تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين قلب‏ها، قلبى است كه ظرفيت بيشترى براى خوبى دارد و بدترين قلب‏ها، قلبى اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820058980




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فارس گزارش می‌دهد آرمین؛ قربانی بلاتقصیر اسید/ طعم گس اسید را که می‌شوید


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش می‌دهد
آرمین؛ قربانی بلاتقصیر اسید/ طعم گس اسید را که می‌شوید
آرمین 1.5 ساله کودک یتیمی که تلخی اسید را به خیال شیر گوارای مادر در گوشه دنج حیاط سر کشید و سال‌های سخت زندگی را برای خود و خانواده‌اش به ارمغان آورد و امروز برای نجات زندگی‌اش منتظر نگاه مهربان خیرین است.

خبرگزاری فارس: آرمین؛ قربانی بلاتقصیر اسید/ طعم گس اسید را که می‌شوید



به گزارش خبرگزاری فارس از سنندج، امروزه داستان‌های واقعی اما عجیب زیادی را در اطرافمان می‌شنویم که گاه ساعت‌ها و نه ماه‌ها ذهنمان را درگیر خود می‌کند. روزی که در مورد سرگذشت عجیب کودک 1.5 ساله و سیر رنج‌هایش شنیدم آنقدر در خود و افکارم جمع شدم که دیدن این خانواده به یکی از دغدغه‌های شبانه‌روزی‌ام تبدیل شد. او آرمین است؛ 1.5 ساله، کودکی یتیمی که تلخی اسید را به خیال شیر گوارای مادر در گوشه دنج حیاط سر کشید و سال‌های سخت زندگی را برای خود و خانواده‌اش به ارمغان آورد. کوچه پس کوچه‌های محله گلشن سنندج را برای دیدار با این خانواده یکی پس از دیگری طی می‌کنیم مسیر سخت و صعب‌العبور است به گونه‌ای که رفتن با ماشین بعد از طی نیمه راه برایمان غیرممکن می‌شود. سربالایی نفس‌گیری را باید طی می‌کردم، پله‌های هزار شکلی که عبور از روی هر کدام نیاز به نذر و صلوات داشت ولی برای به سلامت رسیدن تا درب خانه‌شان باید راه را طی می‌کردم. درب دوتایی کوچکی در بالاترین قسمت این محله قدیمی که بر کالبد تپه بالا رفته، خانه آرمین است؛ درب را که می‌زنم دختر کوچک با کمی تردید و دودلی در را به رویمان می‌گشاید. همانطور هاج و واج به چهره‌های ناآشنایمان نگاه می‌کند، خانم الله‌ویسی از مددکاران کمیته امداد برای اینکه ترس و دودلی را از دل دختر بکند جلو می‌رود و به او امنیت خاطر می‌دهد. در که به رویمان کاملا باز می‌شود، فضای قوطی کبریتی خانه نفسم را سخت‌تر می‌کند، اتاقی کمتر از 12 متر با آشپزخانه کوچک تمام فضای خانه را تشکیل می‌دهد، ولی حتی کوچکی فضای اتاق جسم نحیف و ریزنقش آرمین را در خود نپوشانده و بدن استخوانی و نحیفش کاملا خودنمایی می‌کند. مادرشان خانه نیست و گویا کسی از این دیدار به او خبر نداده است، این می‌شود که مهمانان ناخوانده نه به اصرار میزبان بلکه به خواست خود، میهمان دو طفل کوچک خانه تا برگشت مادر می‌شوند.مادر هم به محض تماس خود را در حالی که خستگی از تمام وجود لاغر و نخیفش می‌بارد به خانه می‌رساند و بعد از ابراز شرمندگی از عدم حضورش در کنار فرزندانش جای می‌گیرد. سن و سالی ندارد، اما رنج ایام، پیر و شکسته‌اش کرده از شرایط زندگی وضعیت آرمین می‌پرسم؟ فضای تاریک اتاق که پنجره‌ای به فضای بیرون ندارد در این وقت روز که ساعتی از ظهر گذشته است هنوز تاریک است، و زیر نور زرد چراغ مادر زرد و رنجورتر به نظر می‌رسد. اشک بر پهنه صورت استخوانی‌اش همچون شراره‌های سوزان بی‌اختیار می‌بارد او مستاصل از نگاه غمگین دو کودک مظلومش رخ از چهره‌ام برمی‌دارد و به گوشه دیوار میخ می‌شود. کلام از میان لبان لرزان ظریفه برای بیرون پریدن بی‌تابی می‌کند و او ملتمسانه در چشمان آرمین نگاه می‌کند و می‌گوید: زندگی فقط روی سختش را به من نشان داده، اما از اینکه کودکم از آن شرایط تلخ به این نقطه رسیده خدا را صد بار شکرگزارم و از تمام خیرینی که در طول این سال‌ها یاری‌گر من و فرزندان یتیم بوده‌اند، سپاسگزار... می‌گویم کمی از آرمین یک و نیم ساله تا این مرد کوچک که امروز 7 بهار از زندگی‌اش گذشته، برایم بگو؟ می‌گوید: آرمین دومین فرزندی است که خداوند به من و همسرم که او هم خودش با هزار بدبختی و رنج بی‌پدری بزرگ شده بود، داد.. به محض ازدواج با شوهرم خداوند به ما آزاده را عطا کرد و چندین سال بعد از تولد آزاده نیز آرمین به دنیا آمد. شرایط زندگی سخت بود، اما وجود دو فرزند سالم که خداوند به فاصله چند سال از همدیگر به ما عطا کرده بود بسیاری از رنج‌ها را از دلمان دور کرده بود. اما عمر این خوشبختی چندان طولانی نبود و خوردن اسید توسط آرمین 1.5 ساله‌ تمام بدبختی‌های دنیا را در یک شب پائیزی به بهار زندگیمان پاشاند و سرنوشت تلخی را برای من و فرزندانم رقم زد.... آرمین بطری اسیدی را که صاحب خانه در گوشه حیاط گذاشته بود به خیال شیر سر کشید بود و کاری از دست کسی بر نمی‌آمد. کودکم را در حالی که از درد به خود می‌پیچید لای پتو به بیمارستان رساندیم اما کار از کار گذشته بود و زبان، لوله گوارش و بسیاری از بخش‌های داخلی بدنش ذوب شده بود به گونه‌ای که حتی پزشکان نیز امیدی به بهبودی‌اش نداشتند. چند روزی با آن شرایط سخت در بیمارستان به سر بردیم و ناامید تن نیمه جان آرمین را در حالی که لوله‌ای برای غذارسانی به بدنش از کنار کمر به معده‌اش وصل کرده بودند، به خانه برگرداندیم. تحمل چنین شرایطی برای شوهرم که از لحاظ مالی هم وضعیت چندان مطلوبی نداشت سخت و طاقت‌فرسا بود. برای مداوای آرمین حاضر بود هر کاری بکند، اما هر چه تلاش کرد کمتر نتیجه داد این بود که مهر تلخ یتیمی را بر پیشانی دو فرزندش گذاشت و بی‌توجه به فردای من و فرزندانش به دست خودش رفت کرد. اشک امان از ظریفه خانم برید، ثانیه‌های تلخ سکوت بر فضای اتاق سنگین و سنگین‌تر می‌شد، سیل اشک جاری شده بر گونه‌هایش خیال بند آمدن نداشت، شانه‌های نحیف ظریفه به آرامی تکان می‌خورد، یادآوری آن خاطرات تلخ این زن را آنقدر در خود جمع کرده بود که اندامش نحیف‌تر از لحظه‌های نخستی که دیدمش می‌نمود. سرش را پایین می‌اندازد، تا شاید غم‌های درون و اشک‌های روانش را از نگاهمان مخفی کند، این همه رنج این زن تنها قلبم را سنگین و سنگین‌تر کرد و مهر سکوتی تلخ بر لبانم... لحظه‌ای سکوت بر فضای اتاق حاکم می‌شود، هیچ کلامی در برابر رنج‌های این مادر جوان قادر به عرض اندام نیست. انگار سکوت حاکم بر اتاق حاضرین را نیز محصور کرده است هیچ کلامی رد و بدل نمی‌شود، تلاقی چشمانمان در چشمان همدیگر گره‌ای باز نشده بر لبانمان می‌شود. سکوت را می‌شکنم و می‌پرسم، خانواده شوهرت آیا در این شرایط کمک رسانت بودند؟ اشک‌هایش را با گوشه روسری از چشم پاک می‌کند و می‌گوید: شوهرم پدر که نداشت و مادرش هم حاضر نشد حتی به خاطر فرزندانم کمکی به ما بکند. می‌گفت: این پسر با این شرایط عاقبت می‌میرد و هزینه کردن برای او پول دور انداختن است برو یک گوشه رهایش کن تا بمیرد دختره را هم نمی‌خواهیم. این همه کمک و همفکری خانواده شوهرم با من بود، شوهرم مرده بود و باید بار این همه رنج را به تنهایی می‌کشیدم. اما تامین مخارج زندگی با وجود یک طفل 1.5 ساله بیمار و دختری 4 ساله واقعا برایم سخت و غیرممکن بود... دست دخترم را در حالی که کودک بیمارم را در بغل داشتم، گرفتم و مقصد دهگلان را در پیش گرفته و تا رسیدن به کمیته امداد از خدا خواستم خودش به گونه‌ای روشنایی جلوی راه من و فرزندانم قرار دهد یا این سفر آخرمان باشد. یکی از کارمندان این نهاد حمایتی با دیدن شرایط تلخ فرزندم و شنیدن واقعیت رنج‌آور زندگیم پرونده مددجویی برای من و فرزندانم تشکیل داد و تکاپو برای نجات فرزندم از طریق این امدادگر آغاز شد. با افراد زیادی در استان و سایر استان‌های کشور تماس گرفته شد و صدای مددخواهی آرمین و ظریفه به گوش پزشکان متخصص در بیمارستان‌های تهران رسانده شد تا جایی که برای عمل این کودک، یک تیم پزشکی تشخیص دادند که وی به بیمارستان تهران اعزام ‌شود. هزینه 100 میلیون تومانی این عمل، سخت و بسیاری از هزینه‌های جانبی را خیرین و پزشکان تقبل کردند و آرمین زیر تیغ جراحی تیم پزشکی مجرب و بسیار مشهور رفت. کودک خردسال در میان دعاهای خیرین که به امید سلامتی وی حتی پشت دیوارهای اتاق عمل حاضر شده بودند و حتی سفره حضرت ابوالفضل عباس که توسط چند نفر حامی در شمال پهن می‌شد، بعد از ساعت‌ها آرمین از اتاق عمل بیرون آمد... در این عمل جراحی بخشی از روده آرمین جایگزین لوله گوارشی وی شد. در بیمارستان هم‌همه برپا بود و همه از این کودک یتیم و رنج‌هایش می‌گفتند، امروز آرمین در سایه کمک‌ها و حمایت‌های کمیته امداد و خیرینی که هنوز هم چتر حمایت خود را بر سر او باقی گذاشته‌اند هفتمین بهار زندگی خود را می‌گذارند، اما هر ماه برای جلوگیری از مصدود شدن لوله گوارشی جدیدش باید هزینه‌های زیادی را بابت آمپول و دارو پرداخت کند. گرفتن اندوسکوپی به صورت ماهانه به تجویز پزشک برای مشخص شدن شرایط آرمین ضروری بود که کمیته امداد هزینه‌های آن را متقبل شد و هزینه‌های داروها بعد از عمل طی این چند سال نیز با کمک خیرین و حامیانی تامین می‌شود. مادرش می‌گوید: سایر هزینه‌های جانبی واقعا برای من که تنها منبع درآمدم ماهیانه امداد و یارانه است بسیار سنگین است. هر ماه باید یک آمپول برای جلوگیری از مصدود شدن لوله گوارشی جدید آرمین به او تزریق شود و اگر ماهی تزریق نشود لوله گوارشی وی کاملا بسته می‌شود و زحمتی که در طول این سال‌ها برای حیاتش کشیده شده، بی‌نتیجه می‌ماند. می‌پرسم: غذایی که می‌خورد متفاوت است؟ می‌گوید: تنها غذای وی کمک غذاهایی است که همچون کودکان یک تا 2 سال با شیر مخلوط می‌شود و همین امر موجب شده از لحاظ جسمانی چندان رشدی نداشته باشد. پزشک تغذیه برایش رژیم غذایی خاص تجویز کرده، اما قادر به تامین آن نیستم و به همین کمک غذاهای 20 هزار تومانی بسنده کرده و گاهی وقت‌ها برایش برنج به صورت شله درست می‌کنم. می‌پرسم در زمینه حرف زدن و ادای کلام مشکلی ندارد؟ می‌گوید: تا چند سالگی به خاطر سوختگی شدید زبانش اصلا قادر به حرف زدن نبود، ولی خوشبختانه کم‌کم زبانش باز شد، هر چند اوایل لکنت داشت، اما حال با تن ضعیف قادر به صحبت کردن بدون هیچ لکنتی است. اما در میان این همه درد و رنج که سال‌ها با آن خو گرفته بودیم چندی پیش آرمین دچار تشنج شد و تزریق پنی سیلین به صورت هم‌زمان بدن بیمارش را بیمارتر و به یک نوع آلرژی شدید دچار کرد. امروز تنگی‌نفس آرمین و کوچکی خانه معقرشان که چندین سال پیش با حمایت امداد در یکی از مناطق قدیمی شهر سنندج خریداری شده حق هر نوع پخت و پز را از این خانواده گرفته است. به گونه‌ای که غذای آزاده کوچک نیز به خاطر جلوگیری از ایجاد مشکل برای آرمین سرخ کردنی‌های سردی است که هر چند روز یک بار در منزل یکی از همسایه‌ها و یا دوستان پخت می‌شود و در یخچال نگهداری می‌شود. دکتر برای آرمین به دلیل آلرژی که به تازگی دچار آن شده است، اتاق ایزوله و تخت تجویز کرده و مهیا کردن این شرایط در چنین خانه‌ای امکان‌پذیر نیست. عدم تغذیه مناسب به دلیل مشکلات اقتصادی از یک سو و بار سنگین مریضی‌ سخت، آرمین را ضعیف کرده است رنج بزرگی که سال‌های سال است با آن خو گرفته حتی بازی‌های کودکانه را از یادش برده، چرا که حق حضور در میان هم‌سن و سالانش را از او گرفته است. هواپیمای کنترل‌دار تمام آرزوی آرمین داشتن یک هواپیمای کنترل‌دار تمام آرزوی آرمین است که وقتی بیان می‌کند چشمان درشت و نافذش در آن قاب ریز و استخوانی صورتش درخشیدن می‌گیرد. وی بی‌توجه به محیط اطراف در حالی که انگشتانش را در هم گره می‌زند در گوشه اتاق به فکر فرو می‌رود و شاید در خیال هواپیمای کوچکش را در آسمان به پرواز در آمده است. آرمین را با تمام آرزوهای کودکانه‌اش به حال خود رها می‌کنم و به سراغ آزاده خواهرش می‌روم، می‌پرسم زندگی در چنین شرایطی برایت سخت نیست؟ با وجود اینکه سن و سالی ندارد، می‌گوید: خدا مادرمان را برایمان نگه دارد از هیچ تلاش و از خودگذشتگی برایمان دریغ نکرده است. از آرزوهایش می‌پرسم و از اینکه این همه قدردان مادر است به او و دنیای کوچکش که به خاطر رنج‌های بزرگ مادر بی‌آنکه کودکی کند بزرگ شده اندوهگین می‌شوم، می‌گوید: سلامتی برادر و آسایش مادرم. از سختی زندگی در چنین فضای محدودی نمی‌نالد ولی از اینکه مادرش مجبور است آرمین را بغل گرفته و از سربالایی‌های تند کوچه پس کوچه‌های محله برای بردن به بیمارستان و مطب دکتر حمل کند اشک در چشمانش حلقه می‌بندد. می‌گوید: آدم‌های خوبی در طول این سال‌ها به من و خانواده‌ام کمک کرده‌اند و ای کاش کسانی پیدا می‌شدند ما را از این شرایط سخت امروز هم با عوض کردن این خانه نجات می‌دادند. مشکل تنفسی برادرم روز به روز بدتر می‌شود و با وجود اینکه مادرم حتی در خانه بخاطر آرمین غذا نمی‌پزد و اکثر اوقات مجبورم غذای سرد بخورم، اما بخاطر برادر و مادرم حاضرم تمام سختی‌ها را تحمل کنم. ظریفه رشته کلام را از دست دختر می‌گیرد و می‌گوید از اینکه به کمک کمیته امداد سرپناهی داریم و حمایت‌های بی‌دریغ حامیان از فرزندم خزان زندگیش را بار دیگر به روزهای بهاری گره زده خوشحالم، اما مهم‌ترین مشکل ما قرار گرفتن این خانه در این مکان و محدودیت‌هایی است که در مسیر درمان فرزندم دارم. به سراغ مدیرکل کمیته امداد هم می‌رویم و خواسته این خانواده مبنی بر عوض کردن خانه را به گوشش می‌رسانم تا شاید فرجی شود. قنبر موسی‌نژاد با یادآوری جامعه 131 هزار نفری مددجویان زیرپوشش این نهاد در استان و مشکلات مختلفی که در مسیر توانمندی هر کدام از این خانواده‌ها وجود دارد، می‌گوید: خدمت به نیازمندان و تلاش برای رفع مشکلات آنان مهم‌ترین اولویت و فلسفه وجودی این نهاد است، اما چه کنیم که اعتبارات کم است! وی می‌افزاید: کمیته امداد طی سال‌های گذشته و در حال حاضر نیز در بحث حمایت از این خانواده از طریق منابع داخلی و حمایت خیرین اقدامات خوبی انجام داده ولی مشکلات آنها بسیار زیاد و واقعا نیازمند حمایت و نگاه مهربانانه خیرین است. می‌گویم: آیا امکان تعویض خانه این مددجو برای کمیته امداد وجود ندارد؟ می‌گوید: خانه فعلی این خانواده از طریق کمیته امداد تهیه شده و تعویض آن نیز نیاز به حمایت خیرین دارد. وی می‌افزاید: بسیاری از اهداف این نهاد با بهره‌گیری از ظرفیت و مشارکت خیرین محقق می‌شود و امیدواریم در این راستا نیز شاهد حمایت‌های مردم برای بازگشایی گره از زندگی این خانواده محروم و گرفتار باشیم. وی خاطرنشان کرد: نخستین گام برای رفع مشکل این خانواده فروش خانه فعلی آنان است که در این شرایط و رکود بازار مسکن، با مشکل مواجه شده است. وی در مورد هزینه‌های درمانی آرمین نیز می‌گوید: هزینه دارویی که هر ماه به این کودک تزریق می‌شود میلیون‌ها تومان است که با حمایت‌های کمیته امداد و رایزنی‌ها به 300 هزار تومان در ماه کاهش پیدا کرده که تامین این مبلغ نیز برای این خانواده دشوار و با حمایت خیرین صورت می‌گیرد. وی در مورد دلیل پشت نوبت بودن آرمین برای اعطای سبد کالا به کودکان دچار سوء تغذیه نیز می‌گوید: بر اساس چارچوب قانون حمایت از کودکان دارای سوءتغذیه شرایط سنی خاص دارد و چون آرمین 7 سال دارد مشمول این قانون نبوده و کمیته امداد در این بحث نیز با محدودیت مواجه است. اما... نفس‌های تنگ آرمین در این خانه کوچک و سربالایی که باید برای رسیدن به خانه طی کند روز به روز تنگ‌تر می‌شود و بهاری شدن زندگی این خانواده نیازمند باران مهربانی خیرین و نیکوکارانی است که چتر مهربانی خود را در این روزهای تلخ بر سر این کودکان بی‌گناه بگسترانند. اگر می‌خواهیم جاده مهربانی همیشه باز باشد باید کاری کرد، حتی به اندازه یک قطره باران، از کوچکی قطره خجالت نکشیم، چرا که قطره وقتی به دریا می‌پیوندد دریا می‌شود. این خانواده نیازمند ترحم و دلسوزی نیستند، کمی درک می‌خواهند با یک مشت معرفت. معرفتی که شاید از چشمه دل همیشه جوشان از مهر و محبت تو هموطن نیکوکار جوشیدن گیرد و سقفی امن برای گذران باقی زندگی حیاتی آنان در این دنیای خاکی و توشه‌ای بزرگ برای قیامت تو باشد. گزارش: شیرین مرادی انتهای پیام/79002/ع40

94/06/07 - 09:27





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن