تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرکس نماز را سبک بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812936411




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پوست کلفت بودم که سرخورده نشدم/ در قصه نباید پارتی بازی کرد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: میرباقری از «دندون طلا» می‌گوید-۳
پوست کلفت بودم که سرخورده نشدم/ در قصه نباید پارتی بازی کرد

گفتگو با داود میرباقری کارگردان


شناسهٔ خبر: 2957424 - جمعه ۲۲ آبان ۱۳۹۴ - ۱۲:۱۹
هنر > رادیو و تلویزیون

در بخش پایانی گفتگوی بهروز شعیبی با داوود میرباقری مباحثی چون شرایط و محدودیت های تلویزیون برای ساخت سریال، پیش داوری نکردن درباره شخصیت های قصه و همچنین چگونگی نگارش دیالوگ ها مطرح شد. خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجموعه «دندون طلا» به پایان راه رسید و به تازگی قسمت دهم آن در شبکه نمایش خانگی عرضه شده است. سریالی که به نویسندگی و کارگردانی داوود میرباقری ساخته شده است، هنرمندی که پیش از هر چیز با «مختارنامه» و سریال «امام علی(ع)» شناخته می شود. آثاری که ساخت هر کدام سال ها طول کشیده و پروداکشن های عظیمی را شامل می شدند. البته میرباقری از تئاتر تا سینما و تلویزیون کار کرده و آثار خود را در هر مدیومی به تولید رسانده است. او بعد از سال ها که در عرصه تلویزیون مشغول به کار بود به شبکه نمایش خانگی آمد و اولین کار خود را با نام «شاهگوش» در این حوزه تولید کرد. بعد از آن سریال «دندون طلا» را نوشت و ساخت، اثری که به تعبیر خودش قرار است از زمانه پلنگ کش بگوید و از کسانی که می خواهند بیشه خالی از پلنگ باشد تا نفع خود را ببرند. «دندون طلا» اگرچه به داستانی تراژیک از دختری به نام «نیر» می پردازد که درگیر ماجراهایی می شود اما در پس آن دیالوگ ها و روایت قصه از شرایط زمانه و آدم های روزگار پرده برمی دارد. در خلاصه داستان این سریال آمده است: نیر دختری مهاجر با پدری علیل ساکن حلبی آبادهای حاشیه شهر تهران و مشغول دوره گردی و دست فروشی است. او با پاسبانی به جرم سد معبر کردن درگیر شده و پا به فرار می گذارد و به قهوه خانه ای پناه می برد که پاتوق عده ای از لات و لوت های شهر است، صاحب قهوه خانه شخصی است به نام قنبر دیزل ملقب به «دندون طلا» که به نیر پناه می‌دهد. قنبر از شجاعت و پاکدامنی و زحمت کشی نیر خوشش می آید و نیر نیز از جوانمردی و حق طلبی او. این آشنایی منجر به عشقی آتشین شده که فرجامش بارداری نیر است. قهوه‌چی بعد از آنی که عشقش فروکش کرده است پشیمان شده و منکر بچه می شود… نیر وقتی با طینت ناپاک قنبر مواجه می شود تصمیم هولناکی می گیرد. او قصد دارد به کمک بچه ای که در شکم دارد از قهوه چی انتقام بگیرد. چندی پیش بهروز شعیبی نویسنده، کارگردان و بازیگر جوان سینما و تلویزیون ایران در گفتگویی که توسط خبرگزاری مهر برگزار شد در مقابل داوود میرباقری نشست و از محتوا و ساختار و مسایل تکنیکی و فنی سریال «دندون طلا» پرسید. وی همچنین نگاهی هم به دیگر آثار سینمایی و تلویزیونی میرباقری داشت و گفتگو پیرامون مباحث مختلفی شکل گرفت که در سه بخش تنظیم شد. بخش های اول و دوم این گفتگو در اوایل و میانه پخش این سریال منتشر شد و قسمت سوم و بخش پایانی از این گفتگو نیز در حالی منتشر می شود که آخرین قسمت از این مجموعه ۱۰ قسمتی در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.  در بخش پایانی این گفتگو داوود میرباقری از شرایط ساخت تولید آثار در رسانه ملی گفت و اینکه رویکردهایی که در قبال تولید سریال ها وجود دارد باعث شده است تا او وارد شبکه نمایش خانگی شود و مجموعه های خود را در این مدیوم به تولید برساند. شرایطی که از دخل و تصرف در قصه گرفته تا اعمال سلیقه های مختلف باعث شده است که میرباقری دو قصه اخیر خود را در شبکه نمایش خانگی بسازد. وی همچنین از این گفت که در قصه نباید برای شخصیت ها پارتی بازی کرد و باید اجازه داد همه آنها روند طبیعی خود را طی کنند. میرباقری همچنین در بخش هایی از صحبت هایش به خاطره ای از فرهاد اصلانی در ایفای نقش ابن زیاد در «مختارنامه» اشاره کرد. بخش پایانی این گفتگو را در زیر می خوانید: شعیبی: آقای میرباقری شما سال های زیادی از فعالیت خود را در تلویزیون سپری کردید و سریال های متعددی را در این مدیوم ساخته اید اما دو سریال اخیر شما در شبکه نمایش خانگی ساخته شد. آیا ساخت این دو مجموعه در شبکه نمایش خانگی به انتخاب خود شما بود و یا شرایط اینگونه اقتضا می کرد؟ و سوال دیگرم هم این است که بعد از این همه سال فعالیت در تلویزیون آیا این امکان برای شما وجود دارد که هر چه مد نظرتان باشد عملی شود؟ میرباقری: خیر چنین رویکردی وجود ندارد و به همین دلیل هم هست که من این دو اثر را در شبکه نمایش خانگی ساختم. متاسفانه ما در تلویزیون هر روز دچار مشکلات جدیدی می شویم که به زعم من بخش عمده ای از آنها سلیقه ای هستند، دیدگاه هایی که از نگاه حاکمیتی برنمی آید. به هرحال ما قانون اساسی داریم و در کنار آن خط قرمزها و چارچوب ها هم مشخص است اما سلایق تلویزیون هر روز محدودتر می شود و دیگر شما به عنوان کارگردان نمی توانید فضایی را که لازمه قصه پردازی است، طراحی کنید. طبیعتا اگر من «شاهگوش» را به تلویزیون می آوردم مصوب نمی شد. بنابراین من به ضرورت به شبکه نمایش خانگی رفتم و این قالب را انتخاب کردم. خاطرم هست زمانی که «شاهگوش» را ابتدا در تلویزیون مطرح کردم آقای ضرغامی رییس سازمان صداوسیما بود و من از مسوولان خواستم او به نوعی پخش این سریال را تضمین کند. البته اطلاعی ندارم که این درخواست به آقای ضرغامی رسید یا خیر اما به مسوولان مربوطه در معاونت سیما بیان کردم که چنین سوژه ای را دارم و شرط ساخت و پخش آن در سیما را هم عنوان کردم که البته خبری به من نرسید. البته من در شبکه نمایش خانگی هم مشکلات بسیاری داشتم و چند بار هم به دادگاه رفتم و فکر می کنم بخشی از محدودیت ها در این مدیوم هم وجود دارد. با این حال شرایط ساخت قصه در این مدیوم برای من فراهم شد در حالیکه آثاری چون «مختارنامه» و «امام علی(ع)» که پیش از این در تلویزیون ساخته ام امکان تولید در جای دیگری نداشته اند و حتما باید با سرمایه سازمان و در شبکه های تلویزیونی به تولید می رسید.

من اکنون فیلمنامه «سلمان فارسی» را هم دارم که منتظرم تا بتوانم آن را در تلویزیون بسازم و اتفاقا آن قصه، فضای ملموس تری برای تلویزیون دارد. منتها شرایط حاکم بر تلویزیون امکان ساخت بعضی از قصه ها را به شما نمی دهد، من اگر می توانستم نسخه سینمایی قصه هایی مثل «شاهگوش» و «دندون طلا» را بسازم در همان مدیوم کار می کردم، اما اینها قصه های بلندی بودند که باید به شکل سریالی ساخته می شد. زمانی هم که قصه ای مساله و دغدغه ذهنی شما می شود باید به نحوی آن را از ذهن خود رها سازید. اکنون هم قصه دیگری به نام «ماه تی تی» دارم که می دانم امکان ساخت آن در تلویزیون وجود ندارد و یا اگر امکان ساختش را فراهم کنند آنقدر در قصه دخل و تصرف می کنند که از موجود اصلی چیزی باقی نمی ماند. در قصه های تاریخی این دخل و تصرف کمتر رخ می دهد چون همه اطلاعات تاریخی گسترده ندارند تا بتوانند اظهار نظر کنند. در واقع در قصه های تاریخی منطق حرف اول را می زند ولی در قصه های تخیلی شما هزار مدعی دارید و اگر هر روز بخواهید وقت خود را صرف مسایل و حاشیه ها کنید دیگر نمی توانید برای خودِ کار انرژی داشته باشید. شعیبی: زمان ساخت مجموعه های «گرگ ها» و «رعنا» هم با چنین مسایلی در تلویزیون درگیر بودید؟ میرباقری: در آن زمان هم مشکلاتی وجود داشت اما به اندازه امروز نبود. من آن زمان سریال «رعنا» را براساس متن مصوب سازمان صداوسیما ساخته بودم اما بعد از تولید اجازه پخش نگرفت. آن زمان چالش یکی از مسوولان صداوسیما با من این بود که چرا همه جزییات شخصیت ها و افکار تاریخ انقلاب را در داستان آورده ام؟ طبیعتا ضرورت قصه من می طلبید که جزییات لازم را در قصه ام مطرح کنم و نگاه های مختلف را به تصویر بکشم. به طور مثال باید نگاه و دیدگاه خسرو و یا خواهرش را مطرح می کردم و مخاطب باید می توانست به وسیله این دیدگاه ها قضاوت کند. من نمی توانستم موضع گیری کنم بلکه می بایست حقیقت آن افراد و چهره ها را نشان می دادم. اساسا این غلط است که کارگردان بخواهد نسبت به شخصیت های خود موضع گیری کند، حتی اگر آن شخص ابن زیاد باشد. وقتی من در داستان خود ابن زیاد را خلق می کنم نباید براساس یک ذهنیت تاریخی رفتار کنم و از پیش شخصیت را محکوم کنم چون قضاوت کار ما نیست. سریال «رعنا» هم به دلیل طرح همین نگاه های مختلف نتوانست مجوز پخش بگیرد و به آرشیو رفت. بعد از آن یک روز برحسب اتفاق یکی از مسوولان امر در سازمان با تهیه کننده سریال «رعنا» صحبت می کند و تهیه کننده یک قسمت از سریال را برایش پخش می کند. او برای من تعریف می کرد که در حین تماشای سریال وقت نماز ظهر فرامی رسد اما آن شخص مسوول مشتاق است که قسمت دوم را ببیند که به همین ترتیب و به تناوب تمام سریال را تا آخر می بیند و بعد می گوید ما دقیقا به دنبال چنین اثری بوده ایم. بعد از آن «رعنا» پخش می شود و به تبع آن نگاه ها هم عوض می شود. در «دندون طلا» هم پلان هایی از قسمت پنجم که عده ای می ریزند و شیشه ها را می شکنند از کار درآمد. ما باید بدانیم که این ترس ها و مصلحت اندیشی ها بی مورد است. زمانی که سریال «رعنا» پخش شد مردم آن را دیدند و اتفاقی هم نیفتاد، این قصه با توجه به داستانی که روایت می کرد اینگونه باید به به تصویر کشده می شد. ما در قصه ها با احساس و عملکرد خود نسبت به بیننده سر و کار داریم و این همان معنای درام است. کار هنر بسیار عمیق تر از تاثیر اجتماعی و لحظه ای است و با جان آدمی سرو کار دارد با این حال این مشکلات همیشه در تلویزیون بوده است و امروز بیشتر هم شده است.  از تولیدات و نوع چیدمانی که در شبکه ها وجود دارد می توان رویکردها را تشخیص داد که یک نگاه و سلیقه خاص منجر به یک محصول تولیدی خاص شده است. اگر قرار است چنین رویکردی داشته باشیم پس یک شبکه کفایت می کند چون زمانیکه چندین شبکه تلویزیونی وجود دارد انتظار این است که در هر یک از این شبکه ها نگاه متفاوتی عرضه شود. چرا مردم ما باید با نوعی ولع به تماشای سریال های ماهواره ای بنشینند، آثاری که به لحاظ ارزشی با آنچه که ما فکر می کنیم و به تولید می رسانیم اصلا قابل مقایسه نیست. با این حال مردم به این شبکه ها اقبال نشان می دهند چون در آنها تفاوت هایی را می بینند که در شبکه های رسمی صداوسیما جریان ندارد و  ما به دلیل سیاستگذاری های غلط امکان نمایش تفاوت ها را سلب کرده ایم. اگر به دین خود رجوع کنیم آنقدر بزرگ و وسیع است و به اندیشه مخالف اهمیت داده است که در آن جایی برای اندیشه های کوته فکرانه و تنگ نظرانه وجود ندارد. اگر به سلوک پیامبر نگاه کنید، درمی یابید که او چگونه با دشمن و منتقد خود برخورد می کند و زمانیکه شما چنین فردی را به عنوان الگو و رهبر دارید دیگر نباید در این مسیر هراسی داشته باشید. ما باید بررسی کنیم که آیا در این سال ها توانسته ایم نسبت به دوران ابتدای انقلاب رشد کنیم، اندیشه خود را توسعه دهیم و در دل مردم جای بیشتری باز کنیم. فرهنگی که در ابتدای انقلاب شکل گرفت پر از دوستی، مودت و مهربانی بود و ما در سال های بعد به گونه ای دیگر عمل کردیم و نتوانستیم به طور کامل آنچه را که بدان اعتقاد داشتیم و فکر کردیم جریان ساز است وارد فرهنگ و آثار هنری خود کنیم. این موانع باعث شده افرادی هم که در این حوزه ها علاقمند به فعالیت هستند به تدریج انگیزه های خود را از دست بدهند و سرخورده شوند. ما پوست کلفت تر بوده ایم و سرخورده نشدیم اما قالب ها و شکل های مختلفی را برای کار امتحان کردیم. مشکلات همیشه بوده است و هیچ گاه کسی به این نکته توجه نکرده است که باید به مقوله فرهنگ که با روح و روان آدمی سر و کار دارد بهای بیشتری داد. ما امروز می توانیم تاثیر فرهنگ را آشکارا ببینیم، تاثیر شبکه های ماهواره ای که فرهنگ قالب آنها به مردم ما هجوم آورده است. مردم براساس سریال های ماهواره ای که می بینند مد و همچنین مناسبات اجتماعی و نوع پوشش خود را انتخاب می کنند و متاسفانه کاری هم نمی توان انجام داد.

شعیبی: فکر می کنم بخشی از درد دل شما در نریشن زیبای شخصیت عنایت در قسمت پنجم سریال وجود دارد که در قسمتی از دیالوگ هایش بیان می کند که این اثر یک نمایش است و نباید چندان عجله کرد. میرباقری: شخصیت عنایت دو خطابه بسیار مهم دارد که همه روح من در آن دو نهفته است. یکی خطابه ای است که در برخورد با معترضان بیان می کند و دیگری زمانی است که برای نیر و موسیو درد دلش را بازگو می کند که کاکا سیاه به او یاد داده است که «آدمیزاد از وقتی که به این دنیا می آید گریه کردن را بلد است و باید خندیدن را به او آموخت» او در جای دیگری جمله ای دارد که به نقش کاکا سیاه اشاره و بیان می کند که «من سیاهی دلم را به صورتم مالیده ام، سیاه شده ام که سیاه نکنم» اینها لحظاتی هستند که عنایت سرخوش با همه وجود من سخن می گوید. شعیبی: معمولا وقتی کارگردانان خودشان فیلمنامه کار را می نویسند و می خواهند آن را بسازند خدشه ها و خطاهای زیادی در اجرایشان دیده می شود چون یک اقتباس ادبی داشته اند درحالیکه ما در کارهای شما نوع کاملی از یک اقتباس نمایشی را می بینیم. این یکی از ویژگی های آثار شماست که فضاسازی در اثر نمایشی چه به صورت تاریخی و چه در دوره معاصر به درستی انجام می شود. فکر نمی کنم این ویژگی تنها تبحر و مهارتی باشد که از پیش کسب شده است بلکه به نظر من نوعی کشف و شهود است که هر بار در کارتان انجام می دهید. کاری که در فیلمسازهای هم نسل شما هر بار کمتر می شود اما گویی در کار شما و مخصوصا «دندون طلا» یک شکوفایی دوباره رخ است. نکته بعدی که باز هم می توان از کارهای شما آموخت ترکیبی از حضور بازیگران مختلف در کنار یکدیگر است به صورتیکه نتیجه یک دستی را درنهایت در بردارد. به طور مثال ما در «دندون طلا» تلفیقی از بازیگران سینما را در کنار هنرمندان تئاتر و همچنین نابازیگران می بینیم. این رویه ای است که در دیگر آثار شما نیز بوده است، به طور مثال ویشکا آسایش در سریال «امام علی(ع)» خامی های یک نابازیگر را ندارد و یا در «ساحره» که تجربه دوم وی است نشانه ای از کم تجربگی در بازی وی دیده نمی شود. در «دندون طلا» هم ترکیبی از بازیگرانی چون حمیدرضا آذرنگ، مهدی فخیم زاده، حامد بهداد، کاظم هژیرآزاد در کنار هم قرار گرفته اند. با یک نگاه کلی می توان دریافت که این ترکیب صحیحی است و هرکس نقش خود را به درستی بازی می کند. مهمتر از همه اینکه انتخاب شخصیت ها در مجموعه «دندون طلا» فارغ از کلیشه ها صورت گرفته است به عنوان نمونه می توان نقش تماشاخانه دار  را مثال زد که یک ارمنی است و ذات درستی دارد. این نگاه به دور از کلیشه بودن در باقی قصه نیز به کار گرفته شده است. میرباقری: در قصه نباید پارتی بازی کرد یعنی شخصیت ها باید همان گونه که هستند، باشند و ما نباید درباره آنها پیش داوری کنیم. قالب کافه داران ما در زمان قبل از انقلاب ارمنی بوده اند که شخصیت های درست و اخلاقی هم داشته اند و اتفاقا انسانی هم فکر می کرده اند. ما اگر انسان عمیقی باشیم میان ادیان الهی تفاوتی وجود ندارد. حضرت عیسی (ع) همان ماموریت حضرت رسول (ص) را داشته اند و ما معتقدیم که پیامبر (ص) رسالتشان کامل تر بوده است. این ادیان الهی در ذات و جوهر هر دو از یک منشا تغذیه می شوند و بسیاری از خط کشی هایی که امروز میان ادیان می بینیم متاسفانه در این سال ها رایج و به تدریج به یک فرهنگ تبدیل شده اند. حضرت علی (ع) در فرمانی که به مالک اشتر می دهند، می فرمایند که مردم همه برابرند؛ یا در دین و یا در خلقت با مالک اشتر یکی هستند. این توصیه بسیار عجیب و حکیمانه است و همین یک جمله ما را کفایت می کند تا یک جهان بینی درست را در ارتباط با مشکلاتی که امروز داریم تبیین و تفسیر کنیم. ما نباید نسبت به شخصیت ها و افراد موضع گیری کنیم. خاطره ای را نقل می کنم که البته گفته شده است اما چون در همین باب است دوباره بیان می کنم. ما در «مختارنامه» شخصیتی به نام ابن زیاد را طراحی کردیم، این شخصیت را من خلق کردم چون ابن زیادی که در کتب و سندهای تاریخی وجود دارد قابل درک نیست و من باید نوعی اجتهاد می کردم و به یک نتیجه گیری می رسیدم. این را هم باید بگویم که من شخصیت ابن زیاد و مختار هر دو را به یک اندازه دوست داشتم چون هر دو، شخصیت هایی بودند که من خلقشان کرده بودم. زمانی در حین بازی در سریال دیدم فرهاد اصلانی بازیگر نقش ابن زیاد حال خوبی ندارد و گریه می کند، من کات دادم و از او دلیلش را پرسیدم. گفت احساسش بر این بوده است که باید بگرید و من توضیح دادم که این گریه بعدا مساله خواهد شد و او پاسخ داد شخصیتی که من از ابن زیاد نشان دادم او را به اینجا رسانده است. این اتفاق در صحنه ای رخ می دهد که به این شخصیت به نوعی فشار می آید و اصلانی در آنجا شیپور را به دست می گیرد و در شرایطی که باید عقب نشینی شود اعلام جنگ می کند و چشمانش پر از اشک می شود. خود بازیگر در این صحنه بنا به صداقتی که با شخصیت مواجه شده است این رفتار را انتخاب می کند و دلیلش هم موجه است، در اینجا من نمی توانم به عنوان کارگردان به او بگویم که در چنین شرایطی چگونه باید بازی کند و اتفاقا بازی او منشا درست و صحیحی دارد. اینها همه شخصیت هایی هستند که مخلوق ذهن کارگردان هستند و با روح و جان من درگیر می شوند بنابراین نمی توان گفت من از یک شخصیت بیشتر حمایت می کنم و از دیگری کمتر چون با طبع کاری که می کنم سازگار نیست. بنابراین من باید وسط بایستم و اجازه دهم طبیعت شخصیت های داستان تعیین کند که چه اتفاقی باید رخ دهد.

درباره بخش دیگر سوال و ارتباط با بازیگر باید بگویم من همیشه سعی می کنم بازیگر نقشش را درک کند. بخشی از این درک را متن و فیلمنامه به بازیگر ارایه می کند و ممکن است بازیگر نسبت به بخش هایی هم ابهام داشته باشد. با این حال تمام تلاش من این است که چه بازیگری که نقش را تجربه کرده است و چه کسی که این تجربه را نداشته است هر دو به درک لازم برسند و سعی می کنم موانع این فهم را برطرف کنم. یعنی آنقدر صحبت و بحث پیرامون مساله صورت می گیرد تا بالاخره به درک و دریافتی مشترک برسیم، آن وقت است که مسیری که پیموده می شود راه درستی است. بخشی دیگر هم انتقال تجربه است که اگر شخص تجربه کمتری داشته باشد و نتواند در این حوزه به درستی خود را نشان دهد این تجارب به واسطه من به وی منتقل می شود تا کاری یکدست به بیننده تحویل داده شود. بنابراین شرط اصلی کار باور و درک مشترک و درست است. مهم انرژی و باوری است که باید پشت اجرای نقش وجود داشته باشد و شما به عنوان کارگردان بتوانید شرایط را به گونه ای بسازید که موانع برداشته شود تا همراه بازیگر به نوعی وحدت برسید و نتیجه خوبی را بگیرید. من همیشه یک اصل را قبول داشته ام که وقتی رُلی را پیشنهاد می کنم اولین سوالم این است که آیا بازیگر آن نقش را دوست دارد و یا نظرش نسبت به نقش چیست؟ برای رسیدن به این نظر اهمیت زیادی دارد که افرادی که در یک گروه در کنار هم قرار می گیرند رابطه ای صمیمی و منطقی با هم برقرار کنند و این مهمترین وظیفه یک کارگردان است قبل از اینکه بخواهد میزانسن را بچیند، دکوپاژ داشته باشد و یا اینکه بخواهد روی جزییات دیگری وقت بگذارد. اگر بازیگران در کارهای من متفاوت تر عمل می کنند، انرژی بیشتری دارند و یا کار یکدستی بیشتری دارد به این دلیل است که من سعی می کنم قبل از اینکه کار جلوی دوربین برود نوعی وحدت رویه بین تیم پشت صحنه و جلو دوربین برقرار شود. لازم است که کارشناس، متخصص و سایر اعضای تیم با شما همراه و هم‌فکر شوند تا هر حرکتی که در صحنه انجام می گیرد با حساسیت بیشتری انجام شود که چنین فضاسازی لازمه رسیدن به یک کار یکدست است. مهر: فکر می کنم آنچه که درباره اعتقاد به شخصیت ها عنوان کردید مساله ای است که در ارتباط مخاطب با اثر هم تاثیرگذار است. مخاطب اگر احساس کند شخصیتی براساس یک ذهنیت از پیش فرض شده به نگارش درآمده است با آن ارتباط برقرار نمی کند چه برسد به اینکه بخواهد خود را جای او بگذارد و دچار چالش و یا تردید شود. میرباقری: کار ما مثل نگارش یک کتاب است با این تفاوت که ابزار بیان ما فراتر از قلم و کتاب است و عوامل دیگری هم در آن نقش دارند. من تقریبا در آثار همه بزرگانی که در حوزه رمان نویسی و یا نمایشنامه نویسی صاحب سبک هستند و جهان بینی دارند عنصر مشترکی می بینم و آن این است که نویسنده بخشی از خودش و روحش را در اثر به اشتراک می گذارد. گفته شده است که همه نویسندگان تنها یک کتاب بیشتر ندارند و تنها آن را تکرار می کنند. اثر تصویری هم اینگونه است و بخشی از روح و روان فاعل اثر در آن جریان دارد که با فرم های مختلف در قصه ها وارد می شود و فیلمساز به نوعی هویت خود را در قصه ها و آثارش بیان می کند. اگرچه من اخیرا کارهایی را می بینم که صرفا براساس تکنیک ساخته شده اند و از نتیجه به دست آمده نمی توان این دریافت را داشت که سازنده در حال تالیف یک اثر بوده است. چنین محصولی بدون اینکه ذهن مخاطب را درگیر کند، ساخته شده و به فراموشی هم سپرده می شود. تلاش ما هم این بوده است که در کارهای تصویری بخشی از خلقیات، باورها و نگاه خود را منعکس کنیم و اگر ارزشی هست که بهروز شعیبی لطف دارد و بیان می کند به دلیل این نوع نگاه است.  مهر: ما در این سریال دیالوگ هایی از زبان شخصیت ها می شنویم که هر کدام از آنها چندین سطح دارند و هر بار که درباره آنها فکر می کنیم گویی یک لایه از آن سخن کشف می شود.

میرباقری: این چند لایه بودن همان پیچیدگی کار است، سازنده اثر زمانی می خواهد خود را از زبان نقش سیاه بیان کند و زمانی از طریق قنبر دیزل. بخش فن و تکنیک اینجا باید به کمک بیاید تا به ادبیات خاص هر یکی از این شخصیت ها برسد. این روزها چند نفر روی متن فیلمنامه مجموعه «ماه تی تی» کار می کنند که من پیش از این آن را طراحی کرده ام. بخشی از داستان به شیخی مربوط می شود که به منبر می رود اما دیالوگ هایی که از منبر وی شنیده می شود هنوز به شخص او تعلق ندارد. منبر شیخ رضا باید ویژگی های خاص خودش را داشته باشد و تعابیر لازمه خود را به کار ببرد. اینها همان فن است که ساختار اثر را تشکیل می دهد، به هرحال صرف بیان یک سخن اهمیت ندارد بلکه چگونه گفتن آن مهم است. افراد و شخصیت های مختلف یک قصه باید هویت مخصوص به خود را در زبان و رفتار داشته باشند و اگر از طبیعتی که ما متصوریم دور باشند تاثیر لازم را نخواهند داشت. من تلاش زیادی در «دندون طلا» داشتم که شخصیتی مثل «سیاه» از جنس خود او سخن بگوید اگرچه که محتوای این سخن را من تعیین می کنم اما با جنس زبان و واژگان او بیان می شود. قاعده من در نوشتن این است که ابتدا یک دور معنا و کلام مورد نظرم را می نویسم و بعد آن را الک می کنم. به طور مثال با خود می گویم این واژه به سیاه یا قنبر تعلق ندارد و واژه دیگری را جایگزین می کنم. به این ترتیب دیالوگ ها چندین مرتبه ویرایش می شوند و صیقل می خورند تا تبدیل به زبانی شوند که با خود فکر کنم به شخصیت مورد نظر تعلق پیدا کرده اند. زبان کارهای نمایشی و سینمایی بخشی از طریق تصویر و ابزار است و بخشی هم از طریق دیالوگ ها است که باید دارای ویژگی های فنی باشند. دیالوگ در کارهای من اهمیت دارد چون در چند مرحله روی آن مکث و بازنگری می شود تا به ترکیب درستی شامل شعر، نثر، مثل و... برسد. من دیالوگ های عادی و معمولی را دوست ندارم و فکر می کنم چون کاری خلاقانه انجام می دهم باید همه وجوه از جمله زبان بر نوعی آفرینش و خلق مبتنی باشد. در خلق یک اثر نباید هر واژه یا ترکیبی را در کنار واژه ای دیگر قرار داد بلکه زبان سینما اساسا باید زبان کشف و شهود باشد. زبانی که وقتی آن را می شنویم موجی را به همراه داشته باشد که مخاطب را فرابگیرد و آن وقت این زبان دراماتیک خواهد بود. شعیبی: البته بخش عمده این دیالوگ ها به وسعت و گستره اطلاعات کارگردان مولف بازمی گردد و به همین دلیل است که کمتر چنین دیالوگ هایی را در آثار دیگر نویسندگان می شنویم اما در آثار شما به دلیل سواد و آگاهی که دارید با این دیالوگ ها مواجه می شویم. میرباقری: زبان سینما و نمایش دراماتیک است و من علاقه ای به ارایه صرف اطلاعات پیش برنده ندارم. برای من این مهم است که دیالوگ ها چند وجهی باشند و علاوه بر اینکه اطلاعات می دهند و قصه را جلو می برند بیانگر خلقیات و اعتقادات شخصیت ها هم باشند.   شعیبی: آقای میرباقری ممنون از اینکه در این گفتگو حضور پیدا کردید. امیدوارم با تمام موانعی که وجود دارد باز هم شاهد حضور شما در سینما و تلویزیون و شبکه نمایش خانگی باشیم. میرباقری: ممنون از لطف شما









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن