واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۳:۰۷
تصویر «آیلاین» کودک غرقشده سوری چند روزی است که رسانههای جهان را به تکاپو واداشته است. «گاردین» هم در این میان، یادداشتی درباره جنبههای مختلف این عکس دلخراش و در کل، تأثیر هنر عکاسی بر نگاه افراد جامعه منتشر کرده است. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، «شین او هیگن» یادداشت خود در «گاردین» را اینگونه آغاز کرده است: در برنامه روز جمعه «امروز» از خاخام ارشد انگلستان «افرایم میرویس» درباره بحران مهاجران در اروپا سوال شد. او در جواب گفت، مدتهای مدید ما طوری با این افراد برخورد میکردیم، انگار که آنها در مریخ زندگی میکنند؛ اما به برکت این عکس که فوقالعاده غمانگیز و تراژیک است، قلبهایمان تکان خورد ... این، تصویری از یک پسر بچه است که عقل ما را سر جایش برگردانده و ما باید بهدرستی به آن پاسخ دهیم. تصویر پسرک سه سالهای به نام «آیلان کردی» در ساحل ترکیه که با صورت میان امواج افتاده، حقیقتا تذکر ارزشمندی است برای قدرتی که یک عکس میتواند داشته باشد. این جریان نشان داد عکسها حتی در دوره تاخت و تاز اینستاگرام و خودشیفتگی متظاهرانه سلفیها میتوانند خودآگاه جمعی ما را به حرکت وادارند. «سوزان سونتاگ» در سال 1973 مجموعه مقالات خود با نام «در باب عکاسی» نوشت: عکسها سندساز هستند، وقتی درباره چیزی میشنویم، اما شک داریم، دیدن عکسی از آن، صحت آن جریان را برای ما اثبات میکند. زمانی که یک عکس مثل تصویر «آیلان» اینقدر غمانگیز است، میتواند تغییری در درون و همانطور که خاخام گفت، در خودآگاه جمعی ما ایجاد کند. پریشانی ما بلافاصله به نیاز برای انجام دادن کاری تبدیل میشود. اغلب این میلی برای پاسخ آنی به یک معضل پیچیده است و زمانی که شوک تصویر فرو مینشیند، هیچ کاری انجام نمیشود. در این نمونه، تکاپوها تغییری دیرهنگام را در پاسخ دولت به بحران مهاجران بهوجود میآورد. آنچه این عکس و نمونههای مشابه آن بیان کردند و واژهها از ابراز آن ناتوان هستند، این است: چطور اینطور شد؟
مسلما اینها اولین عکسها از رنج و زجر نیستند که بار چنین احساسی را با خود به همراه داشتهاند. آدم یاد تصویر سال 1972 «نیک اوت» از کودک 9 ساله برهنهای میافتد که از حمله نیروهای آمریکایی به روستایش فرار میکرد. یا شاید آزاردهندهتر از همه، تصویر رنج عظیمی باشد که «کوین کارتر» با دوربین خود به ثبت رساند؛ تصویر دلخراش کودکی سودانی که گرسنگی او را چروکیده کرده، سرش به زمین خورده و کرکسی در کنارش نشسته و انگار انتظار مرگش را میکشد. «کارتر» جایزه پولیتزر را برای آن عکس گرفت و در عین حال، بهخاطر سنگدلی مورد انتقاد قرار گرفت. نشریه «سن پترزبورگ تایمز» فلوریدا درباره او نوشت: فردی که لنزش را برای گرفتن یک عکس خوب از رنج کشیدن این کودک تنظیم میکند، خود یک درنده است، یک کرکس دیگر روی صحنه. «کارتر» دوماه بعد از دریافت آن جایزه، به افسردگی دچار شد و آنچه بهعنوان فوتوژورنالیسم تجربه کرده بود، زندگیاش را تسخیر کرد. او یکماه بعد دست به خودکشی زد. «سوزی لینفیلد» چهره آکادمیک و مقالهنویس آمریکایی در کتاب تأثیرگذارش «درخشش بیرحم: عکاسی و خشونت سیاسی» نوشت: چون کودکان آسیبپذیر و بیتقصیر و در واقع پاکترین قربانیان هستند، تصویر رنج آنها تأثیری عمیق و خارقالعاده بر ما میگذارد. باید هم اینطور باشد. تکان خوردن، سوختن و به خشم آمدن از دیدن این عکسها، از روی سادهلوحی یا احساسگرایی نیست. با این حال، راههای زیادی برای به خشم آمدن از عکسی عمیق مانند این که پیکر بیجان کودکی سه ساله را زیر امواج ساحل نشان میدهد، وجود دارد. مخاطب ممکن است تحت تأثیر این تصویر قرار گیرد، اما در عین حال آن را با بیرحمی و بیحسی که دربردارد، مشکلآفرین بداند. مجبور شدم بسیار کنکاش کنم تا بفهمم چه کسی این عکس را گرفته؛ «نیلوفر دمیر» عکاس خبرگزاری ترکیهای «دوغان» فردی است که در حال عبور از ساحل بدروم، به بدن آیلان برخورد. این عکاس در مصاحبه با «سیانان» گفت: دیگر هیچ کار برای او نمیشد کرد ... هیچچیز بهجز گرفتن این عکس. فکر کردم این تنها راه برای بیان فریادی است که این پیکر خاموش در خود دارد ... خروجی رسانههای ما، طبیعت مشکلدار این عکس را منعکس کردند و روی قدرت بالقوه آن برای رنجاندن در عین تکان دادن قلبها، تمرکز کردند. «گاردین» و «ایندیپندنت» عکس اصلی و بزرگی را که در آن، جسد کودک روی شنها قرار دارد و یک افسر پلیس در کنار او در حال نوشتن چیزی در گوشی موبایلش یا عکس گرفتن است، چاپ کردند. دیگر روزنامهها تصویر زومشده سر و صورت «آیلان» را انتخاب کردند. در حالی که برخی دیگر هیچ عکسی را منتشر نکردند و در عوض، تصویر انساندوستانهتری از کودک را که در آغوش افسر پلیس قرار گرفته است، چاپ کردند. در فضای اینترنتی هم نسخه بریدهشده عکس که بدن کودک را نشان میدهد، دست به دست چرخید ...
در ابعادی وسیعتر، ابراز عقیده خاخام ارشد درباره قدرت این عکس، توجه را به سوی موضوع مهم دیگری جلب میکند که عکاسی را تا زمان پیدایش دنبال میکند. مسألهای که در دنیای پر ارتباط و مملو از رسانههای بیپایان امروز، ضرورتیتر بهنظر میرسد؛ گرفتن تصاویر آزاردهنده و افراطی از درد انسانها، ما را بیشتر از واقعیت آن رنج آگاه میکند یا ما را نسبت به آن بیحس میکند؟ وقتی «سونتاگ» کتاب «در باب عکاسی» را نوشت، اینطور فکر میکرد؛ اما وقتی در کتاب «از رنج دیگران» دوباره به این موضوع پرداخت، نظرش عوض شده بود: «من نوشتم عکسها همانقدر که حس همذاتپنداری را بهوجود میآورند، آن را از بین میبرند. آیا این درست است؟ وقتی آن را مینوشتم، اینطور فکر میکردم ... الان دیگر مطمئن نیستم.» شاید این موضوع به عکس و سوژه آن بستگی دارد و به بافت اجتماعی که از آن برخاستهاست، بافتی که گاهی به شفافسازی برای خلق یک عکس تنها و شرحدهنده کمک میکند. ما پیش از این جریان هم به اندازه کافی از بحران پناهندگی اطلاع داشتیم و میدانستیم که افراد بیشماری در تلاش برای رسیدن به بهشت امنی که اروپا عرضه میکند، از بین رفتهاند؛ اما این عکس یک مدرک سنگدلانه، به طرز دهشتناکی نزدیک و بیچون و چرا بود. شاید تصویری به این غمانگیزی لازم است تا بسیاری، انسانیت خود را بازیابند. این هم از قدرتهای یک عکس است: ما را وادار به نگاه کردن میکند، وقتی تمام غرایزمان ما را به سمت روبرگرداندن میخوانند. لینفیلد مینویسد: «از بُعد سیاسی، عکس کودکان در مقایسه با دیگر عکسها معنادارتر نیستند. با وجود اینکه شاید اینگونه احساسات همیشه نمیدانند کجا آرام بگیرند، هنوز هم چنین تصاویری، واکنشهایی حسی از دلسوزی و خشم را فرامیخوانند.» به گزارش گاردین، در این مورد به نظر میرسد، برای یکبار هم که شده، این اتفاق افتاده است. انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 48]