واضح آرشیو وب فارسی:مهر: یادداشت مهمان
شخصیتهای مقدس در زندانِ تاریخانگاریِ افراطی
شناسهٔ خبر: 2969231 - چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۵
هنر > سینمای ایران
هادی نائیجی کارگردان سینما در یادداشتی به اقتضائات روایت تاریخی در سینما و پرداختن به شخصیتهای قدسی پرداخته است. خبرگزاری مهر - گروه هنر: محمدهادی نائیجی فیلمساز و نویسنده یادداشتی را به نگارش درآورده است و در آن با اشاره به آثار سینمایی که به شخصیت های قدسی می پردازند بیان می کند که روایت داستانی مبتنی بر روایت تاریخی صرف اجازه نمی دهد که مخاطب با شخصیت های قدسی ارتباط درونی برقرار کند و سینمای ایران در این حوزه بیشتر به روایت های تاریخ انگارانه پرداخته است. متن این یادداشت را در زیر می خوانید: «شخصیتهای مقدس در زندانِ تاریخانگاریِ افراطی فارغ از بگومگوهای نظری، بیتردید تمامِ مواجههیِ تماشاگر در سالن تاریک سینما که به مثابهی مُغارهی افلاتون او را به مراتب معرفت و شناخت دعوت میکند، در پس تجربهی انضمامیِ از زندگیِ به وجود آمده بر روی پرده به دست میآید و در این رویارویی هیچ امر انتزاعیای نمیتواند پیشروی تماشاگر قرار بگیرد؛ سینما زمانی برای تماشاگر معنا پیدا میکند که بر روی پرده، زندگی به وجود بیاورد و تماشاگر را در خوابی با چشمان باز غرق کند. البته شاید این حرفها بویِ شاعرانهگی بدهد و برای قدوقوارهی جریان فیلمسازی و سینمای ما قلهای در دور دست بهنظر آید اما همهی ما در مقام تماشاگر در مقابل آثار استادان بزرگ سینمای جهان با چنین تجربهای بارها روبرو گشتهایم که تکرار و تلقین این ایدهآلها حتی اگر از سر شاعرانگی باشد، راه به سوی آینده را مهندسی خواهد کرد. آنچه نزد من به عنوان یک تماشاگر در مقابل سینمایِ داستانگوی شخصیتهای قُدسی برجای مانده، چیزی جز تورق تاریخ نبوده و در حقیقت به جای تجربهی این شخصیتها اِخبار وقایع تاریخنگاران را از پیشرو گذراندهایم. ترس از اتهام جعل و رعایت روایت برآمده از تاریخ بر پای این نوع از آثار سینمایی چنگ انداخته و آنها را به نفع خویش مصادره کرده است. هیچگاه روایت تاریخی روایتی قطعی و همه جانبه نبوده و شناخت هر پدیدهای از طریق تاریخ اغلب سطحی و تک بُعدی است و بر اساس تواناییِ محدود تاریخنگار در مشاهده و تحلیل منتقل شده است. روایت داستانیِ مبتنی بر روایت تاریخیِ صرف تماشاگر را در حد یک ناظر محدود میکند و اجازه نمیدهد نسبت او با شخصیتهای قُدسی نسبتی درونی(Internal) باشد. هرگاه سینما نسبتی بیرونی (External) با تماشاگر برقرار میکند، از ایجاد ارتباطی عمیق دور میماند و نمیتواند همهی احساسات تماشاگر را به پای فیلم گره بزند و تماشاگرِ ناکام بدون هیچ نسبتی در بیباوری از دست میرود. سینما جایگزین یک کتاب تاریخ نیست و صد البته کسی منکر فواید تاریخنگاری و دانش تاریخ در انتقال تجربیات بشری نیست، آنچه در این مقال اهمیت دارد، جایگاه سینما و نسبت آن با تماشاگر در روایت شخصیتهای قدسی است. تاریخ در روایت وقایع و معرفی شخصیتها نیازی ندارد با احساسات مخاطبانش سروکار داشته باشد و چه بسا اقتضای زبان علمی تاریخ دوریگزینی از جانبداری و احساساتگرایی است. اما در هنر سینما شما با احساسات و عواطف تماشاگر روبرو هستید و اگر از همین مسیرِ احساسات و عواطف وارد دنیای تماشاگر نشوید، با شما همراه نخواهد شد. تماشاگر بر پردهی سینما باید شخصیت را تجربه کند و این امر ممکن نیست مگر این که اثر از پوستهی روایت اِکسترنال تاریخ به در بیاید، و از زبان اِخبار تاریخ به زبان اِنشاء( ایجاد) هنر/داستان تبدیل شود. نسبت بین پردهی سینما و ادراکات تماشاگر نسبتی اِخباری نیست بلکه ایجادی- انشایی است، در همان لحظهی مواجهه همه چیز به وجود میآید. اما تا به امروز تجربهی سینما به ویژه از نوع ایرانی آن در روایت حداقلی تاریخانگارانه باقی مانده است؛ تا آنجا که تجربهی مفهوم سلحشوری(حماسه و فتوت) در شخصیتهای قدسی را به جای این که در فیلمهایی که مستقیم به تاریخ مقدس میپردازد، تجربه کنیم در تداعیِ لحظات ابرانسانهای برساختهی فیلمهای انسانی سینمای جهان آسانتر به دست میآوریم. اگر تجربیات دیداریمان از سینما را از این منظر یک بار مرتب کنیم، متوجه میشویم در فیلمهایی که ارجاع مستقیم به تاریخ مقدس ندارند، لحظات و شخصیتهای بیشتری را میتوانیم برشماریم که با قدرت بیشتری ویژگیهای شخصیتهای قدسی را در خود بازنُمایی میکنند تا فیلمهایی که به عنوان تاریخ ادیان- اسلام یا وقایع دینی- اسلامی ساخته شدهاند؛ برای این که این شخصیتها از پس روایت تک بعدی تاریخ بر روی پرده به صرف ارجاع به یک گزاره تاریخی پیشروی ما قرار نمیگیرند، آنها بر روی پرده مقابل چشمان ما زندگی میکنند. فیلمساز/داستانگو، به جای کشف شخصیتهای قدسی در روایت تاریخی، خودش را به گزارش تاریخی میسپارد؛ به جای تشرّف حضور، شخصیتهای کاغذی از این ذوات مقدس را به تماشاگر تقدیم میکند. شخصیتهای مقدس که به باور دینی حیات و مَماتشان مساوی است و گَرد مرگ و نیستی بر قامتشان نمینشیند، در آثار سینمایی ما به یک یادوارهی کاغذی تبدیل میشوند. تماشاگر قبل از این که تماشاگر سینما باشد، به عنوان متدین در یک دین، در تجربهی دینیاش، در معماری بارگاه و مدفن همین شخصیتهای مقدس با تشرف حضور به یک زائر تبدیل میشود و حقیقت زیارت را در زمان مَمات این بزرگواران تجربه میکند؛ در و دیوار و معماریِ به ظاهر بیجانِ محل دفن یک شخصیت مقدس چنان چشمان ناظر را به یک زائر تبدیل میکند اما قدرت زندهنُماییِ نور و تصویر سینما که باید به مراتب قویتر و پویاتر این تجربه را پیش روی تماشاگر قرار دهد و او را از یک تماشاگر با فرصت تشرف قدسی به یک زائر بالا ببرد، در پستوی نَمور روایت تاریخی رها میکند؛ تا آنجا که تجربهی تماشگر/زائر با یک مداحی سنتی و واگویههایاش در روایت تراژیک کربلا به مراتب قویتر از یک فیلم سینمایی فاخر به نظر میرسد. او با کلمات، لحظات تاریخی را چنان پیشرو زنده میکند که چشم زائر بیاختیار واکنش نشان میدهد و میگرید و سینما که فراتر از بهرهی کلام با قدرت تصویر دریغ از یک قطره اشکِ احساسی در تجربهی تماشاگر... به راستی چرا این چنین است؟! این پرسش میتواند پاسخهای بسیاری داشته باشد اما نگارنده بر این باور است که تکرار پیوسته این پرسش کمکحال ما در بازخوانی آنچه در سینما در حال تجربه هستیم خواهد بود و همین تکرارِ پرسش چه بسا افق تازهای در این نوع تجربیات سینمایی برای ما بگشاید.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]