واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار سه شنبه 7 تیر 1390 تعداد مشاهده : 33 مرگ؛ پایان محتوم یک ملودرام سینماي ما- سحر عصرآزاد: «قصه پریا» با تکیه بر قالب ملودرام و حرکت بر مسیر قصهای سفارشی، فیلمی است که فاصله خود را با آثار موفق کارگردانش حفظ میکند. در کارنامه فریدون جیرانی قبل از آنکه به فیلمسازی روی بیاورد، نگارش فیلمنامه آثار قابل اعتنایی -به صورت گروهی یا انفرادی- ثبت شده که «نرگس»، «آفتابنشینها»، «رهایی»، «زیر بامهای شهر»، «در آرزوی ازدواج» و ... برخی از آنها هستند. هرچند او قالبهای مختلفی را در نگارش تجربه کرده، اما به نظر میآید سنگینی وزنه ملودرام در فیلمنامهنویسی به شکلی مستقیم وارد فیلمهایی شده که جیرانی کارگردانی کرده است. درام روانشناسانه «قرمز» هرچند دومین فیلم این کارگردان بود، اما به گونهای حضور قابل اعتنای او را در دنیای فیلمسازی ثبت کرد که همواره فیلمهای بعدی او با این اثر مقایسه شده و در ردههای پایینتر قرار گرفتند. «آب و آتش» با موضوع جسورانه رابطه یک زن خیابانی و یک مرد نویسنده، «شام آخر» با محوریت یک رابطه جسورانه بین زن و مردی با اختلاف سنی نامتعارف، «صورتی» با بازخوانی مثلث عشقی، «سالاد فصل» با روابطی تودرتو، سهگانه نسبتاً مستقل «ستارهها» و نهایتاً اسلشر مووی «پارکوی» اوج و فرودهایی در کارنامه جیرانی ایجاد کردند که گرایش به قالب ملودرام در آنها قابل ردیابی است. حالا فریدون جیرانی در یازدهمین فیلم کارنامهاش پس از تجربههای مختلف یک تصمیم خاص گرفته آن هم محول کردن کار نگارش به دو نویسنده است که اولین تجربه سینمایی خود را پشت سر میگذارند. رحمان سیفیآزاد و لیلا لاریجانی با تجربه همکاری در شبکه چهار سیما فیلمنامه «قصه پریا» را به طور مشترک نوشتهاند. فیلمنامهای که جرقه شکل گرفتن آن یک کار سفارشی از سوی اداره مبارزه با مواد مخدر بوده است. در فیلم تلاش شده علاوه بر اینکه قصه، روابط و ماجرا بر محور یک ملودرام در جهت مذمت اعتیاد حرکت میکند، شخصیتها در محدوده یک مثلث عشقی وارد کنش و واکنش با یکدیگر شوند تا این مثلث به نوعی بازخوانی شود. به این ترتیب عوارض و تبعات اعتیاد به واسطه اثر تخریبی که به روابط عاطفی و عشقی وارد میکنند برجستهتر و طبعاً مایههای اشکانگیز ملودرام پررنگتر شده است. مثلث سیاوش، سروین و حدیث سه ضلع این مثلث عشقی هستند که دو روی سکه عشق را شکل میدهند عشق سازنده و عشق تخریبگر. هرچند این وجوه در تعریف اولیه شخصیتها و روابط آنها وارد شده اما وامداری تمام و کمال به ملودرام و متکی بودن بر اتفاقها و تصمیماتی که در لحظه شکل میگیرند و چندان ریشهدار نیستند شخصیتها و روابطشان را کممایه و کمتأثیر کرده است. مثل تصمیمی که سیاوش در لحظهای خطیر برای ترک اعتیاد سروین میگیرد و با معتاد شدن و استعمال مواد مخدر میخواهد به سروین ثابت کند که اراده ترک ندارد وگرنه میتوانست! سکانسی که به نوعی پاشنه آشیل فیلمنامه و فیلم است و قرار است روند منطقی به تغییر مسیر سیاوش در زندگی بدهد که در نهایت تبدیل به یک معتاد تمام و کمال و عوارض اعتیاد همچون ایدز میشود. اما این سکانس به هیچ وجه نمیتواند این رفتار را حتی در دنیای فیلم و با منطق ضعیفی که سیاوش میتواند در آن لحظه استیصال داشته باشد، باورپذیر کند و سوال برانگیز است. هرچند تلاش شده با یک روایت متقاطع داستان به گونهای تعریف شود که جذابیت خود را برای مخاطب حفظ کند بخصوص با تکیه بر نقاط اوجی که در طول این دو سال از زندگی شخصیتها وجود دارد، اما همین روند محدودیتهایی را وارد قصه کرده که باعث افت ریتم بخش میانی شده است. تمهیداتی همچون گوش دادن حدیث به نوار خاطرات سیاوش که در دو سوم ابتدایی قصه محملی برای روایت گذشته است و در ادامه تصمیمی که حدیث برای گفتن خاطرات خودش به همان شیوه میگیرد که این رفت و برگشتها را تکراری میکند. اما اتفاق خوب جایی است که تنها در روایت گذشته به سر نمیبریم و داستان زمان حال که معمولاً در چنین روایتهایی بهانهای است برای رفتن به گذشته، در «قصه پریا» پیشرفت میکند. در واقع روایت زمان حال از جایی که دروغ پدر حدیث درباره مرگ سیاوش معلوم میشود، به جلو حرکت میکند و حتی شخصیت حاشیهای ناهید مشرقی را به حرکت وامیدارد تا از سایه بیرون بیاید و هویتی کسب کند. اما از آنجا که به نظر میآید در ملودرام باید مرتب با اتفاقات و حوادث جدید ضربههای وارده به مخاطب بیشتر و بیشتر شود، روند فرو رفتن سیاوش در باتلاقی که اعتیاد پیش پایش گذاشته به گونهای صعودی است که در انتها چیزی جز مرگ نمیتواند پرونده او و فیلم را ببندد. منبع : خبر آن لاين
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]