تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826610560




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایتی از یک سقوط: احساس کردم از درون به شدت شکستم


واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
روایتی از یک سقوط: احساس کردم از درون به شدت شکستم

81615075-6464546.jpg


شناسهٔ خبر: 2586187 - چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۰
مجله مهر > دیگر رسانه ها

اشک نمی ریختم اما مانند انسانی درمانده شده بودم، زادگاه و خانه و کاشانه من به دست دشمن افتاده بود، تا نزدیکی خانه می رفتم اما عراقی ها را می دیدم که در آن ساکن شده بودند. ایرنا نوشت: عملیات غرور آفرین بیت المقدس از 10 اردیبهشت سال 61 آغاز و در سوم خرداد همان سال به آزادسازی شهر بندری و استراتژیک خرمشهر ختم شد.گرچه تبلور عملیات بیت المقدس، آزادسازی خرمشهر بود اما آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، مقاومت مردم این شهر قبل از اشغال و دوران پس از بازپس گیری است، مقاومتی که تلفات زیادی به نیروهای عراقی وارد کرد.خرمشهر نماد مقاومت شد اما این نام مدیون ایستادگی و پایمردی زنان و مردانی است که با چنگ و دندان و بدون در اختیار داشتن سلاح های مدرن و پیشرفته، دشمن را ناکام گذاشته و نقشه های آن را نقش بر آب کردند.جوانان و نوجوانان این دیار با دلاوری ها و نثار خون خود تا آخرین قطره اجازه ندادند، دشمن بعثی با بیش از دو لشگر نیرو، رویای تصرف خرمشهر را که در خیال خود «محمره» می خواند، عملی کند.وقتی با مردم خونگرم این خطه سخن می گویی، بی اختیار یاد نخل های سوخته آن و زنان و کودکانی می افتم که تجاوز دشمن باعث شد خانه و کاشانه خود را رها کرده و مردان خود را برای دفاع از خاک و ناموس تنها گذارند.** روز سقوط از زبان یک شاهد ناصر امینی صدر یکی از رزمندگان متولد خرمشهر که خاطرات فراوانی از زمان اشغال و فتح خرمشهر دارد، معتقد است، هر لحظه از ایام دفاع و اشغال پر از خاطره است.ناصر در زمان اشغال خرمشهر 18 سال داشت و عضو بسیج بود.وقتی تعدادی از بچه های کمیته تهران به فرماندهی مصطفی شریعتی برای دفاع از شهر وارد خرمشهر می شوند، او را به دلیل آشنایی با شهر همراه خود می کنند، از این رو ناصر شاهد بسیاری از درگیری ها در جای جای این شهر بوده است. وی درباره روز سقوط خرمشهر به خبرنگار اجتماعی ایرنا می گوید: به اتفاق بچه هایی که از تهران اعزام شده بودند در ساختمانی واقع در خیابان چهل متری ساکن شدیم، درست سر کوچه ای که منزل پدری در آن قرار داشت.این خانه متعلق به خانواده ای بود که شهر را به خاطر حضور عراقی ها ترک کرده بودند.چهارم آبان سال 59 بود که شریعتی برای خواندن نماز جماعت به مسجد جامع خرمشهر رفت اما پس از گذشت یک ربع ساعت بازگشت و گفت، شهر زیر آتش مداوم بعثی هاست، سقوط نزدیک است و بیشتر درگیری ها هم در پل خرمشهر است.به گفته شریعتی، رزمندگان بدون در دست داشتن تجهیزات کافی زرهی و توپخانه در مقابل تجاوز مزدوران صدام سرسختانه مقاومت می کردند.شریعتی از من خواست او و افرادش را به سمت پل خرمشهر هدایت کنم، من هم پذیرفتم اما از هر سو که می خواستیم عبور کنیم، تک تیراندازها و تانک های عراقی در آنجا حضور داشتند، بنابراین آنها را از خیابان لب شط به سمت پل خرمشهر هدایت کردم.درگیری ها در خیابان های آرش، عشایری و فلکه فرمانداری خرمشهر شدت داشت، بعثی ها قصد داشتند پل را که مسیر ورود و خروج بود، تصرف کنند در حالیکه همه جاده ها و محورهای مواصلاتی اطراف را اشغال کرده بودند.** شلیک تک تیرانداز عراقی به سمت یکی از بچه ها وقتی به یکی از خیابانها در نزدیکی خیابان آرش رسیدیم، مهدی یکی از بچه های کمیته تهران که قصد داشت به سرعت از عرض خیابان رد شود، توسط تک تیرانداز عراقی هدف قرار گرفت و کف خیابان افتاد.هر یک از بچه ها که قصد داشتند به کمک مهدی بیآیند، با تیراندازی از سوی عراقی ها به عقب بازمی گشتند، این در حالی بود که بعثی ها بی وقفه به سوی مهدی شلیک می کردند.این مساله بچه ها را از این جهت نگران کرده بود که در صورت رسیدگی نکردن، مهدی شهید شود. در این اثنا جانشین شریعتی تلاش کرد تا به وسیله طناب وی را از مهلکه نجات دهد اما متاسفانه او هم از سوی تک تیرانداز دشمن از فاصله دو متری هدف قرار گرفت.شریعتی خیلی تلاش کرد فرد دوم را نجات دهد، زیرا مهدی شهید شده بود و دیگر باید برای نجات جانشین خود کاری می کرد.شرایط روحی بدی داشتم، زیرا از نزدیک شاهد شهادت و مجروح شدن آن دو نفر بودم، این بود که به گفته شریعتی آنجا را ترک کردم.شریعتی پس از یک ساعت تلاش برای نجات جان جانشین خود از مهلکه، ناامید بازگشت و از شهادت او خبر داد.** تسلط کامل عراقی ها بر پل خرمشهرغروب بود و تقریبا عراقی ها بر همه شهر نفوذ کرده بودند، امکان عبور و مرور از پل خرمشهر نیز وجود نداشت، دشمن با تیر بار و تک تیراندازها تسلط کامل بر پل داشت.بیشتر قایق ها سوراخ شده بود، شنا کردن در شط نیز غیرممکن بود، عده ای از مدافعان نیز روی پل مجروح شده بودند. بچه ها به فرماندهی شریعتی تلاش کردند برای عقب نشینی از زیر پل گذر کنند، فاصله خرمشهر تا رودخانه حدود 150 متر بود. این فاصله را به سختی عبور کردیم، در حالیکه روی پل و کناره های آن زیر آتش خمپاره عراقی ها بود و ترکش های آن به اطراف اصابت می کرد.با همه دشواری ها و پس از عبور از پل، از تیررس عراقی ها خارج شدیم، هر چند تعدادی از بچه ها به اسارت درآمدند.سرانجام پس از 35 روز مقاومت رزمندگان و نیروهای مردمی خرمشهر سقوط کرد و به اشغال کامل ارتش بعث عراق درآمد.یکی دو ساعت از اشغال کامل شهر گذشته بود که احساس کردم از درون به شدت شکستم.اشک نمی ریختم اما مانند انسانی درمانده شده بودم، زادگاه و خانه و کاشانه من به دست دشمن افتاده بود، تا نزدیکی خانه می رفتم اما عراقی ها را می دیدم که در آن ساکن شده بودند.پدر، مادر، خواهر و برادرانم قبل از سقوط، خرمشهر را ترک و به ماهشهر رفته بودند.روزهای سختی را سپری می کردم، شهر خالی از سکنه بود، بسیاری از دوستان و آشنایان به شهادت رسیده بودند و فضای شهر غم آلود و پر از غصه بود، از خانواده تا مدتها خبر نداشتم.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن