تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835265606
روایت عجیب زندگی یک نقاش نابینا
واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
روایت عجیب زندگی یک نقاش نابینا
شناسهٔ خبر: 2781332 - چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۳
مجله مهر > دیگر رسانه ها
دو ماهی از مرگ او میگذرد و این هفته آخرین نمایشگاه نقاشیهایش در لندن برگزار شد. این نمایشگاه حرفی خاص دارد، چرا که او بر روی ماهیت ادراک و تجربه بصری پس از نابینایی تمرکز کرده است. فرادید نوشت: سارگی مان در آخرین هفتههای عمرش در مورد پیشه نقاشی خود آن هم به عنوان یک نقاش نابینا نوشت. ۱۰ سال آخر زندگی او با نابینایی کامل برابر بود که اتفاقا موفقترین دوران زندگیاش هم همین دوران بود. دو ماهی از مرگ او میگذرد و این هفته آخرین نمایشگاه نقاشیهایش در لندن برگزار شد. این نمایشگاه حرفی خاص دارد، چرا که او بر روی ماهیت ادراک و تجربه بصری پس از نابینایی تمرکز کرده است. در سال ۱۹۷۳ و در سن ۳۵ سالگی هر دو چشمم آبمروارید داشتند. خوشبختانه آن آبمرواریدها نارنجی-قهوهای بودند، یعنی از همان نوعی که مونه (نقاش فرانسوی) در سراسر زندگیاش داشت. در هفته اول پس از عمل، رنگها را با شدتهای متفاوتی تجربه میکردم. تنها مورد مانند هم زمانی بود که در سال ۱۹۶۶ از الاسدی استفاده کردم. در دوران دانشجویی هم در مورد «ادراک بصری» مطلب میخواندم، اما با شروع بیماری در چشمانم خودم هم بیشتر علاقهمند شدم تا در مورد آناتومی چشم بیشتر و بیشتر بدانم.در اکتبر ۱۹۷۹ و در پی «جداشدگی شبکیه» بینایی چشم راستم را کامل از دست دادم و چشم چپم هم داشت کم کم به همان روز میافتاد. در طول دهه ۸۰ میلادی چندین بار عمل جراحی کردم تا بینایی چشم چپم از دست نرود اما به مرور زمان اوضاع آن بد و بدتر شد. من در آن روزها سعی میکردم هر چه را میبینم نقاشی کنم. در یکی از این عملها نمیدانم چرا بخشی از عنبیه چشم مرا برداشتند. در نتیجه عنبیه چشمم در برابر نور زیاد و کم مانند یک چشم عادی باز و بسته نمیشد. پس از این اتفاق برای نقاشی باید یک عینک تیره به چشم میزدم تا شدت نور کمی تنظیم شود، اما مشکل اینجا بود که من از عینک خوشم نمیآمد. البته دلیل هم داشت؛ عینک رنگ را خراب میکرد و تا آن موقع هم مغزم خوب یاد گرفته بود که چطور کار عنبیه را انجام دهد. در سال ۱۹۸۷ اولین نمایشگاه را با کریستوفر برنِس برگزار کردم و تا همین الان هم برای فروش و برگزاری نمایشگاهها با او همکاری کردهام. آن نمایشگاه تجربهای موفق برای ما بود و توانستیم کمی پول پسانداز کنیم. سال ۲۰۰۵ کامل بیناییام را از دست دادم و تا قبل از آن به صورت مرتب به ایتالیا و فرانسه سفر میکردم. البته من با خواهرم به پرتغال و جنوب هند هم سفر کردیم. در سال ۱۹۸۹ به بیمارستان تخصصی چشمپزشکی رفتم و آنجا مشخص شد کاملا نابینا هستم. البته من تا حدی بسیار محدود میتوانستم ببینم و بعد مشخص شد که درست میگویم. در سال ۱۹۹۰ از لندن به سافک رفتیم و دیگر نمیتوانستم با رنگروغن نقاشی کنم. بیناییام دیگر سو نداشت و آن بیمارستان به من یک تلسکوپ چشمی قوی داد. با کمک آن و حافظه کوتاهمدتم نقاشی میکردم. حتی اگر کسی آن اطراف بود از او کمک میکردم تا جزئیات را به من بگوید. با آن تلسکوپ من سعی میکردم واقعیت را تجربه کنم و بعد آن را نقاشی کنم. پس از مدتی مجبور بودم تابلو را با آن تلسکوپ ببینم و از این کار متنفر بودم. چون اصلا احساس خوبی را درباره آن عکس به من القا نمیکرد. انگار هنر نقاشی من کشته میشد. بنابراین تصمیم گرفتم که یک شیوه جدید را ابداع کنم یا بهتر بگویم یک شیوه قدیمی را دوباره احیا کنم. در دوران دانشجویی یاد گرفتم بودم که اندازه و ابعاد سوژهها را در ذهن بسپارم. این راه نسبت به نقاشی با تلسکوپ خیلی بهتر بود، زیرا آن شیوه گردندرد میآورد و اکثر اوقات مجبور بودم گردنم را ماساژ دهم.در روش جدید من توصیف اشیا را میگفتم و آن را ضبط میکردم و بعدا به آنها گوش میدادم تا چیزی از قلم نیفتد. قبلا از تکنیک فتومونتاژ استفاده کرده بودم. در این روش نیز دوباره از آن استفاده کردم، بدین صورت که به شخصی میگفتم درست از دیدگاه من عکس بگیرد و آنها را با نهایت دقت به هم بچسباند. بعدا که تابلو را نقاشی میکردم به سراغ این فتومونتاژ میآمدم و با استفاده از تلسکوپ چشمیام جزئیات را از روی آن میدیدم. در سال ۲۰۰۲ بیناییام آنقدر کم شده بود که تن به عمل پیوند قرنیه دادم. پزشکان قرنیه سالم چشم راستم را روی چشم چپم گذاشتند و یک قرنیه اهدایی را در چشم راستم گذاشتم. اولین بار بود که در طول آن سه دهه بینایی من به جای بدتر، بهتر شده بود. البته این رویه ادامهدار نبود. در ماه مه ۲۰۰۵ میلادی همراه به پسرم به کاداکِس در شمال اسپانیا رفتیم. درست همان چیزی بود که من میخواستم: دریای آبی مدیترانه، سقفهای نارنجیرنگ خانهها و نور تابان خورشید. همه چیز عالی بود و تنها یک مشکل وجود داشت: من اصلا نمیتوانستم حتی یک نقطه را هم ببینم! روز بعد حتی از آن روز هم زیباتر به نظر میرسید. چشم چپ من درد میکرد. به همسرم گفتم. او چند دقیقه بعد متوجه اتفاقی شد و گفت: «وای نه! از چشم چپت داره خون میاد.» من منتظر این اتفاق بودم: نابینایی کامل. اما بیشتر از آن از یک چیز دیگر میترسیدم و آن بود که باید برای همیشه نقاشی را کنار بگذارم.چند روز بعد از آن اتفاق همهاش در فکر بودم. در کارگاه نقاشیام قدم میزدم و با خودم میگفتم که ادامه زندگی را چه کار کنم؟ هیچ حسی به آن نداشتم و مغزم از مناظر و سوژههای بینظیر کاداکس داشت میترکید. با خودم گفتم: «خب... دیگه چی برای از دست دادن دارم؟» بوم نقاشی را برداشتم و یکی از سوژههای درون ذهنم را نیز انتخاب کردم. مرتب بوم نقاشی را لمس میکردم تا آن را حس کنم. فرچه را برداشتم و بر گوشه بالای راست بوم را رنگ زدم و «دیدم» که رنگش آبی شد. این خاطره ذهنی من از نقاشی نبود بلکه نوعی ادراک ذهنی من بود. البته جنس این ادراک با ادراک شما متفاوت است. پس از آن زیاد به این مسئله فکر کردم و به این نتیجه رسیدم: «چرا که نه؟! » درست است که نابینا هستم اما رویاهایم کاملا دستنخورده است. حدود یک ساعتی نقاشی کردم و به ناگهان متوجه شدم دخترم از کنارم رد شد. از او پرسیدم: «عزیزم این تابلو چطور شده است؟» «خیلی خوب شده. واقعا زیباست.» «خب تو میتونی بهم بگی که چه چیزهایی در این تابلو میبینی؟»«خب بذار ببینم... در گوشه سمت چپ پایین تابلو یک میز کوچک وجود دارد که پیتر (پسر سارگی مان) بر روی آن نشسته است و در مقابل آن یک پنجره بزرگ نقاشی شده است. آسمان نیز پیداست و در دوردست نیز تپهها و دریای آبیرنگ دیده میشود. در سمت راست تابلو نیز یک درگاه ورودی دیده میشود که نور خورشید به سمت بیننده میتابد.»دقیقا همان توصیفی بود که انتظارش را داشتم. بنابراین یک نتیجه میتوانم بگیرم: درست است که نابینا شدم اما نقاشی هنوز جریان دارد.
در یک سال و نیم بعد از آن هرچه تصویر در ذهنم داشتم را کشیدم و برخی سوژهها را از میان خاطراتم انتخاب میکردم. حاصل کار در یک گالری به نمایش درآمد و بیشتر نقاشهایی که برای آنها احترام قائل بودم به من بازخورد مثبتی نشان دادند. مشکل بعدی این بود: «برای تابلوهای بعدی چه بکشم؟» خاطرات قدیمی واضح نبودند و تمام چیزهایی که در ذهنم بود را کشیده بودم. خودم هم علاقه نداشتم تا ورژن دوم یا سوم یک تابلو را نقاشی کنم.گام بعدی کمک گرفتن از حس لامسه بود. انگار مغز من اطلاعات دریافتی از حس لامسه را با موقعیت مکانی شی در فضا نسبت میداد و از این طریق من توانستم آن را بکشم. من هیچ اطلاعاتی از رنگ و نورپردازی سوژهها نداشتم. در ذهنم هر چیزی را با رنگی نسبت داده بودم و آن را نقاشی میکردم. پس از ۱۸ ماه یک نمایشگاه دیگر گذاشتم که آن هم موفق بود. اما دوست نداشتم که خودم را تکرار کنم. به همین دلیل یک تابلوی بزرگ در ابعاد ۱.۲۰ متر در ۱.۸۰ متر را کشیدمیک چیز مهم این وسط وجود دارد و آن این است که مردم میخواهند بدانند من چگونه در تابلوها رنگها را درست انتخاب میکنم در حالی که اصلا نمیتوانم ببینم. قبل از هر چیز باید یک نکته را توجه داشت که مردم در وقتی خواب میبینند همه چیز را رنگی میبینند، البته این نظر شخصی من است. وقتی شخصی خواب است از نظر بصری نابینا است. من هم همین شکلی هستم و البته فقط خدا دلیلش را میداند. من رنگ و ترکیبهای رنگی را خیلی خوب میشناسم. همیشه برایم این پرسش مطرح شده که وقتی یک موسیقیدان بر روی موسیقی جدیدش کار میکند تا چه اندازه شبیه من فکر میکند. آیا او به این مسائل فکر میکند که صدای فلوت و کلارینت تا چه حد در موسیقیاش مینشیند؟ در ۱۰ سال آخر با استفاده از تخیل و دانشی که از رنگدانهها در اختیار داشتم نقاشی کردم. من میدانستم که رنگها هنگام ترکیب شدن با هم چه رنگی را به وجود میآورند، در حالی که هیچ چیزی را نمیدیدم. نقاشیهای من خیلی پیشرفت کرد و پس از کلی بحث و گفتگو با همسرم فرانسیس تصمیم گرفتیم که در آمیختن رنگها با هم او به من کمک کند. نقاشی من از این طریق خیلی بیشتر پیشرفت کرد. من هرگز فکر نمیکردم که یک نقاش نابینا شوم و حالا به این نتیجه رسیدم که نقاشی بدون بینایی نیز ممکن است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 120]
صفحات پیشنهادی
فیلم/ قصه زندگی به روایت کفشها
فیلم قصه زندگی به روایت کفشها شناسهٔ خبر 2770445 - دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱ ۵۹ هنر > سینمای ایران دریافت 33 MB تیزر فیلم ۳۱۶ به کارگردانی پیمان حقانی منتشر شد به گزارش خبرنگار مهر ۳۱۶ عنوان دومین فیلم بلند پیمان حقانی کارگردان سینمای ایران است که به تازگی در گروه سینروایت زندگی پدر علم هستهای از شبکه مستند
روایت زندگی پدر علم هستهای از شبکه مستندتاریخ انتشار دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۴ ۱۷ به گزارش تسنیم مستند من اکبر اعتماد اتم میشکنم درباره پدر علم هستهای ایران اکبر اعتماد است ایشان متولد همدان و موسس دانشگاه بوعلی سینا و سازمان انرژی اتمی ایران است وی همچنین معاون وزارروايت زندگي پدر علم هستهاي از شبکه مستند
۱۱ خرداد ۱۳۹۴ ۱۵ ۸ب ظ روايت زندگي پدر علم هستهاي از شبکه مستند موج - من اکبر اعتماد اتم ميشکنم به تهيهکنندگي و کارگرداني احمدرضا گنجهاي و سيدوحيد حسيني که با محوريت زندگي دکتر اکبر اعتماد پدر علم هستهاي ايران ساخته شده است از شبکه مستند پخش ميشود به گزارش خبرگزاري موجگاهی به آرامش عجیب خود مشکوک میشوم/ مهران دوستی به شکل متفاوتی به زندگی نگاه میکرد
گفت و گوی حسن خجسته در سین جیم گاهی به آرامش عجیب خود مشکوک میشوم مهران دوستی به شکل متفاوتی به زندگی نگاه میکرد قائم مقام سابق رادیو گفت مهران دوستی روز بعد از خاکسپاریاش به خواب یکی از دوستان آمده و از کلیدی که به دست من بود سخن گفته بود گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران خیلنگاهی به کتاب «چتر بازی در امواج» زبانی ساده برای روایت زندگی یک شهید
نگاهی به کتاب چتر بازی در امواجزبانی ساده برای روایت زندگی یک شهیدچتر بازی در امواج با یک زبان ساده به سرگذشت شهید جواد شاعری که از شهدای غواص به شمار میرود پرداخته است خبرگزاری فارس - گروه کتاب و ادبیات کتاب را برادر شهید به دستم رساند تا بخوانم نام نویسنده آشنا بود و چون رمتجدید چاپِ رمانِ نویسنده نامزد «قلم زرین»/ روایت فرازهایی از زندگی امام رضا(ع) در «ولادت»
تجدید چاپِ رمانِ نویسنده نامزد قلم زرین روایت فرازهایی از زندگی امام رضا ع در ولادترمان ولادت اثر سعید تشکری که رمان مفتون و فیروزه این نویسنده کاندید جایزه قلم زرین شده از سوی انتشارات کتاب نیستان برای دومین بار چاپ شد به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس رمان &laquزندگی عجیب در بوئینگ 727 وسط جنگل + تصاویر
زندگی عجیب در بوئینگ 727 وسط جنگل تصاویر زندگی عجیب در بوئینگ 727 وسط جنگل این هواپیما درجنگل اورگان آمریکا قرار دارد که تبدیل به یک خانه شده مشرقمطالب مرتبط تصاویر بوئینگ 747 که تبدیل به خانه شد آخرین عکس از این بوئینگ ۷۷۷ عکسسوئیت مجلل و زیبا در هواپیمای ایرباس تصاویرنهنگزارش گاردین از ادامه بحران «فاجعه بار» یمن/ هشت روایت از شهروندان یمنی که در ترس مداوم از بمباران و نبود غذا
گزارش گاردین از ادامه بحران فاجعه بار یمن هشت روایت از شهروندان یمنی که در ترس مداوم از بمباران و نبود غذا و آب زندگی می کنند بحران بشری در یمن از سوی سازمان ملل متحد فاجعه بار خوانده می شود کشوری که بیش از 80 درصد از جمعیت آن به کمک نیازمندند به گزارش نامه نیوز به نقل ازبه روایت یک نیروی اطلاعات عملیات/1 اتفاق عجیبی که در عملیات «کربلای 4» افتاد
به روایت یک نیروی اطلاعات عملیات 1اتفاق عجیبی که در عملیات کربلای 4 افتادجنازههای شهدای غواص داخل کانالها و دیگر جاها افتاده بود و در بیرون هم بسیاری از کشته های عراقی و بعضا شهید خودی اما خبری از حتی یک نفر نیرو چه خودی و چه دشمن نبود آمدیم به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرزندگی روزمره امام (ره) به روایت عروسش |اخبار ایران و جهان
زندگی روزمره امام ره به روایت عروسش کد خبر ۵۰۵۴۳۷ تاریخ انتشار ۱۲ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۰ ۲۸ - 02 June 2015 ایشان امام خمینی در نظرم محکم استوار سخت متعبد به آداب شریعت تمیز منظم اندکی کمرو و شاید دیر آشنا و کم حرف آمدند شخصیتی که برنامههای معینی برای خود داشت و آنها را انروایت جدید از طلسم ۱۰ ساله بیکاری/ تمایل عجیب مردم به خانهنشینی
بیکاری زنان اوج گرفت روایت جدید از طلسم ۱۰ ساله بیکاری تمایل عجیب مردم به خانهنشینی شناسهٔ خبر 2777792 - یکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۸ ۴۱ اقتصاد > کار و تعاون آمارهای جدید نشان می دهد سیاستهای ۱۰ سال گذشته دولتها برای مهار بیکاری و شکستن طلسم بیکاری به بن بست رسیده و بیکاریعکس هایی عجیب از زندگی یک زرافه با گردن شکسته!
عکس هایی عجیب از زندگی یک زرافه با گردن شکسته گردن این زرافه بیچاره چندین سال پیش در یک درگیری شکست اما او همچنان به زندگی اش ادامه می دهد گردن این زرافه پنج سال پیش در یک نزاع شکست با وجود اینکه در حیات وحش معمولا حیوانات ضعیف توسط شکارچیان خورده می شوند اما این زرافه تا کنوعجیبترین حیوانات جهان کجا زندگی میکنند؟
عجیبترین حیوانات جهان کجا زندگی میکنند چند رسانهای > عکس - جهان ما پر از شگفتی است که در ادامه با چند عضو عجیب امپراتوری حیوانات آشنا خواهید شد کرم روبانی تارسیر غربی گرزهماهی اسلوان یوآکاری گر لاکپشت ماتا ماتا سوسک صحرای نامیب تیغپشت نواری دشت سمندر مکزیکی مجزییات زندگی روزمره امام خمینی(ره) به روایت عروسش + عکس
جزییات زندگی روزمره امام خمینی ره به روایت عروسش عکسایشان امام خمینی در نظرم محکم استوار سخت متعبد به آداب شریعت تمیز منظم اندکی کمرو و شاید دیر آشنا و کم حرف آمدند شخصیتی که برنامههای معینی برای خود داشت و آنها را انجام میداد به گزارش خبرنگار تاریخ خبرگزاری فارسداستان زندگی لوئی بریل، مخترع خط نابیناها
داستان زندگی لوئی بریل مخترع خط نابیناها در سال ۱۹۵۲ جسد لوئی بریل پسر چرمدوز و زینساز فـقیری از اهـالی دهکده کوپوری واقع در ایالات سنومارن که چند سال قبل از آن تاریخ در گورستان زادگاهش به خاک سپرده شده بود وب سایت یک پزشک در سال ۱۹۵۲ جسد لوئی بریل پسر&nجام جم ایام - جزییات زندگی روزمره امام خمینی(ره) به روایت عروسش/ عکس
در کتاب اقلیم خاطرات نوشته فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی ره درباره ویژگیهای رفتاری حضرت امام خمینی ره آمده است در همان روزها نخستین چیزی که در نظرم جلوه کرد توجه و محبت آقا به خانم بود هنگام صرف غذا که همیشه سر ساعت معین بود کنار سفره مینشستیم فاطمه طباطبایآیتالله علوی گرگانی مطرح کرد روایتی از سبک زندگی آیتالله بروجردی
آیتالله علوی گرگانی مطرح کردروایتی از سبک زندگی آیتالله بروجردییکی از مراجع تقلید قم با اشاره به سیره زندگی آیتالله بروجردی یکی از بزرگترین مراجع تقلید شیعه گفت ایشان هیچگاه از وجوهات امور خود را نمیگذراند و ملکی در بروجرد داشتند که با درآمد آن امورات خود را میگذراندند به-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها