واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: مروري بر رمان نوشته فتحالله بينياز؛وقتي براي گريه نيست! - محمود معتقدي
مطلب از اين قرار است: زمان متني است چندصدايي، كه از فضاهاي كلاسيك تا مدرن عبور كرده و به طرح داستاني ميپردازد كه به ظاهر حقيقي است، اما از درون غيرواقعي! مهندس جوان براي ادامه يك كار اداري به مسكو ميرود و در آنجا شاهد روايتها و متنهايي از يك حيات فرو ريخته سياسي و فرهنگي است كه از چشمانداز مافيايي روزگار تا روزگار اينجا و اكنون، فرضي را براي جوانان شاعر هموطناش، در قالب روايتي اينگونه به ارمغان ميآورد! محوريت داستان كه بر قلمروي فساد فرهنگي و فساد اقتصادي جاري است، به موقعيت چند ناشر صاحب قدرت ميپردازد كه هر كدام با روايتهاي تكاندهنده خود، دنياي بسته را به تصوير ميكشند.
در اين اعترافات (كه هم ميتواند واقعي و هم تخيلي باشد) واقعيت غمناك روياي در جامعه شوروي و پس از فروپاشي آن به شيوهاي ساختمند به عرصه داوري ميكشاند. در اين چشمانداز، روايتهاي گزارشگونهاي از جنايات و فساد حاكمان و وابستگان موجود و بازتاب آن در زندگاني نويسندگان و هنرمندان شوروي نگاه مخاطبان را به درون رابطهها و مرگ حقيقتها ميبرد. و دو عنصر مهم در اين متن است كه از سوي وابستگان به صحنه قدرت، به موقعيت ادبياتي تلخ و سياه راه يافته است.
شاعري است كه به كمك دوستش پس از فروپاشي شوروي، به مدد روايتي، چهارتن از ناشران گردنكلفت مسكو را دستگير، محاكمه و گردن ميزند. وي شاعري بود كه در زمان استالين هيچ يك از آثارش مورد اقبال وابسته به حكومت قرار نگرفت و چشمانداز اين ادعا هم در لابهلاي متن بهعنوان بخشي از دفتر خاطرات آمده است. به نظر ميرسد محاكمه نمادين ناشران كم هم ميتواند بخشي از واقعيت انتقامجويانه و هم روايتي داستاني از منظر دوست باشد، به هر شيوه كه آمده باشد فضاي تكاندهنده است كه مربوط ميشود به فساد پنهان حكومتي كه داعيه عدالتخواهي و آزاديطلبي را بر دوش ميكشيد، حكومتي كه پس از 70 سال يك شبه فرو ريخت. فرهنگي و سياسياش، آن هم از سوي روشنفكران خادم به حكومت خود مقولهاي است كه پر از فروپاشي شوروي، در غرب به شيوههاي خاصي افشاء و مورد نقد و بررسي قرار گرفت. در روزگار استالين كه جنون قدرت وي را در برابر ديوانه ديگري به نام هيتلر قرار داده بود، باعث گرديد تا آتش جنگ جهاني دوم دامن بسياري از مردم شوروي را بگيرد و در اين ميان علاوه بر آتش جنگ، دستهدسته از روشنفكران و مردم به اردوگاههاي كار تبعيد شوند. بخشي از اعتراضات ناشر) خود نمايانگر عمق فاجعهاي انسانياست كه جز و قدرتطلبي حاكمان و پادوهايشان، حاصلي در پي نداشت: ...، ...صص 64-63)
در چشمانداز اعترافاتي كه يكي پس از ديگري از بهعنوان پايگاه اصلي رذالتهاي فرهنگي گرفته ميشود، خواننده با شنيدن خاطرهاي از و ديگراني كه از زندگي و پرنده و طبيعت ميگفتهاند به همدلي با ستمديدگان ميايستد كه تو گويي نبض زندگي همچنان در همين خاطرههاي فراموش شده ميزند كه حاكم مانع از بروز آن ميبود. از جهت ديگر خودكشيها و افسردگيها، خود مقوله ديگري بود كه دامن بسياري از فلاسفه و روشنفكران سرخورده را ميگرفت. (خودكشي يوري و بلنيكوف از آنجمله است)
ص113)
بلنيكوف، افسري بود كه ده سال به هنگام اشغال افغانستان از سوي شوروي در اين كشور زندگي كرد و خود شاهد ماجراهاي وحشتناك و تكاندهنده نظاميان در برخورد با مردم اين كشور بود. جنگي كه جز ويراني و ديكتاتوري حاصلي به بار نياورد و غمانگيزتر اينكه بسياري از همين فاشيستهاي وابسته به حكومت پيشين، پس از فروپاشي شوروي، اين بار با ژست و باز هم سكان قدرت را به دست ميگيرند، چراكه چشمانداز ميراث از روزگار گذشته، همچنان به حاكمان نوكيسه به ارث ميرسيد. به عبارت ديگر، در اين روزگار هم مثلث دستبه دست هم دادند، تا حتي فرصت را از آدمها بگيرند!
باري آنچه از سوي دوست روس براي مهندس ايراني از فضاي فرهنگي شوروي بيان ميشود. در درون خود، پيامي نهفته دارد كه كار فرهنگ و نويسندگي در كشورهاي ايدئولوژي زده به نمايش ميگذارد كه همواره با مكثها و فشارهاي زيادي نيز همراه است. شكي نيست كه طرح اين براي شاعران جوان، خود نگاهي عبرتآموز، از عملكرد غيرانساني مدعيان آزادي وعدالت، در فضاي معاصر خواهد بود. در اين ميان خود بهانهاي است براي فائق آمدن بر انديشههاي ديگر. ترجيعبندي براي شاعران جوان نه يك تمثيل، كه خود زاويههاي تكاندهندهاي از زندگي و حيات صاحبان انديشه و پيآمد آن در يك جامعه مدعي پاسدار ارزشهاي انساني و ديگر قضاياست... چرا كه دور كردن مردم از واقعيتها و تحريف تاريخ و واژگون كردن حقيقت، خود همانا سرشت اين نوع مدعيان است!
به لحاظ ساختاري، نوعي گرتهبرداري از متنهاي روسي، بهخصوص به لحاظ شكلي و زباني، كه از رمانهاي و و... تاثيرهاي فراواني با خود دارد و از سوي ديگر، نويسنده در اشارههايش به رمانها و قهرمانهاي ديگر، اين متن را به سمت رماني و حتي ميبرد؛ متني كه ميتوانست به لحاظ محتوايي، عميقتر و پر چالشتر از متن حاضر باشد. فتحالله بينياز به لحاظ دانش و نگاهش به ادبيات جهان، سعي كرده مخاطب را به فضايي فرا بومي نزديك كند از اين رهگذر دنياي ادبيات را به محاكمهاي تاريخي- سياسي از جنايات و ديگر همفكرانش بكشاند.
اما به راستي پيچيدگيهايي كه در خصوص محاكمه و شيوه به قتل رساندن آنان از سوي و عدم افشاي آن، كه به شكل كوتاهي در پايان متن آمده است، تا حد زيادي از واقعگرايي متن ميكاهد. از سوي ديگر، قرار گرفتن خاطرات و ديگران در لابهلاي متن كه با زباني عاطفي و گاه رمانتيك بيان ميشود، كه بر پيكره متن گاه به درستي نمينشيند. چرا كه به متحمل بودن داستان بهگونهاي آسيبميرساند.
از سوي ديگر، شخصيتپردازي آدمها بهگونه پراكندهاي در متن جريان دارد. فيالمثل چهره در اين ميان چندان روشن نيست و گاه حتي مخاطب از نوع رابطه با چيز چنداني به دست نميآورد.
بينياز، در جمع كردن فضاي داستان، سعي در نشان دادن فضاهاي مخرب سياسي و اثرات ناشي از آن در چشمانداز تاريخ معاصر دارد. لذا از رابطه دروني و حسي آدمها و حتي مقولهاي همچون عشق، به درون آدمها سفر نميكند. تو گويي نويسنده به محاكمه تاريخي يك انديشه سياسي درآمده است و آنچه كه مربوط به ، و صاحبان قدرت ميشود. اما اين متن با حس روانشناسانهاي همراه نيست. با اين پرسش كه به راستي در اين براي شاعران جوان وطن، چه پيامي ميتوان متصور بود؟ با اين همه اين جمله كليدي را ميتوان به همگان يادآور شد كه:
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 336]