واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
بیمهری به «دریادلان«/نهادهای مربوط به دفاع مقدس این تئاتر را حمایت مالی نکردند فرهنگ > تئاتر - شهروند نوشت:تئاتر خیابانی «دریادلان» بهخاطر استقبال مردم و با یک هفته تمدید، درحالی به روزهای پایانی خود میرسد که مسئولان و نهادهای مربوط به دفاع مقدس از حمایت مالی این گروه سر باز زدهاند
٣ دی ماه ١٣٦٥. کربلای ٤. غواصان خط شکن، کنار اروندرود، به صف شدهاند برای به آب زدن. آنسوی مرز هم ارتش عراق ایستاده برای قتلعام کردن. عملیات لو رفته. ماجرا زیر سر آواکسهای آمریکایی بوده باشد یا نه، در هر حال، برادرانی داشتیم که به آب زدند و ١٩سال بعد به وطن برگشتند؛ با دستهای بسته، چشمان خفته، زنده به گورشده، مُرده... کمیته جست و جوی مفقودین جنگ خبر از کشف ١٧٥ جسد داد که دل هر ایرانی را به درد آورد و شبکههای اجتماعی پر شد از تصاویر جوانهایی که به وحشیانهترین شکلی قتلعام شدند.
شاید بهخاطر این است که من رفتهام ایستادهام در محوطه پارک تئاتر شهر. ٢ مهر ١٣٩٤. چهارراه ولیعصر. استخر محوطه. نمایش «دریادلان». گروهی که قرار است دقایقی دیگر به آب بزنند و پرده از غربت آن گرگ و میش به خون آغشته بردارند. مردم دور آب ایستادهاند. پاییز رو به سرما میرود. پا به پا میکنم اما همین لحظه ناگهان نور و موسیقی به هم میآمیزد و زنی با چادر سیاه میرود به آب؛ زنی که تا یک ساعت بعدی را همچنان در آب خواهد بود. زنی که بعدا میفهمم، همسر کارگردان است. چرا؟ چون هیچ زن بازیگری حاضر نشده ٤٠ دقیقه در آب بازی کند. چون پولی در کار نیست. چون مسئولان سازمانهای مربوط به دفاع مقدس هزینه را باید ببرند آنجا که همیشه بردهاند؛ جاهای بیاثر. نه جایی که هنوز یک ربع از نمایش نگذشته، موج تأثیر و تحسین و تألم را میبینم که در تماشاچیها موج میزند. وقتی از مجری طرح تئاتر «دریادلان»، روحالله زندیفر، درباره این گروه بیادعا پرسیدم، گفت: «بعد از خبر شهادت غواصان و تشییع پیکر این عزیزان، ما هم مثل دیگر اقشار مردم تحتتأثیر قرار گرفتیم. حال و هوای همه برگشته بود. یکی یادداشت نوشت، یکی در اینستاگرامش عکس گذاشت، یکی در شبکههای اجتماعی ابراز همدردی کرد و ما هم که در گروه «تئاتر خیابانی ایران» کار میکردیم، تصمیم گرفتیم نمایشی با موضوع شهدای غواص کار کنیم. دیدیم احساسات ما هم درگیر است و خواستیم به نوبه خودمان کار دراینباره کرده باشیم.» منی که بهعنوان تماشاچی ایستادهام، کاری تاثیرگذار و شورانگیز میبینم که به نظرم نباید کاری سفارشی یا فرمایشی باشد. روحالله زندیفر دراینباره میگوید: «واقعیت این است که هیچ مدیر یا مسئولی به ما سفارش کار نداد و چون کارمان سفارشی نبود، کمترین حمایت هم از ما انجام شد. البته کارفرمای ما اینجا، دل ما بود اما نمیتوانم از مسئولانی که چشم رو هم گذاشتند، گلایه نکنم. البته وقتی تمرین را شروع کردیم توانستیم یکسری منابع مالی، هرچند اندک، به این نمایش اختصاص بدهیم؛ یکی از طریق سازمان فرهنگی هنری شهرداری و دیگری جشنواره مقاومت. مابقی حتی نیامدند تئاترمان را ببینند. میترسیدند. میترسیدند کار ما بد باشد و ضعف کار به اسم آنها تمام شود اما بعد از یک هفته وقتی بُعد خبری ماجرا را دیدند، کمکم آمدند. مسأله دیگر درباره جای تمرینمان بود. به دلیل تعداد بالای بازیگر، نمیتوانستیم هر جایی تمرین کنیم. با بنیاد رودکی و تالار وحدت نامهنگاری کردیم که جایی را برای این نمایش به ما اختصاص بدهند اما نکته قابل تأمل اینجاست که تا همین حالا، هیچکدام از مسئولان بنیاد روایت و تالار وحدت هیچ جوابی به ما ندادهاند؛ نه مثبت، نه منفی!» خب تئاتر «دریادلان»، چهرهای ندارد، بازیگر مشهوری ندارد و همانطور این نمایش را به اجرا برده که ١٩سال پیش، واقعه رخ داده. جوانان آن روز را هم کسی نمیشناخت و تراژدیهای بزرگ گاهی به دستان کسی رقم میخورد که هیچکس آن لحظه نمیداند که هستند و چه میکنند. زندیفر درباره پرسشهای عجیب برخی مسئولان گفت: «وقتی برای درخواست کمکهای مالی و جایی برای تمرین به دفترشان رفتیم، سوالی که از ما شد این بود که شما چند چهره بازیگر دارید؟» البته سوال بیجایی هم نیست. من ایستادهام به پریشانیهای آب نگاه میکنم، به لرزش تن بازیگرانی که ٤٠دقیقه در آب هستند و باد به تنشان میخورد و به مردمی که ایستادهاند و اشک به چشم دارند. به زنی نگاه میکنم که تمام نمایش را با چادر خیس آن وسط است و اعتقاد دارم مسئولانی که ذکرش رفت، سوال بیجایی هم نپرسیدهاند. در ماههای گذشته هزینه فقط به کسانی تعلق میگیرد که چهرههای شناخته شده بودند. مهم نیست چه سابقهای داشته باشند یا چه کرده باشند یا اصولا چه حرفی برای گفتن داشته باشند. مهم تولید و افکاری است که باید از «بغ بغو»ی چهرههای سرشناس مایه بگیرد و مثل ویروس در اجتماع نسل نو منتشر شود. زندیفر دراینباره به من گفت: «کاش «دریادلان»، اندازه تتلو برای مسئولان ارج و قرب داشت. کاش ارج و قربی را که پای افراد اینچنین میریزند، برای گروههای خیابانی قائل بودند. ما اینجا مستقیم با مردم سر و کار داریم. بلیت فروشی هم نداریم. نمایشمان در سالن هم اجرا نمیشود که بگوییم یک عده خاص صرفا میآیند و میبینند. ما مستقیم با مردم سر و کار داریم و از شور و استقبال آنها هم انرژی گرفتیم و کار را ادامه دادیم.» کاری که قرار بود جمعه هفته گذشته به پایان برسد اما تا دهم مهر ماه، یعنی فردا تمدید شده. از زندیفر درباره تمدید کار پرسیدم. گفت: «هر اجرا بین ٥ تا ٧میلیون هزینه دارد. با عوامل صحبت کردیم و ما حاضریم آن را تمدید کنیم. حتی میتوانیم این نمایش را در استانهای جنوبی کشور که هوای مناسبتری برای اجرای این تئاتر دارند ببریم اما با توجه به هزینهای که گفتم واقعا سخت است. نهادهای فرهنگی اجتماعی ما متاسفانه در این سالها دنبال بیلان کاری بودهاند و اصلا کیفیت برایشان مهم نیست. البته عده معدودی در این مدت آمدند و تئاترمان را دیدند. اعضای شورای شهر را هم دعوت کرده بودیم که فقط یک نفر از آنها آمد. این اتفاق درواقع نشان داد که اجرای نمایش و فعالیت گروه تئاتری برای مسئولان اهمیتی ندارد. بعضی از آنها اصلا هیچ سررشتهای از کارهای تئاتری ندارند. من خودم به نهادهای مختلفی رفتم تا از این نوع کارها حمایت کنند ولی جواب منفی شنیدم. البته از آقای صلاحی، مهدی شفیعی، مدیرکل مرکز هنرهای نمایشی، شهرام کرمی و حسین پارسایی متشکرم که آمدند و کار را دیدند. بعضی از این دوستان واقعا به ما انرژی دادند. ولی مسئولان دیگر نیامدند. چون یا ترسیدند که کار ما ضعیف باشد و به اسم آنها تمام شود و یا اینکه مجبور شوند از ما حمایت مالی کنند! هنرمندهای ما در این سرما و کثیفی آب، به آب میزنند فقط برای اینکه رشادتهای برادران خودشان را که در سالهای دور به شهادت رسیدند به تصویر کشیدند. کاش ارزش عوامل دریادلان به اندازه سر سوزن امثال تتلو بود که حاضر میشوند میلیونها تومان پای او هزینه کنند. استقبال از نمایش ما درحال حاضر به ٥٠٠ تا ٦٠٠ نفر در هر شب رسیده و حاضریم باز آن را تمدید کنیم به شرط آنکه از ما حمایت کنند.» در دقایق پایانی نمایش، تابوتهایی را از چهار سو رها کردند به آب و دیدم دل مردم لرزید. من هم دست زیر چانه زدم در این فکر که دوستان! بودجهها را بدهید به نمایشهای بیتأثیر سفارشی؛ به کارهای فرمایشی. چراکه دریادلان آن روز هم تنها بودند. تنها ماندند...
پیش از تو آب، معنیِ دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
(سلمان هراتی)
۵۷۲۴۴
کلید واژه ها: شهیدان دفاع مقدس و انقلاب اسلامی - تئاتر -
پنجشنبه 9 مهر 1394 - 09:59:09
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]