تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802149852




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

- معرکه عشق بازی ...


واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: معرکه عشق بازی ... کرمان - ایرنا - دل سپرده ای که هفت وادی عشق را یکی پس از دیگری می پیمایی، عاشق می شوی و اسطرلاب عشق، تو را خروشان و بی تردید در رگ های زندگی جاری می کند، اینجاست که تو معرکه عشق بازی می شوی و ما متحیر...


به گزارش ایرنا، آسمان نزدیک است آنقدر نزدیک که می توانی دستت را دراز کنی و ستاره ها و شاید تکه ای از ماه را بچینی، همه چیز شدنی است و محالی وجود ندارد اگر از دریچه چشم های یک معلم عاشق و دردمند به آسمان بنگری.
درد امانش را بریده است، حالا کمرش پس از سال ها زحمت بسان ماه دوتا شده است، زحمات شبانه روزی و البته غصه هایی که سر راه زندگی اش قرار گرفته از او تنی دردمند و بیمار ساخته است.
نه اشتباه نکنید این آخرین پرده نمایش نیست، آخر راه و کوچه ای بن بست، نه هرگز! صحبت از معلمانی درد کشیده اما امیدوار است، معلمانی که درس امیدواری را به ما آموخته اند، اینان آغاز و بهانه ای برای بودن و هست شدنند.
با خدایشان معامله کرده اند، دل داده اند، دل گرفته اند و عاشق شده اند که با درد و بیماری باز هم تخته و درس و کلاس و دانش آموزانشان را انتخاب می کنند.
هوا را تلطیف و البته سرد کرده بود، باران عصر دیروز را می گویم، حساب این سرما را نکرده بودند، اما ظاهرا هیچ چیز نمی توانست خدشه ای بر مهمان نوازی مسوولان آموزش و پرورش ناحیه یک وارد کند.
از طریق یکی از دوستانم مطلع شدم آموزش و پرورش ناحیه یک کرمان، فرهنگیان بیمار سخت درمان را در هتل آسمان میهمان کرده و جشن می گیرد، می دانستم جلسه خبری نیست، نیازی به حضور ما در این جلسه نبود اما حسی که در حرفه مقدس ما غیر قابل انکار است مرا با همه کارهایی که برای شبم برنامه ریزی کرده بودم به سمت مهمانسرای فرهنگیان کشاند.
حدود ساعت 20 به مهمانسرای فرهنگیان کرمان رسیدم، محوطه مهمانسرا با میز و صندلی ها برای گذراندن یک شب آرام چیدمان شده بود، بوی خوش گل های اقاقیا فضا را معطر کرده بود، جمعیت معلمان مدعو در محوطه جلویی روی صندلی هایی که پشت سر هم چیده شده بود نشسته بودند و مجری بالای صحنه سعی داشت شبی خوش را برای معلمان دردمندی که درد جزئی از زندگیشان بود، رقم بزند.
چشمم را به دنبال روابط عمومی آموزش و پرورش ناحیه یک چرخاندم و در نهایت او را در حال هماهنگ کردن امور و در حاشیه مجلس یافتم، بعد از سلام و احوال پرسی و تبریک به خاطر این کار زیبا از او خواستم چند نفر از فرهنگیان را که امشب در این نشست حضور دارند برای مصاحبه به من معرفی کند تا از بین آنها تعدادی را انتخاب کنم، او هم چنین کرد.
سید فخرالدین طبیب زاده اولین فرهنگی بود که برای مصاحبه برگزیدم، مردی 40 ساله که لنگ لنگان قدم بر می داشت، بعد از سلام و احوال پرسی با آقای طبیب زاده از او خواستم خودش را معرفی کند و او خود را معلم مدرسه ابتدایی شاهد با 23 سال سابقه کار معرفی کرد.
از او در مورد بیماری اش سووال کردم و آقای طبیب زاده گفت: سال گذشته درد در ناحیه زانویم مرا وادار مراجعه به پزشک کرد، دکترها بعد از معاینه متفق القول گفتند مشکل از ناحیه لگن است و باید جراحی شوم و من بعد از چندی تحت عمل جراحی قرار گرفتم.
وی می گوید: دکترها معتقدند ایستادن زیاد و کار بی وقفه منجر به بروز این مشکل در پاهای من شده است.
آقای طبیب زاده گفت: بعد از انجام عمل جراحی با آنکه می توانستم از مرخصی استفاده کنم ولی این کار را نکردم، یعنی عشق به بچه ها نگذاشت که در خانه بمانم.
وی خود را دارای دو فرزند دختر و پسر معرفی و از همسرش به دلیل همراهی و مراقبت هاییش تشکر می کند.
این معلم دردمند گفت: در حال حاضر یک سال از جراحی ام می گذرد اما هنوز مبلغی را که بیمه ایران باید برای تامین هزینه درمان به من می داده پرداخت نشده است.
وی از مسوولان خواست به معلم ها توجه و در زمینه رفع مشکلات این قشر بیش از پیش تلاش کنند.
از او خواستم خاطره ای از دوران کارش برایم تعرف کند و او گفت: کار معلمی آمیخته با عشق است، یادم می آید، سال های اول خدمتم را در منطقه زهکلوت رودبار جنوب تدریس می کردم، آن زمان آنجا برق نبود و منطقه هم بسیار گرمای طاقت فرسایی داشت.
وی ادامه داد: در آن زمان در دو شیفت کاری به مدرسه می رفتیم من که در منطقه سردسیر لاله زار زندگی کرده بودم، تحمل گرمای طاقت فرسای زهکلوت برایم دشوار بود و دانش آموزانم این را درک کرده بودند.
وی گفت: یک روز ظهر چند نفر از دانش آموزانم بعد از تعطیل شدن مدرسه به خانه من آمدند، نمی دانستم چه می خواهند، کمی بعد یکی از آن ها رو به من گفت، آقا شما استراحت کنید ما متکای ابری را تکان می دهیم تا شما خنک شوید و استراحت کنید و گرمتان نشود.
آن روز رفتار دانش آموزانم حسابی مرا متعجب کرد از آن ها خواستم به خانه هایشان بروند و استراحت کنند اما بچه ها قبول نکردند و هر ظهر چند نفر می آمدند و با اصرار این کار را تکرار می کردند تا من استراحت کنم؛ هر چند که هر روز من به نوعی مانع این کار بچه ها می شدم اما هیچگاه این خاطره و این محبت آن ها را فراموش نمی کنم.
همسر آقای طبیب زاده نیز در پاسخ به تشکر همسرش از وی او را فردی مخلص در راه خدمت به خلق خدا و دانش آموزان دانست.
سارا حسینی یگانه افزود: خدا را به خاطر اینکه مدتی از عمرم در خدمت همسرم به عنوان یک سید هستم شکر گذارم.
نمی دانم چه نامی می توان بر این همه فداکاری و ایثار گذاشت، چند نفر هستند آن هایی که منافع دیگران را بر منافع خود ترجیح می دهند، باید عروج کنی، از زمین فاصله بگیری و درس عشق را هزاران هزار بار سیاه مشق کنی تا معرکه عشق بازی شوی.
* من زنده ام و نفس می کشم هنوز
نرگش رضایی دومین فردی بود که برای مصاحبه برگزیدم، وی از سال گذشته به سرطان سینه مبتلا شده بود.
خانم رضایی که زنی جا افتاده می نمود خود را 40 ساله و دارای 25 سال سابقه کار معرفی کرد، او می گوید: بخشی از هزینه های درمانم را بیمه و بخشی را خودم پرداخت کرده ام.
رضایی که دو فرزند دارد پسرش را دانشجوی رشته مهندسی برق دانشگاه آزاد و دخترش را محصل مقطع متوسطه معرفی می کند.
وی گفت: خدمت مقدس معلمی را از روستاهای اطراف کرمان آغاز کردم و از همان اول خدمتم حتی روزهای بیکاریم هم مدرسه را ترک نکردم.
خانم رضایی به زندگی امیدوار است و می گوید: همین که هنوز نفس می کشم این معنی را می دهد که خدا ادامه حیاتم را خواسته است.
قرائت زیارت عاشورا در کلاس درس یکی از کارهای روزمره خانم رضایی است او معتقد است این کار به او و دانش آموزانش نیرو می دهد و تحمل مشکلاتش را سهل تر می کند.
رضایی می گوید: من از دل و جان با دانش آموزانم کار می کنم و معتقدم خدا مرا به واسطه همین تلاش شفا می دهد.
وی از خداحافظی های دانش آموزانش در آخر هر سال به عنوان یکی از خاطرات تلخ دوران تحصیلش یاد می کند و می گوید: یک سال کلاس پنجم را تدریس می کردم، دانش آموزانم در آن سال پسر بودند یادم است وقتی خواستم از آن ها برای 15 روز عید نوروز خداحافظی کنم یکی از بچه ها که یتیم بود و اوضاع مالی خوبی نداشت با گریه کنارم آمد و دو تا دو هزار تومان به عنوان عیدی به من داد و از من خواست او را تنها نگذارم، این خاطره همیشه دلم را می لرزاند و اشکم را جاری می کند.
وی گفت: بچه ها را دوست دارم و جدا شدن از آن ها برای من هم دشوار است.
وی افزود: دکتر به من اخطار داده نباید زیاد صحبت کنم اما من نمی توانم.
کنجکاو شدم و از او پرسیدم این تاکید دکتر برای چیست؟ و خانم رضایی دهانش را باز کرد و زیر زبانش را با انگشت اشاره به من نشان داد، خدای من یک توده سیاه رنگ زیر زبان این معلم خوش سخن جا خوش کرده بود، این ها نشانه های قدرت خداست که ما هر روز از کنارشان راحت می گذریم و به آن توجهی نمی کنیم، او با این اخطار هنوز دست از تدریس و بچه ها بر نمی داشت.
پرسیدم چه چیزی باعث می شود با وجود این مشکلات مدرسه را رها نکنی و او پاسخ داد: عشق! و من دیگر هیچ سووالی نداشتم! برای اینکه راهی برای ادامه صحبت هایمان پیدا کنم و البته ذهنم را برای سووال بعدی جم و جور کنم از خانم رضایی که صدای گرفته ای داشت پرسیدم سرما خورده اید؟ و او در پاسخ این سووال من گفت: نه، حنجره ام را عمل کرده ام.
هر چه بیشتر پیش می رفتم بیشتر معنی این عشق را می فهمیدم، باید خاص باشی و قلبت فقط برای او بتپد، باید غیر او هیچ کس را نبینی که عاشق شوی و دست از هر چه غیر اوست بشویی و این یعنی معرکه عشق بازی.
* درد دخترم مرا دردمند کرد
این خانم معلم که نخواست خود را معرفی کند، گزینه بعدی مصاحبه ام بود او خود را 40 ساله با 22 سال سابقه کار معرفی می کند.
وی در که خود را دبیر و مشغول به تدریس معرفی می کند می گوید: درد در ناحیه سینه ام از دو سال قبل شروع شد و بعد از مراجعه به دکتر متوجه سرطان در این ناحیه شدم.
وی ادامه داد: بیماری من خیلی مهم نیست البته سردردهای میگرنی هم گاهی به سراغم می آیند، این دردها مرا نمی آزارد آنچه مرا تحت فشار روحی گذاشته بیماری دخترم است.
از او پرسیدم چه بیماری؟ و او پاسخ داد: دخترم پنج ساله بود که مرتب از ناحیه بینی خونریزی می کرد این کار ادامه پیدا کرد و بعد از آن رنگدانه های پوستش تغییر رنگ دادند هزاران بار او را پیش دکترهای متعددی بردم، او حالا 16 سال دارد و از اینکه پوستش دچار مشکل شده بسیار ناراحت است.
بغش در صدایش مشخص بود دیگر نتوانست صحبت هایش را ادامه دهد، دستش را روی چشم هایش گذاشت و گریه کرد، از او خواستم خودش را کنترل کند می دانستم این اشک ریختن حق اوست و تنها راه آرام شدنش.
دستش را در دست هایم گرفتم و گفتم، می دانم سخت است نمی خواهم از بیرون گود به شما بگویم چه بکنی یا چه نکنی ولی من معتقدم خدا همیشه دست دوستدارنش را می گیرد، همین اعتقاد برای اینکه بتوانی درد و مشکلات را تحمل کنیم بس است.
وی اشک هایش را پاک کرد و ادامه داد: دکترها می گویند این درد که به ویتیلیگو معروف است درمان ندارد.
وی گفت: دخترم هر شب نماز شب می خواند و از خدا درمان دردش را می طلبد.
وی افزود: من نمی توانم درد کشیدن دخترم را ببینم این درد مرا ذره ذره آب می کند.
وی ادامه داد: با وجود این مشکلات حتی یک روز هم و یک ساعت هم از مدرسه و کلاس هایم نزده ام، من عاشق کارم هستم و دوست دارم به جای ماندن در خانه به مدرسه بروم.
وی گفت: چندی قبل به دلیل بیماری قبلی و گرفتگی عروق آنژیو شدم ولی حتی یک روز هم از کلاس هایم نزدم.
او می گوید: زمانی که برای عمل جراحی سرطانم بستری شدم حدود چند روز به مدرسه نرفتم و بعد از اینکه کمی بهبودی حاصل شد دوباره به مدرسه برگشتم.
این معلم دردمند گفت: آن روز را هیچ وقت فراموش نمی کنم بچه ها برای من ختم صلوات برداشته بودند و با ورود من به مدرسه صدای صلوات هایشان با اشک و ناله بلند شد.
وی می گوید: من یقین دارم دعای دانش آموزانم مشکلاتم را بر طرف می کند.
این معلم درد کشیده گفت: آن سال راه فراموش نمی کنم همه بچه ها تسبیح به دست در مدرسه این ور و آنور می شدند و این برای من خیلی زیبا بود.
وی اظهار کرد: تامین هزینه های درمان خودم و دخترم مشکل است اما هیچگاه دستم را پیش کسی دراز نکرده ام، اعتقاد دارم خدا ما را دوست دارد زیرا همیشه مخارج درمانمان را رسانده است.
وی می گوید: همسرم در یک کارخانه کار می کند، حتی از طرف این کارخانه هم کمکی برای هزینه های درمانمان به ما نمی شود.
او ادامه داد: وقتی به مدرسه می روم از رفتن به دفتر مدرسه امتناع می کنم تا همکارانم احوالم را نپرسد، زیرا نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیریم.
وی گفت: سلامتی بهترین نعمت است، هیچ چیز دیگری نمی تواند جای سلامتی را بگیرد از خدا فقط سلامتی بخواهید.
وی دوباره به گریه افتاد، دستم را محکم گرفت و گفت: پسرم هم مریض است، حرفش را قطع کرد و گفت: نمی خواهم در این مورد صحبت کنم، سرتان را به درد آوردم، امروز خیلی دلم گرفته بود، خوشحالم که با شما صحبت کردم.
وی خندید و ادامه داد: من این حرف ها را تا به حال برای کسی نگفته بودم نمی دانم چرا اینقدر به شما نزدیک شدم و برایتان درد دل کردم.
وی نفس عمیقی کشید و گفت: سبک شدم.
او را بوسیدم و برای خود و خانواده اش آرزوی سلامتی کردم.
* با خدا معامله کردم
هنوز فکرم مشغول صحبت ها و دردهای این معلم دردمند کرمانی بود که سلام فریبا رییس پور را پاسخ گفتم، زنی خوش رو و بشاش، وی معاون فناوری دبیرستان فرهنگ بود.
وی 51 سال سن و حدود 21 سال سابقه کار دارد، خانم رییس پور خود را دارای یک فرزند دختر معرفی می کند و می گوید: هفت سال قبل متوجه شدم گرفتار سرطان رحم شده ام، برای درمان به پزشک مراجعه کردم و بعد هم جراحی کردم بعد از آن تحت درمان قرار گرفتم.
وی که لبخند جزئی از زیبایی چهره اش بود افزود: سه سال بعد از این بیماری متوجه شدم اینبار به سرطان سینه دچار شده ام و بعد از آن متوجه یک غده و گره در گلویم شدم.
وی خندید و گفت: البته دکترها می گویند خدا رو شکر پیشرفت کندی دارد من معتقدم این کندی پیشرفت به آبروی دانش آموزانم است.
وی به سخت بودن تامین هزینه های درمانش اشاره کرد و گفت: بیمه طلایی هم این هزینه ها را پوشش نمی دهد.
وی خودش را عاشق معلمی معرفی می کند و می گوید: تنها تسکین دردهایم رفتن به مدرسه است.
وی گفت: شاید فکر کنید اغراق باشد ولی من عاشق مدرسه و دانش آموزانم هستم من خیلی سختی کشیده ام.
خنده و گریه در چهره خانم رییس پور با هم در آمیخت و افزود: وقتی دچار سرطان شدم مادرم و پدرم را از دست داده بودم، فقط دخترم تنها امیدم برای ادامه زندگی بود.
وی گفت: آن روزها آرزویم این بود زنده بمانم و دخترم را خودم بزرگ کنم برای همین با خدا معامله کردم و گفتم خدایا من همه بنده هایت را از جان و دل دوست دارم؛ همه را، تو هم مرا دوست داشته باش و بگذار زنده بمانم تا دخترم را خودم بزرگ کنم و خدا معامله ام را پذیرفت.
فقط خدا می داند چه حرف های دیگری در این معامله رد و بدل شده، ولی من یقین دارم سرمایه این معامله فقط عشق است و بس.
یکی از مسوولان اداره آموزش و پرورش ناحیه یک کرمان که به نوعی برگزار کننده این نشست است می گوید: امشب حدود 90 نفر از فرهنگیان این ناحیه به این جشن دعوت شده اند که فقط 40 نفر توان و امکان حضور را داشته اند.
جواد رشیدی افزود: این جشن به مناسبت هفته معلم و برای ایجاد فرصتی شاد برای فرهنگیان دردمند ناحیه یک آموزش و پرورش کرمان تدارک دیده شده است.
وی اظهار کرد: 11 نفر از این افراد تاکنون از دنیا رفته اند.
وی به راه اندازی صندوق حمایتی کوثر در آموزش و پرورش ناحیه یک کرمان به منظور کمک به بیماران سخت درمان این ناحیه اشاره کرد و گفت: کمک های این صندوق به بیماران بسیار ناچیز است.
وی افزود: فوت خواهرم بر اثر سرطان مرا به این فکر واداشت که به بیماران سرطانی و سخت درمان کمک کنم.
برای چندمین مرتبه خدا را شکر کردم، خدا را به خاطر همه نعماتش سپاس گفتم و از او به خاطر این همه ناسپاسی طلب بخشش کردم.
نمی دانستم این چه عشقی است که همه این آدم های دردمند از آن دم می زنند و اینقدر آرام به استقبالش می روند، این آدم ها معرکه عشق بازی با معبودشانند و به قول مولانا عشق اسطرلاب اسرار خداست، علت عاشق ز علت ها جداست...
گزارش از : نجمه حسنی
3029/3028 /1484















16/02/1394





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن