واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری موج:
۲۵ مهر ۱۳۹۴ (۲۰:۱۷ب.ظ)
خاطره ناشنيده از سردار همداني موج - مسعود دهنمکي مطلبي را از کتاب دومين همايش سراسري مديران بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاعمقدس بر روي وبلاگش قرار داده که خاطره ناشنيده از سردار همداني در دفاع از اخراجيها را نقل ميکند.
به گزارش خبرگزاري موج، در اين مطلب آمده است: ما که خود بازمانده از دوران دفاع مقدسيم نبايد دفاع مقدس را زير سوال ببريم
در هفته گذشته يک بازخواني داشتيم، ما قبلاً معتقد بوديم که 31 شهريور فرمانده سپاه، مسئول بسيج سپاه همدان در «تيله کوه» اسير شدند. هفته گذشته آقاي نوروزي در بازخواني ثابت کردند که 31 شهريور اسير نشدهاند. آنها در پاسگاه بودند. کسي سراغ آنها نيامده بود. ارتش عراق در يک مهر به سراغ آنها آمده بود. اين بازخواني باعث شد که مطلب را اصلاح کنيم. بعد مقطع عوض شد.
ما دهها جلسه در اين مقطع گذاشتيم. در ابتدا، جلسه ما 10 ـ 20 نفر بودند. چون ابتدا به صورت تکتک بازخواني کرديم. چون وقتي تکتک عمل ميکرديم بسيار تضاد داشت ولي بعدها که گروهي جمع شديم اين اشکالات برطرف شده و بسياري از مسائل روشن شد.
يعني اگر تاريخچهاي از جنگ ميگرفتيم و اختلاف در نظرات بود، نظر مشترک 4 يا 5 نفر را ميپذيرفتيم و ملاک قرار ميداديم.
مقطع اول سردار نورزي مسئوليت را به عهده گرفت و فراخواني شد و حتي برخي از مسئولين در استانهاي ديگر مشغول به کار شدند که همگي را دعوت ميکرديم و اطلاعات آنها را ميگرفتيم.
مقطع دوم از 1 مهر 59 تا پايان سال 63 مسئوليتش برعهده بنده بود و تقريباً جلسات فشرده برگزار کرديم و بازخوانيهايي داشتيم که بهويژه در مرحله اول يا سال اول تهاجم حزب بعث، حوادث بسيار زيادي داريم.
حتي آقاي حسام در موزه به بنده گفتند که از ايشان پرسيدهاند راوي چه کسي است که ميگويند رزمنده خانم وجود داشته است؟ ما که خود بازمانده از دوران دفاع مقدسيم نبايد دفاع مقدس را زير سؤال ببريم.
خانمي با نام دکتر کيهاني که پزشک عمومي بود و الان پزشک متخصص در تهران هستند و شوهرشان نيز جانباز 70 درصد است. من سال گذشته که سرپل ذهاب خاطره ميگفتم دختري آمد و گفت من دختر همان خانم دکتر هستم. اين خانم با تعدادي از دانشجويان به سرپل ذهاب آمدند و به مداواي مجروحين پرداختند چون در ابتداي جنگ پزشکان ما يا هندي بودند يا پاکستاني و... اين خانم اورژانس تأسيس کردند و در عمليات بازي دراز ايشان با در دست گرفتن کلاشينکف به 1100 صخرهاي ميرفتند و مجروحين را انتقال ميدادند.
خانم دکتر کيهاني در سرپل ذهاب با همين آقاي تهراني ازدواج کردند و آقاي ابوشريف خطبه خواندند و مراسم عروسي در يک زيرزمين برگزار شد و ما به عنوان مسئولين جبهه در منطقه، در اين عروسي دعوت شديم. اين اتفاقات افتاده است و نبايد منکر شويم يا مثل اخراجيها که برخي دوستان منکر ميشوند، بايد عرض کنم که در زمان جنگ دادگاه انقلاب اسلامي همدان، به جبهه ميآمد و سيگار توزيع ميکرد چون برخي از رمندگان سيگاري بودند. آن روزها آقاي سليمي که حاکم شرع همدان بودند به بنده گفتند: مشکلتان چيست؟ بنده گفتم چون همدان داراي منطقههاي روستانشين زيادي است. لذا مشکل کمبود نيرو داريم. ايشان گفتند ما تعداديزيادي زنداني داريم که به 15، 20 سال يا حبس ابد محکوم شدهاند.
شما ميتوانيد از اينها استفاده کنيد. من گفتم از جبهه فرار ميکنند. ايشان گفتند اشکال ندارد اگر چه هم فرار کنند. ما بيش از صد نفر زنداني آورديم و آنها در جبهه غوغا کردند. بعشي از آنها شهيد شدند. يکي از آنها از بزنبهادرهاي قبل ازا نقلاب بوده که وقتي رئيس شهرباني ميخواست وارد مسئوليت جديد خود در اين شهر بشود، ابتدا ميآمد و پيش ايشان زانو ميزد و از ايشان اجازه ميگرفته و ميگفته که «تو آرام باش» اين فرد گروه داشته، نوچه داشته؛ جمعيت داشته. اين شخص وارد جبهه شد، متحول شده و وارد تيپ 27 شد. اين شخص در جبهه مشهور بود اين کسي بود که وقتي جلسهاي با صياد شيرازي، حاج همت، حاج احمد و محسن رضايي و فرماندهان داشتيم در اين لحظه آمده بودند و با بنده کاري داشتند. به ايشان اجازه نداده بودند تا وارد جلسه شود. بعد از جلسه ايشان از من پرسيد که چرا به بنده اجازه ورود نداديد؟ بنده گفتم: جلسه با صياد بود و با ديگر فرماندهان، اين شخص گفت صياد سرهنگ است، من سپهبد هستم و ايشان لباسش را درآورد و ديديم درجه ارتشبدي را روي شانههايش خالکوبي کرده بود و گفت من سپهبد هستم و ببينيد در جنگ اتفاقات بسياري رخ داده است. پس بنابراين رخدادها را منکر نشويم بايد بازخواني کنيم. امروز بيش از 40 هزار سند به دست آمده است. ما در گذشته غفلت کرده بوديم. يک ستاد پشتيباني جنگ داشتيم که قبلاً سراغشان نرفته بوديم و خواستيم اينها را جمع کنيم. حدود 30 الي 40 نفر را جمع کرديم. برخي به همراه عصا وارد جلسات مي شدند. يکي از پيرمردها که نماينده امام جمعه در ستاد پشتيباني جنگ بود، از اينکه ايشان را دعوت کرديم بسيار خوشحال شد و گفت که بسيار دعا کرده است که يک نفري بيايد و اين اسناد را از من تحويل بگيرد. ما پرسيديم چه اسنادي؟ ايشان گفتند: بيش از چندين کمد و فايل حاوي اسناد دارد که بالغ بر 10 هزار سند هستند و هيچکس هم بعد از جنگ اين اسناد را جمع نکرد و به هر کس هم گفتم کسي توجه نکرد و من در زيرزمين خانهام، انبار کردم و هر يک از اين 10 هزار سند، بسيار بسيار مهم ميباشند و از سال قبل تا حالا دهها جلسه درخصوص همين اسناد گذاشتهاند که من معتقدم اگر تمام رخدادهاي جبهه را در يک طرف بگذارند، اين اسناد با همه آنها برابري ميکند.
اين يک گنج است که بايد استخراج شود که آقا فرمودند که کار هنرمندان دفاعمقدس بود که دفاعمقدس را بسازند اما هنرمندان ديگر هم بيايند و از آن استفاده کنند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]