی صرف اساساً نه تنها کمال محسوب نمی شود، بلکه به سبب تخریب بعد روحی، نوعی تنزل و عقب گرد نیز به شمار می آید. بنابراین، از منظر علّامه طباطبائی رشد و تحول پدیدآمده در دنیای غرب، نه تنها تکامل نیست، بلکه نوعی بت پرستی نوین و توحش است: اما از جهت معارف حقیقی اش و اخلاق فاضله اش ـ که به خاطر همان ها انسان بود و بر سایر انواع حیوانات برترى داشت ـ نه تنها یک قدم ترقى نکرده، بلکه قدم هاى زیادى  به عقب و قهقرا برداشته، و بالاخره، در مجموع کمالات روحى و جسمى ـ البته توأم با هم ـ تکاملى نکرده است (طباطبائی، 1389،ج2، 199). تمدن عصر حاضر نیز معجونى است مرکب از سنت هاى بت پرستى قدیم. با این تفاوت که بت پرست قدیم جنبه فردى داشت و در عصر حاضر، به شکل اجتماعى درآمده و از مرحله سادگى به مرحله  پیچیدگى فنى درآمده است (طباطبایی، 1389، ج  4، ص 162؛ نیز ر.ک: طباطبائی، 1387الف، ص50). اگر تاریخ زندگى اجتماعى غربی ها را از روزى که نهضت اخیر آنان آغاز شد مورد مطالعه دقیق قرار مى دادند و رفتارى را که با سایر امت هاى ضعیف و بینوا کردند مورد بررسى قرار مى دادند بدون کمترین درنگى، حکم به توحش آنان مى کردند (طباطبایی، 1389، ج  4، ص 168). بنابر آنچه ذکر شد، حرکت تکوینی عالم به سوى کمال و سعادت، همان کمال تکوینی طبیعت است که با کمال و سعادت حقیقى جوامع تفاوت دارد. بلی، کمال طبیعی انسان به فعلیت قوای گوناگون او همچون کمال شهوى و غضبى می انجامد. اما آن کمالی که در انسان بالقوه است و همه تکاپوى زندگی اش به دنبال آن است، آن سعادت حقیقى است. آرى، آن کمال و سعادتى که ما در اجتماعات نام برده مى بینیم کمال و سعادت جسمى است، و کمال جسمى کمال انسان نیست؛ چراکه انسان در جسمانیت خلاصه نمى شود، بلکه او مرکب است از جسم و روح، و مرکب است از دو جهت مادیت و معنویت. ازاین روی، صحیح نیست که کمال جسمى او را که به زندگى طبیعى بازگشت دارد، کمال و سعادت او بدانیم و حقیقت انسان را منحصر در همین حقیقت بدانیم (طباطبائی، 1389، ج 2، ص 224). بنابراین، روشن شد که جامعه به حسب طبیعت خود، متوجه است به سوى فعلیت کمال جسمانی و نه کمال انسانى، و مقصود از هدایت عامه در نظر مرحوم علّامه نیز همین سیر به سوی کمال طبیعی و جسمانی است. اما آن کمالی که ناظر به سعادت حقیقی بشر و بعد معنوی و روحانی اوست، جز با هدایت خاص الهی و تأیید از ناحیه نبوت حاصل نمى شود (همان). 2ـ2ـ5. رابطه تکامل دینی جوامع با مبنای ثابت و متغیر انسجام مبنایی در یک نظریه از شاخصه های اعتبار و ارزش نظریه هاست و مبانی یک نظریه نباید درون متناقض باشند. در مبنایی که از علّامه طباطبائی درباره سیر تکامل و حرکت تاریخ گذشت، در نگاه اول، نوعی تعارض با مبنای دیگر ایشان، یعنی احکام ثابت و متغیر به نظر می رسد. مرحوم علّامه در پاسخ به این سؤال که چگونه دین، که امری ثابت است، می تواند عهده دار سعادت و هدایت امور دنیایی باشد که متغیر و دایم در حال تحول است، مبنای ثابت و متغیر را پایه ریزی می کنند. ایشان اختلاف میان دو عصر را نه از حیث کلیات شئون زندگى، بلکه از جانب جزئیات می دانند. به عبارت دیگر، آنچه انسان در زندگی بدان نیازمند است، غذایى است که سوخت بدنش را با آن تأمین کند و لباسى است که بپوشد، خانه اى است که در آن سکنا گزیند، لوازم منزل است که حوایجش را تأمین کند، و... . این حوایج کلى هیچ گاه تغییر نمى کند، مگر در فرضى که فطرت انسانی دگرگون گردد. اختلاف میان دو نوع زندگی در عصر قدیم و جدید، در مصادیق نیازهای کلی و قواعد اساسی زندگی و حیات انسانی است. انسان اولى ـ مثلاًـ براى تأمین حاجت خود، غذا، میوه ، گیاهان و گوشت شکار را با ساده ترین وضع استفاده می کرد، امروز نیز همان را مى خورد، اما با هزاران رنگ و سلیقه و تنوع. همان گونه که اختلاف شکل زندگى در دیروز و امروز لطمه اى به اتحاد کلیات آن در دو دوره نمى زند و تحول شکل زندگى در هر عصر ربطى به اصل آن کلیات ندارد، قوانین کلى هم که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضاى سعادت اوست، در هیچ عصرى مختلف و دست خوش تحول نمى شود (همان، ج4، ص190). مرحوم علّامه تصمیم گیری در امور جزئی و متغیر جامعه را بر عهده والی و متصدی امر حکومت می داند که می بایست مبتنی بر مصلحت نظام و ملت، نسبت به این امور تصمیم گیری کند. بنابراین، علّامه طباطبائی تغییر و تحول را در امور جزئی و از ناحیه مصادیق امور کلی می داند و احکام دینی را ناظر به امور کلی حیات بشری، که مقتضای فطرت است. سؤالی که در مقام جمع میان این مبنا با سیر تکامل تاریخ مبتنی بر محور دین پیش می آید این است که اگر دین ناظر به امور ثابت بشری است، چگونه می تواند عامل تکامل تاریخ واقع شده، در دایره امور تصرف خود، تکامل ایجاد کند؟ به عبارت دیگر، اگر دین به امور ثابت تعلق می گیرد و برای امور ثابت برنامه دارد (همان، ج16، ص269)، در این صورت، این امور ثابت نمی تواند توسعه و تکامل داشته باشد. مرحوم علّامه در جای دیگر، تکامل جامعه را از منظر امور دنیوی و تجربی می داند که اسلام مانع آن نشده است: مجتمع بشرى در سیر تکاملی اش، جز به تحول هاى تدریجى و تکامل روز به روزى در طریق استفاده از مزایاى زندگى، به تحول دیگرى نیازمند نیست و این تحول هم با بحث هاى علمى پیگیر و تطبیق عمل بر علم (یعنى تجربه دایمى) حاصل مى شود، و اسلام هم به هیچ وجه، جلوی آن را نگرفته (همان، ج4، ص188). در پاسخ به این سؤال و تناقض ظاهری آن، باید گفت: مقصود از ثابت بودن موضوعات دینی، ثابت بودن موضوعات آنهاست که با رشد و تکامل آن موضوع منافاتی ندارد. به عبارت دیگر، موضوعاتی که دین درباره شان سخن گفته اموری فطری هستند که نهاد بشریت در طول تاریخ نیازمند آنها بوده و دایم با آنها مواجه است و از این بابت ثابت هستند؛ یعنی هیچ گاه از عرصه حیات بشری حذف نمی شوند و جای خود را به موضوعات دیگر نمی دهند؛ ولی همین امور در طول تاریخ، در اثر هدایت انبیای الهی علیه السلام رشد و ارتقا می یابند. اما موضوعات خرد زندگی انسانی ـ که بسیاری از آنها به مثابه مصادیق آن موضوعات کلی اندـ دایم درحال تغییر و تحول هستند، به گونه ای که برخی از موضوعات آن از دایره موضوعات موردنیاز حیات انسانی خارج می شود. برای مثال، امر اسلام به تعلیم و تعلم یک امر ثابت است، ولی مصادیق خرد آن مانند ابزار کتابت و انتقال اطلاعات در طول تاریخ متغیر بوده است؛ مثلاً، یک زمان روی پوست حیوانات و سنگ و چوب می نوشتند، درحالی که اکنون اطلاعات به صورت دیجیتالی انتقال می یابد و همه اینها می تواند ابزار تعلیم و تعلم باشد. بنابراین، می توان گفت: تفاوت است میان تحول موضوع و تکامل موضوع (طباطبائی، 1387، ص90-91). 3. مسیر حرکت تاریخ و منزلگاه های برجسته آن از دیگر محورهای بحث فلسفه تاریخ، تبیین نقشه و الگوی حرکت تاریخ و منزلگاه های برجسته آن است. اینکه مسیر حرکت تاریخ چیست و در این مسیر، منزلگاه های اصلی و نقاط عطف آن کدام است، از سؤالات اصلی این بخش به شمار می آید. مطابق آنچه گذشت، علّامه طباطبائی سیر منسجمی را از تشکیل جامعه بر محور اصل استخدام تا بعثت انبیای الهی تحلیل کرده است که می توان چکیده آن را در این عبارت ایشان دید: نوع بشر به حسب طبع، بهره کش است، و این بهره کشى و استخدام فطرى، او را به تشکیل اجتماع وامى دارد، و در عین حال، کار او را به اختلاف و فساد هم مى کشاند. در نتیجه، در همه شئون حیاتش که فطرت و آفرینش برآوردن حوایج آن شئون را واجب مى داند، دچار اختلاف مى شود، و آن حوایج برآورده نمى گردد، مگر با قوانینى که حیات اجتماعى او را اصلاح نموده، اختلافاتش را برطرف سازد؛ و هدایت انسان به قوانین کذایى و در نتیجه، کمال و سعادتش به یکى از دو طریق ممکن مى شود: اول اینکه او را از راه فطرتش ملهم کند به اینکه چگونه اختلاف را برطرف سازد. دوم به اینکه از راه دیگرى که خارج از فطرت و ذات خود بشر باشد. و چون راه اول کافى نیست ـ چون گفتیم سبب پیدایش اختلاف خود فطرت بوده و معنا ندارد که فطرت سبب حل اختلاف شودـ ناگزیر باید از راه دوم صورت گیرد، و آن راه عبارت است از: تفهیم الهى، و غیرطبیعى، که از آن به نبوت و وحى تعبیر مى کنیم (طباطبائی، 1389، ج2، ص197). بنابراین، طبق نگاه علّامه طباطبائی بعثت انبیا علیه السلام سرفصل های اصلی تاریخ را رقم می زند و آنان با ارائه قوانین اجتماعی و تشکیل جامعه حول معارف توحیدی، موجب تکامل جامعه می گردند. بنابراین، جامعه اسلامی یک جامعه واحد است که در طول تاریخ دارای فراز و نشیب هایی بوده و همچنان به حیات خود ادامه می دهد. مجتمع اسلامى طورى تأسیس شده که در تمامى احوال مى تواند زنده بماند، چه در آن حال که خودش حاکم باشد و چه در آن حال که محکوم دشمن باشد، چه در آن حال که بر دشمن غالب باشد و چه در آن حال که مغلوب باشد، چه در آن حال که مقدم باشد و چه در حالى که مؤخر و عقب افتاده باشد، چه در حال ظهور و چه در حال خفا، چه در قوت و چه در حال ضعف (همان، ج4، ص199). 3ـ1. ظهور انبیای الهی علیه السلام؛ نقاط عطف سیر تکامل تاریخ اما به راستی نقش انبیای الهی در اصلاح و تکامل جوامع بشری چیست؟ علّامه طباطبائی این نقش را بی بدیل می داند و معتقد است: هیچ عنصر دیگری در طول تاریخ، چنین سهمی در رسیدن جامعه به صلاح و سعادت نداشته است. در این صورت، می توان انبیای الهی علیه السلام را عوامل اصلی تکامل تاریخ به شمار آورد. از جمله عواملی که موجب شده است تعالیم و هدایت های انبیا علیه السلام در راستای اصلاح جوامع در طول تاریخ کارساز افتد، هماهنگی آن با فطرت بشری بوده است. و این موضوع مسلّم است که هر سخن و نظریه اى که با فطرت انسانی سازگار و هماهنگ و از غریزه خود انسان ها سرچشمه گرفته باشد و نفوس منتظر چنین سخن و نظریه اى باشند، بین عامه و خاصه مردم انتشار می یابد و این سخن قوى ترین سبب و عامل براى یکسان کردن تمایلات متفرقه است و بهتر از هر عامل دیگری مى تواند جمعیت هاى متشتت و پراکنده را متحد و یک دست کند، به گونه ای که قبض و بسط ها یکى شود و هیچ عاملى و هیچ دشمنى نتواند در برابر آن مقاومت کند. این مطلب نیز بدیهى است که نبوت از قدیم ترین عهد تاریخ ظهورش، مردم را به سوى عدل مى خوانده و از ظلم منع مى کرده و به سوى بندگى خدا و تسلیم در برابر او تشویق مى نموده و از پی روى فراعنه طاغى و مستکبران قدرت طلب نهى مى کرده است. این دعوت از قرون متمادى، قرنى پس از قرن دیگر، و در امتى پس از امت دیگر ادامه داشته است، هرچند از نظر وسعت و ضیق دعوت در امت هاى گوناگون و زمان هاى متفاوت اختلاف داشته است. در این صورت، محال است که مثل چنین عاملى قوى، قرن هاى متمادى در بین اجتماعات بشرى وجود داشته باشد و در عین حال، هیچ اثرى از خود بر جاى نگذارد (همان، ج3، ص 228). نکته دیگری که در تکمیل این نظریه حایز اهمیت است اینکه میان انبیای الهی علیه السلام اختلاف مقام و تفاضل در درجات وجود دارد، در عین اینکه همه آنان در اصل فضل رسالت مشترکند (همان، ج2، ص471). تفاضل درجات انبیای الهی علیه السلام در طول تاریخ، موجب تکامل جوامع از مرتبه ای به مرتبه دیگر گردیده است. ازاین رو، می توان نتیجه گرفت: هرچند دین الهی که بر انبیا نازل شده، واحد است، اما میان آنها از لحاظ اجمال و تفصیل، اختلاف وجود دارد. ازاین رو، می توان گفت: قرآن کریم تفصیل دهنده مطالبی است که در کتاب های دیگر آسمانی به اجمال آمده است (همان، ج10، ص91). بنابراین، سیر حرکت و تکامل تاریخ را می توان بر محور ظهور انبیای صاحب کتاب و شریعت دسته بندی نمود. از حضرت نوح علیه السلام ـ یعنی اولین پیامبری که دارای کتاب و شریعت بوده ـ شروع شده و بعد از او ابراهیم علیه السلام و سپس موسی علیه السلام و پس از آن عیسی علیه السلام عهده دار این دعوت مردم به اتحاد و تشکیل جامعه توحیدی بوده اند. قرآن به این مطلب تصریح نموده و تاریخ هم به آن گواهی داده است (طباطبائی، 1387،ص52ـ53). 3ـ2. بعثت خاتم الانبیا علیه السلام؛ آخرین مرحله تکامل تاریخ پس از آنکه روزگارى دراز در مسیری تدریجى، نبوتى پس از نبوت دیگر و شریعتى پس از شریعت دیگر ظهور مى کرد، این خط سیر نبوت به مرتبه ثبوت رسید و در قرارگاه تام و تمام خود قرار گرفت؛ چراکه به دلالت آیات کریمه، شریعت اسلامى بر کلیات شرایع گذشته مشتمل است و زیادت بر آن نیز دارد؛ چنان که خداى تعالى مى فرماید: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَمُوسى  وَعِیسى  (شورى:13)؛ براى شما از دین تشریع کرد آنچه نوح را به آن سفارش داده بود و آنچه را به تو وحى کردیم و آنچه ابراهیم و موسى و عیسى را به آن سفارش کردیم. خداوند می فرماید: وَتَمَّتْ کَلِمَه رَبِّکَ صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (انعام:115)؛ و گفتار پروردگارت از روى راستى به انجام رسید. کلمات وى تغییرپذیر نیست، و او شنوا و داناست . علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه، کلمه را به ظهور دعوت اسلامى با نبوت حضرت محمد علیه السلام و نزول قرآن - که فوق همه کتاب هاى آسمانى است- معنا می کند و می فرماید مراد از تمامیت کلمه رسیدن شرایع آسمانى است از مراحل نقص و ناتمامى به مرحله کمال، و مصداقش همین دین محمدى است. خدا مى فرماید: وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (صف: 8ـ9)؛ خدا ـ گرچه کافران را ناخوش افتد- نور خود را کامل خواهد گردانید. اوست کسى که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است فائق گرداند، هرچند مشرکان را ناخوش آید. تمامیت این کلمه الهى از جهت صدق، این است که ـ آنچنان که گفته شده ـ تحقق پذیرد. همچنین تمامیت آن از جهت عدل این است که مواد و اجزاى آن یک نواخت باشد، بدون اینکه بر تضاد و تناقض مشتمل شود (طباطبائی، 1389، ج7، ص454). بنابراین، ظهور دین خاتم به این معناست که استکمال فردى و اجتماعى بشر به حدى مى رسد که معارف و شرایع قرآن او را کافى است و به بیش از آن نیازمند نمى شود (همان، ج2، ص198). و این گونه صفحه کتاب ادیان الهی به آخرین برگ خود می رسد. 3ـ3. پایان تاریخ و حاکمیت مطلق دین از جمله مباحث کلیدی فلسفه نظری تاریخ، ترسیم آخرین ایستگاه حرکت تاریخ است. پایان تاریخ مقوله ای است که امید به آن در نهاد بشریت وجود دارد، تاآنجاکه می توان آن را امری فطری دانست. همچنین آن را می توان عنصر مشترک میان همه ادیان، مکاتب و ایدئولوژی ها گفت و ردّ پای آن را حتی در آثار و اندیشه های بشری نیز جست وجو کرد که هریک به گونه ای متفاوت به آن پرداخته و تصویری از نهایت حرکت تاریخ ترسیم کرده اند. یک نظریه فلسفه تاریخی نیز باید تصویری واضح و شفاف از مقصد حرکت و هدایت تاریخ ارائه نماید. بدون چنین هدفی برای تاریخ، مسیر حرکت تاریخ نامعلوم بوده و چیزی جز سردرگمی در پی نخواهد داشت. علّامه طباطبائی براساس آیات قرآنی، پایان تاریخ را غلبه و حاکمیت دین بر سرتاسر جهان می داند: بحث عمیق در احوال موجودات عالم به اینجا منجر مى شود که به زودى نوع بشر، هم به هدف نهایی اش ـ که همان ظهور و غلبه کامل اسلام است ـ خواهد رسید؛ یعنى روزى خواهد آمد که اسلام زمام امور جامعه انسانى را در هر جا، که مجتمعى از انسان باشد، به دست خواهد گرفت و گفتیم که خداى ـ عزوجل ـ هم طبق این نظریه و رهنمود عقل، وعده اى داده و در کتاب عزیزش فرموده: فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّه عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّه عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَه لائِمٍ (مائده:54) و نیز فرموده: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى  لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً (نور:55) (طباطبائی، 1389، ج 4، ص159). مرحوم علّامه ویژگی سعادت طلبی را در انسان فطری می داند که این ویژگی با حاکمیت دین توحیدی و اسلام محقق می گردد؛ چراکه این وعده خداوند است که  وَالْعاقِبَه لِلتَّقْوى  (همان، ج4، ص209). هدفی که کارگاه آفرینش دنبال می کند ناچار، دیر یا زود به مرحله تحقق در می آید. آن روز، روزی است که دین حق بر همه ادیان و تفکرات دیگر غلبه خواهد کرد و اسلام به طور کامل ظهور می کند و بر سراسر جهان حاکم خواهد شد (طباطبائی، 1387، ص141).  هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى  وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ (صف:19)؛ او کسى است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر هرچه دین است پیروز گرداند، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند (طباطبائی، 1389، ج19، ص431). اسلام هدف غایی و کمال نوع انسان است؛ کمالی که آگاه و ناآگاه بدان متوجه است. تجربه های قطعی که در انواع موجودات انجام یافته، دلالت بر آن دارد که همه موجودات متوجه هدف هایی هستند که متناسب با وجود آنهاست و نظام خلقت، آنها را به طرف اهداف نام برده سوق می دهد و انسان نیز از این حکم کلی مستثنا نیست (طباطبائی، 1387، ص 142). نتیجه گیری علّامه طباطبائی پیدایش جامعه را مبتنی بر اصل استخدام تحلیل می کند. انسان ها به دنبال منفعت خود هستند و قصد دارند دیگران را به خدمت گیرند، و چون این خصلت مشترک است، مواجهه انسان ها با یکدیگر، پیوند اجتماعی را برقرار می سازد و این گونه اعتبار اجتماع پدید می آید. از نگاه علّامه طباطبائی، تاریخ با شکل گیری جامعه مبتنی بر اصل استخدام آغاز می شود و به سبب همان اصل، دچار اختلاف و تنازع می گردد. عامل رفع این اختلاف نمی تواند امری از درون جامعه باشد، بلکه انبیای الهی علیه السلام از سوی خداوند متعال به پشتوانه دین و شریعت آسمانی به سوی جوامع انسانی آمده، آنها را به وحدت و انسجام دعوت می کنند و این گونه، موجب رشد و تکامل آنها می گردند. اجتماع صالح، که در آن بتوان به سعادت حقیقی رسید، تنها در پرتو آموزه های دینی و شرایع آسمانی قابل تحقق است، ازاین رو، تاریخ با یک پیامبر آغاز می شود و سیر حرکت تکاملی جوامع با ارسال انبیای الهی، یکی پس از دیگری ارتقا می یابد، تاآنجاکه با ظهور پیامبر خاتم علیه السلام متکامل ترین برهه تاریخ رقم می خورد. طبق این مبنا، عامل اصلی حرکت تکاملی تاریخ، انبیای الهی علیه السلام هستند که با اقامه دین، درصدد هدایت و سرپرستی تاریخ برآمده اند. بر این اساس، پایان تاریخ صفحه تجلی تام و تمام دین در عالم است که در عصر ظهور آخرین حجت الهی عجل الله تعالی فرجه، رقم خواهد خورد. منابع اولیایی، منصوره، 1389، واقعیت اجتماعی و اعتباریات از دیدگاه علّامه طباطبائی و جان سرل، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. جوادی آملی، عبدالله، 1389، تسنیم، تحقیق: سعید بند علی، چ سوم، قم، اسراء. ـــــ ، زمستان 1389، جامعه در قرآن، محقق: مصطفی خلیلی، چ سوم، قم، اسراء. طباطبائی، سیدمحمد حسین، 1389، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی همدانی، چ سی ام، قم، انتشارات اسلامی. ـــــ ، 1387الف، روابط اجتماعی در اسلام، ترجمه محمد جواد حجتی کرمانی، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، قم، بوستان کتاب. ـــــ ، 1387ب، مجموعه رسائل، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، قم، بوستان کتاب. ـــــ ، 1366، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقی مرتضی مطهری، چ چهارم، قم، صدرا. مطهری، مرتضی، 1389، فلسفه تاریخ، چ پنجم، قم، صدرا. جهانگیر، عیسی، 1383، گذری بر اندیشه های اجتماعی علّامه طباطبائی، معرفت، ش80، ص19-28. جوادی آملی، عبدالله، شرحی بر رساله الولایه علّامه طباطبائی، میراث جاودان، سال دوم، ش2، ص92-99. یزدانی مقدم، احمدرضا، 1385، آغاز و انجام تاریخ با نگاه به اندیشه فلسفی ـ قرآنی علّامه طباطبائی، پگاه حوزه، ش 196، ص 9-15. یحیی عبدالهی: طلبه سطح سه حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری شیعه شناسی دانشگاه ادیان و مذاهب. تاریخ - سال یازدهم، شماره اول، پیاپی 36، انتهای متن/



94/08/27 - 04:24





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن