تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آدمى با نيّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنيت محي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831185330




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مولا جان! ترا به جدّت قسم مرا دست خالی به خیمه‌ها نَبر


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: با کاروان حسینی تا اربعین
مولا جان! ترا به جدّت قسم مرا دست خالی به خیمه‌ها نَبر

17 محرم


شناسهٔ خبر: 2953768 - شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴ - ۰۹:۳۷
هنر > سینمای ایران

در روزشمار وقایع کاروان حسینی به روزی می رسیم که حضرت رقیه (س) به عاشورا می اندیشد و اینکه کاش آبی طلب نمی کرده است و بعد عباس (ع) را به یاد می آورد که سر بر آغوش برادر گذاشته است. خبرگزاری مهر- گروه هنر: مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده و تا اربعین حسینی ادامه دارد، روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت می‌کند و امروز هفدهم محرم، چهل و یکمین یادداشت وی را می‌خوانید: هفدهم محرم «شب بود و مظلومیت و سکوت. و ماه کم فروغ می تابید. و زنان، در نور ماه، گِرد هم به ماتم نشسته بودند. اسماء، دختر مسلم بن عقیل، سر بر زانوی مادر داشت، و رقیه موهای او را شانه می زد. رقیه در اندیشۀ روز عاشور، خود را ملامت می کرد. با خود گفت: کاش لال می شدم و آب طلب نمی کردم. و بار دیگر آن روز را به یاد آورد. روز عاشور بود و مشک ها به ضرب تیزی نیزه و شمشیر پاره بود، خیمه گاه بی آب بود، و فریاد العطش از خیمه بر می خواست.  و او، از عطش طفلان و کودکان خردسال، طاقت از کف داده و به شِکوه آمده بود. گفت: قطره آبی نیست تا این کودکان را سیراب کنیم. قافله سالار به عباس گفت: عباس برویم برای آب. و عباس، بی محابا مشک ها گِل زین کرد و آماده شد. و دو مرد، دو برادر، تاختند سوی آب. مردان که رفتند، خیمه ها ماندند و زنان و کودکانِ بی پناه. و سواران سپاه جهل و طغیانگری، یورش بردند سوی خیمه ها، فریاد استغاثه از خیمه ها برخاست، قافله سالار گریزی نداشت جز آنکه باز گردد. سر اسب چرخاند و بازگشت. عباس تنها ماند، و سواران سپاه در برابر او، با شمشیرهای آخته و نیزه به صف شدند. عباس شمشیر کشید و بر آنان هجوم بُرد، و از دل آکنده از کینۀ جُنود شیطان راه گشود، بی محابا تا علقمه تاخت. به آب زد و مشک ها یک به یک پُر کرد. و سپس، دست بر آب بُرد و دو کف پُر کرد از آب. پرتو نوری، آب را روشنی بخشید، و صدایی او را خواند، گویی فاطمه بود، که صدا زد: عباس! عباس نگاه گرداند، فاطمه بود که او را می خواند. آب از کف فرو ریخت، گفت: نمی نوشم تا یوم الله ظهور! و لبان خشکیده به زبان تَر کرد و تاخت سوی خیمه گاه. سپاه جهل و تاریکی یورش کردند، و عباس شمشير ‌گرداند و آنان را يک به یک سرنگون کرد. باران تیر بر مشک ها ‌بارید. اسب نفس‌زنان در ميان نخلستان تاخت، و مردان سپاه، به زخم شمشير عباس، یا کشته شدند یا گریختند. مردی از پشت نخل بيرون جهید. شمشير در هوا گشت و فرود آمد. قطرات خون بر زمين فرو غلتید. و صدای عباس در فضا ‌پیچید. گفت: واللَّه ان‏ قطعتموا يمينى، انى احامى ابدا عن دينى. مرد دیگری برخاست، شمشير ‌چرخاند و فرود ‌آورد. خون بود که بر زمین پاشید، و عباس، فقط می تاخت. باران تير او را نشانه گرفت و مشک ها دريده شد. اسب به تندی تاخت و رَدی از خون برای همیشه باقی ماند، آخرين قطرهای آب، از مشک ها بر زمين فرو افتاد، اسب ایستاد، و دست بر زمین کوبید، باران تیر، بار دیگر بارید، مشک ها گِل زین مانده بود خالی، ولی خونین. و عباس با بدنی تیر آجین، از اسب فرو غلتید، اما نه بر زمین، بر دامن علی! به صدای غرشی، زمین لرزید و خورشید، چهره در هم کشید، قافله سالار پَر کشید و سر عباس را بغل گرفت. و دگر بار، دو برادر با پدر همنشین شدند. قافله سالار گریه کرد و نالید، گفت: عباسم! برادرم! محبوب دلم! دُردانه ام! عباس دست در دست پدر نهاد و گفت: مولا جان! ترا به جدّت قسم، مرا دست خالی به خیمه ها نَبر!»









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن