واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرگ فانتزينمايش "سوکاريس" که مدتي است در کارگاه نمايش تئاترشهر به صحنه رفته، اثري کمدي درباره مرگ است. نمايش با فضايي فانتزي و دو پاره تلاش دارد چهرهاي متفاوت از اسطوره را نشان دهد.
"سوکاريس" داستان سادهاي را درباره نويسندهاي ورشکسته روايت ميکند مردي که خود را يک نويسنده معروف ميپندارد و اين خود انگيزهاي شده براي سر کيسه کردن همه! مثلاً رمان صد سال تنهايي گابريل گارسيا مارکز را به ناشري سپرده که تنها او و کارشناسانش از هويت چنين رماني بياطلاع بودهاند. اين مرد متقلب پول کلاني را از ناشر گرفته و حالا همه حشر و نشرش هوسآلود و دروغين است. او همه را سرکيسه ميکند تا يکي از قهرمانان رمانهايش شوند. که اين مسئله باعث ميشود تا در موقعيتهاي سخت و دشواري قرار گيرد و در پي خلق اثري جاودانه و جهاني تصميم بگيرد با سوکاريس الهه مرگ ملاقات کند تا او نورمن را از دنياي پوشالي نجات دهد. او حتي از دروغ به نامزدش ابايي ندارد و براي حفظ اين زندگي دست به هر کاري مي زند و با زيبا جلوه دادن زن صاحبخانه (که اينطور نيست) با احساسات زنش بازي مي کند. اين زن، مرد متقلب را از زنجير(ناشر با وسائل به ظاهر شکنجه وارد اين خانه ميشود و مرد را براي فروش کتاب ديگران در کمد به زنجير ميکشد) باز ميکند و طبق قرارشان از او ميخواهد هم اينک و براي انجام عقد و عروسي به محضر بروند. زن تا فردا صبح به مرد متقلب براي دادن جواب مثبت فرصت ميدهد.مرد آرزوي مرگ ميکند براي گريز از چنگ ناشر و زن صاحبخانه! سوکاريس يا فرشته مرگ در يونان باستان به داد او ميرسد. او در زمان شليک گلوله ميآيد تا روح مرد را با خود ببرد. اما مرد متقلب هنوز به دنبال راه نجات است تا بلکه همچنان زندگي کند. در عين حال انتظار دارد که در صورت رفتن، سر از بهشت درآورد بيخبر از اين که جايش فقط در جهنم است.حرکت ميان واقعيت و خيالنمايش سوکاريس قصد دارد بين واقعيت و خيال حرکت کند نمايش در متن به جاي بايستهاي نميرسد و همه چيز در حد يک نمايش لذتبخش پايان مييابد. اين لذت هم نه ناشي از متن که ناشي از بازي است با اينکه کار مضمون و خصوصاً پايان تلخي دارد، فضايش شاد و ميتوانم بگويم کمدي است. شايد ميشد اين داستان را اساساً غيرکميک در نظر گرفت. نمايش در آغاز مخاطب را با خود به خوبي همراه مي کند و البته اين که نمايش توانسته مخاطب را در شروع با خود همراه سازد قسمتي از نقطه قوت کار و هدايت درست است. قبل و بعد از ورود سوکاريس روي صحنه دو فضاي کاملاً متفاوت وجود دارد. هم در سبک، هم در ريتم و نحوه بازيها يعني نمايش دو بخش کلي و متفاوت در نگاه مي سازد؛ اول از ابتداي نمايش تا ورود سوکاريس و دوم از ورود اين شخصيت تا پايان نمايشتلخيهاي متن و عناصر کميک و شاديهايي که در آن وجود دارد، يک جا کنار هم قرار مي گيرند. البته درست است اگر بتوان نمايش را يک کمدي محض دانست، نبايد در پايان کار با مرگ نورمن و آن تصاوير روبرو ميشديم اما اين تضاد نه تنها به کار لطمه نزده شايد هم به روند آن کمک کرده است. همچنين نحوه شکنجه کردن مرد متقلب نيز يک شوخي بزرگ است و در آن تماشاگر احساس بدي نميبيند. انگار که قرار است همه چيز غير جدي باشد. اما دو صحنه آمدن نامزد و سوکاريس نگاهي غير طنزآميز دارد با توجه به بازي دو بازيگر که مي کوشند صحنه را غير جدي نشان دهند شايد بهتر بود اساسا چند صحنه همانند آن دو صحنه جدي باشد چرا که در نهايت سوکاريس روايت مرگ است هرچند طنز آلود.
سوکاريس کيست؟سوکاريس نام الهه مرگ در يونان باستان است و فضاي متن هم بيشتر به آن بر ميگردد اما اين نکته را بايد گفت که در طراحي لباس ها اينگونه عمل نشده، بلکه با لباس هاي امروزي در اجرا خواسته شده تغييري را در فضا ايجاد کند. از آنجا که جريان نمايش قرار است با بازي پيش برود ديگر نيازي به آن همه نقطههاي رنگي در کف صحنه نيست. يعني ضرورتي ندارد که چشم تماشاگر معطوف به کف صحنه شود. بلکه همه چيز در پيش بردن بازي شکل و اساس نمايشي به خود ميگيرد. حتي آن تابلوي انتزاعي مگسها هم کمکي به بالارفتن غلظت نمايش نميکند و تماشاگر با نگاه به صحنه اصلا ذهنش به سمت سوکاريس و در نهايت روايت مرگ يک نويسنده نمي رود و گاهي هم از فضاي طنز داستان دور مي شود. سوکاريس" در چهارچوب کمديهاي متداول قرار ميگيرد. با اين تفاوت که در آن زرق و برق ظاهري کمي بيشتر است و همچنين جغرافيا و فرهنگ خاصي در آن لحاظ نشده است. نوعي آشناييزدايي با تصوير سوکاريس شده به اين طريق که ما يک خداي يونان باستان که اتفاقاً خداي مرگ هم هست؛ با لباسي امروزي و علايقي عجيب ميبينيم. چرا شخصيت سوکاريس اينگونه تصوير شده نشانه اي که ذهن مخاطب را درگير مي کند. اتفاقاً يک نگاه کليشهاي به مرگ با چهرهاي مخوف و فضايي تاريک آنچه انتظار مي رود اما نمايش نگاه مخاطب به مرگ را عوض مي کند، يعني تماشاچي حس مي کند که حتي مرگ ميتواند چهرهاي دوست داشتني داشته باشد. اين انتخاب هم مي تواند به علت طنز بودن نمايش باشد هم مي تواند ناظر به اين واقعيت باشد که نويسنده و کارگردان مي خواهند مرگ در دنياي امروز را يک عنصر فانتزي نشان بدهند. نمايش سوکاريس قصد دارد بين واقعيت و خيال حرکت کند نمايش در متن به جاي بايستهاي نميرسد و همه چيز در حد يک نمايش لذتبخش پايان مييابداز رئاليسم به خيالقبل و بعد از ورود سوکاريس روي صحنه دو فضاي کاملاً متفاوت وجود دارد. هم در سبک، هم در ريتم و نحوه بازيها يعني نمايش دو بخش کلي و متفاوت در نگاه مي سازد؛ اول از ابتداي نمايش تا ورود سوکاريس و دوم از ورود اين شخصيت تا پايان نمايش. در اين دو بخش رنگ و نور صحنه تغيير ميکند و از يک دنياي رئاليستي که تا قبل از ورود او وجود داشته ما در بخش دوم به يک دنياي کاملاً ذهني و خيالي وارد ميشويم.اين دو فضاي طوري بوجود آمده که تماشاگر با دو نمايش متفاوت روبرو نشود. و تلاش شده است که به شکلي از صحنه اول به صحنه دوم حرکت کند تا به نوعي قابل باور و روان؛ از دنياي اول وارد دنياي دوم بشويم . تماشاگر در طول نمايش با کاري غيررئاليستي روبرو ميشود. چيزي شبيه به کارهاي اخير آتيلا پسياني و امير دژاکام که هر دو کارگرداناني غيررئاليستي هستند.بابک طالقانيبخش سينما و تلويزيون تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]