تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):نشانه هاى مؤمن پنج چيز است: ... و بلند گفتن بسم اللّه  الرحمن الرحيم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805095020




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

دل نوشته مهتاب کرامتی درباره مرگ آیلان


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
دل نوشته مهتاب کرامتی درباره مرگ آیلان




مهتاب کرامتی در یادداشتی در روزنامه اعتماد برای آلاین کودک پناهجوی سوری که در آب های ترکیه غرق شد نوشت: باید روی ساحل دراز می‌کشید و به صدای موج‌ روی شن‌ها گوش می‌داد. باید دنبال گوش‌ماهی‌ها می‌گشت.





مهتاب کرامتی در یادداشتی در روزنامه اعتماد برای آلاین کودک پناهجوی سوری که در آب های ترکیه غرق شد نوشت: باید روی ساحل دراز می‌کشید و به صدای موج‌ روی شن‌ها گوش می‌داد. باید دنبال گوش‌ماهی‌ها می‌گشت.
 
بايد روي ساحل دراز مي‌كشيد و به صداي موج‌ روي شن‌ها گوش مي‌داد. بايد دنبال گوش‌ماهي‌ها مي‌گشت و بزرگ‌ترين آنها را در دست‌هاي كوچكش مي‌گرفت و لبخندزنان صداي دريا را مي‌شنيد. حتي مي‌توانست خانه شني بسازد يا با پاهاي برهنه كوچك سرشار از خوشي، به سمت آب بدود و ذوق كند. بايد بازي مي‌كرد؛ شبيه همه بچه‌هاي خوشبختي كه جهان ميدان بازي آنهاست. همه بچه‌هايي كه شب‌ها با صداي آرام لالايي مادر و قصه‌هاي افسانه و پري مي‌خوابند و صبح، با جهاني در صلح در آغوش، براي يك روز تازه چشم باز مي‌كنند.
 
شبيه بچه‌هايي كه نمي‌دانند جنگ چيست يا صداي ترس را نشنيده‌اند. بايد شبيه يك كودك خوشبخت بود؛ سرشار از كودكي، صلح، آرامش، خوشبختي و زندگي. بايد تعريف زندگي مي‌شد؛ نشانه زنده بودن. مرگ خيلي بزرگ‌تر از آغوش كوچك خوابيده در ساحل است.
 
مرگ خيلي بزرگ‌تر از دست‌هاي كوچك بي‌پناه نشسته در ساحل است. مرگ خيلي بزرگ‌تر از كودكي است كه همه كودكي‌اش، همه زندگي‌اش را در پناه يك ساحل جا داده و پشت درياها تنها تصوير جنگ و هراس و درد دارد. دست‌هاي كوچكش نبايد اينقدر بي‌پناه روي شن‌هاي خيس مي‌نشست و دريا آغوشش را براي هراس و مرگ او باز مي‌كرد.
 
اما انگار تنها مرگ، هديه دست‌هاي كودكانه‌اي است كه زندگي طلب مي‌كرد. تنها مرگ عروسك ميدان بازي معصومانه او در جهان پر از خشونت و درد است. انگار تنها مرگ است كه مي‌داند ترس چيست و هرشب با قصه تازه‌اي از هراس خوابيدن يعني چه. تنها مرگ است كه آنقدر دقيق و دوستانه، مي‌داند زندگي در جهاني كه آدم‌هايش چشم‌ها را به روي هراس و تنهايي كودك وحشت‌زده از ويراني و جنگ بسته‌اند، يعني چه.
 
اين مرگ عزيز، اين مرگ آرام نشسته در جهان كودكي‌اش، شبيه يك خواب طولاني پر از روياي ماهي‌ها و صدف‌ها، خودش را در آغوش كودك او جا كرده تا جهان، نه از ترس او كه از فراموشي خودش در اندوه و غم برود. جهاني كه براي صلح، براي زندگي مي‌خواستيم و حالا، تنها پناهش ساحل دريايي است كه پري‌وار كودك هراسيده‌اش را در آغوش مي‌گيرد و تمام. مرگ دوست خوبي است برايش؛ نه آنقدر بي‌وفا كه هراس‌هاي او را نبيند و نه آنقدر فراموشكار كه چشم روي تمام سياهي‌ها ببندد.
 
مرگ دوست خوبي است، آنقدر كه مي‌داند در جهاني خالي از صلح، در جهاني با فراموش‌كاري و بي‌تفاوتي آدم بزرگ‌ها، در جهاني كه بايد مدام و مدام از مرزهايش به سوي ساحلي امن فرار كرد، تنها دوست بي‌رياي كودكي است كه هرروز صبح چشم‌هايش را با ترس باز مي‌كرد و هرشب با نواي لالايي ترسيده مادر مي‌خوابيد. مرگ دوست خوبي است، ببنيد چقدر آرام سر بر ساحل آرامشش گذاشته و ديگر نه مي‌ترسد و نه فرار مي‌كند. خواب است، بگذاريم آرام بخوابد و آرام آرام زيرلب زمزمه كنيم: «ما نگاه، ما هيچ».






تاریخ انتشار: ۱۵ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن