تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين‏هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814793765




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خوش آن دل کاندر او منزل کند عشق


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خوش آن دل کاندر او منزل کند عشق
خوش آن دل کاندر او منزل کند عشقشاعر : جامي ز کار عالم‌اش غافل کند عشقخوش آن دل کاندر او منزل کند عشقکه صبر و هوش را خرمن بسوزددر او رخشنده برقي برفروزدپس از سالي که شد بدرش هلالي،زليخا همچو مه مي‌کاست سالينشسته در شفق از خون ديدههلال‌آسا شبي پشت خميدهرساندي آفتابم را به زرديهمي گفت: «اي فلک! با من چه کردي؟کزو جز سرکشي چيزي ندانمبه دست سرکشي دادي عنانمنيايد هم که در خوابش ببينم»به بيداري نگردد همنشينمرسيده جانش از اندوه بر لبهمي گفت اين سخن تا پاسي از شبنبود آن خواب، بل بيهوشي‌اي بودز ناگه زين خيالش خواب بربوددرآمد آرزوي جانش از درهنوزش تن نياسوده به بستردرآمد با رخي روشن‌تر از ماههمان صورت کز اول زد بر او راه،ز جا برجست و سر در پايش انداختنظر چون بر رخ زيبايش انداختکه هم صبرم ز دل بردي هم آرام،زمين بوسيد کاي سرو گل‌اندام!ز هر آلايشي دور آفريدت،به آن صانع که از نور آفريدتبه پاسخ لعل شکربار بگشاي!که بر جان من بيدل ببخشاي!که اي تو، وز کدامين خانداني؟بگو با اين جمال و دلستانيز جنس آب و خاک عالم‌ام منبگفتا: «از نژاد آدم‌ام مناگر هستي درين گفتار صادق،کني دعوي که: هستم بر تو عاشق!به بي‌جفتي رضاي من نگه‌دار!حق مهر و وفاي من نگه‌دار!ز داغ عشق تو هستم نشان‌مند»مرا هم دل به دام توست در بندز لعل او شنيد آن نکته‌دانيزليخا چون بديد آن مهربانيجگر پرسوز و دل پرتاب برخاستسري مست از خيال خواب برخاستبه گردون دودش از اندوه برشدبه دل اندوه او انبوه‌تر شدز بند پند و قيد مصلحت رستزمان عقل بيرون رفت‌اش از دستچو لاله خون دل مي‌ريخت بر خاکهمي زد همچو غنچه جيب جان، چاکگهي بر ياد زلفش موي مي‌کندگهي از مهر رويش روي مي‌کنددواجو شد ز دانايان درگاهپدر ز آن واقعه چون گشت آگاه،به از زنجير تدبيري نديدندبه تدبيرش به هر راهي دويدندکه باشد مهره‌دار از لعل و گوهربفرمودند بيجان ماري از زردرآمد حلقه زن چون مار بر گنجبه سيمين‌ساقش آن مار گهرسنجز ديده مهره مي‌باريد و مي‌گفت:چو زرين‌مار زير دامنش خفتهمان بندم ازين عالم پسندست«مرا پاي دل اندر عشق بندستبدين بندم چرا سازد گران، پاي؟سبک‌دستي چرخ عمرفرسايبدين تيغ جفا دل خستن‌ام چيست؟به اين بند گران پا بستن‌ام چيست؟که در يک لحظه هوش از من ربايدبه پاي دلبري زنجير بايدبدين زنجير زر پايش ببندماگر ياري دهد بخت بلندمبدو روشن شود روز سياهم»ببينم روي او چندان که خواهمگهي مي‌مرد و گاهي زنده مي‌شدگهي در گريه گه در خنده مي‌شدبدين سان بود حالش تا به ساليهمي شد هر دم از حالي به حالي
#سرگرمی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سرگرمی

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن