واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب نويسنده: عباس اسلامي نژاد (نظري بر شعر «رودكي سمرقندي » و «حافظ ») با نگاهي كوتاه ، توصيف بهار از ديدگاه دو شاعر نامدار ايران زمين يعني رودكي پدر شعر فارسي و لسان الغيب حافظ شيرازي در دو دوره مختلف را بازخواني مي كنيم . شاعراني كه از قرن چهارم تا زمان ما بهار را توصيف كرده اند بسيارند ولي در اينجا دو شاعر كه با تفكر و ديدگاه خود بهار را وصف كرده اند انتخاب كرده ام . ابتدا از پدر شعر فارسي رودكي سمرقندي كه بهار را اينگونه توصيف كرده شروع مي كنيم : آمد بهار خرم با رنگ و بوي طيب با صد هزار نزهت و آرايش عجيب شايد كه مرد پير بدين گه جوان شود گيتي بديل يافت شباب از پي مشيب چرخ بزرگوار يكي لشگري بكرد لشگرش ابر تيره و باد صبا نقيب نقاط برق روشن و تندرش طبل زن ديدم هزار خيل و نديدم چنين مهيب آن ابر بين كه گريد چون مرد سوگوار و آن رعد بين كه نالد چون عاشق كئيب يك چند روزگار جهان دردمند بود به شد كه يافت بوي سمن را دوا طبيب باران مشكبوي بباريد نو بنو وز برف بركشيد يكي حله قصيب كنجي كه برف پيش همي داشت گل گرفت هر جو يكي كه خشك همي بود شد رطيب تندر ميان دشت همي باد بردمد برق از ميان ابر همي بركشد قضيب لاله ميان كشت بخندد همي ز دور چون پنجه عروس به حنا شده خضيب بلبل همي بخواند در شاخسار بيد سار از درخت سرو مرا ورا شده مجيب صلصل بسرو بن بر با نغمه كهن بلبل بشاخ گل بر با لحنك غريب اكنون خوريده باده و اكنون زييد شاد اكنون برد نصيب حبيب از بر حبيب هر چند نوبهار جهانست به چشم خوب ديدار خواجه خوبتر آن مهتر حسيب بطوري كه مشاهده مي شود رودكي بهار را در قالب شعر زمان خود، يعني «قصيده » سروده است . شعر رودكي شعري است شاد، توصيفي و برون گرا كه فقط به جنبه هاي عيني و بيروني بهار پرداخته است . از نظر تفكر و انديشه ، شعري است واقع گرا كه با توجه به اوضاع اجتماعي قرن چهارم و پنجم با ديد اشرافي به اين مناسبت مي نگرد و در آن لغاتي طيب ، عجيب ، مثيب ، نقيب و... آمده است . تشبهات آن از نوع محسوس به محسوس است ؛ يعني يك چيز عيني بيروني با يك چيز عيني بيروني مانند شده است . مي گويد بهار خرم و شاد با صد رنگ و بوي خوش همراه با هزاران پاكيزگي و نيكويي و آرايش عجيب آمد. دلايل توصيف بهار بدين گونه است كه اولا روحيه ايرانيان كهن شاد بوده و ديگر اينكه شاعر در رفاه اقتصادي و آرامش سياسي در زمان ساسانيان و تا حدي دوره غزنويان بسر مي برده است و خود نيز از رهگذر دريافت صله از حاكمان وقت ، از روزگاري مرفه و متنعم برخوردار بوده و با بزرگان دربار ساماني رفت و آمد داشته است . شعر او در حقيقت گونه يي شعر رئاليستي با چاشني نشاط و شادي است و اوضاع و احوال زمان و محيط زندگي خود و مردم زمان خود را نيز بر همين اساس در اشعار خود بازتابانده است ، اما حافظ بهار را به گونه يي ديگر و از منظر فكري خود اينگونه بيان مي كند: به عزم توبه سحر گفتم استخاره كنم بهار توبه شكن مي رسد چه چاره كنم سخن درست بگويم نمي توانم ديد كه مي خورند حريفان و من نظاره كنم به دور لاله دماغ مرا علاج كنيد گر از ميانه بزم طرب كناره كنم ز روي دوست ، مرا چون گل مراد شكفت حواله سر دشمن به سنگ خاره كنم به تخت گل بنشانم بتي چو سلطاني ز سنبل و سمنش ساز طوق و ياره كنم گداي ميكده ام ليك وقت مستي بين كه ناز بر فلك و حكم بر ستاره كنم چو غنچه با لب خندان به ياد مجلس شاه پياله گيرم و از شوق جامه پاره كنم مرا كه نيست ره و رسم لقمه پرهيزي چرا ملامت رند شرابخواره كنم ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ به بانگ بربط و ني رازش آشكاره كنم حافظ رسيدن بهار و تحول طبيعت را دستمايه قرار مي دهد تا از رهگذر توصيف آن ، انتقادهاي اجتماعي خود را در كيفيتي لطيف و رندانه مطرح كند. چرا كه توبه امر خيري است و نياز به استخاره ندارد و اصولا تضاد بين عزم و استخاره موجد طنز است . بطور كلي سراسر اين غزل طنزآميز است . براي توبه كه در سنت واجب است (= و توبه بر جميع مومنان فريضه است ) و در عرف ممدوح شمرده مي شود. مي خواهد استخاره كند؛ در ابيات ديگر هم اين طنز روح پرور احساس مي شود. در بيت دوم مي گويد: راستش را بگويم نمي توانم ببينم كه ديگران باده بخورند و من تماشا كنم ، در بيت بعد مي گويد: اگر در چنين شرايطي (در بهار و عهد روييدن لاله ها) از بزم طرب كناره جويي كردم مطمئن باشيد كه اختلال حواس پيدا كرده ام و بايد مغز مرا معالجه كنيد. در بيت بعد مي گويد: اين يك لاقبايي و بي منصبي و جاهي مرا در حال هوشياري مبين ، چرا كه در حال مستي بر فلك ناز و بر ستاره حكومت مي كنم كه يادآور گنج در آستين و كيسه تهي و «خرابم كن و گنج حكمت ببين » است . بهار توبه شكن يعني بهاري كه توبه پرهيزكاران ، از باده خواري را مي شكند، دلايل و اسباب توبه شكني بهار فراوان است . از هر دري خوش و صحبت باغ و بهار هنگامه مي و مطرب و كشيده شدن دل به طرف چمن و... بطوري كه مشاهده مي كنيد ابيات تا آخر بيانگر اين است كه باده شاد مي كند انسان را از ملول و انسان اگر بخواهد ملول نباشد نبايد پنهان باده بنوشد بلكه بايد به بانگ بربط و ني باده خواري كند. در اين صورت راز باده نوشي او آشكار مي شود و اين مستلزم گرفتاري و ملول شدن است . به عبارت ديگر رازي كه بانگ بربط و ني كه از مقدمات شادي است آشكار خواهد شد اين است كه حافظ از باده خوردن پنهان ملول است پس از اين شادي خود موجد ملول شدن خواهد بود. اين غزل هم غنايي است اما عاشقانه صرف نيست بلكه مضامين عارفانه هم دارد يعني قهرمان غزل او هم در زمين است و هم در آسمان . در معناي غزل حافظ دو نظريه است ، غالبا معتقدند كه بين ابيات ربطي نيست و از اين رو با توجه به محور افقي (ابيات به صورت مجزا) هر بيتي معنايي دارد (عرفاني ، عاشقانه ) برخي هم كه در اقليت هستند معتقدند كه بين ابيات رابطه هست (هر چند ظريف و هنري ). از اين رو با توجه به محور عمودي شعر يك معني اصلي دارد و مقداري معاني و مضامين ضمني و فرعي (عرفاني عاشقانه ). به نظر مي رسد كه يك اثر هنري نمي تواند بدون محور عمودي معنايي داشته باشد و هر جمله يا هر بيت آن سازي جداگانه بزند. منبع: www.magiran.com نقل از كتاب لحظه ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh /ع
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4785]