واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پاسداشت «باغبان هنر انقلاب»/13
هدیه سرهنگی به یک نویسنده از جنس دیپلمات
به گاه خداحافظی، آقای سرهنگی برادرانه گفتند خانم! فرصت ما در این دنیا بسیار کم است، بنویسید، این کار برکت دارد. خدا را شکر که سهم و وزی ما در این کارها قرار گرفته است.
خبرگزاری فارس - گروه کتاب و ادبیات: روز گذشته سهشنبه مراسم بزرگداشت مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت در قالب پنجاهمین «عصرانه ادبی فارس» برگزار شد. نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادبیات مقاومت هر یک از زاویه نگاه خود این بزرگمرد حوزه فرهنگ را توصیف کردند. بهناز ضرابیزاده نویسنده کتاب «دختر شینا» در یادداشتی به آشنایی خود با مرتضی سرهنگی اشاره کرده و خاطراتش را بازگو کرده است. «سال 82 بود بعد از یک وقفه طولانی، دوباره داشتم به علائقم رجعت میکردم، دوباره روح و ذهن و تمام زندگیام را عشق نوشتن و مطالعه تسخیر کرده بود. شب و روز کتاب میخواندم و مینوشتم. حس و حال و ذوق و شوق مطالعه و داستاننویسی که از کودکی انگار با من زاده شده بود و زمانی حدود یک دهه در من به خواب زمستانی عمیقی فرو رفته بود دوباره بیدار شده بود، چه بیدار شدنی و من را به جهد و کوشش واداشته بود، چه واداشتنی. اتفاقاً در همان دوران اوج چاپ و انتشار نشریههای مختلف در کشور بود و در اداره کمبضاعت ما نیز چندین نشریه هفتگی، دو هفتهنامه و ماهنامه موجود بود. یکی از این نشریات دو هفته نامه «کمان» بود که مدیرمسئولش آقای هدایتالله بهبودی و سردبیرش آقای مرتضی سرهنگی بود. بعد از مطالعه چند شماره از این نشریه تصمیم گرفتم چند خاطره به نشانیشان ارسال کنم. اتفاقاً برای شرکت در جشنوارهای، چند خاطره طنز از دوران حضور همسرم در جبهه نوشته بودم که آنها را برای دوهفته نامه پست کردم. چند روز بعد، تلفنم زنگ خورد و در کمال ناباوری، از آن طرف خط صدای مردی متشخص و محترم را شنیدم که خودش را مرتضی سرهنگی معرفی کرد، اگر بگویم در آن لحظات قلبم داشت سینهام را میشکافت اغراق نکردهام، من کجا و آقای سرهنگی کجا؟! با این حال، میشنیدم که ایشان داشت مرا به خاطر نوشتن آن خاطرات تشویق میکرد و از قلم ساده و روان و روایت طنز اثر تعریف و تمجید میکرد. او میگفت و میگفت و قلب من میکوبید و میکوبید و در آخر هم مرا به نوشتن این چنینی ترغیب کرد و گفت که مشتاق است خاطرات دیگری از همسرم را به همین شیوه بنویسم و برایشان ارسال کنم تا در نشریه منتشر شود. همین گفتوگوی چند دقیقهای چنان خونی در رگهای نوشتنم جاری کرده بود که به محض رسیدن به خانه، از همسرم خواستم تا بنشیند و هر آنچه خاطره طنز از دوران جنگ دارد برایم تعریف کند تا بنویسم و برای آقای سرهنگی بفرستم. همین تماس و تشویق تأثیرگذار کار خودش را کرد و باعث شد 6 یا 7 خاطره به روایت از همسر و به خاطرهنگاری از من در نشریه منتشر شود. حالا دیگر آقای سرهنگی در ذهن من به معنی یک سرهنگ نظامی نبود. جایگاه و معنای نام او در ذهن من مترادف با ادبیات دفاع مقدس بود. کسی که هدفمند و بیهیاهو در پی انجام کارهای بزرگ و فاخر و ماندگار بود. بعدها در یکی از سفرهایم به تهران، پرسان پرسان نشانی دفتر نشریه را که حوالی فردوسی بود پیدا کردم و به دیدار ایشان رفتم. در این دیدار آقای سرهنگی هر آنچه از تشویق در توان داشتند نثارم کردند. با چاشنی اطلاعاتی پیرامون ارزش و جایگاه خاطرات دفاع مقدس و ضرورت ضبط و ثبت خاطرات یادگاران جنگ و خیلی چیزهای دیگر که برایم بسیار جذاب و شنیدنی بود. سر آخر به گاه خداحافظی، آقای سرهنگی برادرانه گفتند خانم! فرصت ما در این دنیا بسیار کم است، بنویسید، این کار برکت دارد. خدا را شکر که سهم و وزی ما در این کارها قرار گرفته، بعد هم بستهای کوچک را به عنوان حقالتألیف چند خاطره چاپ شده از طرف آقای بهبودی و خودشان به من هدیه دادند. از پلهها که پایین آمدم و وارد خیابان شدم، بسته را باز کردم. خودکار و خودنویس سبزرنگ با مارک دیپلمات بود. در محفظهای بسیار زیبا و شیک. هنوز بعد از دوازده سال آنها را در همان محفظه حفظ نمودهام و هر گاه به آنها نگاه میکنم یاد آقایان بهبودی و سرهنگی عزیز میافتم و میاندیشم آنچه انسانها را بزرگ میکند، تواضع و فروتنی و نوع ارتباط آنها با دیگران است. بعدها بسیار به تهران رفت و آمد کردم و اغلب هم سری به دفتر ایشان در حوزه هنری زدم و ایشان چه برادرانه، صمیمانه و متواضعانه درِ دفترشان را به رویم گشودند و گنجینههای تجربه خود را با سخاوت تمام دراختیارم قرار دادند. گاه فکر میکنم پاداش آقای سرهنگی در این عمر دنیوی چیست؟ هر چه باشد پاداش اندکی است در برابر این همه تلاش و گذشت و مهربانی. بیشک آقای سرهنگی کاری را که در حق من انجام داده است، در حق خیلی از نویسندگان ادبیات دفاع مقدس این کشور نیز انجام داده، خیلیها را نویسنده کرده، خیلیها را به نام و نوا رسانده، ایشان کار بزرگ، خطیر و ارزشمندی در حوزه خاطرهنگاری دفاع مقدس انجام دادهاند. ما این ادبیات را با نام و تلاش ایشان میشناسیم. حاصل تلاش سی ساله سرهنگی بالغ بر یکهزار کتاب خاطره است که دستیابی به این رقم ستودنی و قابل تحسین است. خدایا! میدانم هر آن کس را که بیشتر دوست میداری، عزتش را بیشتر میسازی، خدایا! او را بیشتر عزت ده. او که باعث شده حال ادبیات دفاع مقدس این کشور خوب شود. او که باعث شده حال خیلیها خوب شود، خیلی از آنهایی که خاطره مینویسند و خیلی از آنهایی که این خاطرات را میخوانند. شکوه و بزرگی این مرد مهربان و مؤمن و متعهد در چند جمله و چند سطر نمیگنجد. در وصف او همان بس که رهبر فرزانه و پیر ومقتدایمان فرمودهاند: «درود بر سرهنگیها...». انتهای پیام/و
94/08/20 - 09:42
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]