تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 28 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):لباس پاكيزه غم و اندوه را برطرف مى كند و باعث پاكيزگى نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806930061




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شادکامی و سعادت در تفکر ایرانی


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: اشاره: مطلب پیش رو حاصل گفتگویی است با دکتر داکانی، شاعر، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، در باب دیدگاه اندیشمندان ایرانی از شادکامی و تلقی ایشان از شادمانی. از جمله آثار متعدد استاد داکانی، اشاره به این دو کتاب کافی است: «شمس من خدای من»، پژوهشی درباره زندگی مولانا و ارتباط عرفانی او با شمس تبریزی، و «هزار منزل عشق»، در باره زندگی، افکار و آثار خواجه عبدالله انصاری. متن کامل این گفتگو پیشتر در ماهنامه «اطلاعات حکمت و معرفت» (ش114) به چاپ رسیده است. با در نظر گرفتن موضوع سعادت و شادکامی، بفرمایید اندیشمندان ایرانی شادی و شادمانی را چگونه توصیف می کنند؟ نکته ای که باید از ابتدا مورد توجه قرار داد، تمایزی است که اندیشمندان ما میان شادمانی تن انسان و شادمانی روح او قائل شده و زیستن این دو با یکدیگر را ملزم به شرایط خاصی کرده اند. انسان دارای دو دسته نیاز است که او را به جسم و روحش معطوف می سازند و بین اینها عالم سومی نیز وجود دارد و تعامل این سه در نهایت به مسأله ایجاد تعادل فی مابین منتج می شود. شاید شادمانی در این تعادل باشد. و از این روست که گروهی چنین تعریفی از شادکامی می کنند: «تعادل میان نیازهای مادی و معنوی». بعضی نیز معتقدند هر چقدر بیشتر جنبه های مادی وجود خویش را کاهش دهیم و بر جنبه های معنوی یا روحانی آن بیفزاییم، بیشتر به سوی شادکامی حقیقی پیش خواهیم رفت. این دو تفکر عمده ای است که در فرهنگ ایرانی درباره شادکامی دیده می شود. البته در کنار اینها حالات دیگری نیز برای شادکامی متصور شده است؛ مانند آنچه سعدی با مضمون شاد بودن با شادی دیگران در بیت معروفش «درون فروماندگان شاد کن...» عنوان می کند و یا پیشنهاد مسیحی «با شادی دیگران شاد بودن»، یعنی در واقع خودپرستانه شادی را نجستن، که تولستوی آن را در رمان «مرگ ایوان ایلیچ» در نهایت به این صورت بیان می کند که چه چیز می تواند زندگی را که سرانجامی جز مرگ ندارد شادکام سازد؟ نظر زکریای رازی، فیلسوف بزرگ ما بر این است که اساساً اگر شادی مدام باشد، دیگر شادی نیست. زبان درک ما در تفاوت بین لحظات است. اگر همه لحظات به یک شکل باشند چگونه بین آنها تفاوت می گذاریم؟ هر مفهوم با مفهوم مخالف خود درک می شود. من شادی را زمانی ادراک می کنم که جز شادی نیز وجود داشته باشد. اگر همه لحظات انسان بر یک منوال بگذرد، چگونه می توان میان آنها تفاوت گذاشت؟ تمایز از دیگرسانی و غیریت پدید می آید؛ بنابراین شادی و هر مفهوم این چنینی، در مقابل مفهومی غیر خود، مفهوم متقابل است که معنا می شود. پس باید این مفهوم متقابل را قدر دانست. از بیانات شما به اینجا خواهیم رسید که شادمانی ممکن است همیشه هم خوب نباشد. بله، گرچه اغلب با این امر مواجه می شویم که در ذهن انسانها محرز شده است شادی خوب و غیر شادی بد است، اما این مطلب هنوز اثبات نشده است. بنابراین در عرفان ما تناقضی را با عنوان «شادی غم» مطرح کرده اند. حافظ در جایی می فرماید: «از خدا شادی این غم به دعا خواسته ام»، یا «گفتا در ره ما غم نیز شادمان است». آیا عرفان برای شادکامی و سعادت به مراتبی قائل است؟ بله، اساساً هنگام تعریف شادی ابتدا بین شادی حیوانی و انسانی تمایز گذاشته می شود. فردوسی در تبیین تفکر حیوانی و حیات و شادکامی انسانی، نحوه حیات برخی انسانها را این چنین نشان می دهد: خور و خواب و آرام جوید همی وزین زندگی کام جوید همی ولی آیا انسان این گونه است؟ فردوسی خود پاسخ می دهد: نخستین فطرت، پسین شمار تویی، خویشتن را به بازی مدار! این درکی خاص است و نوع شادکامی آن نیز متفاوت است. مولوی نیز به گونه ای دیگر مقایسه می کند. برخی را طفل می خواند و شادکامی آنان را طفلانه می داند: آن جماع طفل چه بود؟ بازیی/ با جماع رستمی و غازیی. «رودلف اتو» نیز در مفهوم امر قدسی، حس دینی را به نوعی به نزدیکی و جماع تشبیه کرده است. مولانا معتقد است، همان گونه که نمی توان نزدیکی انسان را برای طفلی نابالغ توصیف کرد و شرح داد، به همین قیاس در باب نزدیکی روحانی نیز چگونه باید آن را برای طفلان طبیعت به تصویر کشید که به درکی از آن نائل آیند؟ یکی از عرفای غیر معروف ما به نام «ادهم خلخالی» جوک نامه ای عرفانی با عنوان «کدو مطبخ قلندر» دارد. در آنجا می گوید بلوغ بر دو گونه است: یکی بلوغی که بدنت را بالغ می کند و اکثر انسانها به این بلوغ می رسند؛ دوم، بلوغی است که روح به آن می رسد، که بلوغ روحی است: «بلوغ تن آن است که منی از تو برون آید/ بلوغ روح آن است که تو از منی برون آیی». این بیت از معنایی بسیار عمیق و زیبا برخوردار است، واقعاً چند درصد از ما انسانها توانسته ایم از این پوسته فردیت بیرون بیاییم و یا حتی به درک این بلوغ برسیم؟ بنابراین می توان گفت میزان شادکامی بسته به این است که این روح چقدر رشد دارد، سعادت هم به همین موضوع وابسته است. غار افلاطونی را به خاطر دارید؟ ما در واقع داخل غار زاده می شویم، در همین غار زندگی می کنیم، و در همین غار می میریم. این غار کنایه از این است که جز تعداد معدودی از انسانها، مابقی در تنگنا محبوسند و توان بیرون رفتن ندارند. عرفای ما مثال غار را به چاه تبدیل کرده اند و در قرآن مجید بدین صورت به این موضوع اشاره می شود: «ثُم رددناهُ اسفل السّافلین»، اینجا الگوی جهان را مانند یک چاهسار تجسم می کند: انسان در چاه است؛ اما در نهایت از آن بیرون خواهد آمد. چگونه می توان در این چاهسار به شادکامی رسید؟ اصلاً آیا شادکامی می تواند غیر از بیرون آمدن از این چاهسار میسر شود؟ پیامبر(ص) می فرمایند: «الدنیا سجن المؤمن»، شما در این دنیا حکم زندانی را دارید. شادی این دنیا یک شادی طفلانه است؛ اما بیرون آمدن از آن شادی دیگری است. زمانی که از این چاه یا غار بیرون می آییم، در ابتدا احتمالا با سختی مواجهیم، پس از گذشت از تاریکی و حرکت به سمت روشنایی، نور چشممان را می آزارد. البته لازم به ذکر است که حرکت معکوس آن یعنی حرکت از نور به سمت تاریکی نیز مشکلاتی در پی دارد و چشم در آنجا هم ابتدا قادر به دیدن چیزی نیست. عارف ضمن اشاره به آیه «واعتصمُوا بحبل الله جمیعا» می گوید: تو درون چاه رفتستی ز کاخ چه گنه دارد جهانهای فراخ؟ مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون تو را سودای سربالا نبود شادکامی به سن روح بستگی دارد، و هر سن روح شادکامی خود را دارد. حکایت است که اسکندر به قبرستانی رفته بود که همه قبرهایش افراد کم سن و سالی بودند و پس از پرسش متوجه شد آنچه بر سنگ قبرها ثبت شده، نه سن بدن یا تن که سن روح است. اگر این گونه باشد عرفا به رابطه ای مستقیم بین معنای زندگی و شادکامی قائلند؛ اما برخی دقیقا برعکس، قائلند که شادکامی با معنای زندگی رابطه معکوس دارد، یعنی به عبارتی یک زندگی معنادار نمی تواند خیلی شاد باشد. عرفای ما عکس این قضیه را بیان می کنند و معتقدند هرچه معنا را بهتر درک کنیم، شادتر خواهیم شد. تقریبا در بنیان کار همه عرفای ما این یک عقیده مشترک است و ما هرچه در معنا رشد داشته باشیم، شادیمان بیشتر می شود. اما نکته ای که نباید از آن غفلت کرد همان تقسیم بندی تن و روح است؛ یعنی باید در نظر داشت که شادی روح برابر دشواری تن است. و می توان گفت ما در لحظه های معنوی خویش، خود به خود از لحظه های مادی مان فارغ می شویم. ابن سینا مثال جالبی می زند: شما غذایی را بسیار دوست دارید، به طوری که از خوردنش متلذذ خواهید شد. در عین حال از انجام یک بازی فکری مثل شطرنج نیز لذت می برید و آن هم به شما احساس شادی می دهد. حال برای شما این موقعیت ایجاد می شود که مجبور به انتخاب بین یکی از این دو می شوید. در اینجا اگر ارضای معنوی و فکری شما غالب باشد، یعنی در مرتبه روح باشید، به بازی ادامه می دهید و ارضای جسمی خود را به پس از بازی موکول می کنید؛ اما اگر کسی در مرتبه تن باشد، آن دیگری را انتخاب می کند. اساس کار متفکران ما این است که ابتدا مرتبه ای را که شادی در آن صحبت می شود، مشخص کنند. با تقسیم بندی تن و روح و مقوله سن تقویم روح، بدین معنا که به لحاظ روحانی در چه مرتبه ای قرار گرفته ایم، چه شرایطی لازم است تا شادکامی محقق گردد؟ اگر این گونه نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که در فرهنگ ایرانی به خصوص در فرهنگ عرفای ما مفهوم شادکامی به دو شکل شادکامی «مطلق» و «نسبی» لحاظ شده است. شادکامی مطلق در واقع امری است که محتمل است؛ اما در اینجا مفهومی وجود دارد که با شادکامی ارتباط می یابد و آن «آزادی» است. اگر می خواهید شرایط شادکامی محقق شود، باید با «آزادی» آن را نظاره کنید، زیرا نبود آزادی امکان شادی را از ما سلب می کند. ابن عربی به خوبی در باب این مطلب بحث می کند که در فقدان آزادی، سعادت و شادکامی اصلا معنایی ندارد. ما به عنوان بشر تخته بند بدنمان هستیم، آیا این تخته بند بودن شرایط بشری امکان آزادی حقیقی را به ما می دهد؟ حتی به طور نسبی هم این امکان را به ما نمی دهد؛ زیرا ما از فیزیک بدنمان هم صددرصد نمی توانیم رهایی یابیم. از قید مرگ نیز نمی توانیم رهایی یابیم. پس فقط می توانیم در محدوده ای حرکت کنیم. بنابراین شادکامی ما از آغاز محدود است. اما شادکامی مد نظر عارف در وصالی ربانی رخ می دهد که برای اولیای کامل محتمل است. آنها از شادکامی مطلق سخن می گویند؛ ولی در مورد انسانهای عادی و حتی اولیای غیر کامل، شادی فقط می تواند به صورت نسبی مطرح باشد. عرفا این آزادی را با مرگ اندیشی نیز مرتبط می سازند. در میان معاصران ما، هایدگر این بحث را به طور جدی مطرح می کند. اگر مرگ نبود، ما ناچار بودیم به این خود بودن غیر اصیل مان ادامه دهیم. «خود اصیل» و «خود غیر اصیل» عین کلماتی است که هایدگر در این بحث از آن استفاده می کند. پس مرگ اندیشی به نوعی جزء لوازم فعلیت بخش شادکامی است. در حقیقت اندیشیدن به مرگ با زندگی چه کاری انجام می دهد؟ در واقع این اندیشیدنی است که زندگی را از حالت «از خودبیگانگی» آن درمی آورد و به سوی نوعی «با خودیگانگی» سوق می دهد، و ممکن است ما این دو وضعیت را بنیادی بدانیم: وضعیت «غیر اصیل»، یعنی از «خود بیگانه»، وضعیت «اصیل» یعنی «با خودیگانه». عرفان ما تکاپویی است در سیر این مسیر از خودبیگانگی به با خودیگانگی، و حال سؤال این است که ما به چه میزانی در این میانه موفقیم؟ اگر مرز نهایی را مرگ بدانیم، پس هنگامی که کسی از این مرز عبور کند، گمان می کنیم همه این مسائل برایش حل شده است. به قول هایدگر، مشکل این است که «عدم» در هر لحظه می تواند زیر پای زندگی ما را بکشد. از سویی نیز، ما باید باشیم تا بتوانیم شادمان باشیم؛ پس می توان نتیجه گرفت «بودن» مقدم بر شادمانی است، و هر لحظه این بودن می تواند بنیانی چون عدم داشته باشد. اما اگر معنای مرگ برای ما تغییر کند، معنای زندگی نیز برایمان تغییرخواهد کرد و به قول سهراب سپهری: «اگر مرگ نبود، دست ما همواره در پی چیزی می گشت!» هایدگر نیز بر این باور است که «اگر مرگ نبود، ناچار بودیم به این از خود بیگانگی تا ابد ادامه دهیم». در برابر مرگ است که ما جرأت پرسش از خود (چگونگی خود) را پیدا می کنیم، در نتیجه به نظر می رسد عرفا زندگی و همه اجزای آن از جمله شادکامی را با مرگ مرتبط می کنند. از این رو اگر مسأله مرگ برای ما حل شود، مسأله زندگی نیز برایمان حل خواهد شد. مثال طوطی و بازرگان مصداقی از وضعیت ما انسانها در این دنیاست. طوطی به خاطر خوشامد دیگرانی که به تماشایش می نشینند، در قفس است؛ همانند خود ما که به خوشامد دیگران زیستن سبب از یاد بردن خودمان می شود. به قول فروید «ابتدا بازی را یاد می گیریم، به زودی چنان ماهر می شویم که هم خود و هم دیگران از بازی ما راضی می شوند؛ اما معنای حقیقی آن است که ما کم کم خود خود را گم می کنیم.» برخی آنقدر این بازی برایشان جدی می شود که به فردی تصنعی و ساختگی بدل خواهند شد. در حقیقت پرسش طوطی از طریقه آزادی از قفس، پرسش خود ماست. و پاسخ طوطیان به پرسش او واکنشی است عملی، مرگ، که اشاره به مطلب اصلی عرفا دارد مبنی بر اینکه «کسی زندگی را درک می کند که مرگ را درک کرده باشد». صادق هدایت در این باره می گوید: «تویی که هر لحظه شهپر مرگ بر سر و صورتت نخورده، چه می فهمی چه می گویم!» روبروی مرگ ایستادن کار هر کسی نیست و این «شجاعت» را می طلبد، شجاعتی که از دست هر کسی ساخته نیست. من شخصا در بحث، هگلی فکر می کنم، یعنی معتقدم هر بحثی در یک مجموعه و یک طیف معنا می دهد و هیچ عنصری به تنهایی معنا ندارد. این مجموعه در کل به انسان مربوط است، انسان با جهانش، با روابطش. متأسفانه گاهی از روی فراموشی روابط انسانها را صرفاً افقی می بینیم و غافل می مانیم از اینکه یک رابطه ای اصلی خیلی جدی تر، یعنی رابطه ای عمودی در عرفان وجود دارد که عرفا به این رابطه افقی افزوده اند. انسانها اگر این رابطه کامل را ادراک کنند، برایشان سودمندتر از هر چیزی خواهد بود. اگر در نوع نگاه انسانها خداوند در نظر گرفته شود، مسائل بسیار متفاوت خواهد بود. سپهری نوع نگاه چشم را به زیبایی بیان می کند: «هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود/ هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت!» ادامه دارد


دوشنبه ، ۲۷مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن