تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات قدرت، انصاف است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834073248




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بزرگداشت باغبان هنر انقلاب/۶ فتاحی: از حرف‌های «سرهنگی» حرصم می‌گرفت


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بزرگداشت باغبان هنر انقلاب/۶
فتاحی: از حرف‌های «سرهنگی» حرصم می‌گرفت
نویسنده رمان «فرنگیس» که خود طعم جنگ را چشیده از نامه تند و انتقادی خود برای مرتضی سرهنگی می‌گوید و اینکه از حرف‌های او حرصش گرفته بود.

خبرگزاری فارس: فتاحی: از حرف‌های «سرهنگی» حرصم می‌گرفت



خبرگزاری فارس- گروه کتاب و ادبیات: هفته جاری مراسم بزرگداشت مرتضی سرهنگی مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت در قالب پنجاهمین «عصرانه ادبی فارس» برگزار می‌شود. نویسندگان و اهالی فرهنگ و ادبیات مقاومت هر یک از زاویه نگاه خود این بزرگمرد حوزه فرهنگ را توصیف کردند. شاید همین چند ماه پیش بود که مراسم رونمایی از «فرنگیس» در حوزه هنری برگزار شد و نویسنده آن «مهناز فتاحی» مواردی را پیرامون ثبت خاطرات عنوان کرد. او در آن مراسم به دلگرمی‌های مرتضی سرهنگی هم اشاره کرد و در آن سوی میدان نیز سرهنگی گفت که قلم مهناز فتاحی ادامه تبر فرنگیس است. اما حالا به مناسبت بزرگداشت باغبان هنر انقلاب، فتاحی یادداشتی پیرامون او نوشت و در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است؛ به نام خدا نوشتن یادداشتی کوچک از مردی بزرگ بسیار سخت است .آن هم نوشتن از آقای سرهنگی . آخر در یک یادداشت کوچک کدام یک از خوبی ها و بزرگی های این مرد را می توان نوشت ؟ حالا شما فکر کنید این یادداشت قطره ای است از یک دریا . دفعه‌ی اول آقای سرهنگی را با نشریه «کمان» شناختم. فکر می کردم آقای سرهنگی سرهنگ است. نشریه کمان نشریه ای برای دفاع مقدس بود و من هروقت که این نشریه به دستم می رسید با علاقه آن را می خواندم. مطالبش را دوست داشتم اما گاهی غمباد می‌گرفتم.  وقتی می دیدم آقای سرهنگی از شهدا حرف می زند از خانواده هایشان، از مردان و زنانی که با افتخار از شهادت و جانبازی خودشان یا اطرافیانشان حرف می‌زدند ... از حرف‌های آقای سرهنگی حرصم می‌گرفت. من بچه‌ی جنگ بودم و پدرم نظامی و در زمان جنگ زخمی و بعد هم فوت کرده بود بدون این که نام شهیدش را به او بدهند. وقتی یاد تکه‌های خمپاره‌ی بدن پدرم می‌افتادم اشک از چشمم جاری می‌شد. هیچ کس سراغ ما نیامده بود. تصمیم گرفتم نامه‌ای انتقادی برای آقای سرهنگی بنویسم و همه غصه هایم را سر آقای سرهنگی خالی کنم و سوالاتم را از او بپرسم . نامه را نوشتم . خیلی صریح و بی پرده . عنوان یادداشت من هم این بود: «پدر من شهید است». توی این یادداشت خطاب به آقای سرهنگی نوشته بودم که حرصم می گیرد وقتی بچه های شهدا را می بینم در حالی که خودم بچه ی شهیدم، اما کسی ما را به رسمیت نمی شناسد و بغض گلویم را می فشارد وقتی که این همه ظلم رفته بر خودمان را می بینم. از آقای سرهنگی جواب خواسته بودم . منتظر بودم آقای سرهنگی زنگ بزند و با لحن تند با من حرف بزند. شماره ی بعدی نشریه کمان  که به دستم رسید خشکم زد . آقای سرهنگی یادداشت ساده ی مرا با تیتر درشت توی نشریه چاپ کرده بود. دهانم از تعجب باز مانده بود. یکی دو روز بعد مردی که صدایش مهربان بود برایم زنگ زد و با تعجب فهمیدم آقای سرهنگی است. از من دلجویی کرد و اظهار امیدواری کرد که روزی پرونده ی شهادت پدرم درست شود. صمیمانه و ساده حرف می زد و آرامشی در صدایش بود که توصیفش سخت بود. خیلی هم از نثرم تعریف کرد و گفت نثرم خیلی عالی است و امیدوار است روزی خاطراتم را با همان نثر بنویسم. گوشی را که قطع کردم مدت طولانی را به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم مگر می‌شود یک نفر این قدر خوب باشد؟ آن حرف‌ها باعث شد تا خاطرات کوتاهی از زندگیم را نوشتم و چاپ کردم و اسمش را هم گذاشتم طعم تلخ خرما . حدود پانزده سال بعد دوستی مرا با دفتر ادبیات مقاومت آشنا کرد و گفت تو که نوشتن از دفاع مقدس را دوست داری بیا و به این مرکز برو . بدون این که بدانم مسئول این بخش آقای سرهنگی است برای نوشتن از دفاع مقدس خدمت ایشان رسیدم و چقدر خوشحال شدم که از نزدیک دیدمش . آرام ، متین ، مهربان و دوست داشتنی . بالاتر از یک سرهنگ که فرمانده ای کامل بود . آقای سرهنگی هنوز یادداشت من خاطرش بود و با خنده از آن یاداشت حرف زدیم . از همان جا تصمیم گرفتم که نوشتن را به شکل جدی از دفاع مقدس آغاز کنم و آثارم را برای دفتر ادبیات مقاومت بفرستم. کتاب‌های «اردیبهشتی دیگر» و «فرنگیس» حاصل این سالهاست و «باغ مادربزرگ» که در راه است و  سال گذشته که طرح خاطرات خودم را به اقای سرهنگی ارائه دادم مثل همیشه با خوشرویی «مبارک باشد»  گفت و حالا مشغول نوشتن خاطراتم از زمان جنگ هستم .حالا راحت می توانم از پدرم بنویسم .امروز فکر می کنم که برخورد مهربانانه و درست آقای سرهنگی در آن روز ، امروز از من نویسنده ای ساخته است که با افتخار می نویسد . آقای سرهنگی توی همان اتاق کوچکش چقدر پای غم‌های من نشسته است ، چقدر برای نوشتن کتاب هایم با من همراهی کرده است ، چقدر از او یاد گرفته ام ، چقدر بزرگوارانه راهنمایی ام کرده است . مگر ما چند تا آقای سرهنگی داریم ؟ هروقت که از شهرستان راهی تهران می شوم با همان ساک دستم سری به حوزه می زنم تا از کنار اتاق آقای سرهنگی رد بشوم و در بزنم و اول آقای فریدونی عزیز و بعد آقای سرهنگی بزرگوار را ببینم که با احترام  از روی صندلیش بلند می شود و تا دم در به استقبال می آید و من از این همه فروتنی ذره ذره آب می شوم . اتاق که نیست ، بزرگترین مکان مهربانی و دانش است ، وسیع ترین دشت دانایی است ، باشکوه ترین دریای  ناگفته های بشریت است ، آبی ترین آسمان صلح است ،  و من آن جا با سرهنگ ترین انسان مهربان جهان دیدار می کنم است . درجه ی او در تواضع و مهربانی بالاترین است. چقدر چای مهربانانه ای که توی اتاق آقای سرهنگی می خورم مزه می دهد،  چقدر از دیدن کاغذهای سفید روی میزش که قرار است کتاب شوند خوشحال می شوم، چقدر از  کتابی که به من  هدیه می دهد اوج می گیرم . حالا که این یادداشت را می نویسم خوشحالم و  می‌گویم آقای سرهنگی عزیز خدا کند چراغ اتاقت همیشه روشن باشد . انتهای پیام/



94/08/16 - 11:46





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن