تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829128771




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

محمد نادری: استرس داشتم، همسر فقیه نصیری شوم!


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها: داستان اولین باری كه عاشق شدم...
محمد نادری: استرس داشتم، همسر فقیه نصیری شوم!




محمد نادری نمونه فردی است كه پاداش سال‌ها تلاشش را در عرصه بازیگری، تئاتر و نویسندگی با بازی در سریال «شمعدونی» گرفته است.






برترین مجله اینترنتی ایران

مجله زندگی ایده آل: اگر به مسیری كه در آن قدم گذاشتی باور داشته باشی، روزی فرا خواهد رسید كه مزد دشواری‌ها و سختی‌هایت را می‌گیری و در جایگاهی قرار می‌گیری كه استحقاق آن را داری. محمد نادری نمونه فردی است كه پاداش سال‌ها تلاشش را در عرصه بازیگری، تئاتر و نویسندگی با بازی در سریال «شمعدونی» گرفته است، بسیاری وقتی بازی او را در قسمت‌های ابتدایی سریال دیدند تصور نمی‌كردند این بازیگر تازه‌وارد بتواند با نقش هوشنگ مظاهری تا این حد بدرخشد. هر چند محمد نادری به لحاظ ظاهری و رفتاری با هوشنگ مظاهری تفاوت‌های زیادی دارد و حتی به لحاظ سنی و جنس زندگی با او متفاوت است اما بعد از این سریال سعی كرده این كاراكتر را چندان از خودش دور نكند و مانند هوشنگ، كودك درونش را زنده نگه دارد، همانند او زندگی را از دریچه خوش‌بینی نگاه كند، در مقابل مشكلات لبخند بزند و به خوردن یك لیوان آب هویج خنك فكر كند. نادری می‌گوید گاهی منطق آب هویجی می‌تواند بسیار گره‌گشاتر باشد. او معتقد است ما بیش از اندازه مسائل را بزرگ می‌كنیم.

برای اینكه همسر آتنه فقیه نصیری شوم استرس داشتم

وقتی متوجه شدم در سریال «شمعدونی»نقش همسر آتنه فقیه نصیری را بازی می‌كنم دچار استرس شدم چراكه ایشان یكی از بهترین بازیگرهای ایران به‌شمار می‌روند و از سابقه درخشانی در این عرصه برخوردارند ضمن اینكه وقتی چهارده، پانزده ساله بودم سریال «خاله سارا» با بازی خانم نصیری از تلویزیون پخش می‌شد و من هم با علاقه خاصی بازی‌شان را دنبال می‌كردم به همین خاطر برای من راحت نبود كه بخواهم نقش همسر ایشان را بازی كنم و برای كنارشان قرار گرفتن استرس داشتم اما خانم نصیری به قدری برخورد حرفه‌ای و خوبی داشتند و بزرگوارانه به من اعتمادبه‌نفس دادند كه خیلی زود توانستم خودم را در این قالب پیدا كنم و بدون استرس در مقابل ایشان قرار گرفتم.


محمد نادری، پدیده جدید تلویزیون در گفت‌وگوی اختصاصی با ایده‌آل از مهم‌ترین اتفاقات زندگی‌اش می‌گوید



نقشی كه از من 15 سال بزرگتر است

 هوشنگ مظاهری به لحاظ سنی حداقل 15 سال از من بزرگتر است، ضمن اینكه ما به لحاظ شرایط زندگی با یكدیگر تفاوت زیادی داریم چراكه او ازدواج كرده و صاحب دو فرزند است درحالی‌كه من حتی تجربه ازدواج را هم ندارم، چه برسد به اینكه بچه داشته باشم. از طرفی نقش فرزندانم را امیر كاظمی و ویدا جوان ایفا می‌كردند؛ كسانی كه اختلاف سنی‌ام با آنها بسیار كم بود. به‌طور مثال ویدا تنها دو سال از من كوچكتر است هر چند به لحاظ ظاهری سال‌ها كوچكتر از سن واقعی‌اش نشان می‌دهد. به هر حال همه تلاشم را به كار بستم تا بتوانم خودم را به این نقش نزدیك كنم تا كاراكتر هوشنگ مظاهری برای مخاطب باورپذیر شود.

الگوی من برای رسیدن به هوشنگ مظاهری

 برای رسیدن به كاراكتر هوشنگ مظاهری سعی كردم یك سری الگو‌برداری‌هایی انجام دهم تا این كاراكتر واقعی و باورپذیر از آب در آید، به همین خاطر به اطرافیانم رجوع كردم تا بتوانم از آنها الگو بگیرم. در اقوام‌مان فردی بود كه حس كردم می‌توانم از او برای رسیدن به كاراكتر هوشنگ مظاهری الگو بگیرم. او در این راه به من تا حد زیادی كمك كرد.

هوشنگ مظاهری بودن بد نیست

 یكی از خصلت‌های شیرین هوشنگ مظاهری این است كه كودك درونش هنوز بزرگ نشده و همین موضوع باعث شده در مواجهه با مشكلات و سختی‌ها صرفا به فكر برخورد منطقی نباشد و گاه موضوعات را به شوخی برگزار كند تا از این طریق جو تلطیف شود. این جنس نگاه هوشنگ را سعی كردم بعد از پایان «شمعدونی» هم همراه خودم داشته باشم، رفتار هوشنگ در مواجهه با مشكلات قابل تامل است. هیچ وقت یادم نمی‌رود در سكانسی كه پسر هوشنگ گم شده و از سویی دیگر فردی در خانه آنها سكته كرده به همسرش پیشنهاد می‌دهد با همدیگر آب هویج بخورند و زمانی كه با اعتراض مواجه می‌شود، می‌گوید چه اشكالی دارد در این شرایط این كار را انجام دهند، شاید این موضوع از نظر دیگران نوعی بی‌خیالی تعبیر شود، اما به نظرم حق با هوشنگ است خوردن یك لیوان آب هویج در چنین شرایطی واقعا ایرادی ندارد و باعث می‌شود با تمركز بیشتر مشكل را بررسی كرد، اما ما دوست داریم وقتی در شرایط سخت قرار می‌گیریم همه چیز را به شكل منطقی برگزار كنیم.

منطق آب هویجی

 فكر می‌كنم بد نیست گاهی یاد بگیریم در اوج مشكلات و سختی‌ها یك لیوان آب هویج بخوریم و از منطق آب‌هویجی استفاده كنیم. فكر نكنیم كه باید در مقابل مشكلات صرفا برخورد منطقی داشته باشیم هرچند شخصیت‌هایی مانند هوشنگ مظاهری در جامعه ما جدی گرفته نمی‌شوند، اما به نظرم داشتن چنین دیدگاهی به ما كمك می‌كند كه راحت‌تر با مشكلات برخورد كنیم، به‌طور مثال در یكی از سكانس‌ها می‌بینیم كه هوشنگ ‌مهمانی برای قبولی دخترش تدارك م ی‌بیند اما دخترش قبول  نمی‌شود و آنها به نوعی در مقابل ‌مهمان‌ها سرافكنده می‌شوند ولی او در این موقعیت می‌گوید كه امشب خیلی خوب بود و زمانی كه با اعتراض دیگران مواجه می‌شود پاسخ می‌دهد حداقل امشب دور هم جمع شده‌ایم. این یك نگاه قابل تامل است كه ما در مواجهه با شرایط سخت نباید تنها مشكلات را ببینیم و می‌توانیم نقاط مثبت را هم در نظر بگیرم.

یاد گرفتم به مشكلات بخندم

 طی سال‌های اخیر یاد گرفتم به نوعی به مشكلات بخندم، جرقه این موضوع هم از كلاس سوم ابتدایی در من زده شد. یادم می‌آید روزی دفتر مشقم را با خودم به مدرسه نبرده بودم و مدیر مدرسه حسابی مرا دعوا كرد كه باید مادرم را فردا بیاورم، آن لحظه حسابی ترسیده بودم و گریه می‌كردم، سال‌ها بعد وقتی كلاس دوم راهنمایی بودم روز چهاردهم فروردین مصادف با روز پنج شنبه شد به همین خاطر من و یك سری از همكلاسی‌هایم كه با هم صمیمی بودیم تصمیم گرفتیم بی‌خیال مدرسه رفتن شویم و به سینما برویم غافل از اینكه مادرم با چغلی یكی از بچه‌ها از این ماجرا مطلع می‌شود، به مدرسه می‌رود و ماجرا را با مدیرمان در میان می‌گذارد، مدیرمان هم برای اینكه ما را تنبیه كند من و دوستانم را از صف صدا كرد و با لحن بدی ما را مورد خطاب قرار داد، درآن لحظه به‌شدت ناراحت شدم و تحت تاثیر قرار گرفتم درحالی‌كه داشتم گریه می‌كردم ناگهان یاد روزی افتادم كه مدیرم در كلاس سوم ابتدایی مرا به خاطر نیاوردن دفتر مشق دعوا كرده بود، همانجا با خودم گفتم این مشكل بزرگی نیست چراكه در آن مقطع بزرگترین مشكلم نیاوردن دفتر مشق بود و الان نرفتن به مدرسه است و. . .، پس امروز هم برایم روزی مثل همان ماجرای دفتر مشق خاطره می‌شود و در آینده به آن می‌خندم. همین موضوع باعث شد هروقت در شرایط سختی قرار می‌گیرم یاد دفتر مشقم بیفتم و بدانم كه این مشكلات روزی تبدیل به خاطره می‌شوند و به آنها می‌خندم. با این روحیه راحت‌تر از پس مشكلاتم بر می‌آیم.

شوخ‌طبعی منافاتی با جنتلمن بودن ندارد

 تصور جامعه نسبت به آدم‌های شوخ‌طبع این است كه آنها زندگی را جدی نمی‌گیرند درحالی‌كه به نظرم آدم‌هایی كه شوخی می‌كنند و بلدند كه چطور یك موقعیت غمناك را به موقعیت خوب بدل كنند؛ از نبوغ و استعداد برخوردار بوده و افراد تواناتری هستند. اما ما فكر می‌كنیم آدم‌های جدی، آدم‌های موفق‌تری هستند و زودتر به جایگاه‌های بالای اجتماعی می‌رسند به همین خاطر بچه‌های‌مان را به جدی بودن دعوت می‌كنیم ولی شوخ‌طبعی نه‌تنها منافاتی با جنتلمن بودن ندارد بلكه شما اگر نگاهی به زندگی نوابغ دنیا بیندازید متوجه خواهید شد كه اكثر آنها اهل شوخی و خنده هستند.


محمد نادری، پدیده جدید تلویزیون در گفت‌وگوی اختصاصی با ایده‌آل از مهم‌ترین اتفاقات زندگی‌اش می‌گوید



اولین باری كه عاشق شدم

 یادم است وقتی دبیرستان بودم در اثر سانحه‌ای پایم شكست و چون مراقبت درستی از آن انجام ندادم تا مدت‌ها شل می‌زدم و مجبور بودم با عصا راه بروم. برای پسری در سن و سال نوجوانی راحت نیست كه با عصا در خیابان راه برود. به هر حال شرایط برای من به گونه‌ای پیش رفت كه برای بهبود سلامتی پایم مجبور شدم تن به عمل جراحی بدهم. یادم است وقتی پایم را گچ گرفتند خانم پرستار جوان و خوش‌رویی اولین یادگاری را روی گچ پایم نوشت که «این نیز بگذرد». یادم است همین یادگاری باعث شد تا اولین عشق زندگی‌ام را تجربه كنم و عاشق خانم پرستار شوم. در آن ایام مدام دعا می‌كردم كه شیفت ایشان شود و او كارهای مربوط به مداوایم را انجام دهد.
 
مادرم دنبال كار ثابت برای من است

در دوران مدرسه به‌ویژه دبیرستان درسم خوب بود واز آنجایی كه در رشته تجربی تحصیل می‌كردم همه انتظار داشتند پزشك شوم اما من همه را با انتخاب رشته هنر سورپرایز كردم چون بازیگری و نویسندگی همواره دغدغه من بود و دوست داشتم در این حوزه كار كنم. وقتی موضوع را با مادرم در میان گذاشتم او چندان با این كار موافق نبود و ترجیح می‌داد در رشته دیگری تحصیل كنم اما من تصمیم خودم را گرفته بودم. هرچند بعدها وقتی نتیجه كارم را دید خوشحال شد اما هر از چند گاهی به من می‌گوید محمد این چه كاری است كه مجبوری در خانه بمانی و برای رفتن به سر كار منتظر تلفن دیگران باشی. مادرم خیلی دوست دارد دنبال كار ثابت باشم و بازیگری را به‌عنوان شغل دوم انتخاب كنم. البته به عنوان مادر حق دارد چراكه واقعا حرفه ما از ثبات مالی برخوردار نیست اما كار ثابت با روحیه من سازگاری ندارد.

تعبیر فداكاری

 الان كه به آن روزها فكر می‌كنم با خودم می‌گویم زنان زیادی در جامعه ما هستند كه با شرایطی مشابه مادرم در جوانی مواجه می‌شوند و همسرشان را از دست می‌دهند بسیاری از آنها برای حفظ كانون خانواده‌شان دست به فداكاری می‌زنند و ازدواج نمی‌كنند درحالی‌كه به نظر من آنها نباید این حق را از خودشان بگیرند و با تنهایی به خودشان ظلم كنند. در فرهنگ ما این رفتار زنان بعد از فوت همسران‌شان نوعی رفتار ستایش‌گرانه است و اگر زنی خلاف آن عمل كند به خودخواهی متهم می‌شود درحالی‌كه ما نباید این موضوع را فراموش كنیم كه افراد در درجه اول باید خودشان ر ا دوست داشته باشند و به خودشان ظلم نكنند و اینكه زنی بعد از بیوه شدن دیگر ازدواج نكند نشانه فداكاری او نیست، هر كسی تنها یكبار به دنیا می‌آید و حق خوشبخت شدن را نباید از خودش بگیرد.

 پدرم را در اثر سانحه تصادف از دست دادم

 پدرم را در موشك باران سال 67 و در یك حادثه تلخ رانندگی از دست دادم. در آن مقطع من تنها 10 سالم بود و هیچ تصوری نسبت به مرگ نداشتم. وقتی اطلاع دادند كه پدرم تصادف كرده و به بیمارستان رفته حتی تصور نمی‌كردم چنین اتفاقی رخ داده باشد. زمانی كه به بیمارستان رفتم متوجه وخامت ماجرا شدم اما باز هم تصور نمی‌كردم كه پدرم را از دست داده‌ام تا اینكه یك نفر راهنمایی اشتباهی به مادرم و خانواده‌ام کرد و از آنها خواست برای اینكه من و خواهر و برادرهایم با حقیقت ماجرا آشنا شویم ما را به غسالخانه ببرند تا شاهد غسل پدرم باشیم.

دیدن جنازه بی‌جان پدرم درحالی‌كه مرده‌شور بدون هیچ احساسی در حال شستن او بود برای من در آن سن و سال واقعا تلخ بود و تاثیر بسیار بدی روی روحیه‌ام تا مدت‌ها گذاشت. روانشناسی اشتباه از سوی آن فرد باعث شد كه تصویر من نسبت به مرگ پدرم هیچ‌گاه از ذهنم پاك نشود.

مادرم در 30سالگی با چهار فرزند بیوه شد

در زندگی‌ام به هیچ كسی به اندازه مادرم مدیون نیستم. او وقتی تنها 30سال داشت با چهار فرزند قد و نیم قد بیوه شد و همه جوانی‌اش را به پای من و خواهر و برادرهایم گذاشت تا بدون آنكه آب در دل‌مان تكان بخورد بزرگ شویم درحالی‌كه بسیاری از دختران امروزی در سن و سال او حتی ازدواج هم نكرده‌اند گاهی با خودم می‌گویم او چطور در آن سن و سال از پس مشكلات بر آمد و توانست به بهترین شكل ممكن مسائل را مدیریت كند و در حالی كه شرایط برایش فراهم بود، تن به ازدواج ندهد.

کاشکی اینجوری بمیرم

باید اعتراف كنم كه از مرگ، به ویژه مردن در تنهایی می‌ترسم و دوست دارم در سن بالا در تختخواب و در كمال آرامش و كنار عزیزانم بمیرم. هر چند یك تصور فانتزی هم نسبت به مرگ دارم و آن این است كه با گلوله كشته شوم. شاید این علاقه‌ام تحت تاثیر فیلم «گوزن‌ها» باشد كه در سكانسی بهروز وثوقی می‌گوید: «نمردیم گوله هم خوردیم» به هر حال مرگ با گلوله را به مردن در اثر تصادف یا غرق شدن و. . . ترجیح می‌دهم.

جاي شب و روزمبا هم عوض شده

 بايد اعتراف كنم كه عاشق آرامش و سكوت شبم و همين موضوع باعث شده بيشتر شب‌ها بيدار باشم. شايد اين سبك زندگي براي سلامتي خوب نباشد و باعث بي‌نظمي شود اما واقعيتش اين است آرامشي كه از شب‌ها مي‌گيرم، باعث مي‌شود با تمركز بيشتري به كارهايي مانند كتاب خواندن، نوشتن و فكر كردن بپردازم، شلوغي و سر و صدايي كه در روز وجود دارد، مانع از آن مي‌شود به كارهايم كه معمولا فكري هم هستند، مي‌پردازم.

هر وقت كه خانه هستم و در روز به خلوتم مي‌روم، در مورد نقشي كه قرار است بازي كنم يا متني كه بايد بنويسم، فكر كنم، مادرم صدايم مي‌كند و مي‌گويد محمد بيكار هستي اين كار را انجام بده. وقتي مي‌گويم مادر بيكار نيستم، دارم فكر مي‌كنم، مي‌گويد موقع انجام فلان كار هم مي‌تواني فكر كني. به همين خاطر ترجيح مي‌دهم شب‌ها در حالي كه هيچ يك از اين مسائل وجود ندارد، به كارهايم بپردازم.

نگران بالا رفتن سنم نبودم

بعضي‌ها به من مي‌گفتند بازي در نقشي كه سال‌ها از تو بزرگ‌تر است، در يك كار روتين شبانه ريسك است چرا كه باعث مي‌شود در جواني با نقش يك مرد ميانسال شناخته شوم. برايم هم مثال مي‌زدند كه اين اتفاقات براي استاد جمشيد مشياخي هم رخ داد و او هم در 30سالگي نقش‌هايي كه 20 سال از او بزرگ‌تر بود را باز ي مي‌كرد. با وجود اينكه به همه اين مسائل فكر كردم اما حضور در اين كار برايم به قدري ارزشمند بود كه آن را قبول كردم. به نظرم بازي در اين سريال برايم سكوي پرتاب بود و مي‌دانستم كار كردن با يك تيم حرفه‌اي ارزشمند‌تر از آن است كه صرفا بخواهم با نقش يك جوان به مخاطب شناسانده شوم.


محمد نادری، پدیده جدید تلویزیون در گفت‌وگوی اختصاصی با ایده‌آل از مهم‌ترین اتفاقات زندگی‌اش می‌گوید



وقتي جوگير مي‌شوم

 هوشنگ مظاهري مرد ساده‌ای است كه در خيلي از اوقات جوگير مي‌شود. خيلي علاقه‌مند است كه مشكلات را حل كند ولي معمولا با حركتي كه انجام مي‌دهد معمولا مشكل را بحراني‌تر مي‌كند. يك اصطلاح هم دارد با اين عنوان كه بسپار به من! و معمولا هروقت اين جمله را مي‌گويد، خرابكاري در راه است. خيلي علاقه‌مند است پدري مدرن و با فرزندانش همراه باشد. حرف و خواسته‌هاي آنها را بفهمد و پا به پاي آنها پيش برود ولي باز هم آنچه بايد اتفاق نمي‌افتد.

چاقي‌ام را براي شمعدوني نگه داشتم

پيش از سريال «شمعدوني» به‌شدت درگير كار نويسندگي بودم؛ همين موضوع باعث شده بود زمان زيادي را بدون داشتن تحرك مدام پشت ميز بنشينم به همين خاطر چند كيلويي اضافه وزن پيدا كرده بودم. وقتي به گروه «شمعدوني» اضافه شدم آنها از من خواستند كه اين اضافه وزنم را حفظ كنم چرا كه باعث مي‌شود مسن‌تر نشان داده شوم و به نوعي اين چاقي در خدمت باورپذيري كاراكتر هوشنگ مظاهري بود من هم اين موضوع را پذيرفتم. ولي بعد از پايان فيلمبرداري رژيم و ورزش را شروع كردم و توانستم اين اضافه وزن را كم كنم.

شباهت بين من، بهنام تشكر و امير جعفري

بعد از پخش سريال «شمعدوني» يكي، دو نفر به من گفتند جنس بازي‌ات در اين سريال به سبک بازی بهنام تشكر در سريال «ساختمان پزشكان» شباهت دارد. وقتي در اينستاگرامم از طرف فردي اين موضوع را خواندم، برايم تعجب‌آور بود چون خودم هرگز متوجه چنين شباهتي نشده بودم. من با بهنام در تئاتري كار كرده بودم. هر چند كه آن اثر با بازي بهنام تشكر به دليل سفرش هيچ‌گاه روي صحنه نرفت اما اين موضوع باعث شده بود كه ما شناخت خوبي را در تمرينات نسبت به هم پيدا كنيم.

به هر حال هيچ نيتي براي شبيه شدن بازي من به بهنام تشكر وجود نداشت و اگر اين حس ايجاد مي‌شود به دليل شرايطي است كه اين دو كاراكتر در آن قرار داشتند. شخصيت نيما و هوشنگ شباهت‌هاي بسياري با هم دارند. هر دو اين كاراكترها مدام بلا سرشان مي‌آید و مدام گاف مي‌دهند و حتي از سوي ديگران تا حدي تحقير هم مي‌شوند. ضمن اينكه جنس صداي من و بهنام هم تا حدودي بم و به هم نزديك است. در عين حال كه من سعي مي‌كردم تاحد زيادي صدايم را نازك كنم و از لحن خودم فاصله بگیرم. حال نكته جالب براي من اينجاست كه بعضي‌ها به من مي‌گويند تو شبيه امير جعفري هستي.







تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۹:۱۵





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 90]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن