واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: «خاكستر و برف» اثري متفاوت در سينماي دفاع مقدس
نویسنده : محمدتقي فهيم
جنگ تحميلي هشتساله، كماكان يك گنج از ايده، موضوع و مضمون است؛ گنجي كه هنوز كنجي از آن به سينما ريختهشده و صدالبته در قدوقواره اين گنج- بهويژه همسنگ ارزشهاي آن - سينمايي پديد نيامده است. هرچند بسياري از سينماگران رنج لازم را كشيدهاند ولي از آنجا كه در اين پيشروي، خلاقيت اندك نفوذ داشته است، كمتر هم پاسخگوي انتظارات قاطبه مردم و بهخصوص خانواده جبههايها بوده است.
زمان طولاني هشت ساله جنگ، مشاركت 5 ميليوني مردم در جبههها، شهادت و مجروحيت صدها هزار نفر و... همه و همه ميتواند دستمايههاي پرغنايي را در اختيار فيلمسازان قرار دهد كه در صورت ريختهشدن به ظرفي جذاب، خيل خانوادهها را بهسوي سالنهاي نمايش بكشاند. بيترديد فيلمهاي دفاع مقدس از همه نظر ظرفيت جذب مخاطبان انبوه را دارد. حتي درصورت رويكرد فيلمساز به فرم و ساختار خاصتر، باز هم چنانكه همانند هر كالايي به اندازه و به درستي در معرض معرفي قرار گيرد، با اقبال بيشتري روبهرو خواهد شد. فيلم «خاكستر و برف»، نوشته و ساخته روحالله سهرابي، از جمله آثاري است كه حكايت از اشتياق فيلمساز به ارائه اثري متفاوت در گونه دفاع مقدس دارد. فيلمساز تلاش كرده است تا مخلوقش امروزي باشد. نسل كنوني با آن ارتباط برقرار كند. خانوادهها آن را بپسندند و همذاتپنداري گروههاي مختلف سني را در پي داشته باشد. از همين روي به قصهاي اهتمام ورزيده كه هرگز مايهاش كهنه نميشود و بهرغم تكرار مكررات، چنانكه متفاوت روايت ميشد و پرداختي سنجيدهتر ميداشت، با طراوتتر هم ظاهر
ميشد. گرچه تا همينجا هم اثري قابل تأمل است و ديدنش نه تنها تماشاگر را متضرر نميكند، بلكه داشتهاي بر داشتههايش ميافزايد و كمي تا اندكي حظ سينمايي به او دست خواهد داد.
داستان، حكايت مردي شقيقه سفيد كرده است (كامبيز ديرباز) كه با گذران چندين سال، اكنون بازگشته تا خبررسان يافته شدن جسد ياورش در جنگ، به مادر چشمانتظار او باشد و... از تحرير همين چند جمله پيداست كه چه كشمكشي در راه است. يك رويارويي دربست با خود، اهل محل، آشنايان ديروز و امروز، فراموشكنندگان ادوار حماسه، سلحشوري و... سختي و دشواري بازگويي اتفاق تكاندهنده به مادر، اصليترين عطف را رقم ميزند، تا آنجا كه در پرداخت شخصيت اصلي، او بارها از آمدنش به ميان اين جماعت دچار ترديد ميشود و در درون از خود ميپرسد: آمدنت براي چيست؟ مطابق گفتههاي سازنده فيلم و روايات شفاهي و مكتوب، تنه اصلي قصه، واقعي است؛ كما اينكه مادر شهيد داوود منصوري، خود مقابل دوربين حاضر شده تا بر رويكرد رئاليستي فيلم مهر تأييد بزند. اگرچه واقعي بودن داستان يك فيلم فضيلت نيست و نيز نميتواند امتيازي در كارنامه كارگردان ثبت كند، بلكه آنچه اثر را بالا ميكشد و در يادها و تاريخ سينما ماندگار ميكند، قوتهاي دراماتيك آن است. اما حداقل يك پوئن ناشي از پشتوانه پژوهشي به اثر الصاق ميكند. بنابراين نبايد بر جنبههاي واقعيتپذيري كار مكث كرد. سهرابي در اين فيلم نشان ميدهد بر سينما وقوف دارد و به عبارت روشن، او «تثبيت» ميشود. او همه داستانش را در ظرف زماني كمتر از دو روز روايت ميكند كه همين رويكرد، وسواسهاي جديتري در زمينه منطق اتفاقات و باور تماشاگر ميطلبد. كادرهاي بياشكالي دارد و از پس ريتم مناسب داستانسرايياش برآمده است؛ همچنان كه به موسيقي اهميت داده و بهزاد عبدي را در كنار خود داشته است و گريم نقش بسزايي در ارائه شخصيتها ايفا كرده و لذا سعيد ملكان اين مهم را به خوبي مديريت كرده است. حتي ويترين خوبي دارد و مبلغانش، تيمي از هنرپيشههاي كاربلد و موفق در آثارشان هستند و... منتها، به نظر ميرسد كه سهرابي در گام مهم كارنامه كارياش، داستاني با كشش اندك را دستمايه قرار داده است و چه خوب كه در فيلمهاي نخست، داستاني انتخاب كنند كه حداقل 20 صفحه اضافه داشته باشد كه بتوانند به دلخواه و مناسب، قيچي بزنند؛ درحالي كه سناريوي كم صفحه، دست سازنده را ميبندد. «خاكستر و برف» جذاب و پرمعناست. كلمه «خاكستر» در ادبيات نمادشناسي و وادي سمبلگرايي، در عين اينكه جنبهاي ماورايي دارد، به دانستن و حكمت پهلو ميزند و در جاي لازم، حكايت از تواضع و ندامت دارد و... حالا به ياد بياوريد شخصيت رزمندهاي را كه «ديرباز» به آن جان بخشيده است. اين همه در كنشهاي او تبلور دارد و او در اوج پختگي و كمال، در مرز نادمي- از بابت پيامرسانياش - رنج مضاعفي را با خود حمل ميكند. «برف» نيز علاوه بر اينكه نمادي از روشني و ميمنت است اما كاربرد پوششي هم دارد و گفته و نوشته شده است كه: «پهلوانان افسانهاي و آييني ايران هرگاه كه از خوانهاي دشوار و صعبالعبور عبور ميكنند تا به فرجام دست يابند، بارش برف آغاز ميشود» و كار قهرمان در فيلم «سهرابي» دستكمي از پهلواني كه ميبايد از خواني پرماجرا و استرسزا بگذرد، ندارد و... از همينرو «خاكستر و برف» ضمن اينكه به سياق عنوانهاي پركشش سينمايي حك شده در يادها، تركيبي موجز و سينمايي است، بار مهم معنايي فيلم را هم بر دوش دارد و بالاخره مطابق معمول بايد افسوس خورد كه چرا فيلمساز به همينسان، بر اجراي ديگر فيلمش كوشش به خرج نداده و سعي نكرده است خود را در فهرست فيلمسازان دارنده تماشاگر دايمي، ثبت كند.
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۱۲ مهر ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 49]