واضح آرشیو وب فارسی:فارس: امیر دربندی در گفتوگو با فارس:
ماجرای جالب نامگذاری یک کتاب/ هر خمپارهای که زمین میخورد میگفتند «دکتر، بُدو»
نویسنده کتاب خاطرات «دکتر، بُدو» گفت: در جبهه هر جایی گلوله توپ یا خمپارهای به زمین اصابت میکرد اولین صدایی که شنیده میشد این بود که «دکتر، بُدو».
امیر سرتیپ دوم غلامحسین دربندی در گفتوگو با خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، به کتاب «دکتر، بُدو» که خاطرات وی از دوران دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: خاطرات کتاب «دکتر، بُدو» بخشی از خاطرات دفاع مقدس است که به نقش رزمندگان بهداری در جنگ میپردازد و امداد و نجات و خدمات آنها را نشان میدهد و سعی در ثبت و ضبط خاطرات آنها دارد. *هر انفجار مساوی بود با بلند شدن صدای «دکتر، بُدو» وی افزود: در جبهه هر جایی گلوله توپ یا خمپارهای به زمین اصابت میکرد اولین صدایی که شنیده میشد این بود که «دکتر، بُدو». در بیشتر یگانهای رزمی به خصوص ارتش این حالت دیده میشد، زیرا هر گردان یک بهداری رزمی دارد و با آنها جلو میرود و از همین رو هر وقت حادثهای رخ میداد یا انفجاری صورت میگرفت اولین صدایی که به گوش میرسید همین عبارت «دکتر، بدو» بود و گروه بهداری رزمی برای رسیدگی به حال مجروحان به محل انفجار میرفتند و هر وقت این صدا به گوش میرسید متوجه می شدیم که اتفاقی افتاده است که ما باید حضور داشته باشیم. دربندی به اخلاق اسلامی در جنگ و مواجهه با مجروحان عراقی نیز اینطور اشاره کرد: زمانی که بالای سر فرد مجروح میرسیدیم هم در ابتدا کمکهای اولیه را به وی میرساندیم و اگر بر اثر انفجار رزمندهای به شهادت میرسید ما باید مقدمات انتقال پیکر شهید به عقب را فراهم میکردیم. با توجه به اخلاق اسلامی ما حتی مجروح و یا کشته دشمن را با رافت و مهربانی نیز رسیدگی میکردیم.
او اضافه کرد: در جبههها هر گلولهای که به زمین میخورد یک نفر مجروح میشد و وظیفه بهدارها از این جهت سنگین بود و در عملیاتها بهدارها باید مجروحین را در حالی که همه مشغول پیشروی بودند به عقب تخلیه میکردند. *سرگرد ایرانی گفت به من دست نزن، به مجروح عراقی رسیدگی کن سرتیپ دربندی به خاطرهای در مورد اخلاق رزمندگان اشاره کرد و گفت: در یکی از عملیاتهایی که نام آن «الله اکبر» بود و در ارتفاعات الله اکبر واقع در شمال سونسگرد انجام میشد، هنگامی که مشغول بازگشت به عقب و انتقال مجروحان بودم متوجه شدم که در میدان مین مجروحی افتاده، وقتی بالای سرش رفتم متوجه شدم که یک افسر جوان است که فرمانده گروهان تانک بود. سرگرد یحیی نیکنامی فرد مجروح بود که شب عملیات نیروهای خودش را هدایت میکرده که اشتباها وارد میدان مین شده و آسیب دیده بود. وقتی برای پانسمان وی میخواستم کاری بکنم در حالی که از شب قبل خونریزی داشت گفت به من دست نزن. با دست کمی جلوتر را نشان داد و گفت آنجا یک مجروح افتاده، اول به او رسیدگی کن بعد سراغ من بیا. وقتی نزدیک مجروح مد نظر سرگرد نیکنامی رسیدم متوجه شدم یک مجروح عراقی است و این رزمنده ایرانی یک مجروح عراقی را به خود ترجیح داده است. این رفتار رزمندگان مصداق عمل به قرآن کریم است که فرموده: ایثار میکردهاند در حالی که خود به آن نیاز داشتهاند. نویسنده خاطرات روزنوشت «بوی گل مریم» گفت: این کتاب برخلاف کتاب «بوی گل مریم» که یک سیر زمانی منطقی دارد و از ابتدای جنگ روایت شده اما کتاب «دکتر، بُدو» ترتیب زمانی ندارد و فقط خاطرات نقل شده است. بر اساس این گزارش کتاب «دکتر، بُدو» خاطرات سرتیپ دوم غلامحسین دربندی است که انتشارات عماد فردا آن را منتشر کرده و در نمایشگاه کتاب در دسترس مخاطبان خواهد بود. انتهای پیام/و
94/02/08 - 10:05
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]