تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خداى تعالى كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت. پس راه خوبى را پيش گ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820329525




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

داستان آفرینش از فلسفه یونانی تا علم اسلامی


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


داستان آفرینش از فلسفه یونانی تا علم اسلامی وبلاگ > جعفریان، رسول - درسگفتار دیگری است از درس تمدن اسلامی با تکیه بر ریشه های علم در تمدن اسلامی. مقدمه کتاب تاریخ گزیده در ارائه تفسیری از آفرینش از خدا تا انسان و جهان مادی و تکرار آن در مقدمه ظفرنامه شامی محور این بحث است. در اینجا می توان با نگاهی که مسلمانان در تفسیر آفرینش از پس از خدا تا طبیعت مادی دارند، تا اندازه ای آشنا شد. آنچه در پی می آید گزارش درس روز دوشنبه 27 مهر است.

داستان علم در دنیای اسلام، بسیار مهم و تاریخ آن از شیرین ترین بخش ها در تاریخ تمدن اسلامی است. در این زمینه، فراوان نوشته شده اما هنوز زمینه های تازه برای پژوهش وجود دارد. در اینجا قصد داریم در حوزه تاریخ علم، نگاهی به مقدمه «تاریخ گزیده» که بیانی رایج از نظام آفرینش بر اساس «دانش اسلامی» است داشته باشیم. نباید از کلمه اسلامی چنین نتیجه بگیریم که هرچه گفته شده، اسلامی یعنی دینی است، بلکه این تعبیر تنها به معنای نوعی بیان دینی است که در این تمدن وجود داشته است. طبیعی است که همین بیان موافقان و مخالفان فراوانی داشته اما از آن باید به عنوان بیان رایج و غالب یاد کرد. آنچه برای ما اهمیت دارد این است که عناصر تشکیل دهنده این «بیان برای آفرینش» چگونه با هم ترکیب شده و صورت آن را پدید آورده است. شناخت این عناصر، نوع ترکیب آنها و روشی که در شکل دهی به این بیان در آن بکار رفته، می تواند ما را با تاریخ علم در تمدن اسلامی آشنا کند. هدف مستوفی که مردی چند دانشی اما در کل مورخ  بوده، در این مقدمه بر این امر استوار بوده است که وقتی تاریخ جهان را می نویسد، دیدگاه جاری در باره آفرینش را که فاصله انسان اول تا خداوند است را هم بیان کند. در واقع، تاریخ در مفهوم توراتی، از آدم بود تا خاتم و از آنجا تا وقتی که نویسنده می زیست. این مفهوم در قرآن هم مطرح شد، اما بندی از آن که مربوط به پیش از خلقت آدم بود، مربوط به تاریخ آفرینش بود. این آفرینش یا آفریده، حادث است و زمان دار، بنابرین تاریخ دارد. چون زمان و تاریخ دو روی یک سکه اند. پس مورخ می تواند تاریخ آفرینش را بیان کند، هرچند به صورت مقدمه برای یک تاریخ عمومی برای جهان باشد. در تمدن اسلامی نظامی که برای کل آفرینش بر اساس مفاهیم فلسفی – دینی تعریف شده بود برگرفته از چندین منبع و مأخذ بود. قرآن و حدیث، و سپس متون کهن فلسفی از نظر یونانی و ایرانی و هندی. آنگاه مسیری برای ترکیب آنها در قالب تفسیر و شرحی از آن عناصر با استفاده از موادی از علوم یونانی و شریعت اسلامی به عنوان فلسفه و حکمت اسلامی طی شد. آنچه پدید آمد، حاصل تلاش جمع بزرگی از فلاسفه ای بود که بر اساس میراث قرن اول و دوم، در قرن سوم به عنوان حکمت و فلسفه اسلامی از الهیات گرفته تا طبیعیات فراهم آوردند، فلاسفه ای چون کندی تا فارابی و سپس ابن سینا در تفکر مشاء و یا سهروردی در تفکر اشراق. مقدمه ای که خواهیم خواند، از نظر مستوفی یا شامی، مقدمه تاریخ انسان است، اما در اصل، بیانی علمی بر اساس نگره های رایج، از آفرینش است که متمرکز بر تفسیر عالم، آن هم بر اساس موادی از دین و فلسفه و علم رایج است که می کوشد جای هر چیزی را در نظام آفرینش روشن کند. اهمیت این «بیان» در این است که چگونه چند نظام فکری مختلف را در یک صورت جدید جای داده و آن را به عنوان نظریه تمدن اسلامی در باره آفرینش به صورت یک مقدمه برای تاریخ انسان، عرضه کرده است. بنابر این درست است که این یک مقدمه کوتاه است که مستوفی در تاریخ گزیده و شامی در مقدمه ظفرنامه آورده، اما در حقیقت نظریه مسلط در تمدن اسلامی است که صورتی نسبتا هماهنگ به خود گرفته اما در عمق آن نوعی التقاط شگفت وجود دارد از درزها و شکاف های آن صرف نظر شده و وجه بیرونی آن محل تمرکز و توجه قرار گرفته است.   در این «بیان» چند نکته را باید مد نظر داشت:
نکته اول این که مفاهیم بکار رفته در این بیان برای آفرینش، عمدتا ترکیبی از مفاهیم یونانی – اسلامی است. یعنی وقتی بحث از عقول عشره یا عقل فعال و حتی تقسیم عالم به ماده و مجرد می شود، از مفاهیمی استفاده می شود که اساس آن یونانی است، مفاهیمی که با تغییراتی در مدار و منظومه فکر فلسفی فیلسوفان اسلامی قرار گرفته است. تبدیل عالم مجرد به ماده، یا ربط حادث به قدیم به عنوان یکی از مهم ترین مسائل فلسفی در فلسفه اسلامی، از نظر این «بیان» نیاز به واسطه گری ده عقل دارد که به تدریج مراتب نازل تری را از وجود داشته باشند تا آن که بتوانند به مرحله ماده نزول کنند. نکته دوم این که در این بیان، ترکیب نجوم – فلسفه بسیار مهم و البته آشکار است. در حقیقت در این فلسفه، عالم مجرد به گونه ای عالم بالاست «علوی» و عام ماده پایین «سفلی». میان این دو عقل فعال یا همان عقل اول واسطه است. موجودی که نخستین بار توسط خداوند خلق شده و او جهان را خلق کرده است. افلاک در میانه خدا و طبیعت قرار دارند. عقل اول که اولین خلق خداست، آسمان اول را آفریده است. پس از آن عقول یا آسمانهای بعدی که هر کدام از حیث آن که از عقل بالاتر پدید آمده اند هنوز مجردند، اما از حیث آن که نقص دارند و رو به پایین و کثرت، آسمان های تا حدی ناقص بعدی را خلق می کنند تا به طبیعت مادی ما برسد. بدین ترتیب افلاک نه گانه بطلمیوسی با عقل نه گانه ـ پس از عقل اول ـ هماهنگ می شوند. یعنی عقول عشره، عقل اول به علاوه نه عقل دیگر که به تعداد افلاک است این حلقه واسطه بین خداوند و طبیعت مادی است. فلک اول که عالی ترین مرتبه را دارد و سپس پایین تر و پایین تر. بنابرین نظام فلسفی آفرینش از خداوند تا طبیعت، واسطه به عنوان آسمانها دارد که جای نجوم و نگاه نجومی را در این تفکر نشان می دهد. شرح این مطلب را از توضیحی که در باره تعداد عقول در وبسایت ها (پژوهشکده باقرالعلوم) آمده، می توانیم ببینیم: اكثر فلاسفه مشاء تعداد عقول را ده عقل می­دانند كه به عقول عشره معروف­ می­باشند که مبتنی بر طبیعیات قدیم و هیئت بطلمیوسی می­باشد. از نظر علمای طبیعی قدیم تعداد افلاك به نه عدد می­رسد كه عبارت بودند از: فلك اعلی یا اطلسی، فلك ثوابت، فلك زُحَل، فلك مشتری، فلك مریخ، فلك شمس، فك زهره، فلك عطارد و فلك قمر. این افلاك نه­­گانه با ستارگان و سیارات بی­شماری كه در آنها وجود دارند، در كنار موجودات عنصری كره زمین، كثرت­های فراوانی را به وجود آورده­اند كه به هیچ وجه نمی­توانند مستقیم از ذات واجب به وجود آیند؛ زیرا ذات واجب، واحد و بسیط محض است و بر اساس قاعدۀ الواحد، صدور موجودات كثیر از چنین موجودی ممکن نیست.   بنابراین فلاسفه مشّاء قائل شدند كه از ذات واجب تنها یك موجود به نام عقل اول صادر می­شود، و از عقل اول با در نظر گرفتن جهات كمالی­ آن، عقل دوم و از جهت امكانی­اش فلك اعلی (اطلس) و نفس كلی فلكی به وجود می­آید. و از عقل دوم با در نظر گرفتن جهت كمالاتش عقل سوم و با در نظر گرفتن جهت امكانی­اش فلك ثوابت به وجود می­آید و از این سلسله تعداد ده عقل و افلاك نه­گانه و موجودات عنصری محقق می­شوند و چون تعداد ده عقل برای به وجود آمدن افلاك نه­گانه و موجودات عنصری و توجیه كثرت­های آنها وافی می­باشد؛ بنابراین تعداد عقول نیز بیشتر از ده عدد نیست.   فلاسفه اشراق نیز قاعده الواحد و نظام طولی مبتنی بر آن را پذیرفته­اند، ولی آنها تعداد عقول را بسیار بیشتر از ده عدد می­دانستند؛ زیرا تعداد ستارگان فلك ثوابت بسیار زیاد است در حالی­كه جهت­های موجود در عقل دوم بسیار محدود است و به تنهائی برای صدور كثرت­های موجود در فلك ثوابت وافی نیست. بنابراین از نظر ایشان باید عقول زیادی را در نظر گرفت تا صدور این كثرت­ها توجیه­پذیر شوند.


رسول جعفریان

نکته سوم روش اثبات در این «بیان» است. در حقیقت هیچ روش تجربی در آنها وجود ندارد، چون در بخش مجردات، اساسا امکان اعمال روش تجربی نیست، و صرفا بحثها مفهومی ـ توصیفی و عقلی است. در بخش آسمانها و آنچه در بالادست های آسمان است، به دلیل نبودن ابزار در آن دوران، امکان اظهار نظر تجربی وجود ندارد. هرچند در بخش گردش زمین و خورشید و بحث از روز و شب و گرما و سرما و فصول اربعه نگاه تا حدودی نگاه و روش تجربی بوده اما این را نباید با تفسیر کلی آفرینش و جایگاه نجوم و ستارگان و سیارات و افلاک در آن «بیان کلی» خلط کرد. به هر روی در این بخش هم، تجربه عمدتا راهی ندارد و بیشتر آنچه بیان می شود، جنبه توصیفی – اقناعی دارد. طبعا نام این توضیحات با استفاده از برخی از کلیات عقلی، روش عقلی گذارده می شود، روشی که سعی می کند از اصول عقلی بدیهی اولیه به تدریج اصول نظری را استخراج کند، اما همواره و تنها مورد تأیید گروه خاصی بوده است. نکته چهارم تطبیق جهان یونانی با جهان اسلامی است، روشی که مد نظر فیلسوفان اسلامی بود. در واقع، جدای از این که معارف یونانی با تغییراتی با ظواهر دینی ترکیب شود، راهی وجود نداشت و این تنها گزینه ای بود که برابر مسلمانان اندیشمند و حکیم بود. طبعا اهل حدیث و ظاهر و به اصطلاح امروز معارفی را باید از این مجموعه باید کنار گذاشت، زیرا آنان تفسیر منظمی از نظام آفرینش نداشتند و نیازی هم جز در حد همان عوامیات و عمومیات به آنها ابراز نمی کردند. آنها حاضر به قبول افکار جدید، متون تازه رسیده،  و علوم وارداتی نبودند و با اذهان خبری و ساده همانچه را که از نظام فکری عربی پیش از اسلام به ارث برده بودند، به علاوه، به کلیاتی از قرآن و حدیث که اصولا هدف آنها شناساندن خداوند بود نه طرح مسائل علمی، باور داشتند، اما باقی علوم جدید (شامل حکمت و فلسفه یونانی و غیره و غیره) و دخالت دادن آنها را در تفسیر کلی آفرینش انحراف می دانستند. این در حالی بود که روش فلاسفه و حکما، تطبیق حکمت یونانی با شریعت آسمانی بود. بنابرین هر کجا لازم بود مفاهیم و توصیفات از حکمت یونانی گرفته می شد و هر کجا مطالب کم می آمد یا لازم بود تا مردم متدین آنها را بپذیرند تطبیقاتی با قرآن و حدیث و روایات مذهبی صورت می گرفت. این تطبیقات هیچ دلیل روشنی نداشت و بیشتر سلیقه ای و به گونه ای اقناع آور عمومی بود. در این تطبیق از مرحله استفاده از مفاهیم قرآنی سماوات سبعه با افلاک سبعه گرفته تا منطبق کردن عقل اول بر وجود پیامبر (ص) وجود در میان گروه های مختلف از فلاسفه تا معتزله متکلم یا طبقه ای که به نام حکما نامیده می شود، دارد. برای مثال روایت «اول ما خلق الله العقل» منطبق بر همان عقل اول که مخلوق خداوند است و از دل آن آفرینش آسمانها و طبیعت در می آید، می شود. تطبیق عالم خلق و امر بر جهان ماده و مجرد هم یکی دیگر از  صدها تطبیقی است که صورت گرفته است. باور اینها این سخن منسوب به ابوالخیر زید بن عبدالله هاشمی از نویسندگان رسائل اخوان الصفا بود که گفته بود: «متى انتظمت الفلسفة اليونانيّة و الشريعة العربيّة فقد حصل الكمال». هرگاه فلسفه یونانی و شریعت عربی با یکدیگر انتظام یابد و منطبق شود، آن وقت است که کمال بدست آمده است. (وافی بالوفیات: 15/48). جهانی از این تطبیق های شگفت را در تفاسیر فلسفی به ویژه آثار ملاصدرا می توان دید و شاید جالب باشد کسی فهرستی از آنها استخراج کند.


رسول جعفریان

اکنون به سراغ  مقدمه تاریخ گزیده از مستوفی (تألیف در 730) می رویم که بر اساس آنچه گفتیم، مقدمه تاریخ عمومی خود را اختصاص به یک بیان اجمالی از ترتیبات آفرینش از خدا تا انسان یا به عبارتی از خداوند تا جهان زمینی ما قرار داده و پس از آن سراغ زمین و عناصر آن آمده و نگاهی هر چند اجمالی به جایگاه آدمی در این مجموعه دارد. در بخش زمینی، پیدایش نبات و حیوان و انسان که ناشی از ترکیب و امتزاج آباء و امهات یعنی عناصر علوی و سفلی در آفرینش است، یکی از مهم ترین و جالب ترین نکات است. نقطه ثقل در روی زمین، وجود ترکیبی انسان است که از یک سو محصول همان حرکت نزولی از عقل اول تا عقل دهم است و از سوی دیگر یک دخالت الهی در آن که دمیدن روح خداوندی است که در همین بیان، دیگر نه با زبان فلسفه بلکه با زبان دینی و بیشتر در شکل ادبی ملاحظه خواهید کرد. مطمئن خوانندگان عزیز به تک تک عبارات زیر هم در گزارش مستوفی و هم شامی توجه خواهند کرد.


رسول جعفریان

فاتحه در ذكر آفرينش كاينات‏ حق سبحانه و تعالى در مبدأ فطرت از كمال قدرت خالقيت و مراد ظهور وحدت الهيت، از يك لفظ دو عالم آفريد: يكى [عالم امر كه از جسم و جا مبراست، دوم عالم خلق كه آن را جسم و جا ست. يعنى اين هر دو عالم از صورت آفرينش عقل كل پيدا گشت كه (اول ما خلق اللّه تعالى العقل). از عقل كل، نفس كل و هيولى پديد آمد و از آن چهار عنصر و ببالاى آن اطباق نه آسمان محيط شد. و در خلقت بتقدم زمان هيچيك بر ديگر محتاج نشد، انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون. بر اطباق آسمان، ستارگان آفريد، از آن هفت سيارگانند، و از ايشان، آفتاب و ماه بمرتبه پيشتر. آفتاب را روشنى داد كه از پرتو آن روى زمين روشن گشت و جرم ماه از نور آن مقتبس شد. سيارگان سبعه را هر يك بر فلكى از اول تا هفتم و ثوابت را بر هشتم جاى داد، و آن را بر دوازده بخش كرد و هر بخشى برجى، و هر برجى به سى درجه و هر درجه‏اى به شصت دقيقه و على هذا القياس تا عاشره و آفتاب و ماه، هر يك را يك برج خانه داد، و پنج سياره ديگر را ده برج و فلك نهم را بر تمامت مستولى گردانيد، و در هم پيوست از شمال و جنوب عقده و رأس و ذنب پيدا شد. افلاك را سير دورى داد. كواكب سبعه را در مدت زمان مخالف [همدیگر‏] و تمامت را هم در مدت زمان و هم در سير مخالف [همدیگر‏] و فلك نهم را در هر شبانه روزى كه بيست و چهار ساعت است، يك دورست، و بقوت حركت او هشت فلك كه در اندرون اواند، با او دوار شدند. و زمين ساكن شد، و از آن دور، لازم آمد كه روشنى آفتاب بر روى زمين گه پيدا و گه ناپيدا باشد و عبارت از آن روز و شب‏ است تا سال و ماه بر آن حساب كنند. و بسبب دورى و نزديكى جرم آفتاب از خط استوا وافق، هر سال چهار فصل باشد.  و از اختلاط عناصر اربعه بخارات دميد، از آن ابر و برق و رعد و بارندگى، حاصل گشت. افلاك را چون علوى‏اند، آبا گويند و عناصر را چون سفليند امهات خوانند. از عناصر، آتش و باد بقوت لطافت مركز بالا گرفتند و خاك و آب به سبب ثقل، مركز زير يافتند. آب بواسطه ترى روان شد، ميل اسافل كرد و دريا گشت [و حركت كرد بر خاك. از آن حركت، كوهها حاصل شد. و قواى آبا و امهات با هم امتزاج گرفتند، روح ناميه نام يافت، مواليد كان و نبات و حيوان از آن پيدا گشت. هر چند اين آفرينش هر يك در حد خود كمالى دارد، اما از كمال كلى عارى‏اند و قاصر [از تقرير تحقيق وحدت بارى. گلستان معرفت را بلبلى خوش نوا و شبستان محبت را صاحبدلى كدخدا مى‏بايست تا در تحقيق مباحث وحدت، داستانها سرايد و در تدقيق معاملت ارادت، دستانها نمايد، بلكه در ميدان كونين، شهسوار نامدارى مى‏بايست تا گوى محبت بازد و در ايوان ثقلين، شهريارى كامكار كه مكوّنات بدو نازد. حكم قدرت الهى و علم حكمت نامتناهى، چنان اقتضا كرد كه معنى نور روح انسانى بر صورت عالم جسمانى تابان گردد و اين سر بر جميع كاينات به پرتو وجود، چون خورشيد خود روشن گرداند. آن را از ذروه انسيت در عرصه بشريت بظهور رسانيد، و قوه آفرينش بفعل اتصال روح و جسم و اتفاق فكر و فهم و عقل و نطق و ساير خواص آن تمام گردانيد.  مفارقت مرغ روح از آشيانه انسيت، موافق طبيعت او نبود، حب وطن مألوف بر و غالب گشت و آنرا بجان و دل طالب شد شعر: یک لحظه در فراقت صد سال می نماید / زینجا قیاس میکن جانا حساب سالی و لفظ درربار نبوى، نظر برين معنى فرمود: حب الوطن من الايمان. آن را كه توفيق خداى رهنمائى كرد، جهانى بدين خوشى پيش او چون زندان نمايد كه الدنيا سجن المؤمن و بلذات آن سرش فرو نيايد و از غايت بزرگ منشى دامن همت بدو نيالايد و بهمه نوع در آن جنس افزايد كه مقصود خلاص از اين حبس كى روى نمايد، و آن را كه چشم دانش بسته‏اند از غايت جهل بر خاك مذلت حرص و طمع نشسته و اميد از لذات دار باقى گسسته، و از بهر كمى و بيشى اسباب دنياى فانى، دل خسته، لا جرم از انعام كمتراند و در باز گشت در معرض خطر. حق تعالى همگنان را راه راست بنماياد بالنبى و آله. (تاريخ گزيده، متن، ص 15 ـ 17)


رسول جعفریان


داستان آفرینش به روایت ظفرنامه شامی (م 858) نویسنده ظفرنامه، عینا و به تقلید از مستوفی در تاریخ گزیده مقدمه کتابش را ترتیب داده اما توضیحات افزون و مستندات قرآنی بیشتری دارد که جالب توجه است.   فصل در شرح آفرينش عالم و شرف آدم بر ديگر حيوانات‏ بدان‏كه حق تعالى به كمال قدرت و حكمت شايعه به اشارت‏ إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ‏ (سراء: 4) به يك روز هردو جهان آفريد و به شش روز هفت آسمان آفريد و دو عالم را به يك كلمه باديد كرد، يكى عالم امر و يكى عالم خلق. عالم امر آن است كه او را جسم و جان نباشد و عالم خلق برخلاف آن، أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ‏ (اعراف: 54) پس اهل‏ شرع‏ گويند كه اول كسى كه از سراپرده قدم، قدم بر عرصه وجود نهاد و به صحراى ظهور جلوه كرد، قلم بود كه «اوّل ما خلق اللّه القلم» عبارت از آن است؛ و اهل تصوف گويند كه اول چيزى كه مخلوق شد نور محمّد مصطفى- صلوات اللّه و سلامه عليه- بود، كما قال: «اوّل ما خلق اللّه نورى»؛ و حكما گويند اوّل چيزى كه خداى تعالى آفريد عقل كل بود و در تحقيق اين هرسه سخن بسيار است و حقيقت همه يكى است و تعدّد به اعتبار صفات است كه هريك از قوم مذكور بر مسمّى اسمى اطلاق كرده‏اند. هريك به اعتبارى و عالم امر و خلق هردو را از عقل كل باديد گردانيد و از عقل كل، نفس و هيولا و عناصر اربعه را باديد گردانيد، پس اطباق سبع شداد بى‏علاقه عماد افراشت اللّه الّذى‏ خَلَقَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها و هيأت افلاك را كه محلّ كواكب است به درر و لآلى ثوابت و سيّارات بياراست و كرسى را كه فلك ثوابت گويند بر زبر هر هفت بداشت كه‏ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ و آن را به انوار نجوم ثوابت روشن گردانيد و از استراق سمع مرده و شياطين مصون و محفوظ داشت، حيث قال عزّ شأنه: إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَواكِبِ وَ حِفْظاً مِنْ كُلِّ شَيْطانٍ مارِدٍ و كيفيت سير كواكب سبعه هريك در طول و عرض مقرّر گردانيد و از ميان ايشان مرتبه نيّرين اكبر و اصغر را پيشتر ساخت تا عرصه جهان نيز از لمعان ايشان،- ليلا و نهارا- روشن و منوّر گشت و هريك از اين جمله را بر فلكى پرورش داد تا به تسبيح و تقديس او قيام نمايد. ستایش که داند سزاوار او / که چرخ است سرگشته در کار او ز ذات و صفاتش کس آگاه نیست / خرد را به درگاه او راه نیست خورشيد جمشيدوش را بر طارم چهارم، افسر فرخندگى داد كه‏ وَ الشَّمْسُ‏ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ‏ و چهره ماه جهان‏افروز را بر بام فيروزه‏فام سقف اوّل از پرتو جمال آفتاب عالمتاب، نور و صفا بخشيد كه‏ وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ‏. زیر و بالا و نهان و آشکار / نیست جز آثار صنع کردگار و خمسه متحيّره را در طلب مقصود، متحيّر و سرگردان گردانيد و هندوى تندخوى كيوان را كه چوبك‏زن بام هفتم ايوان است به طلايه‏گرى سراپرده عظمت مقرّر ساخت و فضاى گردون را به حكم‏ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً بر مشترى زهره طلعت كه مسند سراى او كاخ مسدّس است، ارزانى داشت و ترك جنگجوى بهرام را كه شحنه انجمن پنجم است به يزك‏دارى عتبه الوهيت موسوم گردانيد، و زهره زهرا را مزمر به طالع سعد بر نطع گلريز آسمانى بر فراز سرير سيوم بام گردون به رامشگرى بزم همايون مقرّر داشت، و تير دبير را در چهار بالش قيصر روم مدبّر نظام امور و متكفّل قضاياى جمهور گردانيد. ای پنج و دو را شمار با تو / تو غافل و جمله کار با تو پس ثوابت را بر فلك هشتم جاى داد و آن را بر دوازده برج مقيم گردانيد و عرش مجيد را به جمله محيط ساخت‏ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‏. زمین و آسمان و ماه و خورشید / سپهر و انجم و بهرام و ناهید همه هستند سرگردان چو پرگار / پدید آرنده خود را طلبکار و سطح زمين را كه محل قرار و منزل استقرار است در ميان اين طاق مقرنس مطبّق بداشت‏ اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً و فلك الافلاك را سير دورى داد تا در هر شبانه‏روزى- كه بيست و چهار ساعت است- يك دوره كند و از آن دوره لازم آيد كه روشنى آفتاب بر روى زمين، گاه پنهان و گاه پيدا باشد و از اين ظهور و خفا، روزوشب پديد آيد و از روزوشب، ماه و سال ظاهر گردد و به حسب قرب و بعد جرم آفتاب از خطّ استوا و افق، فصول اربعه معيّن آيد. زان نهادند این سطرلابی بدست / تا بدانی هر بد و نیکی که هست این رقم ها زان بر این جدول کشید / تا همی اوج و هبوط آید پدید و جواهر آبدار را به وساطت حركات هوا بر اوج ثريّا رسانيد و جرم هوا را به سبب برودت به مركز ثرى فرستاد و هيولاى آتش را به واسطه يبوست و خفّت، مصعّد گردانيد و محيط جوهر خاك را به علت يبوست و برودت و ثقل، مجاور مركز خاك فرمود و از امتزاج بخار و دخان در فضاى هوا، باد و باران و رعد و برق و شهب و صواعق موجود گشت و از زبده لطايف چهار اسطقس، مواليد ثلاثه در وجود آورد و جنس حيوان موجود گردانيد و از ساير مخلوقات نوع انسان را كه اكمل و اشرف است و به تشريف‏ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا [اسراء:‌70] مشرّف گردانيد و لباس «خلق اللّه آدم على صورته» درپوشانيد و به حليه نظر و زيور عقل سمت اختصاص و دولت امتياز ارزانى فرمود تا قابل قبول لمعان انوار الهى و شايسته ادراك اسرار نامتناهى گشت و چون سقف نگارخانه افلاك و سطح نزهت‏سراى خاك به نقوش ماه‏پيكران ملايك و صور نازنينان‏ مُتَّكِئِينَ فِيها عَلَى الْأَرائِكِ‏ مشرّف و مزيّن گشت. طاووسان ملأ اعلى و شاهبازان حصار أَوْ أَدْنى‏ أُولِي أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ‏ كه به صفت‏ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ‏ موصوفند به امر كُنْ فَيَكُونُ‏ و واسطه تركيب كاف و نون در فضاى هواء وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ‏ پرواز كردند. گلستان معرفت را بلبل خوشنوا و شبستان محبّت را صاحبدلى كدخدا مى‏بايست كه در تحقيق مباحث وحدت داستان‏ها سرايد و در تدقيق معامله ارادت دستان‏ها نوازد و قدرت الهى و حكمت پادشاهى اقتضاى آن كرد كه از زمره گوشه‏گيران طاق مقوّس و فرقه غرفه‏نشينان كاخ مسدّس خلعت‏ وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ‏ بر فرق اهل و بيت ذرّيه آدم و حوّا نهاد و معنى روح انسانى بر صورت عالم جسمانى تابان كرد و سطح سرير كاينات از پرتو وجود انسانى چون خورشيد، روشن و تابان گردانيد تا نازنينان حجال قدس و پاكيزه‏رويان خلوت‏سراى از زواياى آشيان قدم، قدم بر عرصه‏گاه امكان نهند. لاجرم از ماء معين و سلاله طين‏ فِي قَرارٍ مَكِينٍ‏ ماه‏رويان‏ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ‏ از كتم عدم به صحراى وجود آورد. [بيت‏]
قدرتش يك نفخه بر عالم وزيد   جوهر و جسم و طبايع شد پديد       و به تشريف‏ أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ مشرّف گردانيد و به خلعت‏ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ‏ مخصوص و مهيّا كرد و نهال اقبال ايشان را در جويبار هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ نشو و نما داد تا به درجه‏ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ رسيدند و در چمن‏ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي‏ و به خلعت‏ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ شرف امتياز يافتند. پس تاج‏ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ‏ بر تارك ايشان نهاد و كمر تكريم‏ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ‏ بر ميان ايشان بست و بر سرير سرورى‏ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ممكّن گردانيد تا به كمر بسته «خلقت جميع العالم لاجلك و خلقتك لأجلى» رسيد. پس ظاهر ايشان به جمال صورت و باطن به كمال معنى بياراست و در آن كمال و جمال و كرشمه و دلال لطف تركيب و حسن تقويم به ادا رسانيد و دل پاكيزه ايشان را كه آينه حسن و جمال محبوبى ومرآت تجلّى مطلوبى است به روشنايى‏ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ‏ آشنايى بخشيد و مستعد وصول فيضان انوار الهى و قابل قبول لمعان اسرار نامتناهى گردانيد و شايسته، [بيت‏]
طلبكار تواند اى نور قدسى‏   زمين و آسمان و عرش و كرسى‏       سبحان من جعل الكرامة كلّها   مجموعة فى فطرة الإنسان‏       و برگزيده انسان و بهترين ايشان حضرات پيغمبران- صلوات اللّه و سلامه عليهم- و بهترين انبیاء محمد مصطفى- عليه الصلوة و السّلام- گردانيد.  
رسول جعفریان






سه شنبه 28 مهر 1394 - 17:54:45





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن