تبلیغات
تبلیغات متنی
رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی
محبوبترینها
بررسی دلایل قانع کننده برای خرید صنایع دستی اصفهان
راه های جلوگیری از جریمه های قبض برق
آشنایی با سایت قو ایران بهترین سایت آگهی و تبلیغات در کشور
بهترین شرکت‌های مهندسی در آلمان
صفر تا صد حق بیمه 1403! فرمول محاسبه حق بیمه
نقش هدایای سازمانی در افزایش انگیزه و تعهد کارکنان
کلینیک پروتز و ساخت اندام مصنوعی دکتر اجرائی
چگونه می‌توانیم با ترانسفر وایز پول جابجا کنیم؟
بهترین مدل‌های [صندلی گیمینگ] براساس نقد و بررسی کاربران
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1805136580
من پریدم پیمان جا خالی داد / خاطره مهراب قاسمخانی از برادرش
واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: من پریدم پیمان جا خالی داد / خاطره مهراب قاسمخانی از برادرش
مهراب قاسم خانی نویسنده و فیلم نامه نویس خاطره هایی را از دوران کودکی خود و برادرش منتشر کرده است.
به گزارش نامه نیوز او این متن را در مورد برادرش در صفحه شخصی خود در اینسستاگرام منتشر کرده و اسم آن را «خاطره/داداش» گذلشته است.
متن کامل این نوشته به شرح زیر است:
«خاطره پيدا كردن از پيمان توى كار خيلى كار سختيه. از بس بى حاشيه و آرومه. اگه توى لوكيشن هم بياد معمولاً دور ترين نقطه به جمع رو پيدا ميكنه و ميشينه پشت ميزش و كارش رو ميكنه. البته منم تا حدودى اينجوريم ولى نه به شدت پيمان. به جاش دوران كودكى ما پر از خاطرات شيرينه. مثل اون بارى كه بابامون برامون يكى يه دونه هفت تير اسباب بازى خريد كه خيلى شبيه اصل بودن و پيمان ميخواست امتحان كنه كه اين كه وقتى تو فيلما با ته هفت تير ميزنن تو سر يارو و بيهوش ميشه واقعيه يا نه و روى من امتحان كرد. و فهميديم واقعيه. يا يه بار ديگه وقتى برامون تخت دو طبقه گرفتن و من اون بالا بودم وايستاد پايين و گفت بپر تو بغلم و وقتى من پريدم جا خالى داد كه خيلى بامزه بود. البته من يادم نيست بامزگيش رو چون بعدش هيچى نفهميدم. خلاصه كه از اين دست خاطرات شيرين كودكى زياد داريم ولى خودش بايد تعريف كنه چون من تو بيشترش بيهوش بودم.»
منبع: خبرآنلاین
۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۷:۳۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 84]
-
گوناگون
پربازدیدترینها