تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان را پا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798018574




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خانواده اولین شهید غواص شناسایی شده در ماه عسل


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
خانواده اولین شهید غواص شناسایی شده در ماه عسل

ماه عسل


شناسهٔ خبر: 2854469 - چهارشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۴ - ۱۷:۰۵
مجله مهر > دیگر رسانه ها

احسان علیخانی در قرار بیستم ماه عسل بار دیگر در مقابل قهرمانانی نشست که نظیرشان را فقط در میان هم‌تباران‌شان می‌توان یافت. مجله مهر – پریناز فروزان: علیخانی ضمن عرض تسلیت شهادت امیرالمؤمنین علی(ع) و آرزوی استجابت دعا در شب‌های قدر مخاطبان همیشگی‌اش را به تماشای قرار بیستم ماه عسل دعوت کرد. وی گفت: موضوعی را در برنامه اول ماه رمضان مطرح کردیم که مدت زیادی هم ازش نمی‌گذرد. ماجرای آشنایی است برای مردمان این سرزمین، اما به خاطرش غوغایی به پا شد و یک حال عجیب و متفاوت در تمام نقاط سرزمین‌مان ایجاد کرد و خدا را شکر می‌کنیم که در شب شهادت حضرت امیر(ع) و شب قدر قسمت و نصیب ما شد که به این موضوع بپردازیم و آدم‌هایی که از جنس شما هستند روی این صندلی بنشینند. وی در پایان از تمام کسانی که کمک کردند تا این اتفاق برای اولین بار در قاب ماه عسل بیافتد تشکر کرد و با تأکید بر اهمیت موضوع برنامه روز گذشته ماه عسل، بداخلاقی که می‌تواند فاجعه بیافریند، مخاطبینش را دعوت کرد تا به تماشای ناگفته‌های قصه مهمان دیروزش بنشینند.حمایت از کودکانی شبیه عقیلعلیخانی بعد از پخش آیتم پشت صحنه خبر از یک تصمیم و رجزخوانی داد که قرار است اهتمام به آن تا عید فطر اتفاق بزرگی را رقم بزند. وی با تأکید بر توصیه امیرالمؤمنین به حمایت از ایتام اعلام کرد: که کودکان بسیاری شبیه عقیل قهرمان ۸ ساله ماه عسل، در اطراف ما زندگی می‌کنند؛ که یا به علت ناتوانی، معلولیت و یا به دلایلی نظیر زندانی بودن والدین‌شان بی‌سرپرست و نیازمند کمک محسوب می‌شوند. وی افزود: ۲۷۰ هزار کودک شبیه عقیل در تمام کشور شناسایی شده‌اند. که هرکس خواهان حمایت مالی از این کودکان است می‌تواند به طور مستقیم با آن کودک در تماس باشد و از شرایط و وضعیت او اطلاع پیدا کند. وی وعده داد که به زودی راه‌های ارتباطی برای اعلام آمادگی در خصوص این قضیه از طریق ماه عسل اعلام خواهد شد.قهرمانانی که حماسه آفریدندوی با تأکید بر اهمیت حماسه‌ای که غواصان شهید رقم زدند که توانست هر انسانی از هر قشر و رنگ و تبار را در جامعه همراه خود کند، وارد کهکشان ماه عسل شد و به گفتگو با ستارگان گمنامی نشست که از خود گذشتند و حماسه آفریدند. آقای دلبریان متولد سال ۴۴ و آقای صادق‌زاده متولد سال ۴۹ از هم‌رزمان شهدای غواص مظلوم و مهمان علیخانی بودند. علیخانی از مهمانانش خواست تا از روزی که عملیات کربلای ۴ رقم خورد و حوادث آن روز بگویند. آقای دلبریان با یادی از تمام جانبازانی که در بستر هستند و به ویژه جانبازان اعصاب و روان با لهجه شیرین مشهدی، در یک جمله از بزرگی ایثار و شجاعت غواصان جنگ گفت: اوج جنگ ما غواصی است و مظلوم‌ترین شهدای جنگ غواصان هستند. روایت هم داریم شهیدی که در آب به شهادت برسد چند برابر ثواب خواهد کرد. تصور کنید یک نفر شناور داخل آب به قصد دفاع، اسلحه و نارنجک به خود بسته و می‌خواهد به جنگ نیرویی برود که در ساحل است، زیر پایش محکم و عقبه‌اش خشکی است. پشت سنگر بتونی نشسته و تیربارش را رو به آب گرفته و رو به رویش سیم خاردار و میدان مین قرار دارد. این افراد با پول جذب نمی‌شدند، پتانسیل‌هایی داشتند که در وجود دیگران نبود. و همه نمی‌آمدند، یک عده به جبهه می‌آمدند اما عضو گردان رزمی نمی‌شدند، اگر وارد گردان رزمی می‌شدند تیربارچی نمی‌شدند، بودند کسانی که تخریب‌چی می‌شدند اما وارد اطلاعات عملیات نمی‌شدند، همه آنهایی هم که عضو اطلاعات عملیات بودند غواص نمی‌شدند. غواصی فتح اوج قله‌ها در جنگ بود.یکی مرد جنگی به از صد هزارآقای دلبریان که در سن ۲۰ سالگی مسئول آموزش گردان غواصی یاسین بود گفت: زمانی که دشمن در پشت رودخانه‌ها پناه گرفته بود و از دور سد معبر می‌کرد، گردان غواصی یاسین برای یک مأموریت تشکیل شد. گردانی که برای تعقیب و گوش‌مالی دادن به دشمن تمرین‌می‌کرد، تربیت و آماده می‌شد. به همین دلیل نیروی تخریب‌چیِ خط شکنِ اطلاعات عملیات باید در آب آموزش می‌دید. وی افزود: از هزار نفر ۱۰۰ نفر را جذب گردان غواصی می‌کردیم و این تعداد هم به مرور ریزش داشت و به ۵۰ نفر می‌رسید؛ و باز چند روز که داخل آب می‌رفتند، مریض و ضعیف می‌شدند و دوام نمی‌آوردند در نهایت ۳۰ نفر از هزار نفر به عنوان غواص باقی می‌ماند. اما یکی مرد جنگی به از صد هزار... آنهایی برای غواصی پیش‌قدم می‌شدند که عاشق بودند. سن و سال هم نمی‌شناخت.آنها که درد را قورت دادند...آقای صادق‌زاده از اهالی اصفهان، که به هنگام عملیات کربلای ۴، ۱۶ سال داشت و غواص خط شکن بود، این عملیات را نقطه عطف جنگ دانست. وی شب عملیات را این گونه تصویر کرد: تمام غواصان در آب بودند. فرمانده گروهان با اشاره به ام‌الرصاص گفت: آنجا قتل‌گاه شما است. هرکس به آن طرف آب برسد برنخواهد گشت. یا همه شما امشب شهید و یا فردا زخمی و اسیر می‌شوید. یک ساعت دیگر اینجا جهنم می‌شود، نه پشتیبانی می‌رسد و نه مهمات. هرکس آن سوی آب منتظری دارد برگردد. اما این عملیات باید انجام شود. هیچ کس نرفت. همه ماندند. وقتی می‌خواستیم برویم حاج حسین خرازی، حاج احمد موسوی، فرمانده گردان روی دژ ایستاده بودند. معلوم بود که زار می‌زدند که چطور این بچه‌های غواص مثل گل‌های پرپر داخل تنوره شب رفتند و تمام شدند. یک طناب وسط گروهان بود که غواص‌ها پراکنده نشوند، چون سرعت امواج رودخانه ۶۰ کیلومتر در ساعت بود. به نزدیکی جزیره که رسیدیم یک خمپاره به این طناب خورد و پاره شد. به ما آموزش داده بودند که اگر در آب ترکش یا تیر خوردی... آقای دلبریان ادامه داد: باید درد را قورت می‌دادند. چون امکان برگشتن به عقب وجود نداشت.قران جانم را حفظ کردآقای صادق‌زاده افزود: از هر طرف در احاطه دشمن قرار داشتیم. باید خود را به ساحل می‌رساندیم تا خط دشمن را بشکنیم. به آن طرف آب رسیدیم. سرمان را که از آب بیرون کردیم با یک جهنم مواجه شدیم. همه بعثی‌ها تمام سلاح‌های خود را روی ما نشانه گرفتند. بچه‌ها یکی یکی شهید شدند. شهید فشارکی و دیگر شهدا مقابل چشمان ما مثل گل پرپر شدند. فرمانده دسته، شهید نقنه‌ای که دید یکی یکی بچه‌ها شهید می‌شوند به یکی از بچه‌ها گفت: قلاب بگیر... و خودش را روی سیم خاردار پرت کرد. به بچه‌ها دستور می‌داد رد بشوید، خط باید شکسته بشود. معبر باز شد، شهید نقنه‌ای را آرام پایین آوردیم. زیپ لباس غواصی‌اش را باز کرد نگاه دردآلودی کرد و گفت نیروها نباید از این موضوع چیزی بدانند. اسلحه را گرفت و مثل یک کوه در آب حرکت می‌کرد، آن هم در شرایطی که در سرمای زمستان ۶۵ روی سیم خاردار افتاده بود و تمام چشم و صورتش زخمی بود. وارد عملیات شدیم. من و شهید نقنه‌ای و یک نفر دیگر در نوک پیکان عملیات بودیم. حوالی ساعت ۲ نیمه‌شب به ما گفتند عقب‌نشینی کنید. ۴ کیلومتر تا آنجا شنا کرده بودیم. نقنه‌ای گفت: اگر به عقب برگردیم با تانک‌های‌شان از روی بچه‌ها رد می‌شوند. من قبل از آن در آب تیر خورده بودم. و آنجا هم دوباره ما را به رگبار بستند و از چند ناحیه مجروح شدیم. فردای آن روز اسیرمان کردند. قرآنم را از جیبم بیرون آوردم. یکی از عراقی‌ها فهمید که من مسلمان و شیعه‌ام، رفت تا برایم آب بیاورد. در همین فاصله یک نفر آمد و تیر خلاص به بچه‌ها می‌زد. به من که رسید مطمئن شدم من را هم می‌کشد. گفتم انا لله و انا الیه راجعون، شلیک کرد اما گلوله نداشت. می‌خواست خشابش را عوض کند در همین زمان آن سرباز رسید و گفت او مسلمان است، او را نکش. آنها اطلاعات نادرستی درباره ما داشتند، تصور می‌کردند که ما مجوس هستیم.راز دفن غواصان زندهاسرا را با خود به اردوگاه بردند. اسرایی که مانند من مجروح بودند با استفاده از یک پتو می‌کشیدند و بعد روی زمین پرت می‌کردند و بعد پتو را کشیدند و ما را در یک حیاط خاکی انداختند. مجروحین دو دسته بودند. کسانی که می‌توانستند راه بروند که دست‌شان را از پشت می‌بستند و کسانی که مانند من نمی‌توانستند راه بروند و دست‌شان را از جلو می‌بستند. بستن دست کسی که مجروح است خیلی دردناک است. بچه‌ها ابتدا قوی بودند، خودشان را حفظ می‌کردند و می‌نشستند اما آرام آرام از حال می‌رفتند و روی زمین دراز به خواب و یا بی‌هوشی می‌رفتند. تنها معیار بعثی‌ها برای زنده بودن بچه‌ها بعد از دو سه ساعت این بود که به آنها لگد می‌زدند هرکس تکان می‌خورد، ازدید آنها زنده بود و اگر، تکان نمی‌خورد، بی‌هوش و یا بیمار بود او را مرده تلقی می‌کردند. هرچه ما می‌گفتیم که اینها زنده‌اند فایده‌ای نداشت. در نهایت آنها را عقب یک تویوتا سوار می‌کردند و بعد در فاصله‌ای دورتر در یک گور دسته‌جمعی دفن می‌کردند. این شهدای غواص به همین صورت زنده به گور شدند. بی‌خوابی برای زنده ماندن روز دوم مجروحانی که توان راه رفتن نداشتند را از آنهایی که می‌توانستند راه بروند جدا کردند و گوشه‌ای انداختند تا بمیرند و آنها را نیز دفن کنند. من هم در این گروه بودم. در طول این سه روز، نه پانسمانی، نه آبی، فقط گاهی پارچه‌ای را که تر کرده بودند روی لبان‌مان می‌گذاشتند. به بچه‌ها می‌گفتم اگر بخوابید دفن‌تان می‌کنند و تمام این سه روز تلاش کردم تا نخوابم و کسی به خواب نرود. بعد از سه روز یک بنز تک آمد و مانند ماشینی که مصالح خالی می‌کند بارش را بالا زد و بچه‌های غواص شهید و مجروح را روی زمین ریخت و رفت. آنهایی که سالم بودند خوشان را به حیاط رساندند و حدود ۸ نفر از ساعت ۱۰ صبح تا ۵ بعد از ظهر همان‌جا ماندند. و عصر دوباره آنها را با تویوتا جهت دفن بردند. اگر الان پیکر غواص شهیدی را ببینید که دستش از پشت بسته باشد سالم بوده و اگر از جلو بسته باشد مجروح بوده و نمی‌توانسته راه برود.اسرا مظلومانه شکنجه شدند۳۲ نفر از ما به مدت ۷ روز در یک بیمارستان بودیم، با یک سرنگ و سوزن به همه ما دارو تزریق می‌کردند. بعد ما را به غرفه‎هایی که حدود ۶ مترمساحت داشت انتقال دادند. ابتدا در هر غرفه ۵ نفر بودیم که این تعداد بعد از مدتی به ۵۵ نفر رسید. به طوری که همه با هم بلند می‌شدند تا هرکس بتواند سرجایش بنشیند. عده‌ای هم مجبور به ایستادن بودند که به نوبت جای‌مان را عوض می‌کردیم. سه ماه و نیم در این غرفه‌ها بودیم، هر بیست روز یک بار رنگ خورشید را می‌دیدیم و زخم‌هایمان پانسمان می‌شد. بوی تعفن تمام غرفه را پر کرده بود. وی افزود: لازم نیست راجع به شهدا و بچه‌های جنگ درشت‌نمایی کنیم. روایت درست کفایت می‌کند. محمد رضایی از نیروهای آقای دلبریان و از بچه‌های اطلاعات عملیات بود. وقتی هویتش برای بعث فاش شد، او را با کابل تا می‌توانستند زدند. بعد از این که خوب شکنجه شد، محمد را روی شیشه خوردشده خواباندند. سپس روی زخم‌هایش آب‌نمک ریختند و در نهایت یک صابون در دهانش گذاشتند و افسر عراقی به نام عدنان چنان با پایش روی دهان محمد زد که جای پوتینش روی صابون ماند و محمد شهید شد. بعد جسم بی‌جانش را روی سیم خاردار انداختند، عکس گرفتند و گفتند که قصد فرار داشته است.عملیات لو نرفته بودآقای دلبریان در تکمیل صحبت‌های هم‌رزمش گفت: عملیات لو نرفته بود. آن لحظه‌ای که شهید جلیل محدثی در شب عملیات ما را توجیه می‌کرد، عملیات کربلای ۴ اصلا لو رفته نبود. ما باید دشمن را غافل‌گیر می‌کردیم و برای غلبه بر قدرت دشمن از اصل غافل‌گیری استفاده کردیم. شب عملیات فرمانده جلیل محدثی برای توجیه ما و با هدف آماده سازی نیروها گفت: کار خیلی سخت است، راه برگشتی نیست، باید نیرو را آماده می‌کرد که اگر دو تا تیر شلیک شد عقب‌نشینی نکنیم. نیروها باید برای شهادت آماده می‌بودند تا بتوانند ایستادگی کنند. هیچ اجباری برای ماندن هیچ کس نبود. بچه‌ها با عشق ماندند. شب عملیات عین شب عاشورا شده بود. بچه‌ها به دست و پای فرمانده افتاده بودند و می‌گفتند: مگر ما چه کوتاهی کردیم که آقا جلیل ما را کنار گذاشته است؟ چرا فکر می‌کند ما برایش کم می‌گذاریم؟ ما ۳ ماه است که آموزش می‌بینیم. آقای دلبریان در تمام طول صحبتش بغض داشت و اشک می‌ریخت. وی افزود: عملیات به هیچ وجه لو نرفته بود. ولی احتمال لو رفتن عملیات می‌رفت. اما با احتمال که نمی‌شد عملیات را لغو کرد.شناسایی و تحویل پیکر اولین غواص شهید به خانواده‌اشاحسان علیخانی ضمن تشکر از تمام افرادی که در رقم خوردن این اتفاق سهیم بودند مخاطبین ماه عسل را به تماشای آیتم تحویل پیکر شهید سید جلیل میری به خانواده‌اش دعوت کرد. سپس خانواده شهید به جمع مهمانان ماه عسل پیوستند. مادر و همسر گرامی شهید میری اولین کسانی بودند که با علیخانی به گفتگو نشستند. مادر شهید تعریف می‌کرد: ما اهل الموت قزوین هستیم و به صورت ییلاق و قشلاق در قزوین و تنکابن در رفت و آمد هستیم. فرزند اولم سید جلیل در الموت به دنیا آمد. قبل از آنکه من ازدواج کنم یک درویش به پدرم که چوپان بود از آینده ما گفت که خدا به تو پسری می‌دهد که در آینده پس از انقلاب شهید می‌شود. وقتی جلیل ۲۷ ساله بود به جبهه رفت. همسر شهید گفت: سال ۶۰ ازدواج کردیم. از همان اوایل ازدواج برای انجام یک مأموریت کاری به جبهه رفت و وقتی برگشت دیگر نتوانست بماند، و خودش از طریق بسیج برای رفتن اقدام کرد. ابتدا به مدت سه ماه رفت و برگشت. وقتی برگشت گفت برای دیدار شما آمدم و فقط یک هفته می‌مانم و باید برگردم. آن موقع پسرم دو سالش بود و دخترم را باردار بودم. روزی که خواست برود من، مادر و خواهرهایش خیلی گریه کردیم. با ما خداحافظی کرد و رفت و دیگر ندیدمش تا روزی که در سال ۶۵ کیفش را برای‌مان آوردند. مادر تعریف کرد: روزی که جلیل می‌خواست برود من و پدرش مخالف بودیم. ولی جلیل قصد جهاد داشت و گفت اگر هم بگویی نرو ولی من باید بروم. به پدرش گفتم: خون پسر من و تو از خون فرزندان امام حسین(ع) که رنگین‌تر نیست. پدرش موافقت کرد و جلیل خوشحال شد. وقتی که می‌خواست خداحافظی کند، من گریه نکردم ولی آگاه بودم که شهید می‌شود و دیگر او را نمی‌بینم.حس می‌کنم پدر دارمعلاوه بر مادر و همسر شهید برادر، پسر، دختر، خواهر و خواهرزاده شهید هم در صحنه ماه عسل حضور داشتند. برادر شهید که آن روزها فقط ۷ سال داشت از تصویر مبهمی که از چهره برادرش در ذهنش مانده بود گفت و این که نام فرزندش را به یاد برادر شهیدش جلیل گذاشته است. خواهرزاده شهید گفت: من هرگز به عنوان یک جوان نمی‌توانستم این حجم از خوبی و بزرگواری شهید را درک کنم و واقعا باور نمی‌کردم. اما امروز به جرأت می‌توانم بگویم که حساب و حکمت خدا را نمی‌توان تغییر داد. پدر شهید روز ۱۹ ماه رمضان سال ۸۷ فوت کرد و حالا بعد از ۲۹ سال به خاطر تلاش برنامه شما پیکر دایی من دقیقا در روز نوزدهم ماه رمضان تحویل خانواده‌اش شد. من نمی‌توانم تصور کنم که میزان بزرگواری این شهدا تا چه حد بود که همسر و فرزند خود را گذاشتند و برای دفاع از وطن و ناموس به جبهه‌ها رفتند و شهید شدند. دختر و پسر شهید از تمام سال‌هایی که جای خالی پدر را حس می‌کردند گفتند. از این که هیچ حس و درکی نسبت به واژه پدر نداشتند و حالا پیکر مطهر پدرشان برای آنها پناه و دل‌گرمی است. جواد گفت: الان ۴ روز است که معنای پدر داشتن را فهمیده‌ام. پدرم مظلوم بود و گمنام.درخواست مادر شهید از مردم: پایدار خون شهدا باشیمدر ادامه آیتم معراج شهدا پخش شد که مراسم تحویل دادن پیکر مطهر شهید را به خانواده‌اش به تصویر کشید. تصاویر دردناکی که اوج ایثار شهدا و خانواده‌های‌شان را به نمایش گذاشت. مادر شهید سال‌ها نگذاشته کسی اشکش را ببیند و در خفا اشک ریخته بود. تا دختران داغدارش غصه نخورند و دشمنش از دیدن اشک او خوشحال نشود. اما حالا با بازگشت و در آغوش گرفتن پیکر پسر شهیدش آرام اشک ریخت و دلی سبک کرد. بعد از پخش آیتم مادر شهید از شجاعت پسرش گفت. از غیرتی که به خاطر ناموس و شرف به جنگ دشمن رفت. از دلاوری که مردانه جنگید و مظلومانه شهید شد. وی در لحظه‌های منتهی به افطار برای فرج امام زمان دعا کرد و گفت: انشاءالله که پایدار خون شهدا باشید. دین‌تان برقرار باشد و سلامت باشید.جهان قعر خواب بدی رفته است...احسان علیخانی به هنگام خروج از قاب ماه عسل با تکرار دکلمه علیرضا آذر گفت: جهان قعر خواب بدی رفته است، به جای جهان هم تو احیا بگیر... خدا را هزار بار شکر می‌کنیم که حداقل افتخار داشتیم در این ماه این خانواده را تماشا کنیم و این خبر را به عنوان اولین شهید شناسایی‌شده غواص و شهدای خط شکن به شما و خانواده شهید اعلام کنیم. شب قدر و شب شهادت امیرالمؤمنین است. آن صراط مستقیم و آن جاده خود علی (ع) است. ماهتون عسل 









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن