واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری پانا: به بهانه سالروز میلاد امام رضا (ع)؛ روایت مجیدی از خادمان حرم امام رضا (ع) خبرگزاری پانا: مجید مجیدی در مستند رضای رضوان خادمین حرم امام رضا را به تصویر کشیده است.
۱۳۹۴ چهارشنبه ۴ شهريور ساعت 09:29
به گزارش خبرنگار فرهنگی پانا؛ مجید مجیدی کارگردان مطرح سینما درزمینه ساخت آثار مذهبی کار نامه درخشانی دارد .فیلم مستند" رضای رضوان" ساخته مجید مجیدی یکی از فیلمهای مذهبی و زیبای سینما ایران است که با موضوع خادمین حرم حضرت امام رضا( ع )تولید شده است..آدمهای مختلفی از استاد دانشگاه گرفته تا افرادی دیگر در میان خادمان حرم امام رضا(ع) وجود دارند كه این برای مجیدی بسیار جالب بوده است.رضای رضوان" روایت مردانی است كه بی مُزد و منت در حرم امام رضا (ع) مشغول امر كفشداری زائران هستند. این روایت در نهایت به جایگاه این امام بزرگ در دل و جان ایرانیان می پردازد. مجیدی درزمان نمایش این فیلم یادداشتی درباره این فیلم نوشته بود که در آن آمده بود:این یك قاعده است، معشوق همیشه خودش را پنهان می كند تا عاشق، تشنه و تشنه تر دنبالاش بگردد، و در یك حالت متعالی به او برسد. اولین قدم در طریق عشق، از دست دادن همة آن چیزهایی است كه عاشق به دست آورده؛ باید به صفر برسد و با خاك برابر شود تا ...
روایتی دیگر از مجیدی
مجید مجیدی همچنین روایت متفاوت دیگری از ساخت فیلم رضای رضوان عنوان کرده .او دراین باره گفته :تا چشم كار میكرد بیابان بود. در جاده خاكی به دنبال یافتن توتستان به راه افتادیم. دقایقی بعد از دور درختهای توتستان را یافتیم. كه در آن دل كویر زیبایی خاصی به آنجا داده بود، نسیم در میان شاخههای درختان میوزید. در باغ باز بود. بوی نعنا كنار جویبار فضا را عطرآگین كرده بود.درختهای سیب و گیلاس و آلبالو و همچنین تاكستان انگور در باغ خودنمایی میكرد.
نگاهی به اطراف انداختم تا كسی را ببینم، نوشتهای بر روی دیوار دو اطاق كنار باغ توجهم را جلب كرد.بر روی دیوار نوشته شده بود: دزد محترم به خودتان زحمت ندهید داخل اتاق چیزی برای بردن پیدا نمیشود اگر واقعاً محتاج هستید با شماره تلفن زیر تماس بگیرید، بنده در خدمتتان هستم هر كمكی كه از دستم بر بیاید برایتان انجام خواهم داد. لبخندی زدیم و به راه ادامه دادیم. صدای زمزمه دعایی از دور توجه ما را جلب كرد.جلوتر رفتیم و صدا لحظه به لحظه وضوح بیشتری پیدا میكرد.
سه نفر در كنار جویبار ایستاده و مشغول خواندن زیارت «امین الله» بودند، زیارت كه تمام شد صلوات فرستادند، ما هم با آنها صلوات فرستادیم.از صدای صلوات ما متوجه حضور ما شدند، برگشتند و به ما خوشامد گفتند. دو كارگر در كنار بوته های سیر مشغول كار شدند و پیرمرد با لبی خندان به استقبال ما آمد، ما را به چای دعوت كرد، در كنار جویبار نشستیم سینی چای را به گروه تعارف كرد. من استكان چای را كه برداشتم بدون معطلی سئوال كردم: «... آقای حسینی كفش شما را یاد چی میاندازه؟» لبخندی زد و گفت: «خب كفش برای پیاده روی خیلی خوبه، كفش برای كار، برای اینكه پا راحت باشد خیلی خوبه» و مرتب لبخندی می زد.انگار منظور مرا فهمیده بود ولی نمیخواست به صراحت بگوید: گفتم: «خب اینا كه خیلی معمولیه، دیگه شما رو یاد چی میاندازه؟» كمی به فكر فرو رفت سرش را پایین انداخت و انگشت دستش را به روی زمین به حركت در آورد قطرهای اشك از گونهاش سرازیر شد و با لهجه شیرین مشهدی گفت: «كفش مورو یاد زیارت میاندازه یاد زائر آقا امام رضا(ع) یاد كفشداری حرم آقا میاندازه».
گفتم «برای چی؟» گفت: «خب مو كفشدار زائر آقا هستم.» پرسیدم چند ساله؟ گفت ۱۴ ساله كه آقا به من این توفیق رو داده كه خادم زائرش باشم. پیرمرد حال خوبی داشت. گفتم برای ما تعریف كن كار اصلی شما چیه و هفته ای چند روز برای كفشداری حرم میری؟ گفت، كارمو كه معلومه كشاورزم، هفته ای یكبار ۱۲ ساعت برای كفشداری میرم. اصلا به عشق كفشداری آقا، هفتهها و ماهها و سالهارو میگذرونم به عشق آقا كشاورزی میكنم، این باغ رو كه میبینی همش به عشق آقا امام رضا(ع) است مخصوصا این بوته های انگور، آخه آقا انگور خیلی دوست داشتند، موقع محصول انگور بخش زیادی از آنها رو برای زائرین آقا میبرم. توتستان تو جاده رو كه به طول سه كیلومتر همه رو خودم كاشتم وقف آقا امام رضا(ع) كردم. اصلا من زندگی میكنم به عشق آقا و بعد سرش را دوباره پائین انداخت.
در همان دقایق اولیه كه كنار او قرار گرفتیم كاملا این عشق در چهره و كلام او موج میزد، همه وجود او عشق امام رضا بود.به سختی حرف میزد مدام باید از او سئوال میكردم تا كلمه ای حرف از او بیرون بیاید. گفتم از كفشداری برایم بگو، از زائرین، از اینكه كفشهای زائر را میگیری چه احساسی داری، اگر كفش تمیز یا كثیف و غبارگرفته و مندرس باشد تا كفشی كه تمیز است، چه رابطه ای با آنها داری آیا در طول سال برایت این كار عادی نشده؟ نفس عمیقی كشید و گفت. هر بار كه به كفشداری میرم انگار كه بار اول اومدم مثل همه زائرهای آقا كه از راه دور اومدن برای زیارت آقا ما برای گرفتن كفش زائر در كفشداری حرم با دوستان رقابت میكنیم. هر چقدر كه كفش بیشتر میگیریم خوشحال تر و راضی تر هستیم
کفش غبار گرفته تر عزیز تر است
هر چقدر هم كه كفش مندرس تر و غبارگرفته تر باشد نزد ما عزیزتره. البته كفشهای نو و تمیز هم برای ما عزیزه ، ولی كفشهای غبارگرفته برای ما لذت بیشتری داره. آخه اون كفشها از راه دور اومدن .بیشتر هم كشاورزها هستن. سنتی هم بین اهل دل هست كه چند كیلومتر به مشهد مقدس مانده از اتوبوس پیاده میشن و مسیر ۵ تا ۱۰ كیلومتر ،بعضی وقتها اگر هوا مناسب باشد تا ۳۰ كیلومتر زائر به احترام آقا پیاده طی مسیر میكند تا به حرم برسد، اونوقت اون كفشها برای ما از ارزش و منزلت خاصی برخورداره، با لبخندی توأم با حس غریبی میگفت: كفش این زائر پیاده كشاورز رو با دستمال پاك كنی خیلی قیمت داره، بعد غبار اون كفش و جمع میكنیم آخه اون غبار خیلی مقدسه.
میگفت: حاصل همه عمر من و سرمایه زندگی من ۲ كیلو خاك غبار كفش زائر آقا امام رضا(ع) است. با تعجب گفتم خب این خاك رو میخوای چیكار كنی؟ لبخندی زد و گفت اون خاك رو توی پلاستیك در صندوقچه خونه گذاشتم و وصیت كردم كه روزی كه سفر به جهان اصلی كردم اون خاك رو داخل قبر من پهن كننده و بدن مرا بر روی آن خاك قرار بدن. میگفت.
فصل زمستان رو خیلی دوست دارم چون عمدتا كفش زائر خیس و گفلیه. رونق كار كفشداری تو زمستونه. بعضی وقتها دلم میخواد فرصت داشته باشیم تا بتونم همه كفشها رو قشنگ خشك و تمیز كنم، وقتی زائر از زیارت آقا برمی گرده كفش خوب و مرتب تحویلش بدم، وقتی رضایت رو تو چهره زائر آقا میبینم. همه وجودم پر از عشق میشه، البته در یك كلام كار كفشداری حرم آقا كار عشق و همه آرزوی من اینه كه در طی این سالها یه روزی كفش آقا امام زمان(عج) بدست من رسیده باشد. دوباره چشمانش از اشك پر میشود، بغض گلویش را میگیرد و دیگر قادر به ادامه سخن نیست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاری پانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 45]