تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند! زبان را عذابى دهد كه هيچ يك از اعضاى ديگر را چنان عذابى ندهد. زبان گويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805659738




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سیاه ‌همچون اعماق آفریقای خودم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: یادی از یک سریال تقریبا فراموش‌ شده
سیاه ‌همچون اعماق آفریقای خودم

تاریخ انتشار : دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 12:14 | شماره خبر : 2067673290970448992 تعداد بازدید: 0
پ پ









گاهی از خودم می‌پرسم براستی چگونه بود که با آن سن و سال کم در دهه 60 هر برنامه نمایشی را با هر ریتم و داستانی تحمل می‌کردیم؟ به یاد دارم که چند بار برای کرایه کردن آپارات‌های هشت‌ میلی‌متری که نسخه‌هایی کوتاه‌شده از فیلم‌های سینمایی روی آنها موجود بود مسافت دوری را تا مرکز شهر به همراه برادرم طی کردم...


اما هرچه بود نسل ما که تازه داشت چشم و گوش باز می‌کرد می‌خواست که هیچ چیزی را از دست ندهد. چشم‌ها و گوش‌های کنجکاو ما مدام در حال کند و کاو بود و تلویزیون به‌عنوان ابزاری مدرن در شناخت مراتب و متعلقات دنیای مدرن نقش مهمی در این مسیر و در کل زندگی آن دوره از رشد و قدکشیدن ما بازی می‌کرد... . *** سریال نمایشی (یا در واقع نمایشی تلویزیونی پی‌درپی) «برده‌رقصان» اثری بود که به گمانم فقط یک‌بار پخش کلی آن تکرار شد و به همین دلیل، امکان قضاوت دقیق درباره‌اش وجود ندارد و هرچه می‌نویسم داوری از دوردست خواهد بود؛ شاید به‌سان سریال‌ها و فیلم‌های آن زمان که فقط یک‌بار پخش شدند و غباری از جنس زمان بر سر و روی آنها نشسته‌ است. برده‌رقصان نام ابوالقاسم معارفی را به‌عنوان کارگردان بر خود داشت؛ کسی که بعدها کمتر نامش را شنیدیم، اما اسم زنده‌یاد مسعود رسام در مقام تهیه‌کننده نشان می‌دهد که این سریال (محصول 1362) یکی از کارهایی بود که مسیر تکامل را برای این هنرمند نام‌آشنای تلویزیونی که سال‌های بعد در کنار بیژن بیرنگ (که عمرش دراز باد) فعالیت می‌کرد، هموار ساخت. کتاب برده‌رقصان نوشته پائولا فاکس (منتشر شده توسط ک‍ان‍ون‌ پ‍رورش‌ فکری‌ ک‍ودک‍ان‌ و ن‍وج‍وان‍ان‌) به‌عنوان منبع اصلی ساخت سریال در بازار موجود بود و نگارنده بخوبی در یاد دارد همان زمان برای رفع کنجکاوی این کتاب را تهیه و مطالعه کرد. مترجم منبع اصلی مصطفی رهبر بود، اما خودِ معارفی آن را برای نمایش تنظیم کرده و در تیتراژ سریال نیز این نکته را گوشزد کرده بود. سازنده موسیقی متن سریال هم میترا توکلی بود (دیگر کسی که بعدها کمتر نامی از او شنیدیم یا خواندیم). اما برده‌رقصان از یک نام معتبر و مشهور دیگر هم سود می‌برد؛ بهزاد فراهانی در جایگاه گوینده متن. (البته نگارنده چیزی از این مساله به یاد ندارد...) برده‌رقصان در سیاهه بازیگرانش نیز چهره‌هایی را به تماشا گذاشت که کم‌کم به جرگه نام‌آشنایان هنر بازیگری پیوستند؛ از جمله رضا بابک که شاید نخستین باری بود که به چشم نسل ما می‌آمد. فاطمه نقوی و همسرش آتیلا پسیانی که همان زمان هم می‌شد آنها را در «محله بروبیا» و سری بعدش «محله بهداشت» که در راه بود سراغ گرفت. جمشید جهانزاده، رویا تیموریان، مرتضی اردستانی و علیرضا هدایی هم کسانی بودند که در ادامه، کمی تا قسمتی بازیگری در تلویزیون و سینما را جدی گرفتند. منوچهر جهانگیری، مازیار حریری‌فر، عزیز حاتمی، محمدحسن ذکائی و نسیم ایزدی هم دیگر نقش‌آفرینان سریال بودند. *** شاید بیش از هر چیزی نام سریال برای ما عجیب و گنگ بود. با خود می‌گفتیم برده‌رقصان دیگر یعنی چه؟ آیا یعنی برده‌ای که می‌رقصد (برده رقصان؟) اما خب، مجری پخش برنامه کودک و نوجوان که نمی‌گوید برده رقصان... او همیشه و قبل از شروع هر قسمت، سریال را «برده‌رقصان» می‌نامد. سرانجام نزد پدرم که دستی در نویسندگی و شعر دارد می‌روم و می‌گویم: «بابا! برده‌رقصان یعنی چی؟» می‌گوید: «یعنی کسی که برده‌ها را می‌رقصانَد...» کمی که از داستان برایم روشن می‌شود تازه به علت نامگذاری سریال (و در اصل کتاب داستانی که منبع اصلی است) پی می‌برم. ماجرا از این قرار است که سیاهپوستان بخت‌برگشته‌ای که از قاره سیاه برای بردگی مادام‌العمر به قاره جدید منتقل می‌شوند (توسط کشتی یا هر وسیله نقلیه دیگری)، با آگاهی از سرنوشت شوم خود و ضمن این‌که به‌صورت غریزی دچار افسردگی ناشی از دوری از موطن و خانواده و رنج سفر می‌شوند، می‌کوشند به نوعی خودکشی یک‌دفعه‌ای (مانند پریدن ناگهانی در دریا و طعمه امواج یا کوسه‌ها شدن) و تدریجی دست پیدا کنند تا به این ترتیب تا حدی هم که شده سرنوشت خود را در دست گیرند یا تیغ آن را کُند کنند. استثمارگران آنها نیز مثلا در مقام مقابله با این پدیده (که خود طنز تلخ عمیقی را رقم می‌زند) از هر وسیله‌ای سود می‌برند. از جمله غل و زنجیرهای محکمی که امکان فرار یا خودکشی آنی را از بردگان سلب می‌کند و دیگری هم که به نام و مضمون برده‌رقصان مربوط می‌شود، رقصاندن اجباری برده‌ها توسط یک نوازنده کم‌سن و سال به نام جسی است. او که به سفارش مادر از عمه آگاتا، تنها خویشاوند پدری‌اش چند عدد شمع قرض گرفته، در راه برگشت به خانه توسط دزدان دریایی و برده‌فروشان بیهوش و دزدیده می‌شود. جسی پس از هوشیاری، خود را در کشتی حمل برده‌ها می‌یابد و این‌گونه، سفر سخت و تحقیرآمیز دریایی‌اش را همراه با مشکلات فراوان تجربه می‌کند... در سریال می‌بینیم که جسی هم نوجوان سفیدپوستی است که چونان سیاهپوستانی که به جبر و دست ‌و پا بسته از دوردست می‌آیند، در میهن خود به بردگی ‌کشیده می‌شود، آن هم فقط به‌دلیل مهارتی که در نوازندگی سازش (فلوت؟) دارد و قادر است بردگان را به رقص بیاورد. طنز تلخ قصه هم اینجاست که سفیدپوستان ینگه‌دنیا با به اسارت بردن دیگران به بهانه رنگ پوست آنها در اصل، خود را به بردگی کشیده‌اند (فرجامش را هم همه‌گونه دیدیم، از لغو قانون بردگی توسط لینکلن تا امروز که به‌هر حال فردی سیاهپوست بر بالاترین مقام سیاسی آمریکا تکیه زده است...). جسی هم در این میانه، می‌خواهد بردگان را سرپا نگه ‌دارد تا سرحال‌تر و راضی‌تر به سوی سرنوشت ناخواسته‌شان یعنی راهی شدن به سرزمینی که کمترین حقوق انسانی را برای آنها قائل است رهسپار شوند! همه به وقت رویارو شدن با غم‌ها و دردها گریه می‌کنند و دست‌کم افسرده می‌شوند و برده‌ها باید از این مساله خوشحال هم باشند و به رقص بیایند! (در یکی از نوبت‌های انتشار کتاب هم دیدیم که طرح زیبای روی جلد، غل ‌و زنجیری را به نمایش گذاشته که به نوعی در حال رقصیدن یا چرخیدن است) آن سال‌ها خیلی روی مسائل و در اصل، مصائب (بیشتر) سیاهپوستان و (کمتر) سرخ‌پوستان مانور داده می‌شد تا به این بهانه، هم شعارهای روز مرور شوند و هم به هر حال مسائل انسانی از نظرها بگذرند. شاهدم نیز دو برنامه تلویزیونی (ترکیبی) «سرخپوستان آمریکا» و «سیاهپوستان آمریکا» بود که در یکی از قسمت‌های همین سلسله نوشته به طور مفصل به هر دو پرداختیم. تولید برده‌رقصان در تلویزیون رسمی نیز دقیقا به موازات نزدیک شدن به هدف‌هایی بود که درخصوص آن دو برنامه ترکیبی پربیننده طراحی شده بودند. *** خانم پائولا فاکس، معلمی اهل آمریکای لاتین و نویسنده آثاری مثل شخصیت‌های ناامید، جزیره میمون‌ها، باد غربی، دهکده‌ای کنار دریا و قصه‌ای برای پیشکار است که کتاب برد‌ه‌رقصان جزو آثار مشهور او به شمار می‌رود و سال 1973 برنده جایزه هانس کریستن آندرسن و سال 1974 نیز برنده مدال نیوبری شد. او البته جایزه‌هایی را برای دیگر آثارش نیز دریافت کرده است. *** جسی در بازار شهرش در حال نوازندگی است. رهگذری مرموز (با بازی مرتضی اردستانی هنرمند پرکار آن سال‌ها که مدت‌هاست به سایه خزیده و امیدواریم خوب و خوش و خرم باشد) به او دو سکه می‌دهد که یک آهنگ نظامی بنوازد، جسی هم مشتاقانه در قبال چنین پولی حرف او را گوش می‌کند... اینها می‌گذرد تا این‌که جسی ربوده می‌شود و یکی از ربایندگان (همان رهگذر؛ مرتضی اردستانی) از جسی می‌خواهد که قیافه او را به یاد بیاورد. وقتی جسی اظهار بی‌اطلاعی می‌کند، مرد که حالا معلوم می‌شود جزو تاجران برده یا همدستان آنهاست با تعجب از جسی می‌پرسد: «چطور منو یادت نمی‌یاد؟! بهت دو سکه دادم که برام یه آهنگ نظامی بزنی...» شاید این قسمت از برده‌رقصان را به این دلیل به این خوبی در یاد دارم که پیش از شروع پخش سریال، بارها به صورت «پیش‌پرده» (عنوانی که آن سال‌ها برای قالب تبلیغ‌های کوتاه‌مدت فیلم‌ها و سریال‌هایی که قرار بود در آینده نزدیک به نمایش دربیایند به کار می‌بردیم) دیدم. یادش به خیر... علی شیرازی - قاب کوچک (ضمیمه شنبه - روزنامه جام جم)


تاریخ انتشار : دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 12:14 | شماره خبر : 2067673290970448992 تعداد بازدید: 0





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن