تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):صدقه بلا را برطرف مى كند و مؤثرترينِ داروست. همچنين، قضاى حتمى را برمى گرداند و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831382436




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دل نوشته هايي درباره ي ارزش جواني


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دل نوشته هايي درباره ي ارزش جواني
دل نوشته هايي درباره ي ارزش جواني بهار زندگي مهدي خليليان«جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پيچو گرد، درقدم او دويدم و نرسيدم»(1)جوان، دلي شاداب دارد و جاني بي قرار و بي تاب.جوان، دلي بي کينه دارد و جاني همچون آيينه.جوان، زنگار دل، آسوده تر مي زدايد و عشق و مهرباني را مي سرايد.جوان، بر بلنداي قله انديشه و ايمان مي نشيند و حقايق را نيکوتر مي بيند.و جواني، بهار زندگي است و هنگام رستن از بردگي و بندگي . جواني، دوران شکفتن است و گل گفتن و شنفتن...افسوس، اين گنج شايگاني - سرانجام - از کف مي رود و بهار عمر و صفا و شادماني، بر آدمي، خزان عجز و ناتواني مي شود؛ که امام علي عليه السلام فرمود:«شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقدهما؛ الشباب و العافية».(2)و ما کاشکي جواني و سلامت را - پيش از آنکه باغ زندگاني، رخت بر بندند- غنيمت بشماريم و عزيزشان بداريم.مگر جوانان ما، هشت فصل عشق را طي نکردند؟!جوانان امروز، مردان و زنان سرنوشت ساز فردايند و هرگز در تارهاي تنيده و غرور لحظه ها وتلاطم عصيان ها گرفتار نمي آيند؛ که نيک مي دانند «سعادت» و «کاميابي»، يعني: «هدف» را شناختن؛ ابزار و امکانات رسيدن به آن را فراهم ساختن و با «توکل به خدا» و «اعتماد به نفس» به سوي آن، تاختن. جوانان، اراده اي سترگ دارند و دل هايي دريايي و بزرگ؛ که مي توانند در آرامش سرسبز عشق، نيکي هاي و زيبايي ها را بسرايند و دري به خانه خورشيد بگشايند. فقط بايد با ستاره ها آشتي کرد و روي به آستان عاشق ترين معشوق آورد. فقط بايد بر بال عنقاي «وحدت» نشستن، از دام «کثرت» رستن، زنجير هواها و هوس ها را گسستن و دل به خدا، بستن. مگر ديگران، چه دارند؟ تنها و تنها فلسفه هايي پوشالي و مکتب هايي که هيچ گاه پاسخي براي خواسته هاي واقعي و بنيادين آدمي ندارند! آنان رفتند تا ما بمانيم و با کوله باري از عشق و اميد، تا قله توحيد برانيم. فرصت را از دست ندهيم اين فرصت طلايي را از دست ندهيم . اگر چشم هايمان را به صداقت «ديدن» و پاهايمان را به شکوه «دويدن» عادت بدهيم، «رسيدن»، عاقبت محتوم همه ماست. فقط «جور ديگر بايد ديد» (3) باز هم بايد رفت، تا رسيد!اسب گريز پاي جوانينزهت باديهمواره غبار روبي از فطرت جواني و پاک سازي در دوران شوريدگي، آسان تر است؛ زيرا هنوز پيوند انسان از ملکوت، بريده نشده و جاي پاي وي بر زمين، محکم نگشته و انسش به خاک، او را زمين گير نکرده است؛ پس به رهايي و پويايي نزديک تراست. هر چقدر ريشه تعلقات آدمي در دنيا قديمي تر باشد، درخت عادات نيز در آن تناورتر و پربارتر است. آن گاه هرس کردن آن، به سختي و دشواري از پاي انداختن اژدهاي هفت سري است که هر يک از سرهايش را قطع کني، سر ديگري بلند مي شود.درست است که يک درخت کهن سال، لرزش، تزلزل و سستي يک نهال جوان را ندارد، اما از سوي ديگر، قدرت و شجاعت کنده شدن از زمين باير محل رويش خود را نيز ندارد؛ چون هر چقدر دلبستگي هاي آدمي، سابقه بيشتري داشته باشد، به همان نسبت تغيير در جهت افق خواسته ها سخت تر است. توبه جوان توبه، چيزي جز رويش مجدد و تولد دوباره نيست. فرد توبه کار، بايد دل را از گناه خالي سازد. اظهار پشيماني کند و با عزم راسخ، براي ترک گناه خويش قدم بردارد. هميشه اين تغيير و تحول، براي «جوان» که قرابت کمتري با گناهان ديرينه خاک نشيني دارد، آسان تر است، اما آنچه باعث محبوبيت جوان توبه کار در نزد خداي تعالي مي شود، اين است که اگر چه فصل جواني، با دلبستگي هاي کمتري همراه است، اما وقت بي پروايي ،کنجکاوي، لذت طلبي و تنوع پروري است که جوان خام و راه نيازموده را به وادي خطرناک تجربه هاي ناشناخته مي کشاند. جوان، در وادي سير و سلوک، همچون کودک نوپايي است که براي درک لذت کشف محيط پيرامونش، به هر جايي سرک مي کشد؛ بي آنکه به خطرهايي که تهديدش مي کند، واقف باشد و شايد در اين مسير، بارها سرش به سنگ بخورد و پايش بلغزد و در معرض سقوط قرار گيرد. پس مهار نفس در بحبوحه جواني که فوران و غليان هيجان هاي سرکش و احساسات آشوب گر را با خود دارد، به اندازه بستن پاي کودک سخت است؛ گويي آدمي بخواهد دور اسب چموش و تازه نفس و افسار گسيخته اي حصار بکشد و به تعليم او بپردازد.اما اگر کسي بتواند بر اين سختي عظيم فايق آيد و بر رودخانه پرخروش جواني اش، سد محکمي بزند و اجازه طغيان، به اميال و غرايز جواني خود ندهد، خداوند او را بيشتر از ديگران دوست مي دارد و آنچنان او را زير سايه لطف خود قرار مي دهد که تمام سختي هاي متحمل شده در اين طريقت، جبران شود. اين مجال گريزپاسودابه مهيجيتمام هستي، در دست هاي من است و آرامش و اطمينان بي پايان گام هايم بر عرصه خاک، به هر سو مي رود. تمام آرزوها، همه اميدها و باورهاي آسماني، در من به يقين مي رسند و شادماني هايم را هيچ هراس آينده اي به لرزه نمي اندازد؛ زيرا که من جوانم... . جواني، سرمايه بي بديل هستي، بر شانه هاي من نشسته و مرا به آينده اي روشن مي برد . جواني، با دست هاي توانمندش، هيچ آرزويي را محال نمي داند و چشم هاي خوش بين هميشه اش، هيچ مقصدي را دور نمي انگارد. اين لحظه هاي سبز، اين نفس هاي طلايي، اما از جنس بادند که شتابان، مرا با خود مي برند و روزهاي تقويم مرا بي درنگ، پشت سر مي گذارند. جواني، اين پرنده سبکبال تيز پرواز، اين مجال گريزپا، بي وقفه، در حال رفتن است. اگر بنشينم، اگر لحظه اي غفلت در من رخنه کند، اگر نفسي سستي و لغزش، گام هايم را وسوسه کنند و مرا به سکون وا دارد، او مي گذرد و من با حسرت و خسران، سرافکنده خويش، با دست هاي تهي، با آروزهاي بر باد رفته و مقصدهاي به دست نيامده، تنها خواهم ماند. من، جوانممن جوانم؛ از نسل باور به توحيد؛ از تبار روشن تاريخي که هميشه، سر بر اوج تمدن و عدالت و سربلندي مي سايد؛ از سلاله هر آنچه ايمان و خداخواهي و تسليم و مسلماني است. آروزهاي دور و نزديکم را بر دوش صبر و توکل خويش مي گيرم و زير سقف آسمان آبي وطن، با دلي سرشار از خداوند بي همتا، رهسپار آينده مواج خويشم . آينده من، يعني فرداي اين سرزمين و فرداي اين سرزمين، يعني فرداي من... . من، پا در رکاب فرداي روشني هستم که در اين خاک شقايق خيز، مرا به خدا برساند و لبخندهاي مکرر خوش بختي را در لحظه لحظه روزگارم بنشاند. در اين مسير، هيچ تهديد بيش و کمي و هيچ خط و نشاني، مرزهاي سرزمين مرا از من نمي تواند گرفت. من با تمام جواني خويش، با پيراهن روئين تني که جواني بر پيکرم پوشانده، در جست و جوي آرزوهاي خويشم و از اين ميان، وطنم را با هر چه غيرت و خدايم را با هر چه استقامت خواهانم. به ياد لاله هاي جوانهرگز از يا جواني من نخواهد رفت که لاله هايي، در رهگذار باد ايستادند و پرپر شدند تا من نهراسم و قد کشيدن هايم را هيچ توفاني، بي برگ و بر نکند. تا هستم، از راه سبزي که سروهاي در خون تپيده، با انگشت شاخه هاي مؤمنشان نشان دادند، به بيراهه نخواهم رفت. جواني، تنها مجال من استعباس محمديخدايا، دلم را مثل درخت سيبي که در کوچه باغ بهار ساکن است، سبز فرما و دست هايم را در رودهاي عاشقانه دعا که به ديدار تو مي آيند، شناور کن!بارالها، مخواه که شکوفه هاي جواني ام، پرپر شوند؛ پيش از آنکه از جبرئيل به تو نزديک شده باشم!الهي، بگذار روزهاي جواني ام را با نفس فرشته هايت شماره کنم! جواني ام را خوش بوتر از پيراهن يوسف کن! روزهاي جواني، دلنشين اند؛ دلنشين تر از نگاه ليلي؛ خوش آواتر از صداي تيشه فرهاد و خواستني ترند از عشق. جواني، روزگار ماندني ترين خاطره هاست . الهي، در جواني بخوانم که مجالي جز جواني ندارم. من نگران جواني ام هستممن نگران رسيدن سيب هاي سرخم. مي ترسم، پيش از آنکه جواني کنم، خزان، شکوفه هاي سيب را بتکاند. فرصت زيادي ندارم؛ مي دانم که بهار جواني، همين دو روز است . اگر اين دو روز جواني، از عطر عبادت تو لبريز نشوم، خزان عمر، مجال بوييدن عاشقانه تو را به من نخواهد داد. کاش بتوانم همين چند نفس را با ياد و رضاي تو شماره کنم؛ کاش...!خوش بوتر از گل محمدياي خوش بوتر از نفس گل هاي محمدي، اي سکوت بهتر از همه کلمات، اي کلام عاشقانه تر از همه ترانه ها! عطر نفس هايت، بوي مسلماني عمار و سميه مي دهد و لبخندت، بوي لحظات رضايت اسماعيل از قرباني شدن . پيراهنت، سفيدترين ابرهاست که غبار خاک را از چشمان ناپاک پاک مي کند.اي جوان مسلمان! کوچه هاي دلتنگي ام را با عطر دعايت لبريز کن. در باغ ايران شکوفه داده اممن، جواني ام را در خاک باغ ايران شکوفه داده ام و تمام شکوفه هاي جواني - اين روزهاي گذران را - پيش کش آورده ام تا حصار اين باغ کنم. علمم را علم سربلندي اين خاک خواهم کرد و فرهنگ ايراني را زنده نگاه خواهم داشت، تا جاويدان کنم اين ماندگار فرهنگ را.بايد با هر نفسم، بسرايم اين خاک مقدس را؛ اين آسماني خاک را. من همه جواني ام را با شوق آينده روشن تر از خورشيد، براي ايران شکوفه خواهم زد. به ياد جوان هاي شهيدخاک لاله گون، هر صبح، عطر سرشار از نفس هاي جواني تان را بر دوش نسيم مي ريزد. لاله ها، هر بهار، دامنه کوه ها را با ياد خزان شما، سرخ رنگ مي زنند و باد، هر عصر، سرگردان شما، کوه به کوه و دشت به دشت، هجرانتان را مويه مي کند. اي راست قامت تر از الوند، اي مردان حماسه، اي شهيدان خدايي! ما هنوز سوگ نشين شما سياوشانيم. اي آرش هاي حسيني مکتب ما! تمام روزهاي جواني خود را با پرهيزکاري و مردانگي و غيرت شما مشق مي کنيم. ياد شما جاويدان تر از همه خاطره هاي ماندگار ماست. اي خاطره هاي خوش ماندگاري، اي شهيدان جوان ايران، يادتان جاويد!ديگر بزرگ شده اي روح الله شمشيري عطر زندگي، تو را فرا مي گيرد که بر اين موهاي به هم تافته کودکي، شانه اي زني و به پا خيزي؛ بزرگ شده اي. ديگر نه آني که در کوچه ها مي دويدي و کسي متوجه او نبود. امروز، همه تو را مي بينند که در اين ميانه زودگذر، چگونه پيکار مي کني و چه از خود به جاي مي گذاري تا روزگاري که توانت فرسوده شد و به کناري نشستي، به نظاره آن بنشيني.وقت تنگ استعطر زندگي اين گونه تو را فرا مي گيرد و از اين پس، تو هستي که شانه هايت براي به دوش کشيدن بار زندگي، مهيا شده است.نوبت پدرانت گذشته است و نوبت کودکانت نيز مي رسد. مشت هايت را گره کن، روي پايت بايست که تا توان داري، تکيه گاه بسياري هستي و خاطره اين روزها، براي روزهاي ناتواني ات، مايه سرخوشي و سرمستي است و عطر زندگي را در آن هنگامه هم به مشامت مي رساند. برخيز، وقت تنگ است. پي نوشت : 1. از زنده ياد مهرداد اوستا.2. غرر الحکم و درر الکلم، ح 5764.3. از زنده ياد سهراب سپهري.منبع: برگرفته از ماهنامه ي اشارات شماره ي 96/س
#اجتماعی#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24323]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن